بسم الله الرحمن الرحيم هست کليد در گنج حکيم nini.bahoosh نوشته شده:سلام
کسی معنی این شعرو میدونه؟
چو از زلف شب بازشد تابها
بپوشيد بر کوه سنجابها
سپيدهدم، از بيم سرماي سخت
فکنده به زلف اندرون تابها
به ميخوارگان ساقي آواز داد
..........
سلام دوست من , شعر زیبایی است که اگر اشتباه نکنم بیت اولش این است:
چو از زلف شب بازشد تابها فرو مرد قندیل محرابها
و بعد:
سپیدهدم، از بیم سرمای سخت بپوشید بر کوه سنجابها
مصراعها غالبا جابجا هستند / یعنی مصراع اول جای دومی زده شده است که سهوی بوده و این را گفتم که از زیبایی شعر کاسته نشود
اما در مورد خود شعر:
نگاه کنید دوست من , باور کنید که ما شعری رو بخواهیم معنا کنیم زیاد خوب نیست , چون که همه زیبایی شعر به احساس به کار رفته
در اون هست و ادیبی میگفت که شعر رانمیبایست معنا کرد , مخصوصا در این شعر که سراسر احساسه , بیتهای عربی آخر هم شعر
رو زیباتر کرده اند و با دقت و تمرکز میشه دید که این ابیات هم آنچنانی نیستند و خوب منوچهری هم با توجه به چیرگیش بر ادبیات عرب
این ابیات رو آورده. به نظر بنده , سراسر این شعر احساس و طبیعته , اما :
در وصف چگونگی سپیده دم و برآمدن صبح است , این رو از تک تک مصراعها میشه دید:
چو از زلف شب بازشد تابها.....
یا:
منجم به بام آمد از نور می....
میبینید
به نظرم ( وصف سپیده دم) موضوع اصلی است و شاید تنها بهانه ای باشد تا شاعر مقصود اصلی و نیت قلبی خودش
را که بنظرم ستایش این همه زیبایی و عشق است , ابراز نماید:
چو از زلف شب بازشد تابها فرو مرد قندیل محرابها
سپیدهدم، از بیم سرمای سخت بپوشید بر کوه سنجابها
به میخوارگان ساقی آواز داد فکنده به زلف اندرون تابها
به بانگ نخستین از آن خواب خوش بجستیم چون گو , ز طبطابها......



یا حق