داستانی بس اموزنده

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 629
تاریخ عضویت: جمعه ۶ شهریور ۱۳۸۸, ۹:۲۵ ق.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 1394 بار
سپاس‌های دریافتی: 2882 بار
تماس:

داستانی بس اموزنده

پست توسط Takhrib Chi »

مدتها پيش كشاورز فقيري براي پيدا كردن غذا يا شكاري به دل جنگل رفت. هنوز مسير زيادي را طي نكرده بود كه صداي فرياد كمكي به گوشش رسيد. او صدا را دنبال كرد تا به منبع آن رسيد و ديد كه پسربچه اي در باتلاق افتاده و آهسته و آرام به سمت پايين مي رود.

آن پسربچه به شدت وحشت زده بود و با چشمانش به كشاورز التماس مي كرد تا جانش را نجات دهد. كشاورز با هزار بدبختي و با به خطر انداختن جانش بالاخره موفق شد پسرك را از مرگ حتمي و تدريجي نجات دهد و او را از باتلاق نجات دهد.

فرداي آن روز وقتي كشاورز روي زمينش مشغول كار بود ، كالسكه سلطنتي مجللي در كنار نرده هاي ورودي زمين كشاورزي ايستاد و دو سرباز از آن پياده شدند و در را براي آقاي قد بلندي كه لباسهاي اشرافي بر تن داشت ، باز كردند.

زماني كه آن مرد پايين آمد ، خود را پدر آن پسر معرفي كرد. او به كشاورز گفت كه مي خواهد اين محبتش را جبران كند و حاضر است در عوض كار بزرگي كه او انجام داده است ، هر چه بخواهد به او بدهد.

كشاورز با مناعت طبعي كه داشت به مرد ثروتمند گفت كه او اين كار را براي رضاي خدا و به خاطر انسانيت انجام داده و هيچ چشمداشتي در مقابل آن ندارد.

در همين موقع پسر مرد كشاورز از ساختمان وسط زمين بيرون آمد. مرد ثروتمند كه متوجه شد كه كشاورز پسري هم سن و سال پسر خودش دارد ، به پيرمرد گفت كه مي خواهد معامله اي با او بكند و هزينه تحصيل پسرش را در بهترين مدارس و دانشگاهها بپردازد.

كشاورز موافقت كرد و پسرش بعد از چند سال از دانشگاه علوم پزشكي لندن
فارغ التحصيل شد و به خاطر كشف يكي از بزرگترين و مهم ترين داروهاي نجات بخش جهان كه پني سيلين بود ، به عنوان يك دانشمند مشهور شناخته شد. آن پسر كسي نبود جز "الكساندر فليمينگ".

چند سال گذشت. دست بر قضا پسر مرد ثروتمند سخت بيمار شد و اين بار الكساندر با داروي جديدش بار ديگر جان آن پسر را نجات داد.

جالب است كه بدانيد آن مرد ثروتمند و نجيب زاده ، كسي نبود جز "لرد راندلف چرچيل" و پسرش هم كسي نبود جز " وينستون چرچيل ".

بزرگي مي گفت : " بر اساس نيتي كه براي انجام كار داري ، پاداش مي گيري."

پس با نيتي كه در قلبت هست ، كاري را انجام بده ، نه براي اجر مادي. عشق بورز با علم به اينكه شكست مي خوري و بخوان به خاطر خودت ، گويي ديگران صدايت را نمي شنوند. فكر كن بهشت همين جاست. روي زمين.


تصویر
ای چشم من گریان نباش
اینگونه اشک افشان مباش
حیران و سرگردان نباش
در گردش گیتی ،رسد روزی ،به پایان هر غمی
دست نگارتصویر ما داغ دل را گذارد مرهمی.
http://www.centralclubs.com/topic-t78644.html
طلبه جوان دیگری در دفاع از ناموس مردم، چاقو خورد
Rookie Poster
Rookie Poster
پست: 47
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۸, ۸:۰۸ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 14 بار

Re: داستانی بس اموزنده

پست توسط naeemeh123 »

بله . همین طور است اگه انسان کاری را برای رضای خدا و بدون هیچ چشم داشتی انجام دهد . خدا هم از جایی که باورش نمیشود و


فکرش را هم نمیکند برای آن جبران می کند . داستان زیبایی بود .
[External Link Removed for Guests]
New Member
پست: 2
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۷, ۱۱:۱۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1 بار
سپاس‌های دریافتی: 1 بار

Re: داستانی بس اموزنده

پست توسط r2a2003 »

ای کاش دارو روی چرچیل توپولی اثر نمی کرد و ایران از خواب هایی که این مرد به ظاهر بزرگ برایش در زمان چنگ چهانی دوم دیده بود در امان می ماند . اگر چرچیل با این سیاستش نبود الان قدرت طور دیگری تقسیم شده بود .
به امید ایرانی آزاد و سرافراز
Junior Poster
Junior Poster
پست: 143
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۸, ۷:۴۱ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 21 بار
سپاس‌های دریافتی: 115 بار

Re: داستانی بس اموزنده

پست توسط iran_f14 »

عزيز من اگر چرچيل نبود يك نفر ديگه مي امد و يك بلاي ديگه سر ايران مي آورد . مهم اين هست كه دولت مردان ايران خواب بودند
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 436
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵, ۹:۱۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 484 بار
سپاس‌های دریافتی: 517 بار

Re: داستانی بس اموزنده

پست توسط vaispard »

دختر خسته :razz: گرامي
^:)^ با عرض سلام و ابراز سپاس ^:)^

خيلي جالب بود اما جالب تر اينكه هم فلمينگ وهم چرچيل :o3 از اعضاي بسيار برجسته جريان شيطاني فراموسونري بودن
البته قصد كمرنگ جلوه دادن زحمت شما در ارسال اين تايپيك خواندني رو ندارم :razz: فقط اسم اين دو نفر در كنار هم نظرم رو جلب كرد
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”