پول می گیرند، جنازه تحویل می دهند!

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Major I
Major I
پست: 5234
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1747 بار
سپاس‌های دریافتی: 4179 بار
تماس:

پول می گیرند، جنازه تحویل می دهند!

پست توسط ganjineh »

پول می گیرند، جنازه تحویل می دهند!
تصویر

«پزشکی قانونی در قبال تحویل جسد به دانشگاه‌ها 10 میلیون تومان پول می‌گیرد» این خبری بود که حدود دو هفته پیش روی سایت‌های خبری قرار گرفت و شایعاتی را در مورد کاسبی پزشکی قانونی با جسد مردگان بدون صاحب به پا کرد. یک خبرگزاری از زبان دکترسید حسین یحیوی، معاون درمانی دانشگاه آزاد نوشت: «الان سه، چهار سال است که جسد به دانشگاه آزاد داده نمی‌شود و هر زمان که دانشگاه درخواست جسد می‌کند، به ما می‌گویند برای خرید جسد باید ابتدا مبلغی حدود 10 میلیون تومان به حساب سازمان پزشکی قانونی بریزید، در حالی که قبض رسید هم به ما نمی‌دهند.»

همین ادعا در یکی از روزنامه‌های صبح تهران هم منتشر شد و سروصدای سازمان پزشکی قانونی را هم در آورد. این سازمان در سایت خود جوابیه منتشر کرد و خواستار رسیدگی به این ادعای دانشگاه آزاد شد. درست یک هفته بعد از این ماجرا و پی‌گیری‌های پزشکی قانونی، از طرف این سازمان و دانشگاه آزاد، ادعای دکتر یحیوی تکذیب و پرونده اجساد 10 میلیونی بسته شد.

همین قضیه قلقلکمان داد تا کمی این ماجرا را دنبال کنیم و برویم یک اتاق تشریح دانشگاهی را از نزدیک ببینیم و سر در بیاوریم که اصلا دانشگاه‌ها جسدهایشان را از کجا می‌آورند و بعد از تشریح‌کردن اجساد چه بلایی سرشان می‌آید. اصلا این اتاق تشریح که سوژه فیلم‌های ترسناک می‌شود و دانشجوهای پزشکی با واردشدن به آن غش و ضعف می‌کنند، چطور جایی است. اتاق تشریحی که این روزها مورد بحث سازمان پزشکی قانونی و دانشگاه آزاد است و گفته‌ها حکایت از آن دارد که تخت‌هایش از جسد تازه خالی است...
تصویر
حکایت سنگ و چاه و عاقلان

چه کسی فکر می‌کند دفتر مرکزی سازمان پزشکی قانونی در خیابانی به اسم بهشت قرار دارد؟ در سرتاسر خیابان بهشت دفاتر مرکزی پزشکی قانونی به کارهای اداری رسیدگی می‌کند. کوچه‌های این خیابان هم بسته به نوع کار پزشکی قانونی در زمانی که مرکز نگه داری اجساد هم بود نام‌گذاری شده. مثلا در کوچه معراج، ساختمان معراج شهدا قرار داشت که خانواده آنها برای تحویل پیکر شهیدشان و پی‌گیری کارهای او به آنجا سر می‌زدند. حالا همان ساختمان معراج شهدا، امور مربوط به گم‌شدگان را پی‌گیری می‌کند. همان جا قرار می‌شود بری پیداکردن سرنخ این ماجرا با دکتر رئوفی مسئول روابط عمومی سازمان پزشکی قانونی صحبت کنم.

ساختمان پیچ در پیچ پزشکی قانونی با آن‌که دیگر فقط کارهای اداری را انجام می‌دهد، هنوز هم ترس و دلهره را برای هر بیننده‌ای تداعی می‌کند؛ انگار با بازشدن در هر اتاق قرار است با صحنه ترسناکی مواجه شوی.

دفتر روابط عمومی پزشکی قانونی یک اتاق بزرگ و پارتیشن‌بندی شده و تاریک است و آدم را یاد اتاق‌های بایگانی اداره ثبت احوال می‌اندازد. دکتر رئوفی مسئول روابط عمومی این سازمان مرد نسبتا جوانی است که اجازه ضبط مکالمه را به من نمی‌دهد. کاغذی بر می‌دارم که صحبت‌های او را یادداشت کنم که می‌گوید: «نیازی به یادداشت‌برداری نیست خانم. خیلی دوستانه می‌خواهیم درمورد پرونده‌ای که بسته شده صحبت کنیم.» کاغذ را تا می‌کنم و از او می‌پرسم حالا واقعا 10 میلیون می‌گرفتید؟

دکتر رئوفی سایت سازمان پزشکی قانونی را باز می‌کند و مانیتور را نشانم می‌دهد تا تکذیبیه دانشگاه آزاد را ببینم. بعد هم دسته‌ای روزنامه را که تکذیبیه دانشگاه در آن چاپ شده روی میز می‌گذارد و می‌گوید: «حکایت ما و اینها حکایت همان دیوانه‌ای است که یک سنگ در چاه می‌اندازد که صد عاقل هم نمی‌توانند آن را از چاه در بیاورند. آخر برادر من شما کی از من جسد گرفتی که دفعه دومت باشد. من هم نمی‌فهمم این ماجرای تکذیب شده را شما چرا پی‌گیری می‌کنید!»

برای دکتر توضیح می‌دهم که ماجرای جذاب برای ما اتاق تشریح است و این‌که اگر دانشگاه‌ها جسد را از پزشکی قانونی تحویل نمی‌گیرند، از کجا می‌آورند؟ دکتر رئوفی می‌گوید: «من نمی‌دانم از کجا می‌آورند. ما هیچ جسدی تحویل هیچ دانشگاهی نداده‌ایم. در زمان تصدی آیت‌الله شاهرودی یک سری کارهایی در مورد تحویل جسد به دانشگاه‌ها صورت گرفت که فعلا راکد باقی مانده. شما هم نمی‌خواهد پی‌گیر این قضیه بشوید. دانشگاه‌ها به هیچ عنوان جسد ایرانی ندارند و اجسادشان را از هند و بنگلادش وارد می‌کنند. دانشگاه‌ها هم اجسادشان را فرآیند سازی می‌کنند و از آن استفاده می‌کنند، من نمی‌دانم پزشکی قانونی این وسط چه کاره بوده که گیر داده‌اند به ما؟این قصه که شما دنبالش تا اینجا آمده‌اید، قدیمی و نخ‌نما شده. بیخود وقت من و خودتان را نگیرید.»

به دکتر می‌گویم: «شما گفتید در زمان تصدی آقای شاهرودی مذاکراتی در زمینه تحویل جسد به دانشگاه‌ها...» دکتر رئوفی که انگار حوصله‌اش سر رفته، نمی‌گذارد حرفم تمام شود و می‌گوید: «ما دنبال این قضیه نیستیم و نبودیم. دانشگاه‌ها آن را پی‌گیری می‌کنند. باید از آنها بپرسید که پی‌گیری‌هایشان نتیجه داده یا نه.»

حالا اگر پی‌گیری‌هایشان نتیجه بدهد، شما چه قیمتی را روی جسدهایتان می‌گذارید؟این سؤال من باعث خندیدن دکتر رئوفی می‌شود و بعد از چند لحظه می‌گوید: «ببینید خانم، نه پولی داده شده نه پولی گرفته شده. شما طوری می‌گویید جسدهایتان که من انگار کارخانه مرده‌سازی دارم. شما برای اتفاقی که نیفتاده یک سناریوی جنجالی ساخته‌اید و مرتب به آن شاخ و برگ می‌دهید. بروید سراغ دانشگاه آزاد بهتر است.»

سعی می‌کنم قضیه را به جای دیگری بکشانم. از او می‌پرسم: «اولا من که فکر می‌کنم وارد کردن جسد از بنگلادش و هند خیلی پرهزینه‌تر از گرفتن جسد از پزشکی قانونی باشد. بعد هم این نیاز مبرم دانشگاهی به جسد ممکن است یک بازار دلالی هم ایجاد کند نه؟»دکتر رئوفی یک جرعه از چایش می‌خورد و می‌گوید: «شما سعی می‌کنید به هر قضیه پر و بال ژورنالیستی بدهید. بازار دلالی کدام است خانم؟ هر چیزی حساب و کتاب دارد. دانشگاه باید در قبال هر جسدش هزار و یک جواب پس بدهد.»

«اصلا شما با اجساد مجهول‌الهویه چه کار می‌کنید؟» این سؤال را من می‌پرسم و دکتر می‌گوید: «ببینید ما اجساد مجهول‌الهویه به این عنوانی که شما می‌گویید نداریم. هر کسی که در خیابان می‌میرد، الزاما بی‌کس و کار نیست. ممکن است یک نفر که دارای اختلال حواس است از خانه خارج شود و گوشه خیابان بمیرد و تا مدت‌ها خانواده‌اش او را پیدا نکنند. یا کسی از شهرستان بیاید و در تهران تصادف کند و بمیرد و تا ماه‌ها جنازه‌اش در پزشکی قانونی باقی بماند. یا معتاد طرد شده که گوشه خیابان جان می‌دهد بالاخره خانواده‌ای دارد. این اجساد وقتی به پزشکی قانونی می‌آیند، از آنها چند عکس از زوایای مختلف می‌گیرند و برایشان پرونده‌ای با کد و مشخصات تهیه می‌شود. اگر روی بدنشان وجه مشخصی داشته باشد مثل ماه گرفتگی، جای چاقو یا خال‌کوبی، از آنها هم جداگانه عکس‌برداری می‌شود و بعد از تشخیص علت مرگ مدتی در یخچال‌های پزشکی قانونی باقی می‌مانند. در این مدت هم عکس‌های جنازه به تمام مراکز پزشکی قانونی در کشور فرستاده می‌شود تا صاحب جسد شناسایی شود، اگر در یک مدت دو ماهه خانواده میت پیدا نشد، جسد تحویل بهشت زهرا داده می‌شود و آنها هم جسد را در قطعه مشخصی دفن می‌کنند و برای هر جسد کدی در نظر می‌گیرند. ممکن است بعد از یکی دو سال کسی به پزشکی قانونی مراجعه کند و با توجه به عکس‌ها، میتش را شناسایی کند. هیچ چیز بی‌حساب و کتاب نیست.»

به عنوان آخرین سؤال از دکتر رئوفی می‌پرسم: «یعنی شما تا به حال هیچ جسدی تحویل دانشگاه نداده‌اید؟» دکتر رئوفی بعد از کمی مکث می‌گوید: «اصلا می‌دانید. مرده مسلمان باید بلافاصله بعد از مردن خاک شود. تشریح میت مسلمان نیاز به نظر فقها دارد. این قضیه در مرحله رایزنی است. نه پولی داده شده نه پولی گرفته شده. حالا هم بروید من خیلی کار دارم...»

این آخرین دیالوگ‌های رد و بدل شده بین من و دکتر رئوفی بود. از اینجا به بعد باید سراغ کسی می‌گشتم که به قول دکتر رئوفی سنگی را در چاه انداخته که عاقلان پزشکی قانونی از در آوردنش عاجزند...
تصویر
«جنازه رو از پزشکی قانونی نگیریم از کی بگیریم؟»

دکتر سید حسن یحیوی را در طبقه پنجم دفتر مرکزی دانشگاه آزاد پیدا می‌کنم.

- آقای دکتر یحیوی این اتفاقاتی که بین شما و سازمان پزشکی قانونی افتاد، باعث شد که قضیه برای ما جذاب شود. مسئولان پزشکی قانونی اصرار داشتند هیچ جسدی به شما تحویل نداده‌اند. اصلا شما اجسادتان را از کجا می‌آورید؟

اصولا مرسوم است که در دانشکده پزشکی، دانشجویان یک دوره تشریح ببینند. این قضیه از 70 سال پیش مرسوم بوده و از همان زمان تهیه جسد برای دانشگاه‌ها مشکل بوده. بالاخره هر کسی که می‌میرد، خانواده‌ای دارد که اجازه تشریح عزیزشان را نمی‌دهند. از زمان تاسیس دانشگاه پزشکی ما چهار وصیت‌نامه داشتیم که تمایل خود را برای تشریح در دانشگاه اعلام کرده بودند. دو نفر از آنها مرده‌اند که ما حتی جرات نکردیم این قضیه را با خانواده آنها مطرح کنیم. تهیه جسد همیشه مشکل ما بوده.

- پس شما برای تهیه جسد چه کار می‌کنید؟

قبل از انقلاب ما اجسادمان را از هند تهیه می‌کردیم. هندی‌ها گروهی را دارند که به جسد مرده اهمیتی نمی‌دهند. نه می‌سوزانند و نه به خاک می‌سپارند. نسبت به جمعیت هند هم مرگ و میر بالاست. سالانه 100 تا 200 جسد فقط از هند وارد ایران می‌شد و بین چهار، پنج دانشکده پزشکی آن زمان تقسیم می‌شد. که عمده این اجساد هم نصیب دانشگاه تهران می‌شد. ضمنا اگر مرده بدون صاحبی هم پیدا می‌شد که در بیمارستان فوت کرده بود و بلافاصله به سردخانه رفته بود، تحویل دانشگاه‌ها می‌شد. در آن زمان به ازای هر شش دانشجوی پزشکی یک جسد وجود داشت. در سالن تشریح دانشگاه‌ها هشت تخت فلزی بود که روی هر کدام یک جسد می‌گذاشتند و هر گروه دانشجو روی یکی از آن اجساد کار می‌کرد.

- بعد از انقلاب هم اوضاع همین‌طور بود؟

نه. بعد از انقلاب واردات جسد به ایران متوقف شد و ما با کمبود جسد روبه‌رو شدیم! در نتیجه شاخص دانشجو نسبت به میت کم شد. یعنی قرار شد در هر ترم تحصیلی دو، سه جسد برای تمام دانشجویان یک واحد دانشگاهی در نظر گرفته شود. حالا شما خودتان حساب کنید که ما 42 دانشکده دولتی پزشکی، 11 دانشکده آزاد، چندین دانشکده پزشکی سپاه و شاهد و ارتش داریم و جدیدا هم چندین دانشکده بین‌المللی پزشکی مشغول به کار شده‌اند. حالا حساب کنید ما چه اوضاعی داریم.

- شما اجسادتان را الان از کجا می‌آورید؟

از پزشکی قانونی می‌گیریم.

- با همان مبلغ 10 میلیون؟

ببینید. من نمی‌دانم واقعا این مبلغ را گفته‌ام یا نه. اما به جرات می‌گویم هیچ ضابطه‌ای درمورد تهیه جسد از سازمان پزشکی قانونی برای ما وجود ندارد. اگر ضابطه و یا قانونی در این زمینه وجود داشته باشد، به من هم بگویند.

- پس شما و دانشگاه آزاد قیمت را تکذیب کرده‌اید. هنوز هم مصرید که از پزشکی قانونی اجساد را می‌گیرید؟

معلوم است. من جسد را از پزشکی قانونی نگیرم، از کجا بگیرم؟حتی جسدی که از خارج هم می‌آید باید تحویل پزشکی قانونی شود و ما از آنجا تحویل بگیریم دیگر.

- برای تشریح جسد چه کارهایی باید کرد؟

هر جسدی را نمی‌شود تشریح کرد. جسد باید بلافاصله بعد از مرگ به سردخانه منتقل شود. اگر حتی یک روز در هوای گرم بماند دیگر قابل تشریح نیست. بعد از آن هم باید جسد را مومیایی کرد.

- مومیایی؟ این مومیایی کردن یعنی چه؟

ببینید در اصطلاح پزشکی به این فرآیند فیکس کردن می‌گوییم. جسد بعد از انتقال به سردخانه باید مومیایی شود. یعنی ضخیم‌ترین رگ پای مرده را باز می‌کنند و خون بدنش را به طور کامل تخلیه می‌کنند. بعد محلولی با عنوان محلول تشریح را که محتوی اتر، الکل، اسیدفنیک و گلیسیرین است، وارد رگش می‌کنند تا به‌طور کامل شست‌وشو شود و هیچ خونی در بدنش باقی نماند. ممکن است برای شست‌وشو 30 لیتر از این ماده نیاز باشد. بعد از آن هم معده و روده میت به طور کامل شست‌وشو می‌شود. یعنی از بالا و پایین او را تنقیه می‌کنند و بعد از آن جسد را داخل حوض جسد می‌اندازند. حوض جسد در تمام دانشکده‌های پزشکی وجود دارد و پر از محلول رقیق شده تشریح است. میت برای آماده‌سازی تشریح باید حداقل شش ماه در این حوض باقی بماند. اتاق تشریح بوی بسیار تندی دارد و چشم را می‌سوزاند. استشمام طولانی مدت هوای این اتاق بسیار برای بدن مضر است. مومیایی کردن اجساد هم بسیار گران و هزینه‌بر است.

- شما الان هم از اجساد هندی استفاده می‌کنید؟

نه خانم. آنها دیگر تمام شدند.

- پس جسدها ایرانی هستند؟

بله. اما دسترسی به آنها بسیار سخت است. تشریح جسد مسلمان از لحاظ دینی حرام است و در هیچ کتابی هم به جنبه علمی اشاره نشده. به خاطر همین هم پزشکی قانونی خیلی سخت اجساد را در اختیار ما قرار می‌دهد. البته عده‌ای از فقها نظر داده‌اند که استفاده علمی بلااشکال است.

- پس شما با این همه مشکل چه می‌کنید؟

علم و تکنولوژی روز، اسلایدها، نقاشی‌ها و انیمیشن و همین‌طور پلاستینه‌کردن اجساد نیاز به اجساد را تقریبا از بین برده. ما هم در زمان تصدی آیت‌الله شاهرودی کارهایی در این زمینه انجام داده‌ایم که منتظر پاسخ‌گویی قوه قضاییه هستیم.

- کارتان که با اجساد تمام شد چه کار می‌کنید؟

آنها را برای دفن به بهشت زهرا تحویل می‌دهیم.

- پس شما به ملیت اجساد کاری ندارید؟

نه. ما به سالم بودنش کار داریم. جسدی که گلوله خورده باشد، یا تصادف کرده باشد قابل تشریح نیست. جسد باید سالم باشد تا برای فرآیند فیکس سازی آماده شود.

به اینجا که می‌رسیم، دکتر یحیوی قول می‌دهد تا با دانشگاه مذاکره کند که برای عکاسی و گزارش تشریح به آنجا برویم. آرام آرام. گزارش به مراحل ترسناکش نزدیک می‌شویم.
تصویر
از قدیم گفتن میت رو زمین نمی‌مونه

دفتر روابط عمومی سازمان بهشت زهرا پشت در اصلی غسالخانه است. تا زمانی که کمی سر مسئول اطلاعات خلوت شود روی صندلی می‌نشینم و به تلویزیونی که نام تازه درگذشتگان را نشان می‌دهد نگاه می‌کنم. اسم اولین کسی که رد می‌شود سروش است! نمی‌دانم چرا یاد سروش روحبخش می‌افتم! در همین چند لحظه که نشسته‌ام، نام چند تا از دوستان چلچراغی‌ام روی مانیتور ثبت می‌شود؛ جلال، آیدا، منصور، شیما و نیما! البته فامیل‌هایشان فرق می‌کند. بعد از چند لحظه سراغ مسئول روابط عمومی می‌روم و می‌پرسم تا به حال اجساد تشریح شده را برای دفن شدن به بهشت زهرا آورده‌اند یا نه. مسئول روابط عمومی می‌گوید: «بله. آنها را هم در بهشت زهرا دفن می‌کنیم.» کجا دفنشان می‌کنید؟ این سؤال را من می‌پرسم. مسئول روابط عمومی می‌گوید: «جای دفنشان را نمی‌توانم بگویم، باید از پزشکی قانونی نامه داشته باشید. اما در جعبه‌های مخصوصی می‌گذارند و دفن می‌کنیم. شما نگران آنها نباش. میت روی زمین نمی‌ماند.»
تصویر

اتاق تشریح جای ترسناکی است...

با پی‌گیری‌های دانشگاه آزاد و دکتر یحیوی بالاخره مجوز ورود به اتاق تشریح را می‌گیریم. قرارم با احمد کدیور ساعت 11 صبح جلوی در دانشگاه پزشکی دانشگاه آزاد در خیابان زرگنده است. بخش آناتومی دانشگاه در انتهای دانشگاه ساخته شده. مثل تمام جاهایی که به مردگان مربوط است، این بخش را هم در پرت‌ترین جای ممکن ساخته‌اند. (سردخانه آسایشگاه کهریزک را که یادتان هست؟)خانم دکتر فاضلی‌پور من و احمد را به اتاقی که حوض جسد آنجاست راهنمایی می‌کند. بویی که دکتر یحیوی درباره آن صحبت کرده بود، تمام اتاق را گرفته. خانم دکتری در گوشه‌ای از اتاق مشغول مطالعه روی جسد یک موش کوچک است. دور تا دور اتاق پر است از جعبه‌هایی که وسایل تشریح را داخلش گذاشته‌اند. کیفم را روی یک جعبه می‌گذارم، کنار جعبه چند جمجمه گذاشته‌اند، با احتیاط کیفم را بر می‌دارم و روی دوشم نگه می‌دارم. وسط اتاق. محفظه سنگی بزرگی است که رویش درهای شیشه‌ای مات قرار دارد. بدون هیچ توضیحی کاملا مشخص است که این همان حوض جسد است که درباره‌اش شنیده‌ام. خانم دکتر قفسه سینه موش را نشانم می‌دهد. قلب موش سفید و تپل به سرعت در حال زدن است، با ترس به دکتر شکوری می‌گویم: «زنده است؟» می‌گوید: «بله. اما بیهوش است. چیزی متوجه نمی‌شود.»
تصویر

بوی تند محلول تشریح باعث سوزش چشمانم شده. احمد از دور و اطراف عکس می‌گیرد. آقای کرمی نظافت‌چی آنجا کنارمان ایستاده و منتظر است تا از او بخواهیم در حوض جسد را باز کند.

گوشه‌ای از سالن چند سطل بزرگ قرمز قرار دارد. جلوی سطل‌ها می‌ایستم و نگاهشان می‌کنم. دکتر شکوری می‌گوید: «می‌خواهی در سطل‌ها را باز کنم؟» نگاهش می‌کنم و او در یکی از سطل‌ها را برمی‌دارد. فکر می‌کنید چه چیزی داخل سطل‌ها گذاشته‌اند، سطل تا لبه پر است از مغز درسته آدمیزاد که رویش را محلول بی‌رنگی ریخته‌اند. سعی می‌کنم تعادلم را حفظ کنم که خانم دکتر در سطل کناری را برمی‌دارد. در سطل کناری هم پوست سر مرده بخت برگشته و دو جفت چشم از حدقه در آمده نگاهم می‌کند.
تصویر

آقای کرمی می‌رود و روی حوض می‌ایستد. نمی‌دانم احمد مطمئن است که می‌خواهد از حوض جسد عکاسی کند یا نه. اگر در حوض باز شود، احمد فقط به اندازه دو سانت با پرت‌شدن در حوض فاصله دارد. دوربینش را به دستم می‌دهد و به کمک آقای کرمی از مخزن بالا می‌رود. در را که باز می‌کنند، جرات نگاه‌کردن ندارم. آقای کرمی از من می‌خواهد در مخزن را نگه دارم. در شیشه‌ای را که اطرافش خون شتک زده با نوک انگشتانم نگه می‌دارم و داخل حوض را نگاه می‌کنم.

اجساد مومیایی شده مثل عروسک روی هم افتاده‌اند. به هر کدامشان طنابی وصل است که در موقع نیاز به وسیله طناب بیرون کشیده شوند. یکی دو تا از جنازه‌ها تازه‌تر هستند که آقای کرمی می‌گوید: «آنها جنازه‌های یک ساله هستند و به زودی به دانشگاه تنکابن منتقل می‌شوند.» جنازه‌ها تقریبا مضمحل شده‌اند. چند باری به احمد می‌گویم که مراقب باشد تا در حوض نیفتد. آقای کرمی با خنده می‌گوید: «خانم نگران نباشید. من خودم دو بار توی این حوض افتاده‌ام. خانم دکتر شاهد است! چیزی نمی‌شود.» از آقای کرمی می‌پرسم از مرده‌ها نمی‌ترسد؟ او می‌گوید: «نه خانم. من 10 سال است شب و روز اینجا هستم. با این بدبخت‌ها رفیقم. برایشان فاتحه می‌خوانم.»خوابشان را ندیده‌ای؟این را من می‌پرسم و او می‌گوید: «ای خانم جان!این بیچاره‌ها مرده‌اند، کاری به کار من ندارند.» آقای کرمی مدام طناب‌ها را می‌کشد و مرده‌ها را برایمان بالا می‌آورد، نمی‌دانم چطور به او بگوییم دیدنشان از این نزدیکی اصلا لذتی ندارد...
تصویر
احمد از روی حوض پایین می‌پرد و از اره و مته‌های مخصوص جمجمه بری عکس می‌گیرد. کارمان که در این اتاق تمام می‌شود، به سالن تشریح می‌رویم.

دانشجو‌ها امتحان دارند و جلوی در اتاق تشریح ایستاده‌اند. انگار که متوجه موضوع گزارش ما شده باشند و یا رنگ پریده من و احمد موضوع گزارش را لو داده باشد، چند باری توی گوشم می‌گویند: «الان شما را می‌خورند!» در اتاق تشریح روی دو تخت کنارهم دو جنازه کفن‌پوش شده خوابانده‌اند. پای یکی از آنها از ملافه بیرون زده. احمد شروع به عکاسی می‌کند و آقای کرمی هم ملافه را از روی اجساد کنار می‌زند. جسدها مثل عروسک می‌مانند، مرور زمان و داروی فیکس کننده آنها را شبیه مجسمه کرده. بالای سرش می‌ایستم و چشمان خالی‌اش را نگاه می‌کنم. دکتر شکوری می‌گوید: «وقتی اجساد به اینجا می‌آیند، آنها را غسل می‌دهیم که دست زدن آنها اشکالی نداشته باشد.»
تصویر

اینها ایرانی‌اند؟ این را من می‌پرسم و خانم فاضلی می‌گوید: «معلوم است که ایرانی هستند. دیگر جنازه‌های هندی نداریم.»

کارمان که تمام می‌شود، آقای کرمی می‌گوید فاتحه‌ای برایشان بخوانیم. از در که خارج می‌شویم، هنوز بوی محلول تشریح تا جانمان نفوذ کرده و نفس‌هایمان بوی آن را می‌دهد. بویی که از حوض تشریح تا تمام اتاق‌های ساختمان آناتومی همراهمان بود...
تصویر
صحبت با علی، فارغ‌التحصیل رشته پزشکی

من در دانشگاه آزاد مشهد درس خواندم. درس تشریح در ترم‌های اول به دانشجویان داده می‌شود. همیشه برای وارد شدن به آن دلهره داشتیم. یادم می‌آید که اولین بار که به آنجا وارد شدیم، چند تا از دانشجوهای دختر حالشان به هم خورد و بیهوش شدند. وقتی وارد اتاق تشریح شدیم، روی جنازه‌ها کشیده شده بود و استاد اول با ما خندید و شوخی کرد و آرام آرام جسدها را نشانمان داد. روزهای اول سخت بود. اما بعد از مدتی همه شجاع شدند و حتی بدون دستکش به جسدها دست می‌زدند. پسرها هم برای نشان دادن شجاعتشان مثلا جمجمه را دستشان می‌گرفتند و در اتاق می‌چرخیدند...

آن زمان می‌گفتند اجسادی که در دانشگاه ما موجود است، مربوط به قاچاقچی‌های اعدام شده‌ای است که اکثرا ملیت افغانی دارند. در زمانی که من دانشجو بودم، جسددزدی هم در دانشگاه ما اتفاق افتاد. یکی از اساتید بدون هماهنگی دو تا از جسدها را به دانشگاه قم فروخت و پولش را به جیب زد و فرار کرد. اوضاع عجیبی بود. یادم است، برای امتحان عملی حفظ‌کردن اسم بعضی از رگ‌ها سخت بود، بچه‌ها هم قبل از امتحان رگ‌های موردنظرشان را برمی‌داشتند و دور می‌انداختند تا مجبور به توضیح‌دادن درباره آنها نباشند.

اتاق تشریح جای عجیبی است و تابوی تمام دانشجوهای پزشکی که بعدها با افتخار از آن حرف می‌زنند...

---
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”