نقدي بر کتاب آيات شيطاني

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 629
تاریخ عضویت: جمعه ۶ شهریور ۱۳۸۸, ۹:۲۵ ق.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 1394 بار
سپاس‌های دریافتی: 2882 بار
تماس:

نقدي بر کتاب آيات شيطاني

پست توسط Takhrib Chi »

  الله الرحمن  
  تصویر  سلمان رشدي در سال 1947( 1326 شمسي) در شهر بمبئي هند و در يه خانواده مسلمان متولد شد. خودش درباره‏ خانواده‏اش ميگه:
" "
در سيزده سالگي جهت تحصيل به انگلستان مهاجرت کرد و مدتي با نوشتن مقالات تبليغي در انگلستان به تأمين مخارج زندگي پرداخت و بعد شناسنامه‏ انگليسي گرفت و تبعه‏ اونجا شد. رشدي در طول زندگي در انگلستان به بي‏ديني و بي‏اعتقادي مطلق ميرسه و در نهايت منکر خدا مي‏شه و اين عقيده رو رسما بيان ميکنه2. فعلاً مقيم انگلستان و تابع اون جاست.
او غير از آيات شيطاني(the satanic verses) که درش به قرآن، شخصيت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و انقلاب اسلامي ايران اهانت شده، تخمهاي دو زرده ديگه اي هم براي خروس استعمار کرده؛

در رابطه با قرآن به عنوان یك كتاب آسمانی، فراوان خوانده و شنیده ایم كه قرآن یك پیام وحیانی است كه در طول 23سال بتدریج بر پیامبر مكرم اسلام نازل شد، با این حال، هنوز پیرامون حقیقت، چیستی و چگونگی وحی به مثابه یك پدیده غیبی و یك شعور مرموز، سوالات و ابهامات فراوانی وجود دارد.

از میان انبوه سوالاتی كه یكباره به فضای ذهن هجوم می آورند، مهمتر از همه، این است كه شیطان آیا توان آن دارد كه در امر قدسی وحی دخل و تصرف كند و تسویلات خود را به صورت وحی جلوه دهد یا خیر؟

اگراین سوال را به متون دینی و مجامع روایی رسیده ازخاندان اهل بیت عرضه كنیم پاسخ منفی خواهد بود؛ اما اگردر آثار و نوشته های برخی اهل حدیث و غیر وارد از ناحیه اهل بیت بنگریم پاسخ مثبت است؛ ایشان در پاره ای از آثار خود روایات و داستانهایی آورده اند كه نه تنها با اصل مقام عصمت ناسازگار است كه حتی پایه و اساس نبوت رانیز متزلزل می‌سازد.

اینك شرح ماجرا را بشنوید از زبان استاد آیت الله معرفت در كتاب علوم قرآنی:

« دومین داستان كه دست آویز بیگانه‏گان قرار گرفته و سند نبوت را زیر سؤال برده، افسانه غرانیق است كه به آیات شیطانى معروف گشته است. داستان سرایان‏آورده‏اند: پیامبر صلى الله علیه و آله پیوسته در این آرزو بود كه میان او و قریش هم بستگى صورت‏گیرد، از جدایى قوم خویش نگران بود. در یكى از روزها كه او در كنار كعبه نشسته‏بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهى از قریش در نزدیكى او بودند در آن ‏هنگام سوره‏ « نجم ‏» بر وى نازل گردید.

پیامبر صلى الله علیه و آله همان گونه كه سوره بر وى نازل‏ مى شد، آن را تلاوت مى‏فرمود: « و النجم اذا هوى، ما ضل صاحبكم و ما غوى، و ما ینطق‏عن الهوى، ان هو الا وحی یوحى، علمه شدید القوى... »، تا رسید به آیه افرایتم اللات والعزى، و مناة الثالثة الاخرى... (1) كه شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آن كه‏پیامبر صلى الله علیه و آله پى ببرد، به او القا كرد: « تلك الغرانیق العلى و ان شفاعتهن لترتجى‏» (2) سپس بقیه سوره را ادامه داد.

مشركان كه گوش فرا مى‏دادند تا این عبارت را - كه وصف آلهه (بت‏ها) مى‏كرد وامید شفاعت آن‏ها را نوید مى‏داد - شنیدند، خرسند شدند و موضع خود را نسبت‏ به مسلمانان تغییر داده، دست‏برادرى و وحدت به سوى آنان دراز كردند. و همگى‏شادمان گشتند و این پیش آمد را به فال نیك گرفتند. این خبر به حبشه رسید . مسلمانان كه بدانجا هجرت كرده بودند از این پیش آمد خشنود شده، همگى‏برگشتند و در مكه با مشركان برادرانه به زندگى و هم زیستى خویش ادامه دادند. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز بیش از همه از این توافق و هماهنگى خرسند شده بود. شب هنگام كه‏پیامبر صلى الله علیه و آله به خانه برگشت، جبرئیل فرود آمد، از او خواست تا سوره نازل شده رابخواند. پیامبر صلى الله علیه و آله خواند تا رسید به عبارت یاد شده، ناگهان جبرئیل نهیب زد:

ساكت‏ باش! این چه گفتارى است كه بر زبان مى‏رانی؟ آن گاه بود كه پیامبر صلى الله علیه و آله به‏اشتباه خود پى برد و دانست فریبى در كار بوده و ابلیس تلبیس خود را بر وى‏تحمیل كرده است! پیامبر صلى الله علیه و آله از این امر به شدت ناراحت گردید و از جان خود سیرگردید. گفت:«عجبا!بر خدا دروغ بسته‏ام، چیزى گفته‏ام كه خدا نگفته است، آه چه‏بد بختى بزرگى‏» (3)

بنابر برخى نقل‏ها پیامبر صلى الله علیه و آله به جبرئیل گفت: « آن كه این دو آیه را بر من خواند،در صورت به تو مى‏مانست‏» جبرئیل گفت: پناه بر خدا چنین چیزى هرگز نبوده‏است. بعد از آن حزن و اندوه پیامبر صلى الله علیه و آله بیش‏تر و جانكاه‏تر گردید.گویند:درهمین باره،آیه ذیل نازل شد:

«و ان كادوا لیفتنونك عن الذی اوحینا الیك لتفتری علینا غیره و اذن لاتخذوك خلیلا،ولو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن الیهم شیئا قلیلا،اذن لاذقناك ضعف الحیاة و ضعف الممات ثم لاتجد لك علینا نصیرا (4) ، نزدیك بود آنان تو را[ با نیرنگهایشان] از آنچه بر تو وحى‏كرده‏ایم بفریبند، تا جز آن چه را كه گفته‏ایم به ما نسبت دهى و در آن صورت، تو را به‏دوستى خود برگزینند. و اگر تو را استوار نمى‏داشتیم [و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودی] نزدیك بود [لغزش نموده] به سوى آنان تمایل كنى. هر گاه‏چنین مى‏كردى ما دو برابر شكنجه در زندگى دنیا و دو برابر شكنجه پس از مرگ رابه تو مى‏چشاندیم، سپس در برابر ما، یاورى براى خود نمى‏یافتى‏».

این آیه بر شدت حزن پیامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر مى‏برد تاآن كه مورد عنایت‏حق قرار گرفت و براى رفع اندوه و نگرانى وى این آیه نازل شد:

« و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبی الا اذا تمنى القى الشیطان فی امنیته فینسخ الله مایلقی الشیطان ثم یحكم الله آیاته و الله علیم حكیم(5)، پیامبرى را پیش از تو نفرستاده‏ایم‏مگر آن كه خواسته‏اى داشته باشد كه شیطان در خواسته او القاءاتى نموده ولى‏خداوند آن القاءات را از میان برده پایه‏هاى آیات خود را مستحكم مى‏سازد».

ابـوبـكـر ابـن الـعـربى مى گوید:« هر آن چه طبرى در این مورد روایت كرده باطل است و اصلى ندارد » (8) محمدبن اسحاق رساله اى درباره این حدیث نگاشته وكاملا آن را تكذیب كرده است و آن را سـاخـته و پرداخته زنادقه مى داند.(9) استادمحمد حسین هیكل گفتار دقیقى درباره این افسانه دارد و با بیانى روشن تناقض گویى و دروغ بودن آن را آشكار مى سازد. (10)

آن گاه‏خاطر وى آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتى از وى زایل گردید. (6)

با اندكی تامل می‌توان به واهی و ساختگی بودن این داستان پی برد. ما در اینجا در رد و ابطال آنچه یاوه سرایان به هم بافته اند از زبان استاد علامه ادله ای نقلی و عقلی می‌آوریم. عین سخن ایشان چنین است:

« ایـن افسانه را هیچ یك از محققین علماى اسلام نپذیرفته و آن را خرافه اى بیش ندانسته اند قاضى عـیـاض مـى گـویـد: « ایـن حـدیث در هیچ یك از كتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعـتمادى آن را روایت نكرده است و سند متصلى هم ندارد صرفا مفسرین ظاهرنگر و تاریخ ‌نویسان خـوش بـاور، آنـان كه فرقى میان سلیم وسقیم نمى گذارند و در جمع آورى غرایب و عجایب ولع مى ورزند، آن را روایت كرده اند و دست به دست گردانده اند قاضى بكربن علا راست گفته است كه مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانى شده اند با آن كه سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است.» (7)

ابـوبـكـر ابـن الـعـربى مى گوید:« هر آن چه طبرى در این مورد روایت كرده باطل است و اصلى ندارد » (8) محمدبن اسحاق رساله اى درباره این حدیث نگاشته وكاملا آن را تكذیب كرده است و آن را سـاخـته و پرداخته زنادقه مى داند.(9) استادمحمد حسین هیكل گفتار دقیقى درباره این افسانه دارد و با بیانى روشن تناقض گویى و دروغ بودن آن را آشكار مى سازد. (10)

ظـاهـرا نیازى نیست تا تهافت و عدم انسجام صدر و ذیل این افسانه را بازگو كنیم، زیرا با مختصر دقـت بـر هـر خـوانـنـده اى امـر روشن مى شود جالب آن كه جعل كننده این افسانه ناشیانه عمل كـرده اسـت، زیـرا این سوره با جمله « و النجم اذا هوى، ماضل صاحبكم و ما غوى، و ما ینطق عن الهوى، ان هو الا وحی یوحى، علمه شدید القوى آغاز شده است در این آیات بر عدم ضلالت و اغوا و نـطق از روى هوى براى پیامبرتاكید شده است هم چنین تصریح شده كه هرچه پیامبر مى گوید وحـى اسـت :« ان هـوالا وحـی یـوحى » و اگر چنین بود كه ابلیس بتواند در این جا تلبیس كند، لازمه اش تكذیب كلام خداست و هرگز شیطان، بر خواست خدا غالب نیاید: « ان كید الشیطان كان ضعیفا » (11)، « كتب اللّه لا غلبن انا و رسلی ان اللّه قوی عزیز » (12) عزیز، كسى راگویند كه دیگرى نتواند بر او چیره گردد چگونه ابلیس كه در موضع ضعف قرار داردمى تواند بر خدا كه در موضع قوت است ، چیره شود؟

در قـرآن بـه صـراحت هرگونه سلطه ابلیس را بر مؤمنان كه در پناه خدایند نفى مى كند خداوند مـى فـرمـایـد:« انه لیس له سلطان على الذین آمنوا و على ربهم یتوكلون » (13) و « ان عبادی لـیـس لـك عـلیهم سلطان » (14) شیطان خود گوید: « وما كان لی علیكم من سلطان الا ان دعـوتـكـم فـاستجبتم لی » (15) مرا بر شما سلطه اى نبودجز آن كه شما را خواندم و خود اجابت كردید پس چگونه، ابلیس مى تواند برمشاعر پیامبر اسلام چیره گردد؟

بـه عـلاوه خـداونـد صـیـانـت قـرآن را چـنـیـن ضمانت كرده است « انا نحن نزلنا الذ كر وانا له لحافظون » (16) و « لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حكیم حمید » (17) بـنـابـرایـن قـرآن در بـستر زمان، همواره از گزند حوادث در امان خواهدبود هرگز كسى یاراى دست برد، افزودن و كم كردن آن را ندارد پس چگونه ابلیس توانست در حال نزول، به آن دست برد زند و برآن بیفزاید؟

محمد حسین هیكل مى گوید: « تمسك جستن به آیه « لولا ان ثبتناك » نتیجه معكوس مى دهد، زیـرا آیـه از وقـوع لـغـزش حـكـایت نمى كند، بلكه از ثبات پیامبر كه مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است، حكایت دارد اما آیه « تمنى» ـ چنان كه گذشت ـ هیچ گونه ربطى به افسانه غرانیق نـدارد.

مخصوصا كه پیامبراكرم (ص ) معصوم است، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت ایـن امـر مـورد اجـماع امت است هرگز نیرنگ هاى شیطان در این باره كارگر نیست پیامبر(ص ) اشـتـبـاه نـمـى كـند، خطا نمى رود و كسى و چیزى بر عقل و فكر و اندیشه وى چیره نمى شوداو مشمول عنایت حق قرار گرفته « واصبر لحكم ربك فانك باعیننا » (18) شكیبا باش در پیش گاه فـرمان پروردگارت، كه در پوشش عنایت ما قرار دارى و هرگز خدا او رابه خود رها نمى كند و نـمى گذارد در چنگال اهریمن اسیر گردد از آن گذشته پیامبر، عرب است، فصیح ترین ناطقان بـه (ضاد) است. (19) بر روابط و مناسبات كلامى بهتر از هركس واقف است، نمى توان باور كرد كـه آن حـضـرت تـهـافـت مـیـان آن عبارت شرك آمیز و دو آیه پس از آن یعنى « ان هی الا اسما سمیتموها انتم و آباؤكم ما انزل اللّه بها من سلطان ان یتبعون الا الظن » (20) را كه آلهه مشركان را بـه باد انتقاد گرفته و بى اساس شمرده است، درك نكند حتى اگر بپذیریم كه او این تناقض را درك نـكرده، مشركان چگونه این تناقض را پذیرفتند؟

بقیه آیات تا آخر سوره نیز چیزى جز انتقادو نـكوهش و بى ارج دانستن عقاید قریش نیست بدین ترتیب هر انسان اندیش مندى واهى بودن این افسانه را به روشنى درمى یابد.

امـا دو آیـه مورد استشهاد اهل حدیث كه به عنوان تایید آورده اند، هرگز ربطى به افسانه یاد شده ندارد: آیـه « فینسخ اللّه ما یلقی الشیطان » (21) گویاى این حقیقت است كه هر صاحب شریعتى در این آرزوست تا كوشش وى نتیجه بخش باشد، اهداف و خواسته هاى اوجامه عمل بپوشد، كلمة اللّه در زمین مستقر شود، ولى شیطان پیوسته در راه تحقق این اهداف عالى سنگ اندازى مى كند، سد راه به وجود مى آورد: « القى الشیطان فی امنیته »(22) ولى « ان اللّه قوی عزیز» (23) و « ان كـیـد الـشـیطان كان ضعیفا» (24) پس هر آن چه ابلیس در این راه تلبیس كند و سد راه ایجاد نـماید، خداوند آن را در هم شكسته « بل نقذف بالحق على الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق »، تـمـامى آن چه رشته است از هم مى گسلد: « فینسخ اللّه ما یلقی الشیطان ثم یحكم اللّه آیاته و اللّه علیم حكیم » (25) و آیات و بینات الهى را استوارتر مى كند.

2. آیـه تـثـبـیـت (26) مـقـام عصمت انبیا را ثابت مى كند اگر عصمت ، كه همان عنایت الهى و روشـن گـر راه پـیـامبران است، شامل حال انبیا نبود، لغزش و انحراف به سوى بد اندیشان امكان داشـت قـدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب بااهداف پلیدشان آن قدر گسترده و حساب شده است كه ممكن است شایسته ترین افراد فریب بخورند و به سوى آنان جذب شوند صرفا عنایت الـهـى است كه شامل بندگان صالح خود مى شود و آنان را از وسوسه ها و دسیسه هاى شیطان در امـان نـگـاه مى دارد به هرحال ، آیه تثبیت دلالت دارد بر این كه لغزشى انجام نگرفته و این به دلیل (لولا) امتناعیه است (اگر نبود، چنین مى شد).

محمد حسین هیكل مى گوید: « تمسك جستن به آیه « لولا ان ثبتناك » نتیجه معكوس مى دهد، زیـرا آیـه از وقـوع لـغـزش حـكـایت نمى كند، بلكه از ثبات پیامبر كه مورد عنایت پروردگار قرار گرفته است، حكایت دارد اما آیه « تمنى» ـ چنان كه گذشت ـ هیچ گونه ربطى به افسانه غرانیق نـدارد. (27) اساسا آیه مذكور درباره یك دستور عمومى است تا مسلمانان بدانند پیوسته مورد عـنـایت پروردگار قرار دارند واگر لغزشى ناروا انجام دهند هرآینه به شدیدترین عقوبت ها دچار مى شوند و دنیا وآخرت برآن ها تنگ خواهد شد.

و اصـولا « تمنى » را ـ كه به معناى آرزو و خواسته است ـ به معناى (تلاوت) گرفتن، كاملا فاقد سند اعتبار است.» (28)

منبع:http://www.tebyan.net/religion_thoughts/articles/quranicarticles/2007/5/22/41638.html


پی‌نوشت‌ها:

1- نجم 53:20-1.

2- غرانیق جمع غرنوق به معناى جوانى شاداب، ظریف و زیباست. اساسا اسم مرغ آبى سفید و ظریف است ‏باگردن بلند و با نام‏ « قو » معروف است.معناى عبارت چنین مى‏شود: این پرندگان زیبا كه بلند پروازند از آن‏هاامید شفاعت مى‏رود. مقصود سه بت معروف: لات، عزى و منات بزرگ‏ترین بت‏هاى عرب است.

3- از همین جا روشن مى‏شود كه این خبر ساختگى است، زیرا اگر درست‏باشد كه شب هنگام به پیامبر وحى‏شد كه این كلمات از تلبیس ابلیس است،چگونه ممكن است در یك روز با وسایل و امكانات آن روز خبر به‏مسلمانان حبشه برسد و در این فاصله كوتاه به مكه باز گردند.

4- اسراء 17:75-73.

5- حج 22:52.

6- تفسیر طبرى،ج 17،ص 134-131.تاریخ طبرى ج 2 ص 78-7-سیره ابن اسحاق ج 1 ص 179-178. الروض الانف ج 2 ص 126.جلال الدین سیوطى،الدار المنثور،ج 4،ص 194 و 368-366.ابن حجر عسقلانى،فتح البارى فی شرح البخاری،ج 8،ص 333.

7 - رساله الشفا، ج2، ص117

8- فتح الباری، ج8، ص333

9- تفسیر كبیر فخر رازی، ج23، ص50

10-حیاة محمد، ص129-124

11- نسا 4:76

12- مجادله 58:21

13- نحل 16:99

14- اسرا 17: 65

15- ابراهیم12: 22

16- حجر15: 9

17- فصلت41: 42

18- طور52: 48

19- اشاره است به كلام پیامبر كه فرمود: « انا افصح من نطق بالضاد» كه از فصاحت والای ایشان در میان عرب حكایت دارد.

20- نجم53: 23

21- ر.ك. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، صص30-27
ای چشم من گریان نباش
اینگونه اشک افشان مباش
حیران و سرگردان نباش
در گردش گیتی ،رسد روزی ،به پایان هر غمی
دست نگارتصویر ما داغ دل را گذارد مرهمی.
http://www.centralclubs.com/topic-t78644.html
طلبه جوان دیگری در دفاع از ناموس مردم، چاقو خورد
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 629
تاریخ عضویت: جمعه ۶ شهریور ۱۳۸۸, ۹:۲۵ ق.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 1394 بار
سپاس‌های دریافتی: 2882 بار
تماس:

Re: نقدي بر کتاب آيات شيطاني

پست توسط Takhrib Chi »

مطلب زیر نقدی دیگر بر این کتاب است:

برخي از تاريخ نويسان اهل تسنن افسانه اي رو در کتابهاي تاريخ خودشون نقل کرده اند به نام افسانه غرابیق که پايه واساس بافته هاي آيات شيطانيه.
افسانه غرانيق رو از چند جهت ميشه مورد بررسي قرارداد :
الف ـ از نظر تاريخي
* اين افسانه رو بعضي از تاريخ نويسان اهل سنت نقل کرده اند ولي هيچکدوم از مورخان و مفسران شيعه و اکثراهل سنت نه تنها بهش اشاره اي نکردن، بلکه به شدّت اون رو تکذيب کردن و دلايل زيادي بر دروغ وساختگي بودنش آوردن.
* واقدي و طبري که اين افسانه رو نوشته اند يکي در سال 207 و ديگري در سال 310 هجري قمري وفات کردن يعني هيچکدوم خودشون در زمان پيامبر اکرم صلي اله عليه و آله و سلم نبودن. طبري داستان غرانيق رو از محمد بن کعب قرظي نقل مي کنه. قرظي اصالتا از طايفه بني قريظه بود و بني قريظه از پرکينه ترين يهوديان و دشمنان پيامبر در مدينه. قرظي از صحابه پيامبر نبوده و حتي در زمان اون حضرت بدنيا هم نيومده بود4. حالا چه جوري يه چنين فردي با اين مشخصات مبناي نقل افسانه غرانيق قرار ميگيره ؟
صرفنظر از طبري، ابن سعد هم در طبقات، داستان غرانيق رو از واقدي نقل ميکنه. واقدي هم از مطلب و پدرش عبدالله بن حنطب روايت کرده و گفته شده عبدالله بن حنطب اصلاً رسول خدا را درک نکرده است(!)
* اصولا در دو قرن اول هجري کوچکترين اثري از افسانه غرانيق وجود نداره. مورخان و مفسران اين دوره ( ابن اسحاق، بکالي، ابن هشام، مسلم، بخاري و ...)، هيچ اشاره اي به اين قصه دروغي نکرده اند. براستي چرا ؟ بدون ترديد بي پروايي واقدي و طبري در نقل روايات بدون سند مهم ترين علت راه يافتن يه همچين قصه مجعولي در کتب اونهاست. به ويژه طبري که در جمع احاديث مختلف و متنوع حرص زيادي داشته.
* نخستين مهاجرت به حبشه در ماه رجب سال پنجم بعثت صورت گرفت و اين سجده ( سجده واجبي که در آخر سوره وجود داره ) در ماه رمضان همون سال پنجم بعثت و قبل از پذيرش اسلام توسط حمزه عموي پيامبر و قدرت پيدا کردن نسبي مسلمونها بوده، يعني درست در شرايطي که پيامبر و يارانش در معرض فشار و اذيت و آزار از طرف قريش بودن و امکان تلاوت آيات قرآن در کنار کعبه رو نداشتن، چگونه پيامبر و مسلمونها تونستند در کنار کعبه سجده کنند؟
* در مورد بازگشت مهاجرين ازحبشه هم از روايت ابن اسحاق و ابن هشام چنين برمياد که اطلاع نادرستي در مورد وضعيت مکه به مسلمونها رسيد که اهل مکه اسلام آورده اند. عده اي از مهاجرين حبشه که همواره مترصد هر خبر يا اطلاعي بودن که به وطنشون برگردن و در کنار پيامبرباشن به مکه اومدن و ديدن خبر درست نيست و برخي از اونا خودشون رو درامان قريش قرار دادن.
علاوه بر اين به علت رفتار خوب و پسنديده نجاشي پادشاه حبشه با مسلمونها، يه سري از مردم حبشه عليه نجاشي شورش کردن و مسلمونها رو در تنگنا قرار دادن. از اين جهت عده اي از اونا به مکه برگشتن.
ب ـ از نظر قرآن
* سؤال اينه که علي عليه السلام که به تعبير راويان اهل سنت و اهل تشيع داناترين مردم نسبت به قرآن بوده چگونه به مسأله مهمي مثل غرانيق هيچگونه اشاره اي نداره و مهمتر اينکه هيچ کس در اين باره سؤالي هم از او مطرح نکرده ؟
تنها صحابي که روايت از او نقل شده ابن عباسه که ميگه: " گمان مي کنم، پيامبر در مکه بوده ..." و قصه رو نقل مي کنه. نکته مهم اينه که ابن عباس بر اساس گمان در اين مورد سخن گفته و مهمتر اينکه خودش درزمان واقعه فرضي، اصلا متولد نشده بوده (!)
* با دقت در ساير آيات همين سوره و بسياري از آيات ديگه قرآن کريم بوضوح ميشه جعلي بودن اين قصه رو فهميد. دقت کنيد:
پيامبر از روي هوي و هوس سخن نمي گويد و هر چه بگويد وحي است5
بتان جز نامهايي نيستند که شما و پدرانتان ناميده ايد و خدا هيچ حجتي درباره شان نازل نکرده6
ما خود قرآن را نازل کرده و خود حتما محافظ آنيم7
هرگز باطل در قرآن راه نخواهد يافت8
و.....
ج _ از نظر عقل
* چگونه شيطان مي تونسته در جريان عظيم وحي ( که بفرموده خود قرآن اگر بر کوه نازل ميشد از خشيت الهي از هم ميپاشيد) حضور داشته و در شخصيت برگزيده پيامبر نفوذي داشته باشه ؟
* چگونه ميشه پيامبري که تمام مناصب و ثروت قريش رو در راه احياي آيين توحيد ترک کرده و همه مبارزاتش بر ضد شرک و بتهاي ساختگي بود يکباره بياد و همه زحمات خودشو از بين ببره؟!
* چگونه ميشه اعتماد مردم و مسلمونها رو پس از اين جلب کرد؟ پيامبري که تحت تأثير القائات شيطان قرار بگيره و آياتي رو به قرآن که وحي الهيه اضافه کنه براي مؤمناني که به هيچ چيز و هيچ کس جز خداي خودشون اتّکا ندارن چه ارزشي داره؟
مزدورحق اينه که : تمام هدف و تلاش دشمنان قبلي در ساختن اين افسانه و مستکبران فعلي در بهم زدن دوباره اين گنداب متعفن و موهن، گرفتن ايمان مردم و يگانه عنصريه که مايه پيروزي موحدان در برابر مشرکان و کفار بوده و نيز جلوگيري از رشد روز افزون اسلام خواهي مردم جهان. و درين راه چه وسيله اي بهتر و مناسبتر از قلم موجودي حقير و ذليل، وطن فروش و بي هويت که براي مطرح کردن خودش در بين جاهليت مدرن، حاضر باشه همه چيز حتي هستي ننگين خودشو به حراج بذاره.
سلمان رشدي، از اونجا که از والديني مسلمان زاده شده، مرتد فطري محسوب شده و بدليل اظهار و انتشار اباطيل توهين آميز نسبت به مقدسات خدشه ناپذير دين مبين اسلام، محکوم به حکم غير قابل تغيير اعدامه.
.............................................................
1) مصاحبه با مجله‏ اشپيگل در 21 ارديبهشت 1371
2) مصاحبه با مجله اشتترن در 7 آبان 1371
3) سوره مبارکه نجم آيه 19 و 20
4) ابن حجر عسقلاني
5) سوره مبارکه نجم آيه 3 و 4
6) سوره مبارکه نجم آيه 23
7) سوره مبارکه حجر آيه 9
8) سوره مبارکه فصلت آيه 42
 تصویر 
ای چشم من گریان نباش
اینگونه اشک افشان مباش
حیران و سرگردان نباش
در گردش گیتی ،رسد روزی ،به پایان هر غمی
دست نگارتصویر ما داغ دل را گذارد مرهمی.
http://www.centralclubs.com/topic-t78644.html
طلبه جوان دیگری در دفاع از ناموس مردم، چاقو خورد
Rookie Poster
Rookie Poster
پست: 45
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۸, ۹:۰۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2 بار
سپاس‌های دریافتی: 10 بار

Re: نقدي بر کتاب آيات شيطاني

پست توسط زیم »

دوست خسته- خسته نباشی بهتر نیست که به جای برچسب زدن به مردم اونم عکس امریکایی حداقل پرچم انگلیس رو میزدید تا به موضوع بیشتر بیاد البته دختر خسته دستت درد نکنه ها
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 3472
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷, ۹:۴۴ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 5879 بار
سپاس‌های دریافتی: 12411 بار
تماس:

Re: نقدي بر کتاب آيات شيطاني

پست توسط Solver »

یک سوال داشتم، شما خود کتاب را مطالعه کردید؟ نه نقدها، خود کتاب را؟ :-(

برخی نقدها به مسائلی پرداخته که ارتباطی با کتاب مذکور ندارد، هر چند درست هستند از نظر منطقی اما مربوط به کتاب مورد نظر نیست! متاسفانه من نقدهایی زیادی از این کتاب خوندم، در حالی که دیدم خیلی از نویسندگان این نقدها، خودشون هنوز کتاب را مطالعه نکرده اند!

البته اشتباه نشود، به عقیده من مواضع نویسنده این کتاب چیزی جز آن که حضرت امام مطرح کردند نیست، و روش برخورد هم درست تز از توصیه همان حضرت نیست.

اما متاسفانه، این روزها باب شده در مورد برخی مسائل از جمله همین مورد، یا مثلاً داروین و مارکس و ... بدون اینکه نسبت به موضوع تحقیقاتی رخ داده باشد، تنها به موجب منفوریت اجتماعی نسبت به آنها، شروع به نقد آنها شده، در حالی که موضوعات مورد نقد کاملاً بی ارتباط هستند.

جسارت نشود، اینجا مقصود شما نبودید، نویسنده اصلی مطلب منظورم بود.
Personal Site: [External Link Removed for Guests]
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 1885
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۸, ۶:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 588 بار
سپاس‌های دریافتی: 2859 بار

Re: نقدي بر کتاب آيات شيطاني

پست توسط misam5526 »

من کتابو خوندم..... آخه تو درس تاریخ اسلام در باره افسانه غرانیق (آیات شیطانی) کنفرانس باید میدادم.....
این موضوع تو اکثر کتابهای اهل سنت هست و تو کتابهای علمای شیعی با دلیل رد شده........
[img]http://www.beiragh.com/images/1006.jpg[/img]
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”