کیش باطنی یکی از شعبه های فرقه اسماعیلیه است و همانطور که می دانیم اسماعیلیه نیز خود یکی از شاخه های تشیع است،پیروان این کیش بعد از امام جعفر صادق (علیه السلام)اسماعیل فرزندش را امام می دانند و او را بعنوان امام آخر قبول دارند.در زمان سلسله سلجوقیان فردی به نام حسن صباح رهبری کیش اسماعیلیه در ایران را به عهده گرفت،او مردی دانشمند،سیاستمدار و با ذکاوت بود. از زمان او به بعد پیروان کیش اسماعیلیه در ایران با نام باطنی شناخته شدند.آنها بر این اعتقاد بودند که قرآن دارای چندین لایه از مفاهیم و معانی است و هر کس نمی تواند به این لایه ها پی ببرد و برای پی بردن به این لایه ها نیاز به سالها تحصیل و کسب علم و تفکر و تدبر ویژه در قرآن دارد،از این رو آنها باطنی نامیده شدند.حسن صباح مقر خود را الموت انتخاب کرد و این منطقه یک منطقه کوهستانی در میان البرز مرکزی است و خود مانند یک دژ طبیعی است و در گذشته از آب و هوای خوب و زمین های کشاورزی حاصلخیزی برخوردار بوده است.
حسن صباح و یارانش در الموت به ساخت داروهای مختلف می پرداختند و آنها را به دیگر نقاط ایران می فرستادند تا در اختیار مردم برای مداوا قرار گیرد،از جمله داروهایی که آنها تولید می کردند عبارت بوده از: انواع داروهای گیاهی نظیر گل گاوزبان و …،الکل و جوهر بید. در مورد جوهر بید باید گفت که این دارو که از برگهای درخت بید تولید می شده دارای خاصیت خنک کنندگی و ضد التهاب بوده است و هم اکنون داروهایی نظیر آسپرین و سالسیلات نیز از همان خانواده هستند.(آسپرین:اسید استیک سالسیلیک) به این ترتیب شغل اصلی حسن صباح و یارانش تولید و صدور دارو به نقاط مختلف ایران بوده است بنابراین آنها را داروساز می نامیدند و در گذشته داروساز را حشاش می نامیدند و از این رو باطنی ها را حشاشین می خواندند و چنین بوده که یا به عمد و از روی دشمنی یا به سهو و از روی نادانی در میان مردم روزگار قدیم شایع شده بود که باطنی ها حشیش استعمال می کنند و به این طریق عقل خود را از دست داده و دست به آدمکشی میزنند.
یکی دیگر از افسانه هایی که در مورد حسن صباح و فرقه باطنی وجود داشت و شاید اکنون هم گروهی آن را باور کنند شایعه وجود بهشت های افسانه ای باطنیان است به طوری که در توصیف آن گفته اند:در آن بهشت ها باغها و درختانی خرم و انواع خوراکی ها وجود داشته و زنان زیبا رو مانند حوریان بهشتی در آن حضور داشتند و هر مردی با هر زنی که می خواست یار و همنشین می شد و…
ولی در رد این دروغ و افسانه همین بس که اگر گروهی مبادرت به کشیدن حشیش بکنند و برای خود بهشت های مصنوعی ایجاد کنند و در آنجا به کشیدن حشیش و خوردن مشروبات و شکمبارگی و زنبارگی بپردازند هرگز نمی توانند توان جنگی و سازمانی منظم و ارتشی قوی ایجاد کنند که بتواند با حکومت قدرتمند وقت ( ملکشاه سلجوقی و وزیر مقتدرش خواجه نظام الملک طوسی) به مقابله برخیزند و پس از شکست دادن آنها پس از مرگ ملکشاه دو پادشاه را روی کار آورده و یا آنها را عزل کنند(اشاره به برادر ملکشاه و پسر ملکشاه) و تا مدت 95 سال همچنان قدرت خود را حفظ کنند.
هضت حسن صباح و یارانش به طور کلی دو هدف عمده را دنبال می کرد که عبارت بودند از:
1- احیای هویت ملی و قومیت ایرانی و اقتدار بخشیدن به آن
2- حذف سلطه مادی و معنوی قوم عرب از مردم ایران
در این دو مورد باید گفت که حسن صباح مدتی را به مصر رفت و در دانشگاه آنجا مشغول به تحصیل شد و در آنجا بود که با آثار یونانی که در مورد تاریخ ایران باستان نوشته شده بود آشنا شد و پس از مطالعه آنها دریافت که در گذشته در ایران قوم و ملتی زندگی می کردند که از نظر تمدن و فرهنگ سرآمد ملل جهان بودند و از ابتدا یکتا پرست بوده اند و به ننگ شرک و بت پرستی آلوده نبوده اند و دینی داشته اند که آنها را به سوی راه درست زندگی که همان گفتار نیک و کردار نیک و پندار نیک باشد رهنمون می شده،و دریافت که با ورود قوم عرب به ایران به بهانه اسلام( نکته مهم و ظریفی که در اینجا وجود دارد و نباید از نظر دور داشت این است که شکی در بر حق بودن دین مبین اسلام وجود ندارد و پر واضح است که اسلام ناب محمدی(صلوات الله علیه) دینی اکمل است و راه هدایت را به بشریت نشان می دهد و پذیرش دین اسلام سوای از پذیرش سلطه قوم عرب است.) سلطه مادی و معنوی بر مردم این سرزمین ایجاد شده است و مخصوصا در زمان خلفای عباسی این سلطه پر رنگتر شده است به طوری که حتی سلاطین ایران از طرف خلیفه بغداد مشروعیت کسب می کردند. پس از گذشت زمانی طولانی این اطاعت از قوم عرب برای مردم ایران و حتی سلاطین درونی شده بود و به صورت طبیعت ثانوی در آمده بود و حتی کار به جایی رسیده بود که زبان فارسی در حال از بین رفتن بود و زبان عربی داشت جای آن را می گرفت،حسن صباح دریافت که این ملت گذشته پر افتخار خود را فراموش کرده و آن را از دست داده است و به ناچار برای خود آینده ای درخشان را نیز متصور نیست و این شد که او براین شد که با ایجاد فرقه باطنی و رهبری آن به احیای هویت ملی بپردازد و در جهت حذف سلطه مادی و معنوی عرب تلاش کند.در اینجا بود که خلیفه بغداد و خواجه نظام الملک که از جانب باطنیان احساس خطر می کردند با ایجاد شایعات و ساختن افسانه های دروغین و ملحد و کافر خواندن باطنیان افکار عمومی مردم ساده دل را بر ضد باطنیان تحریک کردند و آنها را مهدورالدم اعلام کردند، در این زمینه کار را به جایی رساندند که حتی شایع شده بود حسن صباح چهره ای مانند دیو دارد و دارای شاخ و دندان های دراز است و از خون دختران و پسران نابالغ تغذیه می کند و الخ
باطنی ها چون در ابتدا دارای جمعیت کمی بودند و حکومت هم با آنها مخالفت شدید داشت در میان مردم اظهار عقیده نمی کردند و با تقیه زندگی می کردند تا شناخته نشوند و جانشان در خطر نیفتد و یا در قلعه هایی که در کوهستان داشتند سکنی می گزیدند.
باطنی ها در نقاط مختلف ایران دارای قلعه های مستحکم بودند بطوری که گفته شده در رشته کوه البرز از غرب تا شرق آن حدود 200 قلعه مربوط به آنها وجود داشته است، همچنین آنها در جنوب خراسان معروف به قهستان و در مناطق جنوبی نظیر کرمان و فارس نیز قلعه های مستحکمی داشتند،به طوری که از قلعه طبس بعنوان یک دژ تسخیرناپذیر نام برده شده است که محل تربیت فداییان مطلق بوده است.
در زمان حمله هلاکوخان مغول به ایران، او به قلعه های باطنیان حمله کرد و باطنی ها را که پس از مدتی با هم دچار اختلاف و تفرقه شده بودند شکست داد و دژهای آنان را فتح کرد و تمام کتاب ها و نوشته جاتی که از سران باطنی برجای مانده بود در آتش سوزانید و از بین برد.
( برگرفته از کتاب خداوند الموت نوشته پل آمیر و ترجمه ذبیح الله منصوری —
حشاشین چه کسانی بودند؟
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

-
- پست: 52
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۴ آبان ۱۳۸۸, ۸:۲۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 14 بار
- سپاسهای دریافتی: 73 بار
Re: حشاشین چه کسانی بودند؟
قیام حسن صباح در تاریخ جهان استثنایی و بی نظیر است از این نظر که هواره تمام نهضت ها و قیام ها بر علیه حکومت های وقت در زمان ضعف این دولت ها اتفاق افتاده اما حسن صباح دقیقا زمان اوج قدرت سلجوقیان قیام کرد و چه خوب موفق شد احتمالا سلجوقیان محبوبیت مردمی نیز نداشته اند اما او داشته است. روانش شاد.
- پست: 16
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۸, ۱:۴۱ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2 بار
- سپاسهای دریافتی: 35 بار
Re: حشاشین چه کسانی بودند؟
درود هم میهنان گرامی
البته حشاشین در جلساتی که برای اعضای فدایی برگزار می کردند مقداری حشیش مصرف میکردند و پس از ورود به دنیای خلصه یا به قول دوستمون بهشت باطنی به آنها دستورات ترور میدادند و فداییان به گونه ای آماده ی جان فشانی میشدند که گویا خداوند به آنها دستور جهاد داده که این اثر حشیش بود.شیوه های ترور بسیار پیشرفته داشتند و به هیچ عنوان کسی نمیتوانست از آنها حرفی بیرون بکشد زیرا اگر راه دیگری نداشتند با سیانول(اگه اشتباه نکنم)دست به خود کشی می زدند.
بازی مهیج Assassine نیز بر همین پایه ساخته شده و Assassine به معنی حشاشین میباشد
با پوزش از هم میهنان گرامی
البته حشاشین در جلساتی که برای اعضای فدایی برگزار می کردند مقداری حشیش مصرف میکردند و پس از ورود به دنیای خلصه یا به قول دوستمون بهشت باطنی به آنها دستورات ترور میدادند و فداییان به گونه ای آماده ی جان فشانی میشدند که گویا خداوند به آنها دستور جهاد داده که این اثر حشیش بود.شیوه های ترور بسیار پیشرفته داشتند و به هیچ عنوان کسی نمیتوانست از آنها حرفی بیرون بکشد زیرا اگر راه دیگری نداشتند با سیانول(اگه اشتباه نکنم)دست به خود کشی می زدند.
بازی مهیج Assassine نیز بر همین پایه ساخته شده و Assassine به معنی حشاشین میباشد
با پوزش از هم میهنان گرامی
U Can't Kill The METAL

- پست: 78
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۸, ۵:۱۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 425 بار
- سپاسهای دریافتی: 238 بار
Re: حشاشین چه کسانی بودند؟
علی فرهادپور:به راستی كیستند این اهل حشیش؟ این حشاشین (Assassins). افسانههای بسیاری درباره اسماعیلیان هست و شایعكننده آنها نخست معاندان و مخالفان مذهبی آنها در میان مسلمانان بودهاند و سپس با شاخ و برگ بیشتر، جنگجویان صلیبی و وقایعنگاران مسیحی آنها را به غرب آوردهاند. این عمدتا از طریق نوشتههای آنان بود كه واژه «اساسین» (حشاشین، آدمكشان) وارد زبانهای اروپایی شد و بهعنوان مترادفی برای قاتلان حرفهای و سیاسی انتشار عام پیدا كرد. اهریمنی شناختن «فرقههای حشاشین» از آن پس، و پذیرفتن بیچون و چرای چنان داستانها و افسانههایی تا به امروز، یكی از پدیدههای شگفتانگیز ادبی است. حتی واژهنامه معتبر آكسفورد (1989) همان اشتقاق نادرست را برای واژه assassins به كار برده، یعنی «كسی كه معتاد به خوردن حشیش است؛ واژه حشاشین در عربی برای پیروان فرقه اسماعیلی به كار میرود كه خویشتن را با كشیدن حشیش یا شاهدانه، هنگامی كه آماده فرستاده شدن برای كشتن پادشاهی و یا یك رجل سیاسی بودند، سرمست میساختند.» لحن این تعریف صرفنظر از اشتباه تاریخی آن، از آن جهت جالب است كه نشان میدهد ما چگونه هنوز تحت تاثیر افسانههای گذشته هستیم. بهویژه در زیرنویس انگلیسی بسیاری از فیلمها، Assassins به معنی تروریستها به كار میرود، درباره طالبان، عربها، فلسطینیها و... بیسشتر دنیای مغربزمین نخستینبار در نتیجه انتشار كتاب «توصیف جهان» ماركوپولو با حشاشین آشنا شدند. این كتاب كه بعدها به نام «سفرنامه ماركوپولو» شهرت یافت، در آن روزگار از «پرفروشترین» كتابها شد و موجب پدید آمدن موجی از سفرنامهنویسی گشت. تا مدتهای مدید، جهان؛ سفرنامه ماركوپولو را بهعنوان كتابی مستند و موفق میشناخت تا اینكه یكی از جدیدترین پژوهندگان به نام فرانسس وود در كتاب جذاب و دلنشین خود به نام «آیا ماركوپولو به چین رفت؟» درباره ماركوپولو و صحت انتساب كتاب به او شك بسیار كرد و به این نتیجه رسید كه كتاب ماركوپولو به احتمال قوی حاصل تخیلات و خیالپردازیهای جاندار ماركوپولو و روستیجلو (بازنویسیكننده و مولف كتاب ماركوپولو) بوده است.
به هر حال، توصیف ماركوپولو از «استاد بزرگ آدمكشان (حشاشین)» و قلعه معظم او در الموت و «باغ بهشت» معروف او یكی از پردرنگترین اسطورههای شرقی است كه از اروپای سدههای میانه به ما رسیده است. داستان چنین میگوید كه «استاد بزرگ» (حسن صباح) در قلعه دوردست تسخیرناپذیری زندگی میكرد و در آنجا توطئه میچید كه جهان اسلام را تسخیر كند؛ در پی این رویا فداییان متعصب را میفرستاد تا دشمنانش را از پای درآورند. داستان اینگونه ادامه مییابد كه این فداییان پیش از آنكه ماموریت مرگبار خود را بیاغازند، نخست، به آنها شرابی آمیخته به حشیش به دست دوشیزگانی زیبا، در باغی مسحوركننده میخوراندند تا طعم لذاتی را كه در بهشت بعد از مرگ انتظار آنها را میكشند، بچشانند. نخستین كتابی كه سراسر به بررسی اسماعیلیان پرداخته بود در آلمان به قلم یك سیاستمدار و محقق اتریشی به نام یوزف فن هامرـ پورگشتال، در سال 1818 نوشته شد. او به علت دشمنی با اسماعیلیان، عنان قلم را به دست احساسات سپرد. او بدون هیچ پرسشی همه افسانههای شایع را درباره اسماعیلیان پذیرفت و در واقع روایتی از خویش درباره نیات پلید حسن صباح و گروه آدمكشان حشیشی او برای از میان بردن اسلام از داخل پرداخت. آثار ایوانف در سالهای پس از 1930 م. دید سنتی شرقشناسان را نسبت به اسماعیلیه تغییری داد. سپس در سال 1955 م. مارشال جی. اس.ها جسن (استاد دانشگاه شیكاگو) بررسی محققانه و جامعی درباره اسماعیلیان دوره الموت نوشت. كتاب او به نام «فرقه اسماعیلیه» تا امروز یك كتاب مرجع استاندارد درباره این موضوع باقیمانده است. وی به هیچ روی در كار خود با افسانههای گوناگون و روایات تحریفشده مورخان اهل سنت و وقایعنامهنویسان صلیبی از در مصالحه درنیامد. او توانست هرجا كه ممكن بود به منابع و مآخذ اصلی خود اسماعیلیان به فارسی و عربی مراجعه كند. البته افسانههای حشاشین (و شاید هر افسانه دیگر) ریشه در «ترس، دشمنی، جهل و خیالپردازی» داشتند اما حیرتانگیز این است كه هنوز به آنها نیمه باوری هست و بهعنوان واقعیت از سوی آنان كه شعار واقعیتنمایی را میدهند ترویج میشود، چنانكه نوشتههای بعد از حادثه 11 سپتامبر درباره ریشههای تروریسم سیاسی نشان میدهد هنوز راه بس درازی در پیش است كه تهمانده قرنها اسطوره و افسانه سرانجام از میان برود. نویسنده كتاب (پیتر ویلی)، خود میگوید: «اسماعیلیان مردمانی بودند با هوشی خارقالعاده، عزمی استثنایی، علمی پیشرفته درباره معماری نظامی، سازماندهی و فن پشتیبانی و تداركات و نیز كشاورزانی فوقالعاده موفق و مهندسان آبی زبردست در منطقههای نسبتا كوهستانی و خشك. جنبه معنوی، عقلی و فرهنگی حیات اسماعیلیه ملاطی بود كه آنها را بهعنوان یك جامعه منسجم و پویا، و سرفراز از موفقیتهایشان، بهیكدیگر پیوند میداد. تصویری كه در نهایت كار به دست میآید درست نقطه مقابل حشاشین و آدمكشان در تخیلهای عامیانه است.» (ص 12) غرض اصلی این كتاب تا حد امكان توصیف هرچه كاملتر از قلعهها و دژهای اسماعیلیان در ایران و سوریه است. شبكه این قلعهها كه تعدادشان از مرز 250 قلعه میگذرد- بعضی بزرگ و مهابتانگیز چون ارگها، و برخی كوچك چون پایگاههای مراقبت و پاسبانی- نقشی حیاتی در حفظ و حراست از اسماعیلیان در برابر معاندان و مخالفان دینی و سیاسی آنها داشتند. همچنین پناهگاه و مأمنی برای مردمان روستاهای اطراف در زمان حمله دشمن، و نیز كمك به دانشمندان و محققانی بود كه با داشتن معتقدات مختلف برای ادامه مطالعات و تحقیقات خود و برخورداری از حمایت اسماعیلیان به این قلعهها پناه میآوردند. نویسنده در مقدمه كتاب كوشیده است كه اسماعیلیان را درون بافت تاریخیشان در سنت اسلامی مورد بررسی قرار دهد. در بخش اول تا حدی اوضاع و احوال پیچیدهای كه با عروج و افول قدرت اسماعیلیان همراه بود توصیف میشود. این توصیف، زمینهای است برای بررسی متمركزتر و منطقهایتر قلعههای اسماعیلی در بخش دوم كتاب.
ادامه دارد !
به هر حال، توصیف ماركوپولو از «استاد بزرگ آدمكشان (حشاشین)» و قلعه معظم او در الموت و «باغ بهشت» معروف او یكی از پردرنگترین اسطورههای شرقی است كه از اروپای سدههای میانه به ما رسیده است. داستان چنین میگوید كه «استاد بزرگ» (حسن صباح) در قلعه دوردست تسخیرناپذیری زندگی میكرد و در آنجا توطئه میچید كه جهان اسلام را تسخیر كند؛ در پی این رویا فداییان متعصب را میفرستاد تا دشمنانش را از پای درآورند. داستان اینگونه ادامه مییابد كه این فداییان پیش از آنكه ماموریت مرگبار خود را بیاغازند، نخست، به آنها شرابی آمیخته به حشیش به دست دوشیزگانی زیبا، در باغی مسحوركننده میخوراندند تا طعم لذاتی را كه در بهشت بعد از مرگ انتظار آنها را میكشند، بچشانند. نخستین كتابی كه سراسر به بررسی اسماعیلیان پرداخته بود در آلمان به قلم یك سیاستمدار و محقق اتریشی به نام یوزف فن هامرـ پورگشتال، در سال 1818 نوشته شد. او به علت دشمنی با اسماعیلیان، عنان قلم را به دست احساسات سپرد. او بدون هیچ پرسشی همه افسانههای شایع را درباره اسماعیلیان پذیرفت و در واقع روایتی از خویش درباره نیات پلید حسن صباح و گروه آدمكشان حشیشی او برای از میان بردن اسلام از داخل پرداخت. آثار ایوانف در سالهای پس از 1930 م. دید سنتی شرقشناسان را نسبت به اسماعیلیه تغییری داد. سپس در سال 1955 م. مارشال جی. اس.ها جسن (استاد دانشگاه شیكاگو) بررسی محققانه و جامعی درباره اسماعیلیان دوره الموت نوشت. كتاب او به نام «فرقه اسماعیلیه» تا امروز یك كتاب مرجع استاندارد درباره این موضوع باقیمانده است. وی به هیچ روی در كار خود با افسانههای گوناگون و روایات تحریفشده مورخان اهل سنت و وقایعنامهنویسان صلیبی از در مصالحه درنیامد. او توانست هرجا كه ممكن بود به منابع و مآخذ اصلی خود اسماعیلیان به فارسی و عربی مراجعه كند. البته افسانههای حشاشین (و شاید هر افسانه دیگر) ریشه در «ترس، دشمنی، جهل و خیالپردازی» داشتند اما حیرتانگیز این است كه هنوز به آنها نیمه باوری هست و بهعنوان واقعیت از سوی آنان كه شعار واقعیتنمایی را میدهند ترویج میشود، چنانكه نوشتههای بعد از حادثه 11 سپتامبر درباره ریشههای تروریسم سیاسی نشان میدهد هنوز راه بس درازی در پیش است كه تهمانده قرنها اسطوره و افسانه سرانجام از میان برود. نویسنده كتاب (پیتر ویلی)، خود میگوید: «اسماعیلیان مردمانی بودند با هوشی خارقالعاده، عزمی استثنایی، علمی پیشرفته درباره معماری نظامی، سازماندهی و فن پشتیبانی و تداركات و نیز كشاورزانی فوقالعاده موفق و مهندسان آبی زبردست در منطقههای نسبتا كوهستانی و خشك. جنبه معنوی، عقلی و فرهنگی حیات اسماعیلیه ملاطی بود كه آنها را بهعنوان یك جامعه منسجم و پویا، و سرفراز از موفقیتهایشان، بهیكدیگر پیوند میداد. تصویری كه در نهایت كار به دست میآید درست نقطه مقابل حشاشین و آدمكشان در تخیلهای عامیانه است.» (ص 12) غرض اصلی این كتاب تا حد امكان توصیف هرچه كاملتر از قلعهها و دژهای اسماعیلیان در ایران و سوریه است. شبكه این قلعهها كه تعدادشان از مرز 250 قلعه میگذرد- بعضی بزرگ و مهابتانگیز چون ارگها، و برخی كوچك چون پایگاههای مراقبت و پاسبانی- نقشی حیاتی در حفظ و حراست از اسماعیلیان در برابر معاندان و مخالفان دینی و سیاسی آنها داشتند. همچنین پناهگاه و مأمنی برای مردمان روستاهای اطراف در زمان حمله دشمن، و نیز كمك به دانشمندان و محققانی بود كه با داشتن معتقدات مختلف برای ادامه مطالعات و تحقیقات خود و برخورداری از حمایت اسماعیلیان به این قلعهها پناه میآوردند. نویسنده در مقدمه كتاب كوشیده است كه اسماعیلیان را درون بافت تاریخیشان در سنت اسلامی مورد بررسی قرار دهد. در بخش اول تا حدی اوضاع و احوال پیچیدهای كه با عروج و افول قدرت اسماعیلیان همراه بود توصیف میشود. این توصیف، زمینهای است برای بررسی متمركزتر و منطقهایتر قلعههای اسماعیلی در بخش دوم كتاب.
ادامه دارد !

- پست: 78
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۸, ۵:۱۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 425 بار
- سپاسهای دریافتی: 238 بار
Re: حشاشین چه کسانی بودند؟
ینك بهطور خلاصه و با ذكر شماره صفحات، به نكات جالب، جدید یا از نظر علمی، ارزشمندی كه در این كتاب دیدهام اشاره میكنم.
«امام جعفر صادق(ع)، چند سالی پیش از وفاتش پسر ارشد خود اسماعیل را به جانشینی خود تعیین كرده بود. به نظر میآید كه اسماعیل شخصا پیروان فدایی بسیاری بهدست آورده بود، اما بنابر بعضی منابع وی هنگام مرگ پدرش ناپدید شد. عدهای دیگر مدعیاند كه وی پیش از پدرش درگذشت و گروه دیگر برآنند كه وی برای مصون ماندن از دستگیر شدن به دست ماموران عباسی اختفا گزید. چون هیچكس نمیتوانست یقین داشته باشد كه امام جعفر صادق یكی دیگر از سه پسرش را به جانشینی تعیین كرده بوده است یا نه، شك میان پیروانش افتاد.»
ص 27 «بزرگترین و مهمترین شاخه اسماعیلیان در امروز، اسماعیلیه نزاری است كه یك جامعه مرفه و توانگر و از لحاظ فرهنگی متنوع هستند. رهبر و پیشوای آنان، چهل و نهمین امام، پرنس كریم آقاخان چهارم است.»
ص 33 «سیاست روشندلانه فاطمیان و رونق و رفاهی كه آنان به مصر آوردند قاهره را به یكی از مراكز بزرگ هنری و فكری دنیای اسلام مبدل ساخت. خلفای فاطمی در حمایت از علم و دانش گشادهدست بودند و مدرسهها، دانشگاهها و كتابخانهها برای عامه مرم بنیان گذاشتند. همچنین خلفای فاطمی در قصرهای خود و كتابخانههایی محتوی صدها هزار كتاب داشتند. متفكران اسماعیلی دوره فاطمی به خوبی با آثار فلسفی و سنتهای علمی یونانی آشنایی داشتند. دانشمندان از سراسر جهان اسلامی به سوی قاهره كشیده میشدند و در نتیجه، علوم طبیعی، پزشكی و نجوم، رونق و شكوفایی یافت، همچنانكه معماری، شعر و فلسفه رونق گرفت.»
ص 33 «ناصرخسرو با دیدن تجمل و ترقی پایتخت فاطمیان (قاهره) چنین نوشته است: «و آنجا مالها دیدم كه اگر گویم مردم عجم را آن قبول نیفتد... امنیت اهل مصر بدان حد بود كه دكانها را در نبستندی الا دامی بر وی كشیدندی و كس نیارستی به چیزی دست بردن.»
ص 34 «افتخار تاسیس نخستین دانشگاه جهان را در قاهره به فاطمیان نسبت دادهاند.
(970م./360هـ.)... درهای دانشگاه به روی همه از جمله زنان باز بود كه برای آنان جلسات درسی خاصی تشكیل میشد... احتمال بسیار میرود كه خود حسن صباح، بعضی از تعالیم پیشرفته و عالی این نهاد علمی را دیده باشد.»
ص 35 «داعیانی با مرتبهها و مسوولیتهای مختلف در بخشهایی از امپراتوری فاطمی یا در سرزمینهای دیگر كه كار دعوت در حال پیشرفت بود، گماشته میشدند (این داعیان مسوولیت تبلیغ دین را برعهده داشتند). در تعلیم و تربیت داعیان اسماعیلی دقت زیادی به كار میرفت. آنها باید معلوماتی تقریبا دایرهالمعارفگونه از همه موضوعات مانند منطق، الاهیات (كلام)، فلسفه، تاریخ و جغرافی داشته باشند. همچنین باید در بحث و استدلال ماهر باشند... داعی باید همه صفات و سجایایی را كه صاحبان حرفهها و پیشهها جدا جدا دارند یكجا داشته باشد.» (مرا به یاد عیاران میاندازد كه همه نوع شغلی را بلد بودند تا به موقع استفاده كنند. نك: كیا، خجسته، قهرمانان بادپا)
در فصل 2 كتاب، به زندگی و شخصیت حسن صباح پرداخته میشود و اینكه تا چه اندازه از شم سیاسی پروردهای برخوردار بوده است.
در فصل 3 كتاب از راشدالدین سنان (داعی الموتی) و اسماعیلیان شام (سوریه) سخن میرود.
درفصل 4، سازمان و سجایای دولت اسماعیلی معرفی و بر شمرده میشود.
«امام جعفر صادق(ع)، چند سالی پیش از وفاتش پسر ارشد خود اسماعیل را به جانشینی خود تعیین كرده بود. به نظر میآید كه اسماعیل شخصا پیروان فدایی بسیاری بهدست آورده بود، اما بنابر بعضی منابع وی هنگام مرگ پدرش ناپدید شد. عدهای دیگر مدعیاند كه وی پیش از پدرش درگذشت و گروه دیگر برآنند كه وی برای مصون ماندن از دستگیر شدن به دست ماموران عباسی اختفا گزید. چون هیچكس نمیتوانست یقین داشته باشد كه امام جعفر صادق یكی دیگر از سه پسرش را به جانشینی تعیین كرده بوده است یا نه، شك میان پیروانش افتاد.»
ص 27 «بزرگترین و مهمترین شاخه اسماعیلیان در امروز، اسماعیلیه نزاری است كه یك جامعه مرفه و توانگر و از لحاظ فرهنگی متنوع هستند. رهبر و پیشوای آنان، چهل و نهمین امام، پرنس كریم آقاخان چهارم است.»
ص 33 «سیاست روشندلانه فاطمیان و رونق و رفاهی كه آنان به مصر آوردند قاهره را به یكی از مراكز بزرگ هنری و فكری دنیای اسلام مبدل ساخت. خلفای فاطمی در حمایت از علم و دانش گشادهدست بودند و مدرسهها، دانشگاهها و كتابخانهها برای عامه مرم بنیان گذاشتند. همچنین خلفای فاطمی در قصرهای خود و كتابخانههایی محتوی صدها هزار كتاب داشتند. متفكران اسماعیلی دوره فاطمی به خوبی با آثار فلسفی و سنتهای علمی یونانی آشنایی داشتند. دانشمندان از سراسر جهان اسلامی به سوی قاهره كشیده میشدند و در نتیجه، علوم طبیعی، پزشكی و نجوم، رونق و شكوفایی یافت، همچنانكه معماری، شعر و فلسفه رونق گرفت.»
ص 33 «ناصرخسرو با دیدن تجمل و ترقی پایتخت فاطمیان (قاهره) چنین نوشته است: «و آنجا مالها دیدم كه اگر گویم مردم عجم را آن قبول نیفتد... امنیت اهل مصر بدان حد بود كه دكانها را در نبستندی الا دامی بر وی كشیدندی و كس نیارستی به چیزی دست بردن.»
ص 34 «افتخار تاسیس نخستین دانشگاه جهان را در قاهره به فاطمیان نسبت دادهاند.
(970م./360هـ.)... درهای دانشگاه به روی همه از جمله زنان باز بود كه برای آنان جلسات درسی خاصی تشكیل میشد... احتمال بسیار میرود كه خود حسن صباح، بعضی از تعالیم پیشرفته و عالی این نهاد علمی را دیده باشد.»
ص 35 «داعیانی با مرتبهها و مسوولیتهای مختلف در بخشهایی از امپراتوری فاطمی یا در سرزمینهای دیگر كه كار دعوت در حال پیشرفت بود، گماشته میشدند (این داعیان مسوولیت تبلیغ دین را برعهده داشتند). در تعلیم و تربیت داعیان اسماعیلی دقت زیادی به كار میرفت. آنها باید معلوماتی تقریبا دایرهالمعارفگونه از همه موضوعات مانند منطق، الاهیات (كلام)، فلسفه، تاریخ و جغرافی داشته باشند. همچنین باید در بحث و استدلال ماهر باشند... داعی باید همه صفات و سجایایی را كه صاحبان حرفهها و پیشهها جدا جدا دارند یكجا داشته باشد.» (مرا به یاد عیاران میاندازد كه همه نوع شغلی را بلد بودند تا به موقع استفاده كنند. نك: كیا، خجسته، قهرمانان بادپا)
در فصل 2 كتاب، به زندگی و شخصیت حسن صباح پرداخته میشود و اینكه تا چه اندازه از شم سیاسی پروردهای برخوردار بوده است.
در فصل 3 كتاب از راشدالدین سنان (داعی الموتی) و اسماعیلیان شام (سوریه) سخن میرود.
درفصل 4، سازمان و سجایای دولت اسماعیلی معرفی و بر شمرده میشود.