ـ محبت و حضور محبوب
ازسختى هاى هول انگيزى كه در پيش داريم لحظه جدايى از همه چيز و همه كس يعنىلحظه مرگ است كه با ورود ملك الموت در كنار بستر انسان صورت مى گيرد كهشايد براى نخستين بار باشد كه انسان تلخى غربت را به تمام معنا احساس مىكند ولى اين لحظه و حال براى عاشق اهل بيت (عليهم السلام) ، لحظه و حالغربت نيست زيرا در اين موقعيّت ويژه ، محتضر به ديدار مواليان خود نايل مىشود و شادى و نشاطى به او دست مى دهد كه قابل وصف نيست .در كتاب شريفالكافى روايت شده كه از حضرت امام صادق (عليه السلام) پرسيدند : آيا مؤمناز قبض روحش ناخشنود است ؟ فرمود : نه ، به خدا سوگند ، هنگامى كه ملكالموت بيايد تا روحش را قبض كند ، بى تابى مى كند .ملك الموت مى گويد : اىدوست خدا ! بى تابى نكن ، سوگند به كسى كه محمّد را برانگيخت ، من به تواز پدر مهربان اگر بالاى سرت مى آمد نيكوكارتر و مهربان ترم ، دو ديدهبگشا و ببين پس پيامبر و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان (عليهمالسلام) را نزد خود حاضر مى بيند .به او مى گويند : اين پيامبر خدا واميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامانند كه دوستان و رفقاى تواند ، پسديده مى گشايد و نظر مى كند . . . .
حضور حضرت امام حسين (عليه السلام) در لحظه مرگ
زمانىكه در شهر مقدس قم مشغول تحصيل علوم اسلامى و معارف اهل بيت (عليهمالسلام) بودم ، گاهى براى ديدن پدر و مادرم به تهران مى آمدم .در اين رفتو آمد با يكى از دوستان شهيد ، مجاهد فى سبيل اللّه نواب صفوى آشنا شدم وبه وسيله او به جمعى پيوستم كه تعدادى از آنان به حق از اولياى خدا وبندگان خاص حق بودند و پيوستن به آن جمع براى من كه در سنين جوانى بودمبركات معنوى فراوان داشت و در تربيت و رشد معنوى و حالاتم بسيار مؤثر بود.آن جمع مردمى با كمال ، مؤمن ، دانا ، عاشق اهل بيت (عليهم السلام) و درگريه و سوز و گداز براى مصايب آل محمّد (عليهم السلام) كم نظير بودند .يكى از آنان انسان باكرامت و بزرگوارى به نام حاج غلام على قندى بود .روزىمرا به خانه اش دعوت كرد ، اتاقى را به من نشان داد و گفت اين اتاق را مدتها در اختيار نظام رشتى كه از منبرى هاى والاقدر و داراى سوز و حال كمنظير بود ، قرار داده بودم .نظام كه پس از فوت همسرش با تنها دخترش مىزيست در اين اتاق زندگى مى كرد ، او وقتى منبر مى رفت و براى مردم ذكرمصيبت مى نمود كسى چون خودش گريه نمى كرد و ناله نمى زد .روز پايان عمرشدر همين جا وضو گرفت و دخترش را خواست و گفت : دخترم كنار من بنشين و دستدر دست من بگذار ، هنگامى كه دستت را فشردم به سرعت مرا بلند كن ، زيراارباب باوفايم حضرت امام حسين (عليه السلام) به بالينم مى آيد و من مىخواهم نسبت به آن بزرگوار ادب كنم !دختر مى گويد : كنار پدر نشستم و دستدر دستش گذاشتم ، چون دستم را فشرد به سرعت او را از ميان رختخواب بلندكردم ، مشاهده كردم با دنيايى ادب گفت : آمدى ، السلام عليك يا اباعبداللّه ! و سپس با حالتى خوش جان داد و از دنيا رفت .
بازديد حضرت امام رضا (عليه السلام) از عالمى ربانى
ازحوادث بسيار تلخ و سخت كه براى انسان در پيش است ، قرار گرفتن در خانه قبراست ، خانه غربت ، خانه وحشت ، خانه تاريكى ، ولى براى عاشقان اهل بيت(عليهم السلام) خانه قبر ، برزخ آنهاست كه با نور خدا روشن مى شود .يانُوْرَ المُسْتَوْحِشِيْنَ فِي الظُّلَمِ .و با حضور اهل بيت (عليهمالسلام) بهشتى نمايان مى گردد كه مپرس . مرحوم حاج شيخ مرتضى حائرى كهاستاد بسيارى از بزرگان حوزه علميه قم بود ، فوق العاده به اهل بيت (عليهمالسلام) عشق مىورزيد و تا جايى كه امكان داشت گر چه دچار سختى شود در گرماو سرما با اتوبوس به زيارت حضرت امام رضا (عليه السلام) مى شتافت ، يكى ازآشنايانش پس از مرگش او را به خواب مى بيند و از احوال او مى پرسد ، درپاسخ مى گويد : هفتاد و پنج بار از قم به زيارت حضرت امام رضا (عليهالسلام) مشرّف شدم و حضرت امام رضا هم در برزخ هفتاد و پنج بار به ديدنمآمده است .
حاج شيخ عباس قمى و حضرت امام حسين (عليه السلام)
اينفقير از فرزند مرحوم حاج شيخ عباس قمى ، مرحوم حاج ميرزا على آقا محدثزاده ، شنيدم كه وقتى در نجف كنار استادش ميرزا حسين نورى دفن شد ، شب درعالم رؤيا به زيارتش نايل شدم ، حال او را پرسيدم ، گفت : از لحظه اى كهوارد برزخ شدم تا الآن سه بار مرا به محضر حضرت سيد الشهداء (عليهالسلام)برده اند .
آيت اللّه حاج ميرزا على آقا شيرازى و حضرت امام حسين (عليه السلام)
آيتاللّه حاج ميرزا على آقا شيرازى يكى از برجسته ترين علماى اصفهان بود.شهيد مطهرى مى گويد : من از اين مرد بزرگ داستان ها دارم از جمله بهمناسبت بحث ، رؤيايى است كه نقل مى كنم : ايشان يك روز ضمن درس در حالى كهدانه هاى اشكشان بر روى محاسن سپيدشان مى غلطيد اين خواب را نقل كردندفرمودند :
در خواب ديدم مرگم فرا رسيده است ، مردن را همان طورى كهبراى ما توصيف شده است در خواب يافتم ، خويشتن را جدا از بدنم مى ديدم وملاحظه مى كردم كه بدن مرا به قبرستان براى دفن حمل مى كنند ، مرا بهگورستان بردند و دفن كردند و رفتند .من تنها ماندم و نگران كه چه بر سر منخواهد آمد ؟ ناگهان سگى سفيد را ديدم كه وارد قبر شد ، در همان حال حسكردم كه اين سگ تندخويى من است كه تجسم يافته و به سراغ من آمده است ،مضطرب شدم ، در اضطراب بودم كه حضرت سيد الشهداء(عليه السلام) تشريفآوردند و به من فرمودند : غصه نخور ، من آن را از تو جدا مى كنم.
مكاشفه آية اللّه آشتيانى
مرحومشريف رازى مؤلف كتاب گنجينه دانشمندان مى نويسد : مرحوم آيت اللّه حاج شيخمرتضى آشتيانى در ايام اقامتش در شهر رى براى اين بنده
فرمود :در مشهدمقدس كه بودم روزى حمام رفتم و خضاب كرده و خوابيدم كه خضابم رنگ بگيرد پسديدم ملك الموت آمد و مرا قبض روح كرد و مردم از مردنم خبردار شدند اجتماعكرده پس از تغسيل وتشييع آورده و دفن كردند .شخصى به من گفت : بيا نزد اينغريب برويم ، من گفتم : من مى ترسم در زير خاك و ميان قبر نميروم گفت : نه، بايد برويم پس مرا به قبر وارد نمود و لحد گذارده شد چنان وحشت مرا گرفت، ناگاه ديدم قبرم وسيع شد و درى از بالاى سرم باز و به من گفته شد حضرترسول و ائمه (عليهم السلام) تشريف مى آورند و ديدم آن جناب و حضرت زهرا(عليها السلام) و دوازده امام (عليهم السلام)آمدند و در عقب سر آنانچهارده نفر از علماء بزرگ كه آخرين آنها مرحوم پدرم بود آمدند ناگاه ديدمدرى از پايين گشوده و دو نفر با قيافه هولناكى وارد و به حضرت رسول (صلىالله عليه وآله) عرض كردند اجازه مى فرماييد از او سؤال كنيم فرمود نه ازمن بپرسيد عرض كردند : سمعاً و طاعة .يا رسول اللّه ! « مَنْ رَبُكّ ؟ »فرمود : « اللّهُ َجلَّ جَلاله رَبّىَ مَن نَبيُكَ » فرمود : « أنا نَبىّنَفسِى » تا آخر عقايد .پس گفتند : حال اجازه مى فرماييد از او به پرسيم ؟فرمود : نه ، از پسر عمويم على سؤال كنيد ، پرسيدند : پس از پايان باز كسباجازه كردند ، فرمود : نه از دخترم بپرسيد پرسيدند و هر كدام جواب مىدادند مى گفتند : نه از حسن و از حسين تا آخر حضرت مهدى بپرسيد و آنها مىپرسيدند و حضرات جواب مى دادند تا بعد از جوابهاى چهارده معصوم (عليهمالسلام) معروض داشتند حالا بپرسم فرمودند آرى ، و ارفاقا به با وى مداراكنيد .مرحوم آشتيانى فرمود : از تلقين حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) وائمه (عليهم السلام) من روان شده و عقايدى كه از هول و ترس از يادم رفتهبود به يادم آمد پس تا پرسيدند « مَنْ رَبُّكَ ؟ » گفتم : « اللّه جَلجلاله رَبّى » ، گفتند : « من نبيك ؟ » گفتم : « هذا مُحَمّدُ بنُعَبداللّه(صلى الله عليه وآله) نَبيى»، «مَنْ إِمَامك؟» گفتم: «هَذَاعَلىُّ بنُ أبى طَالِب إمَامِى»، و هر جوابى كه مى دادم پيغمبر (صلى اللهعليه وآله)تشويق فرموده و مى گفت : أحسَنت أحسَنت وَهُمْ ائِمَّة (عليهمالسلام)و مى ديدم در پاسخهاى من علماء مخصوصاً پدرم خوشحال و خندان مىشوند تا پس از پايان سؤال و جواب ، پيغمبر (صلى الله عليه وآله)حركت نمودهو از همان در كه آمده ، رفتند و در اثر آن ، حضرت حضرات ائمه (عليهمالسلام)يكى بعد از ديگرى رفته و قبر تاريك مى شد گفتم لابد علماء و پدرمآمده اند كه من تنها نباشم ديدم آنها هم بعد از ائمه (عليهم السلام)رفتندو چنان قبر تاريك و وحشتناك شده و از خواب بيدار شدم.
8 ـ ايمنى از عذاب
انسانوقتى در دنيا به خاطر عشق به اهل بيت (عليهم السلام) و اطاعت از آنان ايمناز شياطين و آلودگى ها باشد و هنگام مرگ ايمن از ترس و اندوه باشد و دربرزخ ايمن از غربت و وحشت و ظلمت باشد ، بى ترديد در قيامت ايمن از هر نوععذابى خواهد بود .در روايتى پر ارج آمده كه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآله) فرمود : در قيامت از سوى خدا به حضرت فاطمه (عليها السلام) خطاب مىشود :يا فاطِمَةُ ، سَلِيْنِي اُعْطِكِ ، وَتَمَنَّي عَلَيَّ اُرْضِكِ .اىفاطمه ! از من بخواه تا به تو عطا كنم و از من درخواست كن تا تو را خشنودسازم .و حضرت فاطمه (عليها السلام) مى گويد :أَسْألُكَ أَنْ لا تُعذِّبَمُحِبِّي وَمُحِبَّ عِتْرَتِي بِالنّارِ .از تو مى خواهم كه دوستدار من ودوستدار عترتم را به آتش عذاب نكنى .و خداوند متعال مى فرمايد :يا فاطمةُ! وَعِزَّتِي وَجَلالِي وَارْتِفاعِ مَكانِي لَقَدْ آلَيْتُ عَلى نَفْسِيمِنْ قَبْلِ أنْ اَخْلُقَ السَّماواتِ وَالاْرْضِ بِألْفَى عام ، أنْ لاأُعَذِّبَ مُحِبِّيْكِ وَمُحِبِّي عِتْرَتِكِ بِالنّارِ .اى فاطمه ! بهعزت و جلال و عظمت مقامم سوگند كه من دو هزار سال پيش از آفرينش آسمان هاو زمين به خود سوگند خورده ام كه دوستداران تو و دوستداران عترتت را بهآتش عذاب نكنم .بلال بن حمامه مى گويد : روزى رسول خدا (صلى الله عليهوآله) خندان و شاد به سوى ما آمد . عبدالرحمن بن عوف عرض كرد : اى رسولخدا ! سبب خنده و شادى شما چيست ؟فرمود : بشارتى از سوى پروردگارم به منرسيد : هنگامى كه خدا اراده كرد فاطمه را به همسرى على درآورد به فرشته اىفرمان داد درخت طوبى را بجنباند و او آن را جنبانيد ، پس ورقه هاى مكتوبىمنتشر شد ، خدا فرشتگانى را به وجود آورد كه آنها را جمع كردند ، چونقيامت گردد آن فرشتگان در ميان خلايق بگردند و هر يك از دوستداران مخلص مااهل بيت (عليهم السلام) را ببينند يكى از آن نوشته ها را به او دهند كه درآن آمده است :
بَراءَةٌ لَهُ مِنَ النّارِ مِنْ أَخِي وَابْنِعَمِّي وَابْنَتِي ، فَكاكُ رِقابِ رِجال وَنِساء مِنْ أُمَّتِى مِنَالنّارِ .اين امان نامه اى است از آتش دوزخ از سوى برادرم و پسر عمويم ودخترم براى رهايى مردانى و زنانى از امتم .حضرت امام صادق (عليه السلام)فرمود :واللّهِ لايَمُوْتُ عَبْدٌ يُحِبُّ اللّهَ وَرَسُوْلَهُ ،وَيَتَوَلّى الأَئمَّةَ فَتَمَسَّهُ النّارُ.به خدا سوگند هر بنده اى كهخدا و رسولش را دوست بدارد و ولايت امامان را پذيرفته باشد و از دنيا برود، آتش دوزخ به او نخواهد رسيد .بنابراين از شمار بى شمار آثار محبت و عشقبه اهل بيت (عليهم السلام) و اطاعت از آنان امان يافتن از آتش در روزسنگين و پرنشيب و فراز قيامت است .رسول اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود:مَنْ أَحبَّنا أَهْلَ الْبَيْتِ حَشَرَهُ اللّهُ تَعالى آمِناً يَوْمَالْقِيامَةِ.كسى كه ما اهل بيت را دوست داشته باشد خدا او را در قيامتهمراه با امن و امان محشور فرمايد .راستى چه بسيار روايات عجيب و محكم واستوارى بيان شده است كه تعليم مى دهد شفاعت حقيقى را از محبت به اهل بيت(عليهم السلام) و عشق ورزى به آنان و عمل به فرهنگشان و پيروى از آثارشانو رعايت تقوا و پرهيزكارى و ورع و پارسايى بجوييد ، و تصور نكنيد كه محبتتنها يا عمل تنها گرچه بر وفق فقه اهل بيت (عليهم السلام) نباشد نجات بخشاست .شفاعت در قيامت به معناى به ميدان كشيدن زر و زور و تزوير و حاكم شدنبر اراده حق و نقض قوانين استوار قرآنى نيست كه اين نوع شفاعت هيچ دليلىعقلى و نقلى در كنارش نيست و امرى است كه بطلانش در شرع انور ثابت و روشنتر از آفتاب وسط روز است .
9 ـ ثبات قدم بر صراط
از آثار ديگرعشقورزى به اهل بيت (عليهم السلام) و اطاعت از فرمان ها و اوامرشان اماناز لغزش بر صراط است .رسول بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود:أَثْبَتَكُمْ قَدَماً عَلى الصِّراطِ ، أَشَدَّكُمُ حُبّاً لاَِهْلِبَيْتِي.پابرجاترين شما بر صراط كسى است كه محبتش به اهل بيت من بيشترباشد .و نيز آن حضرت فرمود :ما أَحَبَّنا أَهْلَ الْبَيْتِ أَحَدٌفَزَلَّتْ بِهِ قَدَمُ إِلاَّ ثَبَّتَتْهُ قَدَمٌ أُخْرَى ، حَتّىيُنْجِيَهُ اللّهُ يَوَمَ الْقِيامَةِ.هيچ كس نيست كه ما اهل بيت را دوستداشته باشد مگر اينكه هرگاه يك گامش بلغزد گام ديگرش او را استوار گرداندتا اينكه خدا در روز قيامت نجاتش دهد .
10 ـ محبت و آمرزش
عشق ومحبت در وجود انسان به منزله موتور محركى است كه انسان را براى رسيدن بهمحبوب به حركت مى آورد ، اين حركت از قبيل حركات مادى نيست بلكه حركت كيفىاست به اين معنى كه كسى كه به دنبال معرفت به اهل بيت (عليهم السلام)عشق ومحبت پيدا كند ، اين عشق او را وادار مى كند كه به تدريج از آلودگى ها پاكشود و به عبارت ديگر آراسته به توبه واقعى گردد و به سوى حسنات و فضايل واخلاق شايسته و عمل صالح رو كند تا موانع و حجاب هاى ميان او و محبوببرطرف شده ، راه رسيدن به معشوق هموار گردد .اگر در روايات آمده كه محبتما باعث آمرزش گناه و افزون شدن حسنات است ، به صورتى كه بيان شد مايهآمرزش و تزايد خوبى هاست .كسى فكر نكند كه چون داراى محبت است پس مجوزىبراى ورود به هر گناه را همراه دارد و ارتكاب گناهان مانع نجات او نيست ،اين تصور ، تصورى شيطانى و برخاسته از هواى نفس است .محبت اگر محبت واقعىباشد توان پاك سازى و تزايد سرمايه عملى و معنوى براى انسان دارد .مُحب درنهايت ، جلوه اى از محبوب مى شود و عاقبت ، فانى در معشوق مى گردد .حرّ بنيزيد با لحظه اى فكر ، عاشق حضرت حسين (عليه السلام) شد و اين عشق باعث شدكه دست از جاه و مقام و مرتبه سرلشگرى و مال و منال دنيا و يزيد و يزيديانبردارد و به شرف توبه واقعى نايل گردد تا گناهانش آمرزيده شود و بهپسنديده ترين عمل كه جهاد است دست يازد و به شريف ترين حقيقت كه شهادت استبرسد ; اين همه ، كار محبت و عشق بود !بر اساس اين واقعيت ، پيامبر (صلىالله عليه وآله) فرمود :حُبُّنا ـ أَهْل الْبَيْتِ ـ يُكَفِّرُ الذُّنُوبَوَيُضَاعِفُ الْحَسَناتِ.محبت ما اهل بيت مايه محو كردن گناهان و افزونساختن حسنات است .و حضرت امام مجتبى (عليه السلام) فرمود :وَإنَّ حُبَّنالَيُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ ابْنِ آدَمَ كَما يُساقِطُ الرِّيْحُالْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.و بى ترديد محبت ما گناهان را از آدمى فرو مىريزد ، هم چنان كه باد برگ درختان را .و حضرت امام صادق (عليه السلام)فرمود :مَنْ أَحَبَّنا لِلّهِ ، وَأَحَبَّ مُحِبَّنا لا لِغَرِضِ دُنْيايُصُيْبَها مِنْهُ ، وَعادَىَ عَدُوَّنا لا لاِحْنَة كانَتْ بَيْنَهُوَبَيْنَهُ ، ثُمَّ جاءَ يَوْمَ القِيامَةِ وَعَلَيْهِ مِنْ الذُّنُوبِمِثْلُ رَمْلِ عالِج ، وَزَبَدِ الْبَحْرِ ، غَفَرَ اللّهُ تَعالى لَهُ.
هركسما را و دوستدار ما را به خاطر خدا دوست بدارد و نه براى دست يافتن به هدفدنيايى و دشمن ما را نيز دشمن بدارد نه به خاطر كينه شخصى كه ميان آناناست آنگاه در قيامت با گناهانى به اندازه ريگ هاى ريگستان و كف درياهابيايد مورد آمرزش خدا قرار خواهد گرفت .
11 ـ محشور شدن با اهل بيت (عليهم السلام)
شيعهكه از طريق محبت و عشقورزى اش به اهل بيت (عليهم السلام) و اطاعت از آنبزرگواران به رنگ آنان درآمده و زينت آن عباد خالص خداست ، اقتضا داردحشرش در قيامت با آنان باشد .اين حقيقتى است كه قرآن و روايات ناطق به آنهستند .( وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَأَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَوَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً ).و كسانى كهاز خدا و پيامبر اطاعت كنند ، در زمره كسانى از پيامبران و صدّيقان وشهيدان و شايستگان خواهند بود كه خدا به آنان نعمت ايمان ، اخلاق و عملصالح داده ; و اينان نيكو رفيقانى هستند .از حضرت امام رضا (عليه السلام)روايت شده :حَقٌ عَلى اللّهِ أَنْ يَجَعَلَ وَلِيَّنا رَفِيقاًلِلْنَبِّيينَ والصِّديْقِيْنَ وَالشُهَداءِ وَالصّالِحِيْنَ وَحَسُنَأُولئِكَ رَفِيقا.بر خداست كه دوست ما را همنشين پيامبران و صديقين و شهداو صالحين قرار دهد و چه نيكو رفيقانى هستند .پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآله) فرمود :مَنْ أَحَبَّنا أَهْلَ الْبَيْتِ في اللّهِ ، حُشِرَ مَعَنا.كسى كه ما را براى خدا دوست بدارد با ما محشور مى شود .ابوذر مى گويد :خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيدم و گفتم : مردمى را دوست دارم ولىدر عمل مانند آنان نيستم ، حضرت فرمود :يا أَباذَر الْمَرْءُ مَعَ مَنْأَحَبَّ .اى ابوذر ! انسان با آنكه دوستش دارد محشور مى شود .گفتم : منخدا و رسولش و اهل بيت رسولش را دوست دارم ; فرمود :فَانَّكَ مَعَ مَنْأَحْبَبْتَ .تو با همان كسى محشور مى شوى كه دوستش دارى .حضرت سيد الشهداء(عليه السلام) فرمود :مَنْ أَحَبَّنا لِلّهِ ، وَرَدْنا نَحْنُ وَهُوَعَلى نَبِيِّنا هكَذا ، وَضَمَّ إصْبِعَيْهِ.هركه ما را به خاطر خدا دوستبدارد ما و او اين چنين ـ حضرت دو انگشت خود را به هم چسبانيد ـ برپيامبرمان وارد مى شويم .يزيد بن معاويه عجلى مى گويد : در محضر حضرت اماممحمّد باقر (عليه السلام) بودم كه مردى بر آن بزرگوار وارد شد كه با پاىپياده از خراسان مى آمد ، او در همان ابتداى ورود پاى خود را كه پوستانداخته بود نشان داد و گفت :أمَا وَاللّهِ ، مَا جَاءَنِي مِنْ حَيْثُجِئْتُ إلاَّ حُبُّكُمُ أهْلَ البَيْتِ .به خدا سوگند مرا چيزى جز محبتشما اهل بيت از خراسان به اينجا نكشانيده است .حضرت فرمود :وَاللّهِ لَوْأحَبَّنَا حَجَرٌ حَشَرَهُ اللّهُ مَعَنَا.به خدا سوگند حتى اگر سنگى مارا دوست داشته باشد خدا او را با ما محشور مى كند .
گرمى لطف تو اى مُلك دلم را سلطان *** داد فتوا كه از عشقت دو سه پيمانه زدم
بنهادم قدم صدق و صفا در ره عشق *** اين قدم را همه با همت مردانه زدم
از ازل دست به دامان غم عشق شدم *** تا ابد دست به هر سينه بيگانه زدم
حكمبن عتيبه مى گويد : خدمت حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) بودم در حالىكه اتاق حضرت مالامال از مردم بود ، ناگاه پيرمردى عصا زنان در رسيد و گفت: « السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ وَرَحْمَةُ اللّهِوَبَرَكَاتُهُ » و ساكت شد ، حضرت
پاسخ سلامش را داد ، سپس پيرمرد روبه جمعيت كرد و گفت : السلام عليكم و خاموش شد ، جمعيت هم همگى سلامش راپاسخ گفتند ، پس رو به امام كرد و گفت :فَوَ اللّهِ إنِّي لاَُحِبُّكُم.به خدا سوگند من عاشق شما هستم .و سپس گفت :وَأُحِبُّ مَنْ يُحِبُّكُم .ودوستداران شما را نيز دوست دارم .و افزود به خدا سوگند من شما و دوستدارانشما را نه براى طمع به دنيا دوست دارم بلكه دوستيم خالص است ، به خداسوگند از دشمنان شما نفرت دارم و از آنان بيزارم ، به خدا سوگند نفرت وبيزارى ام از آنان به خاطر كينه و عداوت شخصى نيست به خدا سوگند حلال شمارا حلال و حرام شما را حرام مى دانم ،حال فدايت شوم آيا با چنين وضعى اميدرستگارى و نجات براى من داريد ؟حضرت فرمود :إلَيَّ إلَيَّ ، حَتَّىأقْعَدَهُ إلَى جَنْبِهِ .جلوتر بيا ، جلوتر بيا تا اينكه او را پهلوى خودنشانيد .سپس فرمود : پيرمرد ! مردى نزد پدرم على بن الحسين (عليهماالسلام) آمد و از او همين مطلب را كه شما از من پرسيديد پرسيد و پدرم بهاو جواب داد :تو اگر از دنيا بروى بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و برعلى و حسن و حسين و على بن الحسين (عليه السلام) وارد شده ، دلت شاد و خنكو ديدگانت روشن خواهد شد و آنگاه كه جانت به اينجا ـ حضرت با دست به گلويشاشاره فرمود ـ برسد با كرام الكاتبين با شور و شادى به استقبال مرگ خواهىرفت و اگر زنده بمانى شاهد چيزى خواهى بود كه خدا به سبب آن ديدگانت راروشن گرداند و با ما در برترين مراتب خواهى بود .
پيرمرد با شنيدن اينحقايق با آواى بلند گريست و حاضران نيز با ديدن حال او گريستند و امام دستپيش برد و اشك هاى پيرمرد را از صورتش گرفت سپس سر برداشت و به حضرت گفت :اى پسر رسول خدا ! فدايت گردم ، دست خود را به من بدهيد ، حضرت دست بهدستان او گذاشت و او بوسيد و بر ديده و گونه نهاد و سپس خداحافظى كرد ورفت .و حضرت كه پشت سر او نگاهش مى كرد رو به جمعيت نمود و فرمود :مَنْأحَبَّ أنْ يَنْظُرَ إلَى رَجُل مِنْ أهْلِ الجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ إلَىهَذَا.هر كس دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببيند به اين مرد بنگرد .
12 ـ محبت ، عامل ورود به بهشت
محبتبه اهل بيت (عليهم السلام) كه مايه اى ملكوتى است و از آثار بسيار باارزشش عمل به فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) است چون در قيامت تجسم يابد بهصورت بهشت تجسم مى يابد و صاحب محبت و عمل ، آن را به ارث خواهد برد .(الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ).وارثانى كه از روى شايستگى بهشت فردوس را به ميراث مى برند و در آن جاودانه اند.حضرت امام صادق (عليه السلام) در روايتى زيبا مى فرمايد :پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در سفرى از مركب خود پياده شد و پنج سجده به جاىآورد ، چون بر مركب نشست يكى از ياران گفت : يا رسول اللّه ! كارى از شمامشاهده كرديم كه اول بار بود رخ مى داد .حضرت فرمود : آرى ، جبرئيل نزد منآمد و بشارت داد كه : على ، اهل بهشت است و من به شكرانه آن در پيشگاهخداى متعال سجده كردم ، چون سر برداشتم گفت : فاطمه نيز اهل بهشت است و منبه شكرانه آن خداى بزرگ را سجده كردم و چون سر برداشتم گفت : حسن و حسين ،آقاى جوانان اهل بهشت اند و من به شكرانه آن خداى بزرگ را سجده كردم و چونسر برداشتم گفت : دوستداران و محبان ايشان نيز اهل بهشت اند و من براىخداى متعال سجده شكر به جاى آوردم ; چون سر برداشتم گفت : دوستداراندوستداران ايشان نيز اهل بهشت اند و من باز به شكرانه آن در پيشگاه حقسجده بردم.در روايتى آمده كه حضرت امام سجاد (عليه السلام) بيمار شد ،جماعتى از اصحاب به عيادتش آمدند و از آن حضرت احوال پرسى كردند ; حضرت درپاسخ آنان خدا را سپاس گزارى كرد و فرمود : شما در چه حال هستيد ؟آنان هريك به حضرت گفتند : به خدا سوگند دوستدار و محبّ شما هستيم .حضرت فرمود:مَنْ أَحَبَّنا لِلّهِ أَسْكَنَهُ اللّهُ في ظِلٍّ ظَلِيل يَوْمَالقِيامَةِ ، يَوْمَ لا ظِلَّ الاّ ظِلُّهُ.هر كه ما را به خاطر خدا دوستبدارد خدا در روز قيامت كه سايه اى جز سايه او نيست وى را در سايه اىپايدار جاى دهد .شخصى به نام يونس به حضرت امام صادق (عليه السلام) گفت:لَولائي لَكُمُ ، وَمَا عَرَّفَنِي اللّهُ مِنْ حَقِّكُمُ ، أَحَبُّإِلَيَّ مِنْ الدُّنْيا بِحَذافِيْرِها .محبت و دوستى من به شما و شناختىكه خدا درباره حق شما به من داده برايم از همه دنيا محبوب تر است .يونس مىگويد : پس از گفتارم آثار خشم در چهره حضرت ديدم ، سپس شنيدم فرمود :يايُوْنِسُ ! قِسْتَنا بِغَيْرِ قِياس ، ما الدُّنْيا وَما فِيْها ؟ هَلْ هيإِلاّ سَدُّ فَوْرَة أَوْ سِتْرُ عَوْرَة ؟ ! وأَنْتَ لَكَ بِمَحَبَّتِناالْحَياةُ الدّائِمَةُ.اى يونس ! مقايسه نادرستى نمودى ، دنيا و آنچه درآن است چيست ؟ آيا دنيا چيزى جز سير شدن شكمى و پوشاندن عورتى است ؟ ! درحالى كه تو به سبب محبت ما به زندگى جاويد دست خواهى يافت .آرى ، محبت بهاهل بيت (عليهم السلام) و عشق ورزى به آنان مايه زندگى جاويد است كه بامرگى خوش آغاز و تا بلنداى ابديت امتداد مى يابد .از اين جهت مرگ كه براىديگران بسى خطرخيز و هول انگيز و پرمخافت و توأم با دردسر دائمى است ،براى عاشقان اهل بيت (عليهم السلام) آغاز يك زندگى جاويد و هميشگى است كهبا بشارت و سرور شروع و با تجلّى رضايت حق و ورود به بهشت و نشستن با اهلبيت (عليهم السلام) دنبال مى شود .أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِمُحَمّد بَشَّرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ، ثُمَّ مُنْكَرٌوَنَكِيْرٌ ، أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد يُزَفُّ إِلىالْجَنَّةِ كَما تُزَفُّ الْعَرُوْسُ إِلى بَيْتِ زَوْجِها .آگاه باشيد هركس با محبت آل محمّد بميرد ابتدا فرشته مرگ و سپس منكر و نكير به او مژدهبهشت مى دهند .آگاه باشيد هر كس با دوستى آل محمّد بميرد همان گونه كهعروس را به خانه شوهرش مى برند او را به بهشت روانه مى كنند .
از ما جدا نشويد كه . .
محمّدبن وليد كرمانى مى گويد : . . . به امام جواد (عليه السلام) گفتم : براىولايتدارى مواليان شما چه اجر و پاداشى هست ؟ حضرت فرمود : امام صادق(عليه السلام) غلامى داشت كه هنگام دخول آن حضرت در مسجد ، استر وى را نگهمى داشت .روزى كنار استر نشسته بود كه گروهى از خراسان آمدند ، مردى از آنگروه به غلام گفت : آيا مى توانى به حضرت امام صادق (عليه السلام) بگويىمرا به جاى تو قرار دهد تا من غلام او باشم و در عوض ، همه ثروتم را براىتو قرار دهم ؟ من به فراوانى از همه نوع مال دارم ، برو و آن را قبضه كن ومن به جاى تو نزد حضرت اقامت مى كنم . غلام گفت : در اين باره از حضرتسؤال مى كنم .غلام بر امام وارد شده ، گفت : فدايت شوم ، خدمت و همراهىطولانيم را با خود مى دانى ، آيا اگر خداوند ثروتى را به من برساند شمامانع مى شويد ؟ گفت : من از ثروت خود به تو عطا مى كنم و از ديگرى بازت مىدارم .
غلام سخن آن مرد را براى امام بازگفت ، امام گفت : اگر در خدمتبه ما بى رغبت شده اى و آن مرد شوق خدمت ما را دارد ما مى پذيريم و تو رامى فرستيم .هنگامى كه غلام از كنار امام رفت ، امام او را فرا خوانده ،گفت : به خاطر ملازمت طولانى ، به تو نصيحت مى كنم ، آنگاه مختار خواهىبود . چون روز قيامت شود ، پيامبر خدا آويخته به نور خدا خواهد بود واميرالمؤمنين به رسول اللّه (صلى الله عليه وآله) تمسك خواهد كرد و امامانبه اميرالمؤمنين (عليه السلام) تمسك خواهند جست و شيعيان ما به ما تمسكخواهند كرد ، وارد مى شوند آنجا كه ما وارد مى شويم و در آيند آنجا كه مادر آييم .غلام گفت : نه ، نمى روم بلكه در خدمتت باقى مى مانم و آخرت رابر دنيا ترجيح مى دهم .براى رفتن به سوى آن مرد بيرون رفت ، مرد به او گفت: با چهره اى آمدى غير از چهره اى كه با آن داخل شدى ! داستان را براى اوگفت و او را نزد حضرت امام صادق (عليه السلام) برد و امام تولاى او راپذيرفت و فرمان داد هزار دينار به غلام بپردازند سپس آن مرد براى خداحافظىبا امام برخاست و از وى درخواست كرد كه براى او دعا كند كه امام دعا فرمود.
13 ـ محبت مايه آرامش دل
محبتاهل بيت (عليهم السلام) فقط هنگام مرگ و براى اوضاع جهان آخرت گره گشانيست بلكه در دنيا و زندگى در آن نيز بسى سودها و گره گشايى ها در پى دارد.از شمار موهبت هايى كه در پرتو محبت اين خاندان نصيب انسان دل باخته وشيدا و دوستدار ايشان مى شود ، آرامش و طمأنينه دل است و اين براى انسانكه در اين زندگى پراضطراب دنيا كه بر هر سو مى زند تا اندكى از آرامش رابه هر قيمت و بها به دست آورد ، موهبتى بسيار مغتنم است .اميرمؤمنان (عليهالسلام) مى فرمايد :إِنَّ رَسُوْلَ اللّهِ لَمّا نَزَلَتْ هذِهِ الآيةُ (أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ) قال ذلِكَ : مَنْاَحَبَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَاَحَبَّ أَهْلَ بَيْتِي صادِقَاً غَيْرَكاذِب ، وَاَحَبَّ الْمُؤْمِنِيْنَ شاهِدَاً وَغائِباً ، أَلا بِذِكْرِاللّهِ يَتَحابُّونَ.هنگامى كه آيه « آگاه باشيد ! دل ها فقط به ياد خداآرام مى گيرد » نازل شد ، رسول خدا فرمود : اين درباره كسى است كه خدا ورسولش را دوست بدارد ، و اهل بيتم را صادقانه و نه به دروغ ، دوست داشتهباشد و نيز مؤمنان را در پيش رو و پشت سر دوست داشته باشد ، همانا با يادخدا يكديگر را دوست مى دارند .آرى ، كسى كه دوستى اش نسبت به خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام) و مؤمنان صادقانه است درعمل هم صادقانه برخورد مى كند و سعيش بر اين است كه عبادتش را نسبت به حقو اطاعتش را نسبت به پيامبر (صلى الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهمالسلام)و برخوردش را نسبت به مؤمنان ـ حاضر و غايب ـ صادقانه و صحيح و بهمنظور تجارت آخرتى انجام دهد ، البته اين گونه زندگى كردن محصولش براىباطن ، آرامش و امنيت و اطمينان و طمأنينه خواهد بود .خائن ، دزد ، ستمگر، غاصب ، رشوه خوار ، آلوده به ربا ، چشم چران ، زناكار ، فاسق ، عاصى ،مذنب ، خطاكار ، كم فروش ، متقلب ، پشت هم انداز ، حيله گر ، مكار و دغلباز هرگز نمى تواند از آرامش خاطر و طمأنينه دل برخوردار باشد و چون محبصادق اهل بيت (عليهم السلام) دامنش از اين نوع امور پاك است ، همواره ازآرامش و اطمينان دل برخوردار مى شود .حضرت امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد :رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به على (عليه السلام) درباره آيه
الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَبِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ) فرمود :مى دانى درباره چه كسىنازل شده است ؟ پاسخ داد خدا و رسولش بهتر مى داند ، پيامبر (صلى اللهعليه وآله) فرمود :فِيْمَنْ صَدَّقَ لِي وَآمَنَ بي ، وَاَحَبَّكَوَعَشِيرَتَكَ مِنْ بَعْدِكَ ، وَسَلَّمَ الأَمْرَ لَكَ وَلِلاَْئِمَّةِمِنْ بَعْدِكَ.درباره كسى است كه مرا تصديق كند و به من ايمان آورد ، و توو عترتت را دوست داشته باشد و كار دين و دنيايش را تسليم تو و امامان بعداز تو نمايد .انس بن مالك كه از راويان مورد اعتماد اهل سنت است مى گويد :رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آيه ( الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّقُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّالْقُلُوبُ ) را تلاوت كرد و فرمود : اى پسر ام سليم ! آيا مى دانى اينانچه كسانى هستند ؟ گفتم : اى رسول خدا ! چه كسانى هستند ؟ فرمود :نَحْنُأَهْلُ البَيْتِ ، وَشِيْعَتُنا .ما اهل بيت و شيعيان ما هستند . [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]برگرفته از کتاب اهل بیت (ع) استاد حسین انصاریان 