مردی همسرش را به دلیل زشتی طلاق داد
یک مرد چینی به دلیل زشتبودن همسرش از او شکایت کرد و درخواست طلاق داد.
به گزارش ایسنا به نقل از روزنامه دیلیمیل، «جیانگ فنگ» گفت: ماجرا از زمانی شروع شد که دخترم به دنیا آمد اما در کمال تعجب او نوزادی بسیار زشت بود و هیچ شباهتی به من و همسرم نداشت.
او همچنین گفت: پس از بررسیهایی متوجه شدم همسرم پیش از آشناشدن با من تحت عمل جراحی پلاستیک قرار گرفته اما در رابطه با این موضوع هیچ صحبتی با من نکرده بود.
«جیانگ» معتقد است که همسرش او را فریب داده و با چهرهای دروغین، خود را به او معرفی کرده است.
«جیانگ» پس از طرح دادخواست طلاق در دادگاه حضور یافت. قاضی با شنیدن ادعای مرد و تایید صحت آن، «جیانگ» را متضرر شناخته و مبلغ 75 هزار پوند خسارت تعیین کرد.
پیش از عمل
پس از عمل
خواندنی ها
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت
- پست: 60
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱, ۲:۱۱ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 297 بار
- سپاسهای دریافتی: 363 بار
Re: خواندنی ها
[COLOR=#1f497d]به سانِ رود،که در نشیبِ دره سر به سنگ می زند،
رونده باش.
امیدِ هیچ معجزه ای ز مرده نیست
زنده باش.
رونده باش.
امیدِ هیچ معجزه ای ز مرده نیست
زنده باش.
- پست: 583
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۶, ۳:۴۵ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3433 بار
- سپاسهای دریافتی: 3949 بار
Re: خواندنی ها
Short funny story Wrong e-mail address
A man checked into a hotel. There was a computer in his room so he decided to send an e-mail to his wife. However,he accidentally typed a wrong email address and without realizing his error he sent the e-mail.
Meanwhile,somewhere in Houston a widow had just returned from her husband's funeral. The widow decided to check her e-mail and expected condolence messages from relatives & friends. After reading the first message, she fainted. The widow's son rushed into the room found his mother on the floor and saw the computer screen which read
to: My Loving Wife
Subject: I've Reached
I know you're surprised to hear from me. They have computers here, and we can send e-mails to loved ones. I've just reached. I see that everything is prepared for your arrival tomorrow. Looking forward to seeing you TOMORROW !
Your loving
A man checked into a hotel. There was a computer in his room so he decided to send an e-mail to his wife. However,he accidentally typed a wrong email address and without realizing his error he sent the e-mail.
Meanwhile,somewhere in Houston a widow had just returned from her husband's funeral. The widow decided to check her e-mail and expected condolence messages from relatives & friends. After reading the first message, she fainted. The widow's son rushed into the room found his mother on the floor and saw the computer screen which read
to: My Loving Wife
Subject: I've Reached
I know you're surprised to hear from me. They have computers here, and we can send e-mails to loved ones. I've just reached. I see that everything is prepared for your arrival tomorrow. Looking forward to seeing you TOMORROW !
Your loving
- پست: 1863
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۸, ۳:۴۲ ب.ظ
- محل اقامت: کرمان/رفسنجان
- سپاسهای ارسالی: 10774 بار
- سپاسهای دریافتی: 12391 بار
- تماس:
Re: خواندنی ها
[HIGHLIGHT=#e7f2fe][SIZE=85]زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟
میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را
طلاق دهد ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد
[SIZE=85]پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد
سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد
سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید
و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد
و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به
خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم
و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم
و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.
و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد
میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را
طلاق دهد ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد
[SIZE=85]پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد
سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد
سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید
و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد
و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به
خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم
و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم
و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.
و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد
- پست: 1863
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۸, ۳:۴۲ ب.ظ
- محل اقامت: کرمان/رفسنجان
- سپاسهای ارسالی: 10774 بار
- سپاسهای دریافتی: 12391 بار
- تماس:
Re: خواندنی ها
تست هوش
توجه: این مسئله فقط باید در کله شما حل شود!
از کاغذ و قلم و ماشینحساب استفاده نکنید.
۱۰۰۰ تا بگیر و ۴۰ تا بهش اضافه کن.
حالا ۱۰۰۰ تای دیگه بهش اضافه کن.
حالا ۳۰ تا اضافه کن.
۱۰۰۰ تای دیگه اضافه کن.
حالا ۲۰ تا اضافه کن.
حالا ۱۰۰۰ تای دیگه هم اضافه کن.
حالا ۱۰ تا بهش اضافه کن. مجموعش چقدر شد؟
حالا برو پایین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مجموعش شد ۵۰۰۰ تا؟
.
.
.
جواب درست .در حقیقت ۴۱۰۰ میباشد!
قبول نداری؟ با ماشین حساب دوباره حساب کن!
توجه: این مسئله فقط باید در کله شما حل شود!
از کاغذ و قلم و ماشینحساب استفاده نکنید.
۱۰۰۰ تا بگیر و ۴۰ تا بهش اضافه کن.
حالا ۱۰۰۰ تای دیگه بهش اضافه کن.
حالا ۳۰ تا اضافه کن.
۱۰۰۰ تای دیگه اضافه کن.
حالا ۲۰ تا اضافه کن.
حالا ۱۰۰۰ تای دیگه هم اضافه کن.
حالا ۱۰ تا بهش اضافه کن. مجموعش چقدر شد؟
حالا برو پایین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مجموعش شد ۵۰۰۰ تا؟
.
.
.
جواب درست .در حقیقت ۴۱۰۰ میباشد!
قبول نداری؟ با ماشین حساب دوباره حساب کن!
- پست: 1118
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶, ۳:۵۶ ب.ظ
- محل اقامت: ايران....از خزر تا خليج هميشه فارس
- سپاسهای ارسالی: 1224 بار
- سپاسهای دریافتی: 1160 بار
- تماس:
Re: خواندنی ها
سرکاریه...حساب کردم ذهنی همون 4100 اومد جواب کجا 5000؟
خدایا ...!
نیازی به زمین لرزه نیست ...!
کاخِ آرزوهای این مردم به تلنگری هم فرو میریخت ...!!!
نیازی به زمین لرزه نیست ...!
کاخِ آرزوهای این مردم به تلنگری هم فرو میریخت ...!!!
- پست: 60
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱, ۲:۱۱ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 297 بار
- سپاسهای دریافتی: 363 بار
Re: خواندنی ها
[External Link Removed for Guests]
Three lawyers and three engineers are traveling by train to a conference. At the station, each of the three lawyers buys a ticket while the three engineers buy only one ticket.
“How can the three of you travel on one ticket?” asks a lawyer.
“Watch and you’ll see,” answers an engineer.
Aboard the train the lawyers take their respective seats while all three engineers cram into the restroom and squeeze the door closed behind them.
When the conductor comes around collecting tickets, he knocks on the restroom door and says, “Ticket, please.” The door opens a c r 4c k and a single arm emerges with a ticket in hand. The conductor takes it and moves on.
The lawyers are impressed with this clever idea. One the way home from the conference, they decide to copy the engineers’ technique. At the station, they buy a single ticket for their return trip. To their astonishment, the engineers don’t buy a ticket at all!
“How in the hell are you going to pull this off?” asks a lawyer.
“Watch and you’ll see,” answers an engineer.
They board the train. The three lawyers cram into one restroom and the three engineers cram into the other restroom.
Shortly after the train departs, one of the engineers leaves his restroom and knocks on the other restroom door. “Ticket, please!”
[COLOR=#1f497d]به سانِ رود،که در نشیبِ دره سر به سنگ می زند،
رونده باش.
امیدِ هیچ معجزه ای ز مرده نیست
زنده باش.
رونده باش.
امیدِ هیچ معجزه ای ز مرده نیست
زنده باش.