شمادر سخنرانی هایتان می گویید که آمریکا و انگلیس از یکصد سال پیش در فکرتشکیل خاورمیانه ی بزرگ بوده اند. در این مورد توضیح بیشتری بدهید. شماتحولات اخیر خاورمیانه را چگونه ارزیابی می کنید؟
[FONT=Times New Roman]البته من هیچگاه نگفته ام که آمریکا و انگلیس از یکصد سال پیش در فکر تشکیل خاورمیانه ی بزرگ بوده اند. اما مسأله این است که اصلاح خاورمیانه حدود110 سال پیش توسط آدمیرال آلفرد ماهان مطرح شد. او همان هیدواستراتژیستآمریکایی است که اندیشه ی امپریالیسم دریایی انگلیس را برای آمریکا بومیسازی نموده و آنچه که امروز سیطره ی آمریکا بر سه چهارم کره ی زمین یعنی اقیانوس ها نامیده می شود، توسط هفت ناوگان اقیانوسی که او طراحی نمودمحقق گردید. لذا همواره پرسیده ام که چرا باید از این واژه ی خاورمیانه استفاده شود؟ در واقع آمریکای آلفرد ماهان خود را مرکز عالم گرفته است ودر رویکرد به شرق، سه شرق عمده را در پیرامون خود دیده است: شرق نزدیک،شرق میانه و شرق دور. پس هرگاه کسی از خاورمیانه یاد می کند، در واقع درپارادایم ژئوپلیتیکی ماهان سیر می کند
مسألهی بعد، تلاش انگلیس در فروپاشی و تجزیه ی عثمانی است. در نهایت این اتفاقدر بدو جنگ جهانی اول افتاد. با تجزیه ی عثمانی توسط انگلیس که رویکرد آنها را در ماجراهایی مانند لارنس عربستان یا همفر می توان جستجو کرد، بیشاز ده کشور جدید متولد شد که همه ی آنها در این 80 سال زخم سلطه ی غرب رابر تن دارند. در این روند، انگلیس، فلسطین را که جزء کوچکی از امپراتوریفروپاشیده ی عثمانی بود به اشغال صهیونیسم درآورد. امروز نیز آنگلوساکسنهای آمریکا، انگلیس و استرالیا، آمده اند تا یک بار دیگر ریخت شناسیخاورمیانه را بازنویسی کنند. حرف نومحافظه کاران آمریکا در کاخ سفید درتوجیه طرح خاورمیانه ی بزرگ این است که «فرم کهنه ی این منطقه –خاورمیانه-باید دفرمه شود، سپس از دل آن، فرم جدیدی پدید آید.» اینکه تمدنی –تمدنآنگلوساکسن ها- به خود اجازه می دهد در طول بیش از یکصد سال، مدام برای یکمنطقه ی حساس جهان نقشه بریزد و هر از چندی فرم آن منطقه را در راستایمنافع خود رفرم کند، طبیعی است که باید به نیت آن ها مشکوک بود. البته دراین دوره، مانع عظیمی چون جمهوری اسلامی، عامل شکست پروژه ی رفرم درخاورمیانه ی بزرگ بوده است. واقعیت این است که هر چهار مؤلفه ی رفرم درخاورمیانه ی بزرگ یعنی دموکراسی، لیبرالیسم، هیومن رایتز و جامعه ی مدنی،در عراق با شکستی روبه رو شده اند که در سال های آینده کمتر کسی در جهانتوان دفاع از این مفاهیم را خواهد داشت. در واقع، ویروس آنفولانزایبغدادی، بنیه ی طرح رفرم در خاورمیانه ی بزرگ را به شدت تضعیف نموده است
نگاهی دقیق به اهداف و چرایی ناکامی و شکست این طرح، به عنوان یکی از خطرناکترین توطئههای صهیونیسم بین الملل و نظام سلطه جهانی، در قبال منطقه و کشورمان، مبین نقش مقاومت اسلامی در تأمین امنیت و منافع ملی کشورهای اسلامی است.
نومحافظه کاران آمریکا، پس از به قدرت رسیدن در انتخابات سال 2000، ضمن تعیین اهداف راهبردی امریکا در خاور میانه، ایجاد نظم هژمونیک و برتری جهانی ایالات متحده را از رهگذر تشکیل خاور میانه بزرگ (در بر گیرنده آسیای میانه، جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا) مورد توجه قرار دادند. محدوده جغرافیایی این طرح، شامل 22 کشور عربی و 4 کشور غیر عربی بود؛ ایران، ترکیه اسرائیل و افغانستان. در ادامه، گستره آن شامل شمال آفریقا هم شد، چون در آنجا نیز چند کشور اسلامی وجود دارد. بعدها جنوب شرق آسیا هم به آن افزوده شد تا کشورهای اسلامی این منطقه را هم شامل شود. سرانجام آسیای میانه را هم در بر گرفت. بنابراین، محدوده جهان اسلام زیر پوشش این طرح درآمد. راهبرد آمریکا در این طرح، سه مرحله دارد:
1. به هم ریزی؛ نظم موجود کشورها را به هم بریزند؛ مانند همان برنامهای که بعدها در عراق و افغانستان اتفاق افتاد.
2. دوران گذار؛ همین دورانی است که رژیم فعلی در عراق، به یک رژیم مطلوب تبدیل شود.
3. دوران الگو سازی؛ در این دوره یک مطلوب به وجود آورند، تا الگوی کشورهای دیگر قرار گیرد. اهداف آمریکا
آنان با این برآورد که سیطره بر خاور میانه کوچک (افغانستان، عراق، سوریه، لبنان و...) و تبدیل آن به یک پادگان نظامی، امکان تحقق خاورمیانه بزرگ و اهداف راهبردی مورد نظر آمریکا را میسر خواهد کرد، مدل بازی «دو مینو» و ساقط کردن دولتهای هدف، با استفاده از قدرت سختافزاری را در پیش گرفتند. مهمترین اهداف آمریکاییها از این طرح این بود:
1. تامین منابع نفت مورد نیاز آمریکا در دهههای آینده و کنترل شریان نفت به عنوان اهرمی برای مهار اروپا و شرق آسیا.
2.تأمین امنیت اسرائیل، به عنوان مهمترین متحد راهبردی امریکا.
3. جایگزینی دمکراسیهای کنترل شده، با توجه به تمام شدن تاریخ مصرف استفاده از دولتهای دست نشانده و مستبد، در جهت مقابله با موج اسلام گرایی و مهار امواج مردمی معترض به حکومتهای دست نشانده.
4. زمینه سازی برای برتری تمدن غرب، با حضور درخاستگاه مهمترین تمدنهای جهان و جلوگیری از اتحاد تشکیل بلوک تمدنی در برابر غرب و ترویج فرهنگ و هنجارهای مورد نظر غرب با بهرهگیری از ساز و کارهای تربیتی، آموزشی و استفاده از ابزار رسانهها، در جهت استحاله سایر تمدنها، به خصوص تمدن اسلامی در هنجارها و تمدن غرب .
5. فرایند ملت سازی با تحریک قومیتها، تجزیه کشورها و تغییر جغرافیای سیاسی در خاورمیانه، در راستای منافع ملی کاخ سفید: براساس طرح نشریه نیروهای مسلح امریکا، کشور مستقل کردستان، بخشهایی از ایران، عراق، ترکیه و سوریه را به خود اختصاص میدهد. در این نقشه عراق به سه کشور (کردستان، یک کشور عربی شیعه و یک کشور سنی) تجزیه شده و ایران نیز بخش قابل توجهی از گستره خود را به کشورهای جدید موسوم به کردستان، آذربایجان متحد، کشور شیعه عرب و بلوچستان آزاد واگذار میکند. و بالاخره یک واتیکان اسلامی نیز در مکه یا مدینه تأسیس خواهد شد.
6. مقابله و مهار موج فزاینده اسلام گرایی در این منطقه و بخشهای پیرامونی. شکست طرح خاورمیانه بزرگ
نومحافظه کاران آمریکا، با طراحی حادثه یازدهم سپتامبر و شعار مبارزه با تروریسم، به افغانستان و عراق تهاجم نظامی کردند و مرحله نخست طرح خاورمیانه بزرگ، یعنی دولت سازی در منطقه خاورمیانه قدیم را آغاز کردند؛ اما پس از اندک زمانی متوجه شدند که پروژه دولت سازی، نه تنها به شکلگیری و روی کار آمدن دولتهای همسو نمیانجامد، بلکه به شکلگیری «خاور میانهای اسلامی» منجر میشود و فرصت را برای اسلام گرایان فراهم میسازد تا با استفاده از آن، به صورت دموکراتیک، از نردبان قدرت بالا بروند؛ پیروزی مجاهدان افغان و تشکیل مجلس قانونگذاری اسلامی در افغانستان، پیروزی ائتلاف یکپارچه در عراق و روی کار آمدن دولت اسلامی، پیروزی اسلام گرایان شیعه در انتخابات شهرداری استانهای شرقی عربستان، طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا را در نخستین گام، با مانع بسیار بلندی مواجه میساخت و علاوه بر تغییر معادلات در منطقه، از یک سو به افزایش قدرت ایران، به عنوان بازیگر اصلی منطقه میانجامد و از سوی دیگر، جمهوری اسلامی را به محور اتکا و ام القرای جهان اسلام تبدیل میکند.
از سوی دیگر، با توجه به برخورداری این منطقه از مولفههای نظیر ذخایر انرژی جهان، موقعیت ژئواستراتژیک، فراگیر بودن دین مقدس اسلام و ایدئولوژیک بودن منطقه، جمعیت قابل توجه، بهرهمند بودن از فن آوریهای پیشرفته و... این بلوک اسلامی را به یکی از بازیگران اصلی و بسیار تأثیر گذاری در صحنه بین الملل تبدیل و نظام سلطه و سایر قدرتها را به چالش میکشاند. در چنین صورت بندی جدیدی، اسرائیل نیز به عنوان یک رژیم جعلی، فاقد موجودیت بوده، و توسط دولتهای منطقه به رسمیت شناخته نخواهد شد.
نظام سلطه جهانی برای مقابله و مهار خاورمیانه اسلامی، دو راهبرد را در دستور کار خود قرار داد:
1. در راهبرد نرمافزاری و نیمه سخت، تلاش کرد تا با تمرکز فعالیتهای خود در حوزه بازیگران موثر در تشکیل خاور میانه اسلامی و تحت فشار قرار دادن تمامی حرکتهای اسلامی، در کوتاهترین زمان ممکن، آنها را با شکست مواجه سازد. بدین منظور در حوزه فلسطین، اقداماتی نظیر جلوگیری از تشکیل دولت حماس، وارد آوردن فشارهای شدید اقتصادی و سیاسی، ایجاد و گسترش اختلافات بین حماس و سایر گروههای فلسطینی، به خصوص فتح را در دستور کار خود قرار داد. در حوزه لبنان نیز خلع سلاح و به انزوا کشیدن حزب الله در صحنه داخلی، ترور رفیق حریری و خروج ارتش سوریه از لبنان، فعال کردن گسلهای سیاسی و فرقهای و طرح انقلاب مخملی در این کشور، در دستور کار قرار گرفت.
در حوزه عراق، آمریکا تلاش کرد که با استفاده از فعال کردن گسلهای قومی و فرقهای و افزایش موج حرکتهای تروریستی، به هر شکل ممکن، مانع از تشکیل دولت ائتلافی شود. در حوزه ایران نیز، نظام سلطه تلاش کرد که با بهانه قرار دادن موضوع فناوری هستهای و ارسال پرونده ایران به شورای امنیت و تشدید فشارها، رفتار جمهوری اسلامی را تغییر دهد؛ اما چنین اقداماتی نتایج مطلوب را برای نظام سلطه در جهت جلوگیری از شکلگیری خاورمیانه اسلامی در برنداشت. از این رو برای برون رفت از وضعیت مذکور، راهبرد سختافزاری را مورد توجه قرار داد.
2. در راهبرد سختافزاری که با حضور سران رژیم صهیونیستی در کاخ سفید تهیه و تنظیم شد، تلاش گردید تا با استفاده از نگرانی برخی سران دست نشانده کشورهای عربی، از رشد خاورمیاه اسلامی و تقویت جبهه ایران و شیعیان در منطقه، موافقت آنها را جهت برخورد با حماس، حزب الله و سوریه و در نهایت ایران جلب کند؛ حمله به غزه با هدف سرنگونی دولت حماس، دستگیری و سرکوب انقلابیون و مهار انتفاضه فلسطین، تهاجم به لبنان و اشغال جنوب این کشور تا حد فاصل رودخانه لیطانی به منظور مرعوب کردن دولت لبنان و خلع سلاح و نابودی جنبش حزب الله، تغییر رفتار سوریه به رسمیت شناختن اسرائیل و در صورت نیاز، تغییر ساختار آن کشور، سرنگونی دولت ائتلافی عراق و تضعیف گروههای اسلامی این کشور و در نتیجه تمامی این اقدامات، قطع بازوان منطقهای ایران ، نظام سلطه را قادر میساخت تا ضمن زمینه سازی برای اعمال محدودیت اقتصادی و فشارهای سیاسی بر جمهوری اسلامی ایران، با فعال کردن گسلهای قومی و فرقهای و بر هم زدن انسجام داخلی از طریق نافرمانی مدنی و نیز در صورت لزوم، عملیات محدود نظامی، شرایط لازم را برای تغییر رفتار و تغییر ساختار جمهوری اسلامی، به عنوان کانون الهام بخش مقاومت اسلامی و امالقرای جهان اسلام فراهم سازد؛ اما مقاومت مجاهدانه و همت عالی حزب الله در نبردی 33 روزه، تمام اقدامات انجام شده در جهت تحقق طرح خاور میانه بزرگ را به چالش طلبید و توطئههای شوم صهیونیسم بین الملل و نظام سلطه جهانی را با شکست مواجه ساخت.
«سیمون هرش» خبرنگار آمریکایی در این زمینه مینویسد: «قدرت و مقاومت اعجابانگیز حزب الله و توانایی مداوم آن در حمله راکتی به شمال اسرائیل، یک عقب نشینی بزرگ برای کسانی است که میخواهند، در کاخ سفید از زور درباره ایران استفاده کنند و کسانی که استدلال میکنند، بمباران باعث ایجاد اپوزوسیون داخلی و انقلاب در ایران میشود نیز عقب نشینی کردهاند. قرار بود حمله به لبنان مقدمه بمباران مراکز اتمی ایران باشد». استاد دانشگاه برادفورد انگلیس نیز در این خصوص اظهار داشت: «شکست اسرائیل در لبنان، درس عبرتی برای ماجراجویی احتمالی امریکا علیه ایران است».
تحلیل گران مسائل سیاسی معتقدند که حزب الله لبنان با حرکت منطقی خود، جهان اسلام را از یک توطئه بزرگ نجات داد که در صورت اجرا، جهان اسلام هزینههایی چند صد برابر از تلفات و خسارات جنگ کنونی رژیم صهیونیستی بر ضد لبنان پرداخت میکرد. این حزب الله شیعی در یک حرکت توحیدی، از حماس فلسطین و سنی حمایت کرد و با ارایه یکی از بزرگترین حماسههای همبستگی دینی امضا شده با خون موفق شد، طرح جنگ مذهبی میان شیعه و سنی امریکا را محاصره کند و زمینههای گسترش آن را در سطح جهان اسلام از بین برد.
در چنین حالتی، دیپلماسی فعال و هوشمندانه ایران در سایه حفظ مصلحت، قدرت و عزت جمهوری اسلامی را ـ به خصوص در منطقه ـ افزایش داده، به گونهای که میتوان گفت، شکست طرح خاورمیانه جدید، روند تشکیل خاورمیانه اسلامی با محوریت ایران را تسریع کرده است. حضرت آیت الله خامنهای با اشاره به ابتکار عمل مسؤلان نظام در مسائل جهانی، به ویژه مسائل منطقهای میفرمایند: «در عرصه خارجی، کشور از موقعیتی کم نظیر و تحرک و نشاط خوبی برخوردار است و حوادث منطقهای مانند پیروزی حزب الله و حماس نیز به لطف پروردگار و امدادهای الهی، موقعیت نظام اسلامی را تحکیم بخشیده است... مخالفان اسلام و مسلمین، هنوز مبهوت این حادثه مهم هستند و از فهم و درک دلایل آن عاجزند، اما این گونه حوادث بزرگ که در شعاع حرکت انقلاب اسلامی رخ میدهد، در عمل به تقویت موقعیت نظام منجر شده و اعتبار، نفوذ و جاذبه شعارهای انقلاب اسلامی را برای همه اثبات کرده است».
حمایت مادی و معنوی از هستههای مقاومت و نهضتهای آزادی بخش در سراسر جهان اسلام، علاوه بر آنکه از نظر فقهی و قانون اساسی وظیفه ایدئولوژیکی دولت اسلامی است و از مشروعیت حقوق بین الملل نیز برخوردار است، نقش بسیار زیادی در تامین منافع و امنیت ملی، استقلال و تمامیت ارضی، افزایش اعتبار بین المللی و گسترش حوزههای نفوذ کشورمان در ابعاد مختلف دارد و به عنوان یکی از مهمترین اهرمهای قدرت برای جمهوری اسلامی است که موجب بازدارندگی ابر قدرتها از عملی کردن نیات امپریالیستی آنان در قبال منطقه و کشورمان میگردد.
کمک به این مردم مبارزه، به معنای استحکام بخشیدن به سنگرهای دفاعی خود است. آیندهنگری و تامین منافع بلند مدت، خود بهترین دلیل بر انجام چنین اقداماتی است، زیرا آرمانها و اهداف توسعه طلبانه رژیم صهیونیستی، هرگز به فلسطین و لبنان محدود نیست، بلکه آنان آرزوی سیطره بر جهان اسلام و به خصوص ام القرای آن (جمهوری اسلامی ایران) را در سر میپروراند، چنان که مقام معظم رهبری میفرمایند: «سیاست راهبردی آمریکا، ایجاد نا امنی و بحران و جنگ در این منطقه است، بدانند که هر چه ناامنی را گسترش دهند، ملتها را بر خود خشمگینتر و دنیا را برای خود نا امنتر خواهند کرد. رفتار و خوی تجاوز گرانه آمریکا و اسرائیل، روح مقاومت را بیش از پیش در دنیای اسلام زنده خواهد کرد و ارزش جهاد را برای آنان نمایانتر خواهد ساخت. دنیای اسلام و جوانان مسلمان در همه کشورهای اسلامی بدانند که راه مقابله با گرگ وحشی صهیونیزم و تجاوزگری شیطان بزرگ، جز مقاومت فداکارانه نیست، تسلیم و انقیاد در برابر دولتمردان ماجرا جو و فتنه گر آمریکا، بر طمع و جسارت آنان میافزاید و کار را بر ملتها سختتر میکند.
اگر لبنان تسلیم تجاوز اسرائیل و آمریکا میشد و اگر جوانان مجاهد حزب الله و مردم مظلوم جنوب، رنج این دفاع مقدس را به جان نمیخریدند، محنتی بلند مدت و ذلتی روز افزون، همه ملت لبنان را تهدید میکرد و ادامه این روند تهاجمی، تمام این منطقه را در بر میگرفت. امروز حزب الله خط مقدم دفاع از امت اسلامی و همه ملتهای این منطقه است
راهکارهای جمهوری اسلامی ایران
- در مواجهه با طرح خاورمیانه بزرگ در آغاز باید میان دو موضوع تفکیک قایل شد: اول اصلاحات و دگرگونی در خاورمیانه به مثابه یک طرح آمریکایی و دوم اصلاحات و دگرگونی در خاورمیانه به مثابه یک ضرورت عینی.روشن است که جمهوری اسلامی ایران هیچ گاه منکر ضرورت اصلاحات و تغییرات در منطقه خاورمیانه نبوده است، اما معتقد است که اصلاحات و دگرگونی در منطقه باید براساس یک الگوی درونزا و مطابق و متناسب با ارزشها و هنجارهای بومی انجام پذیرد.
- از جمله اهداف سیاسی خاورمیانه بزرگ طرح عادی کردن حضور اسرائیل در منطقه و در دست گرفتن سرنوشت سیاسی منطقه است که منافع ملی و منطقهای ما را به خطر میاندازد. آمریکا با این طرح به دنبال خارج کردن نقش واثرات دین از چارچوب معادلات سیاسی منطقه است و امیدوارند که با سکولاریزه کردن منطقه نگاه مسلمانان به موضوع اسرائیل تغییر کند.
- خطر عمده دیگری که در این طرح وجود دارد مسئله تغییر مرزهای جغرافیایی است، در صورتی که آمریکا بتواند به همه اهداف خود در منطقه دست پیدا کند، شرایطی همانند بعد از جنگ جهانی اول و سقوط دولت عثمانی (حدود سالهای 1920 تا 1937) پدید خواهد آمد که قدرتهای بزرگ غربی فاتح جنگ، مرزهای خاورمیانه را به تبع منافع خود ترسیم کردند تا دیگر یک قدرت بزرگ همانند عثمانی نتواند در خاورمیانه سربلند نماید.[6] به همین دلیل، یکی از راهکارهای اجرایی طرح خاورمیانه بزرگ تجزیه برخی از کشورهای اسلامی از طریق ایجاد آشوب و طرح مباحث قومی خواهد بود.
- با توجه به سطوح مختلف طرح آمریکایی خاورمیانه بزرگ جمهوری اسلامی، ایران باید واکنش نسبت به این طرح را در سه سطح مذکور دنبال کند.
- در سطح نظری باید با کمک اندیشمندان و صاحبنظران در سطح منطقه این نگاه از بالا به پایین و رویکرد قیم مآبانه آمریکا و غرب مورد نقد و نقادی قرار بگیرد. این رویکرد هم به لحاظ فلسفی قابل نقد است و هم به لحاظ تاریخی.
- در سطح سیاست بینالملل به نظر میرسد که جمهوری اسلامی ایران باید مجموعهای از سیاستهای کلان را اولاً برای گرفتن ابتکار عمل از آمریکا در جهت تعریف یک نظام منطقهای جدید و ثانیاً برای تعریف یک منطقهگرایی جدید که در آن جمهوری اسلامی ایران از لحاظ ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک از مرکزیت برخوردار باشد، دنبال کند. در تعریف منطقهگرایی جدید به نظر میرسد که ایران باید حتیالمقدور از گره زدن وضعیت خود به کشورهای عربی در خاورمیانه دوری گزیند و به منطقه آسیا و به ویژه چین و هند به عنوان دو کشور تأثیرگذار آینده نزدیک شود جایگاه پر اهمیت ”امنیت انرژی“ در دستور کار سیاست خارجی این دو کشور از یک سو و موقعیت ایران در عرصه انرژی از دیگر سو این نزدیکی را از امکانپذیری و منطق درونی لازم برخوردار میسازد. این موضوع البته به معنای دوری گزیدن از منافع استراتژیک ایران در خاورمیانه عربی نیست بلکه باید از کوششهای برخی کشورهای عربی در جهت سهیم کردن جمهوری اسلامی ایران در بیثباتیها و ناهنجاریهای این منطقه، دوری گزیند منطقهگرایی بر مبنای طرح خاورمیانه بزرگ، جمهوری اسلامی ایران را به حاشیه برده و در عین حال آن را به عنوان یکی از کشورهایی که نیازمند ترحم و دگرگونی است، نشان میدهد.
- در سطح سیاست خارجی ایالات متحده، جمهوری اسلامی ایران میتواند در سه حوزه کوششهای دستگاه سیاست خارجی آمریکا را برای ایجاد تغییرات ودگرگونی در خاورمیانه بر مبنای هنجارهای غیربومی مورد نقد قرار دهد:
1- همکاری و همفکری با نیروهای مترقی در سطح منطقه برای آشکارسازی اهداف واقعی آمریکا از ارایه طرح خاورمیانه بزرگ؛
2- تأکید بر طرح مردمسالاری دینی به عنوان یک الگوی منطبق با ارزشهای و هنجارهای منطقهای؛
3- تلاش در جهت گسترش همکاریهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی با کشورهای مهم منطقه به منظور کاهش میزان دخالت نیروهای بیرونی در فرآیند ایجاد نظم منطقهای. اصلاح ساختارهای اقتصادی و پاسخ به تقاضاهای فزاینده خیل عظیم جمعیت جوان و جویای کار در منطقه از طریق کمک به بازارها و اتحادیه اقتصادی منطقهای از ضروریترین زمینههای گسترش همکاریهای منطقهای است. با اندکی تخلیص
منابع: مرکز تحقیقات استراتژیک و پایگاه حوزه
منم مرگ، مادر تو، منم که دوباره تو را از نو میزایم.