پس از اتمام بازجویی ها و تیراندازی مشقی سرباز به سمت بروبچ سی سی که تلفاتی در برنداشت سنترالیها فهمیدند که نه بابا اینقدرا هم که میگن زندان جای بدی نیست!
فردای همان روز موقع ناهار که نفری یک تیکه نون خشک و یک کاسه آب در دست داشتند تا تلیت کنند! گرسنگی به میلاد امان نمی دهد!میگه من عمری خودم آشپز بودم بعد بیام عین کفتر نون و آب بخورم!خلاصه میره کنار در اتاق بازداشتگاه!سرباز پشت در رو صدا میزنه میگه دسشویی دارم در حد تیم ملی!نون و آب جاییمون روکه نگرفت !الانم داریم میریم از تولید به مصرف!سرباز میگه کلکلی توکارت نباشه ها! تا در رو باز میکنه محمد 1985 که سمت دیگر قایم شده بود با یک ضربه سنگین همدانی به گیجگاهش سرباز نگون بخت را از پا در می آورد!اسلحه سرباز را به غارت میرند و خطاب به بقیه می گویند همتون پریسون بریک مایکل اسکافیلد رو دیدین!میخوایم به همون روش فرار کنیم!سامان طبق معمول حس مهندسی اش گل میکنه و درحالی که داره آواز لری رولٌم رولٌم رو میخونه میگه بیا یک کاری کنیم!تمامی سیم های + و منفی برق ساختمان را به هم بزنیم تا اتصالی کنه! پریز برق را باز میکنه و این عملیات انتحاری رو انجام میده و 36 متر به عقب پرتاب میشه!و با خودش میگه بازم داش سامان ضایع شد...میلاد با تماشای این صحنه دراماتیک به سمت او میرود و دلداری اش میدهد و میگوید کلا لاف سنگین=ضایع سنگین و او نیز پس از منطقی شدن و کمی نیز منطقه ای شدن به آغوش اسلام باز میگردد!محمد 1985 که طبق معمول صدایش از ته چاه می آید میگه یالا چرا معطلی الان نگهبانا میرسن!میلاد به همه برپا میدهد و قشون سنترال با شوری حسینی و تمام عیار به سمت در خروجی حمله ور می شوند!
در این حمله یکی از خانمهای ناشناس که در لیست سنترال نبوده و از سایتهای رقیب خودش را به جمع ما ملحق کرده و کفش پاشنه بلند 15 سانتی به پا دارد صدای ترق تورقی راه میاندازد که به موزیکال شدن فضای بحث کمک شایانی میکند!سنترالیها از مهلکه میگریزند و با دست خالی مثل فلسطینی ها فقط با سنگ انتفاضه ای علیه زندانبان ها را میاندازند.نیروهای ضد شورش زندان با پرتاب گاز اشک آور سعی در متفرق کردن اغتشاشگران سنترالی دارند!در این بین مهندس پدرام پدمهر پاکت سیگار بهمن خودش را از جیبش در می اورد و 20 نخ سیگار روشن میکند و دودش را در چشمان بقیه فوت میکند تا اشک اور را خنثی کند کسی گریه اش نگیره! رامین نیز از انبار زندان یک لاستیک ارباس 380 می اورد و با به آتش کشیدن آن کلا اشک اور تعطیل میشود!
کربلایی برپا میشود!دکتر جواد رادیکال نیز در این درگیریها به مداوای مجروحین عملیات می پردازد که گویا اولین مشتری اش نیز مرتضی 313 است!مرتضی که اصولا فردی همیشه در صحنه است ضمن صدور فتوای محاربه برای گارد زندان تبری که از انبار کش رفته بود را بر دست چرخاند و هل من مبارز طلبان به سمت گارد یورش میبرد!وی پیش از این اقدام در آخرین مصاحبه اش اعلام کرده بود میکشم میکشم آن که هم سنترالی ام کشت!بابک سند فایتر که وسط این هاگیر واگیر وقت گیر اورده است بساط قلیانی برپا مینماید و بروبچی که از خط مقدم جبهه برمی گردند را به 2 کام نعنایی دعوت میکند!البته همزمان مشغول رفرش کردن سنترال در لپتاپش هم هست!مهدی مهدوی نیز با سو استفاده از فرصت به دست امده به سمت نیروهای کشته شده دشمن می رود و هرچی موبایل دارند را به غنیمت میگرد ولی یک سرباز دختر را می بیند که مجروح است!یاد توصیه برخی دوستان می افتد!بهش میگه تو که داری می میری این دم اخری بیا در این لحظات اخر با من دوست شو که ما نیز بی دوست دختر ازدنیا نرویم و تو سرمون نزنن که بچه مثبتی و از این حرفا! گفتنی است تا این لحظه اطلاعی از مسعود در دست نیست و احتمالا وی به عنوان نخستین مفقود الاثر این نبرد به ثبت خواهند رسید! اگاهان معتقدند چون وی مرد جنگ و دعوا نیست فعلا رفته دسشویی گل بچینه!
عبدالرضا شولا از ریاضیدانان به نام درحد گالوا نیز سعی در طراحی یک فرمول مناسب برای بهبود اوضاع نیروهای خودی دارد!وی میگوید تانژانت حمله کننده به کسینوس دفع کننده را تقسیم بر انتگرال تجهیزات دشمن میکنیم واز دنباله واگرای به دست امده حدی که به سمت بی نهایت میل می کند را مشتق میکنیم!علیرضا عکاس نیز دوربین به دست در حال ثبت صحنه های خونین نبرد حق علیه باطل است!و از سرهای از بدن جدا شده! گوش های کنده شده!دماغ های شکسته!و تعدای دل و روده نیز تصاویر جذابی تهیه کرده است که قصد دارد به قیمت گزافی به خبرگزاری شومبغ لی لی نیوز بفروشد!
اویس نیز ضمن توصیه دو طرف به رعایت آداب اجتماعی صحیح هنگام دعوا خواستار این شد که به جای اینکه با مشت لگد همدیگر را لت و پار کنید از اره و قمه و قداره و تبر استفاده کنید که راندمان کار بالا برود!رضا 6662 که فرصت را برای گریز از مهلکه اعدام و محاربه مناسب دیده است در این لحظه تماس کوتاهی با دفتر فرماندهی سازمان جاسوسی بورکینافاسو در پایتخت ان کشور یعنی واداگودو میگیرد و خواستار شرح وظابف روز میشود!واداگاودو به او میگوید سعی کن خود را در شلوغ پلوغی قائم کنی تا هلی کوپتر نجات بیاد دم در زندان ببریمت!شهباز بهروز که دارای فوق دکترای جنگ و گریز خیابانی از کالج کمبریج و هاروارد است و در محله 2000 بندرعباس نیز سابقه شرارت و نزاع دسته جمعی دارد نیز به سرعت با ساخت چندین کوکتل مولوتف و تسلیحات سنگین و پرتاب ان به سمت گارد موجب پیشروی نیروهای خودی می شود!یاسر میم نیز در ساخت تسلیحات شیمیایی بهش کمک میکنه!ولی معلوم نیست چرا فریاد مرگ بر اسراییل داره سر میده! و میگه راه فدس از کربلا میگذره!چه ربطی داره؟
شورای مخوف نظارت نیز از اون بالا و دور از منطقه نبرد به بررسی و نظارت کیفی بر عملکرد نیروهای خودی می پردازند و رهنمودهای لازم را از طریق بی سیم به به رزمندگان منتقل میکنند!البته محسن بر ضرورت رعایت نکات شرعی و حفظ خطوط قرمز اسلام در جنگ تاکید فراوان دارد!مدیر سایت نیز که فرماندهی کل عملیات را بر عهده دارد همگی را به استقامت و صبر دعوت نموده و با عیادت از مجروحین سعی در تزریق روحیه دارد که تا حدودی موفق نمی شود!روزبه علی پاشا نیز که کماکان در پشت پرده میلاد قرار دارد چند سانتی به جلو می آید و دقیقا در روی پرده قرار میگیرد!آگاهان معتقدند عبور وی از پرده و به صحنه آمدن کامل او با این سرعت حلزونی ممکن است تا پایان برنامه 5 ساله پنجم توسعه به طول بینجامد!
محمد حسین به عنوان افسر رادار عملیات با رهگیری 1 نفر از نیروهای دشمن که قصد داشت به سبک جنگ کفار و مسلمانان در تنگه احد از پشت به ما حمله کند سرنوشت موازنه نبرد را تغییر داد!حسن 2568 که همچنان به بررسی نقش ضد انقلاب و وهابیت در بروز این جنگ می پردازد افزود نیروهای گارد اکثرا توسط ملک عبدالله سعودی اموزش دیده اند و چون ما شیعه هستیم کشتن 7 نفر از ما نیز برایشان معادل کلید یک ویلای دربست همراه به 70 حوری تپل مپلی و غلمان در طبقه دوم بهشت است!حمزه ریپورتر نیز که مستقیما اخبار نبرد را به محل خبرگزاری فارس در نبش پل کالج مخابره میکند نیز بنا به کنوانسیون جهانی حمایت از خبرنگاران بدون مرز مستقر در پاریس میتواند ازادانه وسط دعوا نرخ تعیین کند!
به علت مشکلاتی که برای حضور مستقیم خانمها در خط مقدم وجود دارد مانند عدم توانایی حمله اسلحه و بلد نبودن نحوه تیراندازی واینکه ممکن است تحت تاثیر هیجانات آنی یکهو جوگیر شوند و به سمت نیروهای خودی شلیک رگباری انجام دهند همگی در بیمارستان صحرایی در پشت جبهه به مراقبت و پرستاری از مجروحین مشغولند!تیم روانشناسی نیز همگی جنگزدگان را از لحاظ روحی بازسازی و اماده سازی برای اعزام مجدد به خط می نماید!
یکی از اعضای این تیم به نام «ف» که نخواست نامش فاش شود افزود کلا در صنعت روانشناسی شاخه ای به نام روانشناسی جنگ و جبهه وجود دارد که باعث خوشحالی و افتخار من است که آز عملی ان را در صحنه واقعی نبرد پاس میکنم!عضو دیگر این تیم به نام «س» که او نیز نخواست نامش فاش شود با مشاهده وضع روحی وخیم مجروحین بدون اینکه کار خاصی انجام دهد زد زیر گریه و گفت کاری از دستم بر نمی یاد فقط نفری 10 تا ترامادول بندازید بالا تا فاز بی خیالی بگیرید!و باز هم عضو سوم این تیم یعنی «م» که او نیز از افشای نامش معذور است(عجب گیری کردیم ها!همه اینها که از افشای نامشان معذورند-اصلا من دیگه قهرم
و گزارش نمیدم) این خانم گفت:من همیشه با نظر همکارام مخالفم اگر بگویند الان شب است من میگویم روز است!بعضی وقت ها سفید بودن ماست را نیز تکذیب میکنم!در رابطه با مشکلات روحی شما مجروحین نیز باید عرض کنم سر و کار همه شما با تیمارستان است و باید با زنجیر به تخت بسته شوید!یک خانم فوق العاده ایرادی و یکمی هم شیطانة(مونث شیطان) به نام «م»که خیلی از کار پشت جبهه خوشش نمی یاد از سمت خود در بیمارستان صحرایی استعفا کرد!و موشک آر پی جی 7 به دست گرفت و به عنوان تنها بانوی رزمنده یک تنه به دل دشمن زد و 36 نفر از کفار را به هلاکت رسانید! بانوی دیگر به نام«ص» که از 24 ساعت شبانه روز 23 ساعت خورده ایش که حدود 59 دقیقه است را در فضای کیهانی و سایر کرات سیر میکند و معمولا زیاد روی زمین نیست با نگاهی عمیق و ژرف اندیشانه به اوضاع موجود فاصله تخت های مجروحین از یکدیگر را به سان فاصله سیارات در منظومه شمسی تعریف نشده می بیند و در حدیثی می فرمایند کاش من هم یک انوشه انصاری بودم!کاش قد من هم همسن او بود!یکی دیگر از پرستاران به نام«ز» نیز عموم مسلمین مجروح را با ذکر روایتی از تپ تپون بن بلغور بن اُخ اُخکم زرتم طویلا !به صبر و تقوا و انجام واجبات دینی حتی روی تخت بیمارستان دعوت می نماید.در این روایت امده است: ایها البرادر المجروح! کل الخراش هایی که البرداشتی المصداق العبور الراحت من الپل الصراط!
یکی دیگر از پرستاران به نام المیرا که به طرز عجیبی خواستار افشای نامش شد و خبرنگار ما را با این اقدام انقلابی و متحیر العقولش به مدت 4 ساعت و 27 دقیقه مبهوت و گیجواگیج کرد و گفت اصلا چه معنی دارده اسمم افشا نشه!
من بعدا میخوام از این کارهای که در این جنگ انجام داده ام 20درصد سهمیه کنکور ارشد بگیرم!وی در همین حال همچنان به دستکاری گرافیکی فضای بیمارستان مشغول بود و چون نقاش ساختمان گیر نیاورد خودش دست بکار شد و چون برش رنگ زنی هم نبود همینطوری فله ای سطل رنگ را روی دیوارها خالی میکرد!به علت کمبود امکانات کف دستش را توی رنگ قرمز می کرد و عین مهر استاندارد رو دیوار می چسباند و میگفت ما دختر جنگیم بجنگ تا فرار کنیم!البته به زبان ترکی می نوشت که کسی نفهمه!ولی خیال کرده خیلی زرنگه همه ترکی بلد بودن ولی رو نمیکردن!میلاد نگار از اعضای تیم معلوم الحال های برقی نشان نیز که سوپر مولتی تخصص است و درباره هر موضوعی از تیغ جیلت آقای گودرزی گرفته تا رژلب خانم شقایقی صاحب نظر است نیز یک دقیقه با دشمن است و یک دقیقه با خودیها! هی تاکسی میگره میره اونور جبهه بعد وسیله گیرش نمیاد با گاری و قاطر مش باقر پسر جاسم بندری برمیگرده به جبهه خودی!کلا سرعت تغییر و تحول فکری و عقیدتی نامبرده 3600 کیلومتر بر ثانیه تخمین زده می شود!
حامد 713 آرشیتکت خیلی باکلاس ما که فازش خیلی بالاست نبرد با کلاشینکف و آرپی جی را بچه بازی دانست و سوار با یک تانک آبرامز آمریکایی از روی همه سربازان دشمن رد شد و جنگ را با پیروزی نیروهای خودی به پایان رسانید!
میلاد نیز زیرکانه بعد از پایان عملیات و خوابیدن سرو صدا یواشکی جوری که هیچکی نفهمه از دریچه تانک میره داخل و دوباره با پرچم پیروزی میاد بالا و میگه ما بردیم و خودش را به عنوان پیروز کننده اصلی جنگ جا می زند و نامش در تاریخ به ثبت میرسد و این وسط حق بنده خدا حامد خورده می شود!
بعد از فرار کلیه زندانیان سابق یک عکس دسته جمعی می گیرند که در هنگام گرفتن عکس تعدادی از غیر زندانی های سنترال نیز که اومده بودن ملاقاتی در تصویر مشاهده می شوند!
[External Link Removed for Guests]




حسادت نکنی ها 








زود برو که مجروحین جیغشان در امد!