دکتر صاحبنظر مرادی اندیشمند "افغانی"
افغانستان و ایران دو بازوی یک فرهنگ و تمدن تاریخی اند
سلام و درود آشنایی برآنانیکه توجه کریمانه شان باین نبشته ای که از دیروز تا امروز پیام سبز نیاکان دارد، مبذول میگردد. از افغانستان غرقه بخون، که مردمش بانعش های خونچکان فرزندان نوباوه و جوان خویش که هماره بر بر دوش دارند، سنگر آزادی را رها نمیکنند. فراموش نکنیم که افغانستان و ایران دوکشور همسایه ای نیستند که تمامت اشتراک آنان راموجودیت چند فرسنگ مرز بیروح متشکل از سنگ و کوه تعیین نماید، بلکه مردم این دو کشور فرزندان سرزمین رازها و حماسه های تاریخ و فرهنگ پنج هزار ساله ای اند، که در بستر تاریخی آریانا یا ایران بزرگ پرورش یافته است. برادرانی هستند که دفترچه حوادث زمان گنجایش ثبت میراثهای معنوی پدران شان را ندارد.
اگر لازم باشد تا بدانیم که افغانستان و ایران در گستره طولانیی تاریخ چگونه پیوندها و کار کردهای مشترک تاریخی وفرهنگی دارند، یقینا ذهن ما برای سنجش این ماموریت بزرگ در پهنای تاریخ سرگردان خواهد بود. زیرا ابعاد جغرافیایی و تاریخی این سرزمین دراز دامن را در میان انبوه تحولات ژرف و شگرف تاریخی و فرهنگی در این فرصت کم و کوتاه نمیتوان پیمود. زیرا تا آنجا که میدانیم مردمان ایران وافغانستان در درازنای تاریخ تحت نام "آریاییان" در تمام شادیها و مصیبتهای هستی در کنار هم بوده اند. این مردم با استعداد و محنت دوست از لحظات مساعد در فراهم آوری زمینه های سودمند کار و آفرینش سود برده اند، و همین طور به حکم رخداد های شاهنامه در مقابل حوادث یکجا سنگر گرفته و از آزادی" ایران بزرگ" دفاع کرده اند و یکجا زیان دیده اند. تاخت و تازهای اسکندر مقدونی، چنگیز مغول، امیر تیمور و سایر رخدادهای جنگی علاوه بر قتل و کشتار فیزیکی، میراثهای بیش بهای فرهنگی آنانرا با به آتش کشیدن شهر پرسپولیس (تخت جمشید) ، نسخه های اوستا و هزاران ره آورد تاریخی دیگر یکجا در کام خود بلعیده است.
به گواهی تاریخ زندگی باهمی (اجتماعی، تاریخی وفرهنگی) مردمان" ایران بزرگ" از همان مهد اولیه آریاییان یعنی "ایریانا ویجه" در هزاره های پیش از میلاد مسیح آغاز میابد. در همین پهنه که بنا بر روایات و نشاندادهای تاریخی بخشی از سرزمین حوزه رود آمو وسیر دریا بوده و هنوز بحث بر سر تثبیت حدود مشخص آن جریان دارد. اولین نظام حکومتی، آنهم مطابق عرف سیاسی امروزی نظام مشروطه و مبتنی بر شرط دادگری و عدم صدور هیچگونه ستمکاری و بدرفتاری با مردم و متکی به احکام الهی "اهورا مزدای واحد" تاسیس گردید.
اسناد کهنسال زیادی وجود دارد که این کشور وقتی در زمان "مه آباد" بزرگ، سر سلسله آبادیان بیش از یازده هزار سال پیش بصورت یک کشور قانون دار تاسیس گردید. در آنوقت نه تنها در پیرامون ایریانا ویجه، بلکه در سرتاسر گیتی هیچگونه تجمع منظم و دارای سازمان حکومتی که بتوان آنرا حتی یک دهکده نامید، وجود نداشت. در این زمان آدمهای آریانی دوره بیشتر از میلیون سال را از زمان "کیومرث" تا زمان "مه آباد" در بین رود های سیحون وجیحون (1) سپری نموده بودند. بناء مه آباد بزرگ اولین فرمانروای جهانست که در ایرانویچ بر اساس نظام مه سالاری حکومت تاسیس نمود و یک قانون اساسی مشروطه بنام "میترادات" تدوین کرد، که تمام موضوعات مدنی، حقوقی و جزایی جامعه آنروز را در برمیگرفت. وی مجلسی از بزرگان را که شامل هفت نفر عضو بود، بنام مجلس "مهستان" برپا نمود، که تمام اعضای این مجلس از فرهیخته گان ودارای مقام دینی وفره ایزدی بودند (2 ) .
این مجلس فرمانروا مقرر میکرد و در صورت لزوم او را عزل مینمود. "یما" یا "جمشید" سر سلسله دودمان پیشدادی با "لهراسب" از طریق همین مجلس برگزیده شدند که "شاهنامه" جاودان ابوالقاسم فردوسی بصورت مفصل بدان پرداخته است. بنا بر توضیحات "تاریخ الرسل والملوک" از محمد بن جریر طبری، ایرانویچ یعنی تخمگاه ایرانیان (اریاییان) با همت مردان بزرگی چون "مه آباد"، "یاسان آجام" و بعدا هوشنگ و جمشید پیشدادی تمدن بشری را پایه گزاری نموده اند، و اصلی ترین بنیاد تمدن یعنی شهر نشینی، تدوین قانون اساسی (میترادات) ، تاسیس مجلس مهستان، تشکیل نظام حکومتی و تاسیس نخستین دین توحیدی بشر را برپا داشتند. تشکیل چنین نظامی سر آغاز تشکیل تمدن آریایی گردید (3) .
بنابرین ایرانویچ، سرزمین مادر، یعنی مهد اولیه خیزش آریایی تباران، سر زمینی میان آمو دریا و سیر دریا برای تمام ایرانیان اعم از آسیایی، اروپایی و غیره سرزمین اجدادی ایشان است، و این سرزمین بدون تردید یکی از گهواره های درخشان تمدن تمام بشریت میباشد.
سوگمندانه فرزندان این سرزمین و فرهنگ خجسته آنان در تمام طول تاریخ با دستان غرض آلودی زخم زده شده اند، و به منظور جدا ساختن و جدا جلوه دادن آنها با یکدیگر، ایشان را به شجره ها و گروههای متعددی آنهم با تحریف هویت آبایی شان تقسیم کرده اند. در گام اول این اقوام را بنامهای ایرانی، افغانی، تاجیکی و...جدا کردند، و باز در داخل این کشور ها بنامهای فارس، کرد بلوچ، لری و آذری، تاجیک، پشتون (افغان) نورستانی، پشه ای و پامیری و باز هم این واحدهای قومی را در بین خودشان به دهها عشیره و عرق جداگانه تقسیم نموده اند. مثل تقسیم تاجیکان (فارسی زبانان) افغانستان بنامهای جمشیدی، فیروز کوهی، اورمری، تایمنی، تیموری، فرمولی، چار ایماق، صافی و غیره. در بسا حالات بین این فرقه های خود ساخته و مصنوعی آریایی جنگهای تباه کنی را راه اندازی نموده اند. این دستان غرض آلود کسانی اند که از قوت فرهنگ آریاییان (ایرانیان) و ایستایی آنان در جبهه واحد فرهنگی در حرکت بسوی آینده به منظور تقویت پایگاه تمدنی ما میترسند. بنابرین در عراق، کرد مادی ایرانی را که همواره با قوم پارس تولیت فلات ایران را داشته اند، به طالبانی و بارزانی و سومری و دهها طایفه دیگر تجزیه نموده اند. در قفقاز که نیز جزوی قلمرو آریایی میباشد، مردمان آنرا به ارمنی، آرانی، گرجی، آذری و اوسیتی تقسیم کرده اند.حال آنکه همه این اقوام آریایی تبار و از یک منشای انسانی هستند.
تمام اقوام نامبرده از مه آباد تا جمشید و دود مانهای پیشدادی و کیانی را با آیین دینی آشو زردشت و کتاب مقدس آن "اوستا" را با مجموعه هنر، استعداد و فضل وکمالاتی که آریاییان بر اثر مهاجرتهای گسترده با خود به سایر نقاط جهان برده اند، افتخار نموده و به این تحولات فرهنگی و بشری عمیقا احساس هم پیوندی مینمایند.
زندگی مشترک آریاییان که پس از مهاجرتهای وسیع به شرق، غرب و جنوب ساحه مسکونی خود را توسعه بخشیدند، در کارکردهای فرهنگی و انسانی بعدی آنان نتوانست رخنه ای ایجاد نماید. آنها علی رغم بمیان آمدن فاصله های طولانی در ساحه حیات مادی شان باز هم مساعی مشترک و همدلی خود را در آفرینشهای بی بدیل معنوی خویش ادامه دادند. به گونه ای که زمانی آیین زردشتی و کتاب اوستا پس از برقراری نخستین نطفه های دولتداری آریاییان در ایریانا ویجه یا سرزمین باختردر آریانای شرقی بوجود آمد. زبان اوستایی آریایی در باختر که بنامهای فرضی باختری وتخاری خوانده شده است، تدریجا به زبان فارسی کنونی تحول یافت و بسوی غرب راه تکامل خویش را برگرفت و در گویش ایرانیان غربی بنامهای فارسی پهلوی و فارسی میانه شهرت گرفت و در ادب و گویش ایرانیان غربی تا امروز بنام فارسی ادامه یافت. شهر بلخ که ازآن بنامهای (بکتریا- باختر، بکتریش، بلهیکه وبخدی) و نخستین شهرآریایی و پایتخت پیشدادیان و کیانیان یاد شده است، تحولات و رخدادی درخور توجهی دارد، که شهرهای قدیم آریایی درمحوریت باختر مثل آی خانم، قلعه زال، تخت قباد، سمنگان، کهندیژ (قندوز) ، بغالغان (بغلان) ، بامیان، بدخشان و تخارستان هر کدام رازهای فراوان ناگفته تاریخی را در متن خویش پنهان دارند.
در ایران کنونی (آریانای غربی) ظهور دولت هخامنشیها پدیده شگرف تاریخی بود. ظهور پر قدرت هخامنشیها آغاز تولد دیگری در ساحه علم و فرهنگ بود. هخامنشیها قلمرو فرهنگ و خرد آریاییان را تا اروپای شرقی (کشورهای حوزه بالقان) ، ساحات شمال شرق افریقا، بین النهرین و در شرق تا هند و چین توسعه بخشیدند. سازمان دولتی نیرومند هخامنشیان که در مرکز پرشیا (فارس) متمرکزگردید و شخصیتهای برازنده ای چون کوروش کبیر، داریوش، خشایار شاه، کمبوجیه و... در صحنه دولتداری تبحر نبوغ آوری را بجا گذاشته اند که عظمت و شکوه دولتداری آنان را میتوان در آثار بجا مانده پاسارگاد و تخت جمشید به وضوح مشاهده نمود. در همین دوره که مصادف به سالهای پنجصدم پیش از میلاد عیسی ناصری میباشد، اعلامیه مشهور و جهانی کوروش کبیر بنام "اعلامیه حقوق بشر" بحیث ره آورد ژرف و با اهمیت این دودمان تدوین گردید. این اعلامیه پا به پای لشکر کشیهای امپراتوران هخامنشی به قلمرو های جدیدی راه یافت و انسانها در برهه های مختلف تاریخ با درجات متفاوتی از رشد و تکامل تاریخی و در جغرافیای دور و نزدیک دنیا با خوانش این اعلامیه نسیم معطر آزادی انسان را استشمام کردند و تعریف روشنی از مقام ستوده خویش دریافتند. بگفته استاد مهرداد بهار، گشوده شدن آسیای میانه بدست هخامشیان شکست برای آسیای میانه نبود، بلکه امکان تازه و وسیع فراهم آورد تاسیل فرهنگ آریایی آسیای میانه به نجد ایران جاری شود، که این ابتکار عظیم به آریاییان خرد پرور ما در دو هزار و پنجصد سال قبل از اروپاییان تعلق دارد.
در قرن هفتم میلادی سپاهیان اسلام وارد سرزمین آریانا شدند. در این دوره غالبا بر بخش غربی آریانا کلمه "ایران" را که همانا تلفظ واژه "آریان" در گویش فارسی پهلوی میباشد، بکار میبردند. حال آنکه بر بخش شرقی آن نام "خراسان" را غالبا پس از دوره اشکانیان استفاده میکرده اند (4) . کارنامه ملی آریاییان (ایران و خراسان) در این دوره نهایت گسترده، متراکم، گشن ساحه و افتخار آفرین بوده است. از نخستین شخصیتهای صدر اسلام میتوان از مقامهای شامخ و برازنده سلمان فارسی و امام اعظم ابو حنیفه بن نعمان زوطی (مرزبان) کابلی و صدها چهره دینی و علمی یاد کرد. این شخصیتها با شنیدن پیامهای لاهوتی بدور فرهنگ و مرکزیت خلافت اسلامی تجمع نموده و در راه گسترش قلمرو دین مبین اسلام و تقویه پایگاه دینی خود مجاهدتهای عظیمی را انجام داده اند. حضرت سلمان فارسی (رض) که از کندن خندق و سنگر تا ماموریتهای بزرگ سیاسی و تبلیغی پیامبر اسلام (ص) را درمقام "صحابه" قدم به قدم یاری رسانید، و حضرت امام اعظم (رح) نیز اندی بعد وارد میدان گردید و با مطالعه و نگارش مضامین عمیق فکری و فرهنگی مثل" فقه اکبر"به مبادی فقهی اسلام در نقش "تابعین" خدمات ارزشمندی را انجام داد (5) .
مثنوی معنوی مولوی که بسیاری از بینشمندان جهان ازآن بنام" قرآن در زبان پهلوی" یاد کرده اند.
مثنوی معنوی مولوی است قرآن در زبان پهلوی
این گنجینه بزرگ بسان چشمه سار زلالی تشنه کامان معرفت و عرفان الهی را فیض می بخشد و سیراب میسازد، و مغز قرآن بگرفته و پوست بر دیگران بگذاشته است، بی تردید یکی ازمعجزه های عرفانی دنیای اسلام به شمار میرود.
همینسان در میان صدها آثار حکیمانه فرهیخته گان و اندیشمندان زبان فارسی، اندرز نامه های" بوستان و گلستان" سعدی بمثابه نسخه کم نظیر ادبی با پند و اندرزهای حکمت بار خود به انسان مجال مکث و فکر بازگشت به نقطه آفرینش، خویشتن شناسی و چگونه زیسن را عرضه میدارد. بایست افزود که سعدی تنها شاعر وزن و قافیه و کلام نیست، بلکه دیدگاههای وی در کلام شعری و اندرزهای نثریش میرسانند که موصوف شخصیتی است بینش مند، که بر باروی بلند ذهنی خویش نشسته و بر جهان و پیوند های انسان مینگرد، و از همین قله بلند دیدبانی خویش ماهرانه فریاد برمیدارد که:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
این سروده والا پیام سعدی پس از گشایش سازمان ملل متحد همچون سرود بین المللی یکرنگی و همگرایی انسانها به زبانهای مختلف جهان بر پیشانی ساختمان ملل متحد نقش گردید.
خلاصه صدها و هزاران مورد از این هم پیوندی را میتوان سراغ نمود که بر اثر عرق ریزی روانی و خلاقیتهای بی شایبه فرهیخته گان ما به وجود آمده اند، و وارد کتبخانه عالم گردیدند و محل مراجعت نسلهای فارسی دان و دری خوان امروز و آینده قرار خواهند داشت و بگفته فخرالدین عراقی مارا با "اشارات نظر نامه رسانی" نموده و ما با این بیانهای ظریفانه پیامها و خواسته های همدیگر را در قبال حفظ و توسعه این مواریث گران سنگ ملی و بشری خویش با شفافیت تمام درک مینماییم. با توجه به سنتهای نیک پنداری و احساس اندیشه های فرهنگ گستری و همگرایی دوده و تبارآریایی میتوان گفت که، قلمرو زبان فارسی در منطقه آسیای مرکزی از عراق عجم تا کاشغرستان و از کوهپایه های قفقاز تا آبهای گرم هندوستان قلمرو گسترش فرهنگ، دوستی، انسان گرایی، همدیگر پذیری، یکرنگی و ترویج پیامهای نیک برادری و همدلی بوده است. این قلمرو فرهنگی در ادوار معیین تاریخی با وجود قبض و بسطهای سیاسی باز هم قلمرو همدلی و تساند فرهنگی قافله های تمدنی بوده و هنوز با وجود ایجاد سیمخارهای مرزی در هییت جغرافیای سیاسی مربوط به کشورهای مختلف منطقه، گویندگان زبان و گرویدگان و هوا خواهان فرهنگی بی شماری دارد، که مثل قهار عاصی شاعر جوان مرگ افغانستان در سایه این چتر سبز احساس خوشبختی.نموده و پیام روان بخشی را ندا میدهد:
امروز در شیراز و اصفهان، تهران و آذربایجان، کابل و بدخشان، بلخ و هرات، سمرقند و بخارا و شیروان و گنجه همگی دیوان آدم الشعراء ابو عبدالله جعفر رودکی پنجرودی، تاریخ محمد بن جریر طبری، شاهنامه ابوالقاسیم فردوسی، دیوان حکیم سنایی غزنوی، مثنوی مولانا جلال الدین بلخی، دیوان حافظ لسان الغیب شمس الدین محمد شیرازی، کلیات مولانا عبدالرحمن جامی، دیوان میرزا عبدالقا در بیدل و…را بدون موجودیت کدام ابهام و بیگانگی در واژه و جمله ای این فراورده های ادبی میخوانند واز اندیشه های فیاض ادبی، اجتماعی، فلسفی، هنری و عرفانی این بزرگمردان لذت میبرند ومی آموزند.
با فهم پسمنظر طولانی این اشتراکات معنوی و روانی که به پاره ای از وجدان بلورین مردمان فرهنگ مدار ما در توالی نسلها مبدل شده است، میدانیم که عده ای با کج بحثیها و کژ اندیشیها میخواهند این میراث گران ارج تاریخی و منط قوی را در چارچوب محدود جغرافیای سیاسی کشورهای معیین خلاصه کنند و بدان نامها و هویتهای جداگانه و گمراه کننده ای را برخلاف واقعیتها ببندند. این عده در اصل میخواهند انرژی سیال و همکاری فعال ما را در روابط ذات البینی دارندگان این هویت تاریخی فرهنگی بخشکانند و از تبارز منبعدی آن جلو گیری نمایند. اینان شاید نه از نیروی ارتش و سپاه و پولیس، بلکه از قوت فرهنگی شاهنامه فردوسی، مثنوی مولانا و کتبخانه عالم شمول فکر و فرهنگ ما میترسند، و میدانند که هر فرهنگ در همبستگی وهم پیوندی منظمی میراث داران پاسدار، اصالت خواهان و جوامع ایجادگر آن زنده میماند و هر ملتی به نیروی فرهنگ خودی قادر خواهد بود تا توطئه های بیگانگان را درک نماید و از عزت و ناموس ملی و تاریخی خود دفاع کند. بنابران، اینها دیوارهایی برای جدایی و جلوگیری از یکی شدن و همگرایی مادر هیئت رژیمهای سیاسی کشیده اند.
به هر ترتیب مردمان افغانستان و ایران را رشته های شفاف و ظریف فرهنگی و هویتی در پویه تاریخ با هم پیوند داده است و با این حال درمی یابیم که، ما تاریخ چند هزار ساله مشترک و تاریخ صد ساله جداگانه سیاسی داریم.
بی جهت نیست که ملت بزرگ ایران طی سی سال گذشته بعد از هجوم ارتش سرخ شوروی به افغانستان میزبان بی شایبه میلیونها مهاجر افغانستان یعنی همزبانان و برادرانی بوده اند که فقط توسط سیمخارهایی از هرات تا نیمروز از همدیگر جدا ساخته شده اند. باصطلاح دیگر آنان از دیار ناصر خسرو سنایی، مولوی، خواجه انصار، جامع، رابعه، مخفی محجوبه و... به وطن حافط، سعدی، خواجو، پروین، فروغ، سیمین و...و با پیام همزبانی و یکدلی به خانه دومی خود رفته اند. دولت جمهوری اسلامی ایران در تمام دوران جهاد آزادیخواهانه ما افغانستانیها را با جبین گشاده بروفق روحیه اسلامی پذیرفته و کمکهای مادی و معنوی شانرا بخاطر پیروزی مجاهدین بدسترس آنها گذاشته است.. این کمکها همچنان در زمان تسلط رژیم خود خوانده ای بنام طالبان که در توامیت با نیروهای خارجی حدود 90 درصد خاک افغانستان را اشغال نموده بودند، به جبهه مقاومت ملی تحت فرماندهی قهرمان ملی افغانستان سپهسالار احمد شاه مسعود شهید ادامه یافته است. پناهنده گان افغانی هم که اکثرشان جوان بوده اند، از نیروی جوانیشان در تکمیل پروژه های انکشافی و اقتصادی ایران استفاده بعمل آمده است. همینطور جمهوری اسلامی ایران پس از تدویر کنفرانس بن در سال1380 و تاسیس اداره موقت و دولت انتقالی و بعد از آن همکار فعال بازسازی افغانستان بوده و پروژه های عام المنفعه اقتصادی را در ساحه بازسازی وانکشافی کشور تمویل نموده است. طی مدت متذکره کمیت چشمگیری از پناهنده گان افغانستان در ایران بسر برده و هنوز هم این روند ادامه دارد. نگارنده بحیث یکی از دارنده گان شناسنامه شهروندی افغانستان، با استفاده از این فرصت از حوصله مندی مردم و دولت جمهوری اسلامی ایران ابراز سپاسگزاری نموده و امیدوار هستم تا برادران عزیز ایرانی با توجه به ناهنجاریهایی که متاسفانه هنوز بر مردم افغانستان تحمیل میشود، مساله خروج مهاجرین افغانی را ازکشور خویش، تا دسترسی به فرصت مناسبی به تعطیل بیاورند. ما همچنان امیدوار هستیم که دوستی و برادری طبیعی ما با اراده مستحکم مسئولان امور هر دو کشور توسعه و تحکیم بیشتر یابد. ناگفته پیداست که روابط مودت آمیز ما با همکاریهای اقتصادی، علمی و فرهنگی بین هر دو کشور سود مندی فراوان متقابل را درپی دارد. این همکاریها درروند بازسازی افغانستان، قبل از همه در سهم گیری شرکتهای ساختمانی، راه سازی، توسعه کشاورزی، سرمایه گذاری در پروژه های عام المنفعه اقتصادی، توسعه اقلام صادراتی و وارداتی متقابل، بخصوص در عرصه صدور مواد خام افغانستان و قرارداد اعزام نیروی کار به جمهوری اسلامی ایران سود مندی بزرگی را در پی دارد. معلوم است که بنا بر قرب فاصله بین هر دو کشور محصولات تولیدی کشاورزی و باغی به اضافه تولیدات صنعتی و صنایع مستظرفه افغانستان و ایران با مصارف مناسب ترانس پورتی وارد بازار همدیگر میشوند و در نتیجه قیمت مواد و کالای بازاری نامبرده بصورت مناسب بدسترس مستهلکین افغانی و ایرانی قرار میگیرند. همزمان سهم عمده جمهوری اسلامی ایران با توجه به بیان بالا در بازسازی فرهنگ و معارف افغانستان کارساز خواهد بود، همه میدانیم که امروز کشورها بنام روابط فرهنگی با صرف هزینه های درشتی در کشورهای دور سرمایه گذاری میکنند و با کشایش دانشکده ها و شعبات زبان زحماتی را متقبل میگردند. پس اگر هدف گسترش و ترویج زبان باشد، در این حال دارنده گان هویت زبانی فارسی بدون تخصیص خرچ و هزینه مصرفی و در اتکا بر همین بعد مشترک وارد کشور ایران میگردند که این مساعدت برمیگردد به نیات مسئولان امور نامبرده در جمهوری اسلامی ایران. همزمان پاسداری از ارزشهای جهانشمول فرهنگ اسلامی ما مستلزم دقت و توجه جدی و ظریفانه ما در حفظ و انکشاف مواریثی است که برشمردیم. در این خصوص ضرورت ایجاد وتوسعه موسیسات تعلیمی و تحصیلی در افغانستان بیش از هر وقت دیگر مبرم مینماید، ضمن آنکه اعطای بورسیه های تحصیلی به تحقق این مامول بیشتر یاری میرساند. واضح است که توقف و ایستایی معارفی که برشمردیم از روند حرکت زمان بر اثر حوادث طولانی جنگ در افغانستان ضایعه ایست که بایست آنرا با تلاشهای عدیده تلافی جویانه جبران نمود. در این خصوص نه تنها از مظلومیت دیر پای جوانان ماکاسته خواهد شد..
پانویسها:
1- آمو دریا مرزبین افغانستان وتاجیکستان را تشکیل میدهد، که در منابع یونانی بنام (اکساس یا اکسوس) ودر منابع عربی بنام جیحون یا دشده است.سیر دریادر شمال تاجیکستان موقعیت دارد.نام آن دریونانی بنام اکسرت ودرعربی بنام سیحون یادشده است.
2- دکتر نور بخش رحیم زاده، بیاد یار ودیار، مجله فرهنگ آریانا، ش4-6 شهر دوشنبه1999
3- همان اثر
4- در اکثر سکه های اشکانیان نام پادشاهان بصورت "خوراسان خوتای" یا "خراسان خودات" آمده است.
5- رسالات تالیف نموده امام اعظم عبارتنداز:"الفقه الاکبر"، "الفقه الابسط"، "العالم والمتعلیم"، "الوصیت" وغیره میباشند.
6- الحافظ ابی عبدالله بن نصر مروزی متوفی906 میلادی اعلم اعلای حدیث که بعد از صحابه کرام "اجمع واضبط" احادیث است.
7- اخلاق النبی وآدابه والطبقات المحدثین از عبدالله بن جعفر بن حیان
8- دیده شود، فضایل بلخ، تالیف شیخ الاسلام صفی المله والدین ابو عبدالله بن عمر بن داود واعظی بلخی به تحشیه وتعلیق عبدالحی حبیبی چاپ کابل 1348.
سایت خاوران ((خبرگزاری افغانی))
[External Link Removed for Guests]

چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد