کدام راه به سمت ايران؟
شکستهاي امریکا در عراق و افغانستان، نشان داد که پرسش اساسي که امریکا بايد پاسخ دهد اين است که در صورت تهاجم به ايران، آيا ميتواند در ايران يک دولت امریکايي با ثبات و امن پديد آورد!
گستردهي مردم ايران در انتخابات 22 خرداد 1388 براي برگزيدن رئيس دولت دهم جمهوري اسلامي، در نوع خود کمسابقه و اکنون موجب فخر جامعهي ايراني است. اما به دليل برخي مسايل و پارهاي اعتراضات، همگان شاهد تلاش آن دسته از بيگانگان براي مصادره و تبديل اين حرکت عظيم به ضد کارکرد خود هستند، که در يک قرن اخير بيشترين دشمني را با مردم ايران اعمال نمودهاند.
آمريکا و انگليس، با برنامهريزي قبلي براي انتخابات جمهوري دهم، و با قيد تابستان داغ 1388 تهران، طرح کودتاي مخملي را در قالب پروژهي آژاکس 2، در دو سطح عملياتي و استراتژيکي برآورد، و از روزهاي قبل از برگزاري انتخابات، آغاز نمودهاند، و اکنون دولت آمريکا با صحنهگرداني انگليس در ايران، با تمام توان در حال دامن زدن به تنش و تشنج در کشور بوده و فازهاي متعدد توطئهي مزبور عليه مردم ايران را بر پايهي اشتباهات جناحهاي سياسي و غفلت نهادهاي رسمي کشور، به اجرا در ميآورد.
نمونه، بنابر گزارش منتشر شده در روزهاي اخير از سوي مرکز سابان The Saban Center at the Brookings Institution ، ايالات متحده، با بررسي سناريوهاي مختلف عليه ايران، در کنار گزينههاي مطرح ديپلماتيک و نظامي، موضوع تغيير حکومت در ايران را از طريق کودتاي مخملي، با ايجاد اغتشاش و هدايت آن توسط اپوزيسيون، تا مرحلهي فروپاشي، و سپس حملهي نظامي و اشغال کشور، در شرايط فعلي مناسبترين گزينه تشخيص داده است.
سابان که توسط ميلياردر صهيونيست حيم سابان(Haim Saban) راهاندازي شده است وابسته به انستيتو بروکينگز است. انستيتو بروکينگز همان نقشي را در تصميمسازي استراتژيک براي حزب دموکرات به رياست جمهوري اوباما ايفا ميکند، که انستيتو امريکن اينترپرايز براي دولت جمهوري خواهان به رهبري بوش ايفا ميکرد.
تحقيقات پيشرفته ضد تروريسم، بر آن نيست که برآورد آمريکا را از حيث تحقق کودتاي مخملي و فروپاشي، امکان سنجي نموده، و نفياً يا اثباتاً تأييد يا رد نمايد. اما خود را ملزم ميداند تا بر مبناي وظيفهي حرفهاي خويش، بخشها و ابعادي از پروژهي مزبور را در فضاي عمومي منعکس سازد. همچنين با توجه با ابعاد گستردهي تروريسم سياسي پروژهي آژاکس 2، شفافسازي و معرفي سناريوهاي پروژهي مزبور در مراحل گوناگون آن، براي تنوير افکار عمومي از سوي اين مرکز در آينده صورت خواهد پذيرفت.
در محوريابي ذيلالذکر گزارش 160 صفحهاي مرکز سابان مشهود است، «کار ويژهي» اغتشاش عمومي، و گسترش و سپس استمرار آن، تا مرحلهي فروپاشي است، که خنثي نمودن آن، هوشياري عمومي را ميطلبد.
گزارش توسط 6 تن از استراتژيستهاي وابسته به انستيتو بروکينگز تهيه شده است. (کنت ام پولاک، دانيل ال باي من، مارتين اينديک، سوزان مالوني، مايکل اي اُ هانلون، بوروس ريدل)
مقدمه: انتخاب گزينههاي سياست امریکا نسبت به ايران
ايران هميشه براي امریکا، يک معضل و مشکل بوده است.
تنفر ايران از امریکا همواره براي ناظران بيروني امري عجيب بوده است.
اما امریکا نميتواند از اهميت ايران چشم بپوشد.
در عصر بوش، گرچه در ابتدا امریکا سياستي عليه ايران نداشت، اما سپس از طريق فشار و تهديد و تحريم، سعي شد ايران را وادار به کنارگذاردن برنامهي هستهاي نموده و بدين روي ايجاد رابطهي ديپلماتيک نمايد.
در انتهاي عصر بوش، قدرت ايران در منطقه ارتقا يافته و از سوي ديگر امریکا در منطقه تضعيف شد.
مراکز مطالعات استراتژيک امریکا، در ابتداي عصر اُباما، به ناچار به مطالعات گسترده جهت يافتن راهحلي براي مسألهي ايران پرداختند. اما هرچه تلاش ميکنند، نميتوانند از اين حيرت و سردرگمي خارج شوند.
اُباما، همزمان با استفاده از اهرم فشارهاي بينالمللي، در چارچوب استراتژي هويج و چماق، تلاش ميکند به ايران نزديک شده و دست دوستي بدهد. اما معلوم نيست که اين سياست موفق گردد، لذا بهتر است انتخابهاي جايگزين و فوري براي آن انديشيده شود.
هدف خيلي سخت
امام خميني با انقلاب اسلامي سال 1357، نظام دوقطبي خير و شر را تبيين نمود، که در آن امریکا قطب شر، و ايران قهرمان قطب خير در جهان است.
احمدينژاد به اين ايدئولوژي باور دارد.
رابطه با امریکا، ريل سوم راهآهن حرکت ايران است.
آيتالله خامنهاي نيز همچون امام خميني به امریکا مشکوک است.
پراگماتيستهاي ايران در 1986 - ايران کنترا - 1995 و 1998 و 1999 با امریکا ارتباط مخفي داشتند، که خيلي زود کشف و خنثي شد.
جبههي سخت درون نظام -اصولگرايان -، بيشتر به تقابل با امریکا فکر ميکنند.
رفتار ايران براي امریکا عجيب و غيرقابل پيشبيني است.
در مسألهي عدم رابطه ميان دو کشور، امریکا نيز بيتقصير نيست، و به دليل رفتار نامناسب امریکا، دولتمردان ايران نيز امریکا را غيرقابل پيشبيني و غيرقابل اعتماد ميدانند.
دولتمردان امریکا از ايران نااميد شدهاند، نه زماني که به دنبال رابطه بودند به نتيجهاي رسيدند، و نه در زمان مقابله و جنگ موفق به مهار ايران شدهاند.
فشارهاي امریکا به تهران، تاکنون هيچ تغييري در سياست خارجي اين کشور ايجاد نکرده است.
در امریکا، همواره سياست آن کشور در نسبت با ايران با ناکامي و شکست مواجه شده است.
امریکا با حمله به افغانستان و عراق، موقعيت خود را در منطقه تضعيف نمود و محبوبيت خود را از دست داده و اين به سود ايران شده است.
در نبرد حزب الله و اسرائيل و نبرد حماس و اسرائيل نيز شکست اصلي از آن امریکا و پيروز صحنه ايران بود.
امریکا در اثر اين تغيير صحنه شوکه شد و مجبور به اتخاذ روشهاي جدي براي بازيابي نقش خود در منطقه گرديد.
ساختن سياست بهتري در مورد ايران
کتابها و مقالات در اين زمينه کم نبوده، اما بهجاي تابش نور، بر حرارت مسأله ميافزايند، لذا مسألهي رابطه با ايران را لاينحل ميکنند.
چينش مطالعات اين است که تحديد (محدودسازي) ايران صورت گيرد يا مذاکره! هيچ حدوسطي ديده نميشود. راستها به تقابل و چپها به مذاکره ميانديشند.
تمرکز بر مسألهي هستهاي ايران، موجب شده است که ديد کلاننگر منتفي شده و همهجانبهگري وجود نداشته باشد.
هدف اصلي اين گزارش، ارائه مهمترين گزينههاي سياست امریکا براي ساختن يک استراتژي جديد عليه ايران است.
در مجموع 9 گزينه در مورد ايران شکل گرفته
اين 9 گزينه در چهار دسته، تفکيک شدهاند.
بخش نخست اين گزارش در مورد دو گزينهي ديپلماتيک است.
بخش دوم اين گزارش در مورد سه گزينهي نظامي است.
بخش سوم اين گزارش در مورد سه گزينهي تغيير حکومت است، که حمايت از انقلابات مردمي، يا شورشهاي قومي، و يا مساعدت در کودتاي نظامي را دربر دارد.
بخش چهارم اين گزارش نيز در مورد بازدارندگي ايران از طريق تحديد است.
نُه گزينهي بد
- اين 9 رويکرد هزينهها و مخاطرات خاص خود را دارند. اين به خاطر کمبود تحقيقات و مطالب نيست، بلکه به خاطر سختي موضع - ايران - است. شايد روزي يک کسينجر يا جرج کنان جديدي ظهور کند که راهحل متفاوت و سادهتري پيشنهاد کند.
بهترين استراتژي امریکا بدون شک اين خواهد بود که چند گزينه از 9 رويکرد مزبور را به صورت يکپارچه بهکار گيرد.
ابتدا استراتژي سپس تاکتيک
از آنجا که همواره امریکا در جزييات تاکتيکي بر عليه ايران گم شده و از کلاننگري دور افتاده است، اين گزارش تنها به استراتژيها ميپردازد.
صحنهسازي
نگارش استراتژي در مورد ايران بسيار سخت است، و بايد نقش ايران را در صحنه تبيين نمود.
ديدگاه تهران
سيستم سياسي ايران، يکي از پيچيدهترين و غيرشفافترين نوع نظام سياسي در جهان است.
ايران خود را همزمان خيلي موفق و قوي، و خيلي ناموفق و ضعيف ميداند.
رهبران ايران در رابطه با امریکا، تصميمهاي تاکتيکي گرفتهاند نه استراتژيکي.
بايد دانست که واژهي بازار يک کلمهي ايراني است و بازار همواره باز است.
رفرميستها به دنبال رابطه و اصولگرايان کمتر مايل به رابطه با امریکا هستند.
آيت الله خامنهاي به امریکا مشکوک است و به اصولگراها نزديکتر است، اما واقعيتهاي اقتصادي را قبول دارد.
سياست ايران مبتني بر قوانين اينرسي حرکتي عمل ميکند، لذا شانس امریکا براي موفقيت بسيار کم است.
صحنهي بينالملل
گاهي به نظر ميرسد، مناسبات ايران و امریکا در يک خلاء شکل ميگيرند، حال آنکه اينگونه نيست و کشورهاي زيادي مانند روسيه و چين و اتحاديه اروپا و کشورهاي همسايه ايران در اين موضوع دخيل هستند.
ساعت در حال تيکتيک
زمان به سرعت در حال گذر است، و عصر اُباما آخرين فرصت امریکاست.
ايران تا 2010 يا حداکثر 2015 به سلاح هستهاي دست مييابد و در آنصورت گزينهي نظامي بسيار دشوار ميشود.
اما همچنان گزينهي تغيير حکومت باقي ميماند.
لذا اُباما آخرين فرصت براي طرح يک استراتژي جديد است که آيا امریکا ميتواند با يک ايران هستهاي همزيستي داشته باشد؟!
بخش يک: تحذير تهران
گزينههاي ديپلماتيک
مسير اُباما بسيار سخت و دشوار است.
جنگ هشت ساله در افغانستان و شش ساله در عراق، امریکا را از ورود به يک ميدان نبرد جديد برحذر ميدارد.
- پرسشهاي سهگانه:
آيا تهديدها و تحريمهاي اقتصادي و ديپلماتيک ميتواند منجر به تغيير سياستهاي ايران در نسبت با جامعهي غربي شود؟ چه نوع تحريمهايي بيشترين امکان موفقيت را دارد؟ و چگونه امریکا ميتواند ديگر قدرتهاي بزرگ را قانع کند که با امریکا بر عليه ايران همکاري کنند؟
آيا مشوقها - هويجها - با چماق يا بدون چماق ميتواند تهران را به تغيير رفتار مجاب کند؟ ذات اين هويجها بايد چه باشد؟ و چگونه امریکا ميتواند اين مشوقها را به ايران بدهد که ضعف او تلقي نشده و اصولگرايان را گستاخ نکند.
واشنگتن از کجا بداند که ايران دربارهي مناسبات ديپلماتيک جدي است يا اينکه با طولاني کردن مذاکرات در حال خريدن زمان است براي هستهاي شدن؟
پاسخها به اين سه پرسش، منجر به دو رويکرد متضاد شده است:
نسخهي بازسازي شدهي استراتژي هويج و چماق بوش.
روش حذف چماق و فربه کردن هويج. زيرا تهديد همواره موجب تقويت ايران ميشود. هضم ايران در اقتصاد جهان مي-تواند نمونهاي از آن باشد.
فصل يک: پيشنهادي که ايران نبايد رد کند.
اقناع
بوش پسر، از سياست هويج و چماق استفاده کرد، که موثر نبود.
اين سياست اگر بهينه شود، ميتواند در دولت اُباما موثر واقع شود.
<S1></S1>اُباما پس از انتخاب خود، بلافاصله اين سياست را اعلام نمود که داراي چندوجه است.
مهمترين مانع اين سياست، باقيماندههاي اقدامات بوش در اعمال اين سياست است.
ضعف اقدام بوش در اين بود که سياست هويج و چماق را توأم با تغيير حکومت جلو ميبرد.
جمهوري اسلامي بايد سياستهاي داخلي خود را تغيير دهد.
سياست متقاعدسازي به تعهد و مشارکت بينالمللي در خصوص تحريمهاي قوي بر ضد ايران نياز دارد تا بتواند ايران را تنبيه کند، اما بسياري از کشورها، ايران را به عنوان تهديد نميشناسند و مخالفت ميکنند. ايران به ستيزهجويي عليه فشار خارجي عادت دارد که اين موجب سختتر شدن کارها ميشود.
هدف
هدف اين سياست، قانع کردن دولت ايران براي تغيير رفتار خود در مسايل حساس و مهم براي امریکاست.
اين سياست با پيام نوروزي اوباما آغاز شد که: «ما از ايران ميخواهيم که در جايگاه درستي در ارتباطات بينالملل خود قرار گيرد.» و در واقع او رژيم ايران را قبول کرد در صورتي که به خواستههاي امریکا و جوامع بينالمللي احترام بگذارد.
اگر امریکا سياست خود را بر برنامهي اتمي ايران متمرکز کند، همراهي بينالمللي بيشتري مييابد، اما اين همهي رفتار ايران را تغيير نميدهد. اين کافي نيست که ايران برنامهي هستهاي خود را منتفي کند.
چارچوب زماني
صورت بالقوه سياست اقناعي در چندماه به نتيجه ميرسد. به صورت نظري امریکا و همپيمانانش سريعاً به بستهي پيشنهادي از گزارههاي مشوق و گزارههاي بازدارنده دست خواهند يافت. و اين سرعت عمل در مورد پاسخگويي ايران نيز صادق خواهد بود. با اين همه، مذاکرات سياسي داخلي و ديپلماتيک خارجي و ماهيت اين سياست براي به نتيجه رسيدن به سالها وقت نياز خواهد داشت. براي مثال ايرانيها استنتاج ميکنند که با قبول درخواست جامعهي بين الملل به صورت يک طرفه برنامهي اتمي خود را خاموش ميکنند، و با اين کار منابع بسيار باارزش خود را هدر ميدهند.
گزينهي هويج و چماق اين است که زمان شکست آن مشخص نيست.
نگاهي کلان به اين سياست
مفهوم بنيادين گزينهي هويج و چماق اين است که همزمان بايد براي تغيير برنامهي هستهاي ايران جايزه داد و اگر نپذيرفت مجازات سنگين بر عليه او اعمال کرد. اين اولتيماتوم به ايران ميگويد که اگر بپذيرد تشويق ميشود و اگر نپذيرد مجازات ميگردد.
اين گزينه را امریکا نميتواند به تنهايي انجام دهد و حتماً نيازمند همکاريهاي بينالمللي است. اهرم اصلي اين سياست، بايد شوراي امنيت سازمان ملل باشد.
ايران همچنان سرگرم غنيسازي اورانيوم است و به تهديدهاي امریکا بيتوجهي ميکند.
آنچه امریکا به عنوان مشوق به ايران ميدهد بايد حکم هويج بزرگتر را داشته باشد.
تکنولوژي هستهاي و رآکتورهاي آب سبک. پرسش اين است که بايد اجازه داد ايران در خاک خود غنيسازي کند؟!
اقتصادي: ورود ايران به WTO، و آزاد نمودن داراييهاي اين کشور در امریکا، و همچنين رفع تحريمها.
ضمانتهاي امنيتي.
امریکا چگونه ميتواند با وجود اين همه نيرو در اطراف ايران، اعلام کند که براي ايران تهديد نيست؟
امتيازات سياسي
ايرانيان از هر جناح و سليقه، معتقدند که کشورشان بايد نقش رهبري در منطقه داشته باشد.و اين مسأله پيشينهاي تاريخي دارد.
تا مذاکره انجام نشود، مشخص نميگردد که ايران چه امتيازي ميخواهد، اما امریکا تحت هيچ شرايطي نبايد بپذيرد که ايران کشور برتر منطقه باشد.
تعامل
تحقق استراتژي هويج و چماق، بدون مذاکره ميان امریکا و ايران امکان پذير نيست.
قبل از اينکه بستهي مشوقها به ايران اعلام شود، بايد دانست ايران چه ميخواهد.
امریکا بايد ضمانت مجازاتهاي خود را عليه ايران اعلام کند.
امریکا ايران را در شرايطي ميپذيرد که سه مسأله رفع شده باشد:
برنامهي هستهاي منتفي شود.
حمايت از حزبالله و حماس منتفي شود.
تغيير نقشهي وضع موجود منطقه از سوي ايران کنار گذاشته شود.
تعامل ابتدا تاکتيک است و اگر ايران رفتار خود را تغيير بدهد، آنگاه تبديل به استراتژي خواهد شد.
آماده سازي شرايط براي فرود آمدن چکش
يک مؤلفهي سياست هويج و چماق اين خواهد بود که اگر ايران نپذيرد، با وخامت تحريمها و برخوردها روبرو ميشود. اين برخوردها بايد سختتر و شديدتر باشد.
تحريمهاي نفت و گاز
يکي از مخربترين برخوردها، تضعيف اقتصاد نفتي ايران است، زيرا اقتصاد ايران به شدت به نفت و گاز وابسته است.
قيمت نفت نوسان شديدي دارد، و تحريم نفت و گاز ايران موجب بالا رفتن ناگهاني قيمت نفت در جهان ميگردد.
محرکهاي مشخص شده
بايد نسبت تحريمها به تفکيک هر محرک و هر ماشهاي جداگانه مشخص شود و مکانيزم ماشه بنا به مصداقهاي تاکتيکي معين گردد.
مقصد، نه وسيله
بايد امریکا و متحدانش بر روي نتيجهي سياست هويج و چماق تمرکز کنند، نه بر روي وسيله و روش آن.
شنل و شمشير
رهبران امریکا نبايد همچون اُباما به طور علني سياست هويج و چماق را در انظار عمومي مطرح کنند چون در مورد گورخرهاست و موجب رنجش طرف ايراني ميشود. اُباما اشتباه کرد که در سخنراني خود همچون بوش آن را علني بيان کرد.
امریکا نبايد اجازه دهد روند سياست هويج و چماق طولاني شود.
الزامات
الزامات سياست هويج و چماق، بيشتر ديپلماتيک و سياسي هستند و ريسکهاي اقتصادي و نظامي آن کمترند.
- امریکا بايد به کشورهايي چون روسيه و چين و ديگران امتياز بدهد تا آنها از سياست هويج و چماق عليه ايران حمايت کنند.
محاسن
شواهدي وجود دارد که اين سياست ميتواند موفق باشد. در 83-1382 برخي مسئولان سياسي ايران آن را پذيرفتند. مذاکرات (ترويکاي اروپا) با ايران در آن زمان، دستاوردهايي داشت.
با توجه به بحران اقتصادي موجود در غرب، اين سياست، هزينههاي امریکا را پايين ميآورد و ضمناً مراودهي تجاري با ايران به اقتصاد امریکا کمک ميکند.
اگر امریکا به ايران در سياست هويج و چماق امتيازي داد که ايران نپذيرفت، در آن صورت نتيجهي طبيعي، موضوع «تحديد» ايران خواهد بود.
معايب
امریکا مجبور است با ساير کشورها در مورد ايران معامله کند.
ايرانيان عموماً پاسخ صريح آري يا نه نميدهند و با اين کار زمان ميخرند.
ايران با طولاني کردن پاسخ، موجب کم اثر شدن گزينههاي بعدي يعني حملهي نظامي و تغيير حکومت ميشود.
امریکا مجبور ميشود با اعمال سياست هويج و چماق، از حمايت دموکراسي و حقوق بشر در ايران دست بردارد و اين اجتناب ناپذير است.
سياست هويج و چماق به دليل پيچيدگي دروني سياست در ايران ميتواند شکست بخورد، زيرا در 30 سال گذشته ايران با تعريف متفاوت منافع ملي، توانسته است سياستهاي خارجي عليه خود را ناکام بگذارد.
<S1></S1>فصل دو: وسوسه کردن تهران
گزينهي تعامل
اشکال بوش در اجراي سياست هويج و چماق در اين بود که چماق را کناري نميگذارد.
تهديد موجب ميشود که ايرانيان از حيث مليگرايي منسجم گردند.
هدف
تغيير رفتار ايران از طريق تعامل و تشويق.
اما چون ضمانت اقدام ندارد، نياز به مدت زيادي براي اثر بخشي دارد.
در اين گزينه، هيچ تضميني براي ممانعت از دستيابي هستهاي ايران، يا عدم حمايت از گروههاي فلسطيني و لبناني از سوي ايران وجود ندارد.
اما اين رويکرد موفقيت گستردهاي در دراز مدت دارد و تغيير حکومت را نيز در بر خواهد داشت.
از نتايج مفيد آن، ايجاد رابطه و تعامل با ايران تاثير گذاري و تغيير رفتار آن است.
چنين رابطهي ميان امریکا با ايران، مانند رابطهي کنوني انگليس با ايران است.
همچنين، الگوي اين رابطه، همان رابطهي امریکا با چين است که به مرور موجب ليبراليزه شدن اقتصاد آن کشور و پيدايش يک طبقهي متوسط در چين شده است.
چهار چوب زماني
تعامل در دراز مدت ميتواند موثر باشد.
حضور نظامي امریکا در اطراف ايران، براي اين کشور تهديد است، هر چند که امریکا از موضع تعامل با ايران مواجه شود.
دشمني امریکا با ايران، و ايران با امریکا، يک گزارهي بنيادين در سياست ايران است.
هيچ محدودهي زماني براي تحقق اين استراتژي وجود ندارد و نميتوان با هيچ مکانيزمي آن را تسريع بخشيد.
ديد کلان به اين سياست
تعامل، جزيي از يک روي کرد استراتژيک است و ديپلماسي يعني همين تعامل.
در اين سناريو، تعامل يک کنش استراتژيکي است نه تاکتيکي.
اولويت تعامل
اگر تعامل الويت پيدا کند، سياستهاي امریکا بايد به يک جابجايي عظيم از گزينههاي سياسي، اقتصادي و نظامي به تعامل بيانجامد.
گزينهي تعامل، موجب ليبراليزه شدن فضاي داخلي ايران ميشود.
تعامل با دو رويکرد الف) گام به گام ب) معاملهي بزرگ و حجيم و گسترده، ميتواند صورت پذيرد.
اقناع
مشوق برپايه اقناع طرف ايراني بر تغيير رفتار وي بايد ارائه شود.
مشوقها بايد شامل سه حوزهي هستهاي، استراتژيک و اقتصادي باشد، که اکنون تنها تمرکز بر حوزهي برنامهي هستهاي ايران است.
مشوقها بايد متوجه حاميان تغيير باشد، مثلاً مشوقهاي اقتصادي بايد طيف ثروتمندان طبقهي متوسط به بالا را در نظر بگيرد.
زمانبندي
تحقق گزينهي تعامل نيازمند سالهاي طولاني است و امریکا نميتواند توقع واکنش فوري از ايران داشته باشد.
شريک نا مطمئن
روي کار آمدن احمدينژاد و اصول گرايان، موجب نفي ليبراليزاسيون فضاي عمومي کشور شده است.
فضاي عمومي ايران اکنون توأم با اعتماد به نفس و غرور است، که موجب ماجراجويي آنها ميشود.
آيتالله خامنهاي معتقد است که حق را بايد گرفت و اگر به دشمن تمکين شود، او ديگر کوتاه نميآيد.
دوران احمدينژاد تمام نشده است. در ادامهي برنامهي تعامل، بايد يا احمدينژاد را دور زد، يا او را به درون ميدان برنامه کشاند.
عصر رفرميستهاي ايران نشان داد که رقابت ميان جناحها جدي است.
امروز در ميان همهي جناحها يک نظر واحد وجود دارد و آن هم اين نکته است که همه از ضرورت مذاکره با امریکا سخن گفتهاند.
در طول بيست سال، هاشمي رفسنجاني سعي کرد رابطهي ايران با امریکا را بهبود ببخشد. اما تاکتيکهاي پشت پردهي او خيلي موثر نبوده است.
معايب
سياست داخلي ايران به قدري پيچيده است که معلوم نيست سياست تعامل جواب دهد.
اصولگرايان، روي کرد امریکا به تعامل را حاصل ضعف امریکا ميانگارند.
چون چارچوب زماني مشخصي براي سياست تعامل مدنظر نيست، در نتيجه ممکن است ايران به همهي خواستههاي خود برسد، اما امریکا به هيچ يک از خواستههايش نرسد.
تا کنون هيچ پيام محکمي از سوي رهبر ايران براي مذاکره با امریکا شنيده نشده است.
اسراييل در معادلات تعامل همچون يک کارت وحشي و برگهي غير قابل مهار عمل ميکند.
بخش دو: راهکار نظامي
خلع سلاح تهران
گزينههاي ديپلماتيک، يک نقص اساسي دارند و آن اين است که به همکاري ايران نيازمند است.
در واقع هيچ يک از گزينههاي ديپلماتيک، تضميني براي موفقيت ندارند.
بخشي از امریکاييها معتقدند ايران قابل اعتماد نيست. آنان حتي روسيه و چين را نيز قابل اعتماد نميدانند، لذا ميگويند که به دليل عدم باور اين کشورها، محدوديتهاي سياسي و تحريمهاي اقتصادي همواره شکست ميخورد.
به اين دلايل، هر گزينهاي که نياز به همکاري ايران يا کشورهاي متحد امریکا بر عليه ايران را داشته باشد، منتفي است.
تنها عامل زور است که به طور يک جانبه از سوي امریکا امکان به کارگيري دارد و نياز به همکاري ايران يا متحدان ندارد.
اگر ايران به سلاح هستهاي مجهز شود، در آن صورت گزينهي نظامي امریکا عليه آن کشور نيز دشوار خواهد شد.
مشکلاتي که ارتش امریکا در عراق و افغانستان پيدا کرده است، امکان موفقيت نظامي بر عليه ايران را با ترديد مواجهه ساخته است.
با اين شرايط، بخش دوم اين گزارش، به بررسي گزينهي نظامي پرداخته است.
اُباما نيز گزينهي نظامي را رد نکرده است.
اين نگراني وجود دارد که اسراييل به طور يک جانبه به تهاجم عليه ايران اقدام کند.
گزينه اين خواهد بود که همچون عراق و افغانستان، اقدام نظامي به اشغال ايران و تغيير حکومت منجر شود.
سناريوي حملهي هوايي به تأسيسات هستهاي ايران بالاترين ضريب امکان تحقق را دارد.
برخي از امریکاييها معتقدند هزينهي حمله به ايران بسيار زياد است و اين موضوع موجب ترديد در اقدام نظامي عليه ايران شده، اما اميدوارند که اسراييل چنين اقدامي را به جاي آنها انجام دهد.
فصل سوم: يک راه را تا انتها رفتن
تهاجم
اکنون امریکا تمايل به انتخاب راهکار نظامي عليه ايران را ندارد. پس از هزينههاي جنگ در افغانستان و عراق، و عدم وجود چشمانداز روشن، اغلب امریکاييها مايل نيستند در نقطهاي ديگر از خاورميانه درگير جنگ شوند.
به دليل پراکنده شدن نيروها، امریکا بايد براي تهاجم به ايران، نيروهاي ذخيره را فراخوان کند.
پس از سي سال وجود مشکلات ميان امریکا و ايران، هيچ استراتژي همچون تهاجم نظامي، نميتواند قاطعانه مشکلات مزبور را مرتفع نمايد.
شکستهاي امریکا در عراق و افغانستان، نشان داد که پرسش اساسي که امریکا بايد پاسخ دهد اين است که در صورت تهاجم به ايران، آيا ميتواند در ايران يک دولت امریکايي با ثبات و امن پديد آورد!
مشکلات عراق و افغانستان درسهاي زيادي به امریکا داده است، اما هنوز ايدهاي که درسهاي مزبور را به ايران، يعني کشوري با سه برابر جمعيت و چند برابر وسعت نسبت به عراق، تعميم دهد، وجود ندارد.
هدف
هدف گزينهي تهاجم به ايران، اين است که حکومت ايران را از طريق زور و حملهي نظامي ساقط نموده، قدرت نظامي آن را خرد کرده، و اجازه داده نشود که کنترل خود را بر جامعه اعمال نمايد، و برنامهي هستهاي آن نابود گردد.
امریکا بايد بتواند پس از حمله، يک حکومت با ثبات و امریکايي در آن پديد آورد.
مانند افغانستان و عراق، بازسازي ايران پس از اشغال بسيار دشوار و پر هزينه خواهد بود.
چار چوب زماني
در تئوري، امریکا هرگاه اراده کند ميتواند به ايران حمله کند. لذا از نظر زماني بسيار سهل الوصول است. اما در واقعيت، اين امر آسان نيست و موانع زيادي دارد.
گرچه تهاجم نظامي از گزينهي تعامل يا گزينهي تغيير حکومت، سريعتر امکان پذير است، اما زمان آن ميتواند تا سالها طول بکشد که شامل التيماتوم به ايران، اخذ مجوز قانوني از سازمان ملل، اقدامات لجستيکي انتقال نيرو به منطقه، و سپس اقدام نظامي ميشود.
گزينهي نظامي نيازمند گرفتن بهانه از ايران، براي حمله به آن کشور است. البته اگر اراده بر حمله به ايران وجود داشته باشد، امریکا ميتواند کاري کند که ايران را تحريک نمايد تا پاسخي بدهد که همان بهانهي مورد نياز باشد.
بازسازي پس از جنگ در ايران، طولانيترين و خونينترين بازسازي خواهد بود.
نگاهي کلان به اين سياست
مسألهي اصلي، درگيريهاي پس از جنگ و اشغال است.
چون ممکن است کشورهاي همسايه، اجازهي استفاده از خاک خود را براي حمله به ايران ندهند، لذا بايد سپاه تفنگداران دريايي، بندري را در ايران تصرف، و از آنجا عمليات لجستيکي براي هجوم به درون ايران صورت گيرد.
الزامات
تحريک. ايران بايد يک اقدام تحريک آميز به مثابه واقعهي 11 سپتامبر 2001 صورت دهد.
ديپلماتيک. اگر ايران اقدام تحريکآميز نکند، امکان اجماع بينالمللي ناممکن است.
نظامي. عمليات نظامي بايد سنگين باشد، اما الزام کليدي، مسايل پس از اشغال است. امریکا براي اشغال عراق 200 هزار نفر نيرو وارد کرد. ايران کشوري با سرزمين پهناور کوهستاني و بياباني است که در جنگ چريکي بسيار توانايي دارد و ميتواند مخاطره آميز باشد. الزامات لجستيکي تهاجم به ايران بسيار سختتر از عراق است. در تهاجم به ايران، نيروي ويژه و سربازان امریکايي فارسي زبان الزامي است که امریکا در اين خصوص بسيار ضعيف است.
اشغال. براي عمليات عليه منازعات کمشدت و ضد شورش دورهي اشغال، نيروي متخصصي در حد 2% جمعيت ايران – يعني حدود 4/1 ميليون نفر- براي ايجاد امنيت و ثبات در آن کشور نياز است.
سياسي. حمايت اکثريت مردم امریکا در اين تهاجم الزامي است، زيرا تهاجم به ايران سختتر از عراق خواهد بود. کشور امریکا بايد تحمل تلفات زياد را داشته باشد زيرا تنفر مردم ايران از امریکا به استمرار جنگ چريکي خواهد انجاميد.
محاسن
حملهي نظامي، کليهي مشکلات امریکا دربارهي ايران از جمله پروندهي هستهاي را يکباره حل ميکند.
همهي اقدامات تحت کنترل امریکا خواهد بود و نيازمند همکاري بينالمللي نيست.
اين گزينه، از مهمترين و مطمئنترين منبع قدرت امریکا، يعني ارتش آن کشور بهره ميبرد.
معايب
تهاجم نظامي به ايران بسيار پرهزينه خواهد بود، هم در حمله، و هم در اشغال.
هزينهي تلفات، صدها و يا شايد هزاران امریکايي در تهاجم.
واکنش نظامي تهران که حجم و استعداد آن قابل برآورد نيست، به ويژه در حوزهي عمليات چريکي، يا بستن تنگهي هرمز.
مردم ايران آرام نيستند، و امکان بروز منازعات قومي در ايران ميتواند به همسايگان آن کشور کشيده شود، و در نتيجه نا امني آن، وضعيت صدور انرژي از منطقه را مختل خواهد نمود.
اعتبار امریکا در اثر حمله به ايران مخدوش ميشود، و در قضاياي کره شمالي و دارفور و... قدرت چانهزني امریکا کاهش مييابد.
نقش امریکا در ايجاد نظم جهاني مخدوش شده و از امریکا يک چهرهي مهاجم ارائه ميگردد.
فصل چهارم: گزينه اُسيراک
با توجه به هزينهي زياد تهاجم نظامي تمام عيار به ايران، سناريوي دوم، موضوع حملهي هوايي محدود به تأسيسات اتمي مانند حمله به تأسيسات اتمي اسيراک عراق توسط اسراييل را در بر ميگيرد.
در تشديد افقي منازعه، ميتواند پس از بمباران تأسيسات هستهاي، به بمباران سيستم فرماندهي و کنترل، و ساير پايگاههاي نظامي ايران پرداخت.
تهاجم هوايي به برنامهي هستهاي ايران ميتواند موجب تعويق برنامهي هستهاي ايران شود.
هدف
هدف تهاجم هوايي اين است که در حد ممکن برنامهي هستهاي ايران را نابود سازد. اگر کار موفق شود، ميتواند به مدت ده سال آن را به عقب اندازد. در طول اين مدت ده سال، احتمالاً کساني در ايران به قدرت ميرسند که دوست امریکا بوده و برنامه-ي هستهاي را کنار ميگذارد.
چار چوب زماني
زمان شروع آن به عهدهي امریکاست، اما واکنش ايران غير قابل پيشبيني است.
نگاه کلي به اين سياست
اين حملات هوايي بين چند روز تا چند هفته ادامه پيدا ميکند.
حملات هوايي نيازمند اطلاعات دقيق است.
ايران روشهاي حملهي هوايي امریکا و اسراييل در عراق و بالکان و... را ميشناسد، لذا تدابير هوشمندانهاي از جمله انتقال تأسيسات به زيرزمين را اتخاذ نموده و آنها را پراکنده کرده است.
رويارويي با واکنش ايران
شايد ايران پاسخ ندهد، و با مظلوم نمايي، خود را قرباني نشان دهد.
شايد ايران پاسخ دهد و مثلاً تنگهي هرمز را ببندد.
شايد ايران اهداف امریکايي و اسراييل را با موشک بالستيک مورد هجوم قرار دهد.
شايد ايران واکنش چريکي به اهداف امریکايي نشان دهد.
اقدامات پس از حملهي هوايي
پس از تهاجم هوايي امریکا به تأسيسات هستهاي ايران، مردم ايران منسجمتر شده، و به فکر دستيابي به سلاح هستهاي مي-افتند و از معاهدهي NPT خارج ميشوند.
لذا بايد هر چند سال يکبار به تأسيسات هستهاي ايران حمله کرد.
الزامات
نظامي. توانايي اين اقدام وجود دارد و هزينهي نظامي آن زياد نيست. پرسش اين است که آيا کشورهاي منطقه حاضر به هم-کاري هستند يا اينکه امریکا بايد به تنهايي آن را انجام دهد.
ديپلماتيک. امریکا بايد بيشترين حمايت را به ويژه از سوي همسايگان ايران جلب کند. همچنين اين حمله، موجب مخدوش شدن وجههي امریکا در منطقه نشود. امریکا نيازمند رفتار تحريکآميز ايران است و براي اينکار ميتواند به اقدامات تغيير حکومت بپردازد تا ايران واکنش نشان داده و رفتار تحريکآميز ارائه کند و به امریکا بهانه بدهد.
قانوني. اين گزينه وجاهت قانوني ندارد و قطعنامههاي شوراي امنيت نيز مجوز حمله را صادر نکرده است.
محاسن
از لحاظ تجهيزاتي، توانايي نظامي اجراي آن وجود دارد.
امکان نابودي برنامه هستهايران وجود دارد.
تلفات امریکا در اين گزينه بسيار ناچيز خواهد بود.
اين گزينه کمتر نيازمند حمايت ساير کشورهاست.
اين گزينه موجب تعويق چند سالهي برنامهي هستهاي ايران ميشود.
معايب
اراده ايران براي دستيابي به سلاح هستهاي زياد ميشود.
حکومت ايران قويتر ميشود و انسجام آن به دليل حمايت مردم بيشتر ميگردد.
احتمالاً تعويق برنامهي هستهاي تنها در حد يک يا دو سال باشد.
ممکن است حزبالله لبنان پاسخ سنگيني دهد.
ممکن است خلبانان امریکايي که سقوط ميکنند به عنوان گروگان مورد معاملهي ايران قرار گيرند.
سياست ايران نسبت به اکنون راديکاليزهتر شود.
ايران در افغانستان و عراق به دخالت ميپردازد.
امکان تکرار گزينهي حملهي هوايي را محدود ميکند.
تنفر جهاني در مورد امریکا را گسترش ميدهد. خبر: 31771
تاريخ خبر: جمعه، 5 تير 1388 ساعت: 15:06
An error occurred on the server when processing the URL. Please contact the system administrator.
رجا نیوز

