نامه سرگشاده موش ها به شهردار تهران
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

- پست: 2659
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۸ ق.ظ
- محل اقامت: روبروی شما
- سپاسهای ارسالی: 2234 بار
- سپاسهای دریافتی: 14097 بار
نامه سرگشاده موش ها به شهردار تهران
چه زود چهره واقعي خود را نمايان ساختيد!
آنهمه پنهان كاري، آن همه فريبكاري … استفاده صلح آميز از انرژي هسته ايدروغي بيش نبود، از همان ابتدا نيز واضح بود در پشت قولهايي كه مي داديدهدفي غير از كشتار بي رحمانه نداريد … چه زود چهره واقعي خود را نمايانساختيد … اما چه طور … اما چه طور دلتان مي آيد ما و زن و بچه هاي بيگناهمان را بكشيد … ما چه آزاري به شما رسانديم؟ ما كه به كسي كارينداشتيم …
آقاي شهردار! نمي دانيد آن روز كه تصميم گرفتيد گربه هايتهران را عقيم كنيد چه شور و شوقي در دلهاي ما بوجود آورديد، به خانه هردوست و آشنايي مي رفتيم عكس شما را بر در و ديوار اتاق هايشان زده بودند وهمه جا ذكر خير شما بود، آن روز شما را حامي خود مي دانستيم ... زهي خيالباطل ...
آقاي شهردار! آيا شما فراموش كرده ايد كه ما با خوردنآشغالها به شما كمك مي كنيم؟! اگر ما نباشيم كه بايد ماشين هاي حمل زبالهتان را دو برابر كنيد، آيا بودجه لازم را داريد؟!
آقاي شهردار! ماحتي براي آنكه مزاحم شما نشويم و ايضا با توجه به ترافيك شهري زودتر بهمقصد برسيم، از داخل جوي هاي آب رفت و آمد مي كنيم، باور كنيد همين عبور ومرور ما و خوردن آشغالهايي كه در مسير جوي هاي آب وجود دارد باعث عدمآبگرفتگي جوي هاي آب مي شود …
آقاي شهردار! زندگي بدون ما را تصوركن … آري تصور كردنش سخت است … اگر ما نباشيم براي ترساندن خانومهايتان ازچه چيز ديگري مي توانيد استفاده كنيد؟ نگوييد سوسك … سوسك ها همشون پيش ماسوسكن! و با يك دمپايي كارشان ساخته مي شود ...
آقاي شهردار! ما درشهر فرهنگ سازي مي كنيم و در اين روزهايي كه جوانان شهرتان به سوي لحيمكاري كشيده مي شوند ما به باشگاه بدن سازي مي رويم، جثه ما را با اجدادمانمقايسه كنيد، باور كنيد پسر عمويي دارم كه براي عروسي دخترش يك گربه راشكار و براي مهمانان سرو كرد؛ هيكل ورزشكاري ما به خودي خود باعث ترويجفرهنگ ورزشي كردن است … چطور دلتان ميايد اين هيكل هاي ورزشكاري را زير گلببريد ...
آقاي شهردار! همه اش لجن پراكني بدخواهان است، كمي بهحافظه تاريخي خود رجوع كنيد، اگر واقعا ما طاعون و هزار نوع مرض داشتهباشيم آيا مي توانيم اينگونه با طراوت و شادابي به اين طرف و آن طرف جست وخيز كنيم؟ آيا اين گونه چاق و چله خواهيم بود؟!
همه اش دروغ بود … اي لعنت به آن بازرسان كه آي كيوشان در حد موزاييك است … آنها چطور متوجه اهداف شوم شما نشدند …
آقايشهردار! اين روزها مراقب هستم تا خدايي نكرده خانم و فرزندانم اخبار گوشنكنند و يا روزنامه را نخوانند … نمي دانم آنها چه حالي خواهند داشتهنگاميكه متوجه اين خبر شوند: «شهرداري تهران از انرژي هسته اي براي مرگموشها استفاده مي كند.» ... هنوز هم فرصت هست، از تصميم خود صرف نظر كنيد... .

- پست: 458
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۸, ۷:۰۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 350 بار
- سپاسهای دریافتی: 1547 بار
Re: نامه سرگشاده موش ها به شهردار تهران
واقعا که، من هم به عنوان یک ایرانی این واقعه غیر انسانی رو از غرب کشور محکوم و مراتب انزجارم رو از رفتارهای غیر انسانی شهرداری تهران ابراز می کنم، شهردار هم به این بی رحمی نوبره والا، باید هر چه زودتر این فرد از خدا بی خبر رو از سمت شهردار عزل کرد و با نامه کتبی از موشهای تهران که به نوعی حق شهروندی هم کسب کردند معذرت خواست
انقدر بی رحمی کافی به خدا، شما تا حالا کلمه ای به نام حقوق موشها به گوشتون نخورده؟
حالا معلوم شد که چرا آمریکا، اتحادیه اروپا ............ انقدر با ایران هسته ای، مخالفت می کردند، بفرمایید این هم مدرک، حالا به حرف آمریکا رسیدید؟
انقدر بی رحمی کافی به خدا، شما تا حالا کلمه ای به نام حقوق موشها به گوشتون نخورده؟
حالا معلوم شد که چرا آمریکا، اتحادیه اروپا ............ انقدر با ایران هسته ای، مخالفت می کردند، بفرمایید این هم مدرک، حالا به حرف آمریکا رسیدید؟

[HIGHLIGHT=#9bbb59][HIGHLIGHT=#f79646][HIGHLIGHT=#9bbb59]
چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
[HIGHLIGHT=#f79646][HIGHLIGHT=#f79646][HIGHLIGHT=#9bbb59]
همه روی یکسر، به جنگ آوریم جهان بر بداندیش تنگ آوریم
همه سر به سر تن به کشتن دهیم به از آنکه کشور به دشمن دهیم
اگر کُشت خواهد تو را روزگار، چه نیکو تر از مرگ در کارزار
چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
[HIGHLIGHT=#f79646][HIGHLIGHT=#f79646][HIGHLIGHT=#9bbb59]
همه روی یکسر، به جنگ آوریم جهان بر بداندیش تنگ آوریم
همه سر به سر تن به کشتن دهیم به از آنکه کشور به دشمن دهیم
اگر کُشت خواهد تو را روزگار، چه نیکو تر از مرگ در کارزار