فصل دوم
[External Link Removed for Guests]
عکس از خبرگزاری شومبغلی لیلی-عکاس علیرضا--میلاد و محمد 1985 و سامان در حال فرار!
پس از پایان نبرد و پیروزی نیروهای خودی و کسب موفقیت برای فرار از زندان پرسنل سی سی در بیرون از زندان به شور نشستند که حالا بی وسیله چیکار کنیم وسط این جنگل بی در پیکر!خانم ها اونور و آقایون اینور با رعایت 1560 متر فاصله مجاز اسلامی به طور جداگانه به مشورت می پردازند!
در لشکر آقایون میلاد دستش رو بلند میکنه و به مهدی میگه آقا اجازه!مهدی میگه بفرمایید!من روزی که با مشت و لگد آوردنم زندان تو زیر زمین چند دستگاه هامر بیابونی و ضد گلوله و عقب ندار(هاچ بک) دیدم بریم به هر شکل ممکن درشون بیاریم!در این لحظه محسن مخالفت میکنه و میگه اینها اموال غصبی هستند و حق نداریم به انها دست بزنیم!ولی سامان سریع مخش به کار می افته و میگه یک چیزی روش میخونیم و مصادرشه شان میکنیم تا غصبی نباشد!علی رضا که جوانترین عضو تیم است بنده خدا در دوران زندان 25 کیلو کم کرده و منم میگم بذار اول بریم یک ناهاری بخوریم تا بعد!
در سنگر خانمها که همچنان نمیخواهند نامشان فاش شود! خانم ف میگه ما باید ثابت کنیم که خودمون میتونیم خودمون رو نجات بدیم و نیازی به کمک اونا نداریم! س میگه آره خیلی عالیه تازشم هنوز اثر ترامادول ها از سرشون نپریده و هنوز گیجن!م میگه اونایی که به زنجیر بستم کلیدش رو تو صحنه جنگ گم کردم چند تاییشون هم اینجوری گیرن! ز میگه شما خیلی بدین همش برای هر کاری از من حدیث میخواین!من هر چی کتاب که مشتمل بر 3 میلیون و 800 هزار روایته دارم میگردم در رابطه با عملیات بعد از فرار از زندان چیزی توش ننوشته!ص نگاهی به پهنه اسمان میندازه و میگه ما می تونیم با استفاده از دب اکبر و دب اصغر مکان یابی کنیم و شبانه از اینجا بریم! المیرا ولی اصلا تو فاز دیگریست!محو جنگل شده و گریه و زاری که من بوم نقاشیمو میخوام! میخوام اینارو تصویرسازی کنم!من نقاشی میخوااااااااااااااااااااااااام!(+ جیغی بلند و کر کننده)
بر اثر شدت بالای سیگنال و طول موج این جیغ که به کوههای اطراف بر میخوره و با دوبل شدن فرکانس برمیگرده تو گوش آقایون همگی احساس خطر میکنن و محمد 1985 نماینده رسمی آقایون در امور بانوان! به عنوان سفیر رسمی به جبهه خانمها اعزام میشه تا گزارشی از تحولات منطقه تهیه کنه! محمد میره اونجا و خودشو میزنه به اون راه میگه ها!کی بووود!چی شد! حمله کردن؟ ص سریع متوجه میشه که این داره ادا در میاره چپ چپ نگاش میکنه و زیر لب میگه چه لوس!به تبع این این تیکه نسبتا سنگین و مخرب که تو مایه های بمب اتمی هیروشیما بود تمامی 14 بانوی حاضر در صحنه یکصدا میگن چه لوس!گفتنی است بعد از فرار از زندان 3 خانم دیگر ایرانی و 3 خانم آمریکایی که از قضا در سریال پریزون بریک هم بازی کرده بودند میان ملاقاتی و به جمع ایشان ملحق می شوند! با این اوصاف راحت میتونن تیم فوتبال 11 نفره همراه با 3 تا ذخیره تشکیل بدن!!
خلاصه محمد با صورتی افتاده و گناه داره وار برمیگرده به جبهه مذکرات!بابک دراز کشیده رو چمن ها و همچنان در حال پالایش قلیان نعنایی و گوش دادن به متالیکا!استثنائا به علت قطع سرور سنترال وارور فوربیدن دیگه تو کار رفرش نیست! بابک میگه من گشنمههههههههههه!ما تو مسجد سلیمان هر وقت بخوایم گوسفند رو میزنیم زمین و میکشیم به دندون!در این لحظه صدا میاد بععععع بعععععع! چوپانی از ان حوالی به همراه گله اش عبور میکند بابک همصدا با اهنگ دررن رن رن رن(خوب بد زشت) به گله نگون بخت گوسفند ها حمله ور شده و یکدونه چاق و چله اش را شکار میکند!چوپان فریاد میزنه آی دزد!آی دزد!ولی ملت گشنه تر از این حرفان!اویس که یعنی بچه سنگین منش ما بود از همان منطقه با قلاب سنگ ملاج چوپان را هدف میگیرد!مهدی مهدوی میره گوسفندا رو چک میکنه ببینه ماده توشون پیدا میشه!فکر بد نکنید دوست دختر گوسفندی نمیخواد!به هر حال شیر غذای مفیدی است و برای صبحانه فردا بسیار لازم!یکی گیر میاره و دست به کار میشه!کسانی که صحنه دوشیدن را دیدن اظهار داشتند مهدی گوسفند 40 کیلویی را تقریبا به 5 کیلو رساند!شیرش هم که تمام شد ول کن معامله نبود!تمام بدن گوسفند را با فشار شدید پرس میکرد تا اگر چیزی هم آن ته مها مانده بیرون بیاید!این بلا را سر یک مرغ هم اورد و چون تخم نمیگذاشت مرغ بدبخت را کاملا فشرده و ام پی تری کرد تا تخم بیرون بیاید! وی میگوید این تز تسریع در شیر دهی و تخم گذاری که پرسینگ انیمال نام دارد را جهت جشنواره سال اینده خوارزمی ارائه خواهد کرد!
[External Link Removed for Guests]
گوسفند هایی که مورد تهاجم اهالی سنترال قرار گرفتند
عبدالرضا شولا که به علت ریاضیست بودنش مورد وثوق همگی است مامور تقسیم مساوی گوشت ها وشیرها میشود!خوب جنگل است و امکانات اندازه گیری دردست نیست!میگه همه بچه ها به صورت دایره دور هم بشینند و این گوسفند درسته را هی دور می دهیم و در حین دور خوردن هرکسی یکی یک گاز میزند و این دور زدن ادامه می یابد تا گوسفند تمام شود!وی این طرح را الهام گرفته از نمودار تناوب سینوس دانست!علی رضا در گوشه ای از منطقه اندر کف دوربین است!ولی شکمش هم اندر کف غذا!گریه میکنه میگه من ران گوسفند میخوام شما میخواین دنبه بهم بدین!محمد 1985 میگه سهمتو نمیخوری نخور!بده من میخورمش!
اویس هی میخواد مبادی الاداب رفتار کنه میبینه نخیر باند میلاد-محمد-سامان-یاسر این چیزا حالیشون نیست و اگر دیر بجنبه کلک گوسفنده رو در دقایق اتی خواهند کند!تو دلش میگه اویس چند دقیقه بیخیال حفظ ظاهر باش!با کله شیرجه میره تو شکم گوسفند !و چندین گاز شدید و قلمبه ازش میگیره!که اسباب حیرت جمع حاضر میشه!علی پاشا که دیگه بزرگ شده تو این چند روز به طور کامل از پشت پرده میاد جلوی پرده و دیگه میلاد کاراشو انجام نمیده!خودش با دستای خودش غذا میخوره!برای خودش لقمه میگیره! شخصیت مستقل خودش رو به دست آورد!حسن 2568 نژاد گوسفند قربانی شده رو عربستانی و گرایشش را وهابی دانست!کلا هر چیزی که ذره ای مشکوک باشد از نظر حسن یک سرش به وهابیت وصل است!البته از این نظر شباهت هایی با یاسر دارد!یاسر نیز کل دم و دستگاه گوسفند را به طور میکروسکوپیک بررسی کرد ببینه آرم ستاره داوود پرچم اسراییل روش هست یا نه! و پس از حصول اطمینان از عدم صهیونیست وبدن گوسفند چنان گازهای به گوشت گوسفند میزد که هرکی در جریان نبود فکر میکرد یاسر از قحطی گینه بیسائو اومده!یه بررسی هایی هم کرد و گفت ما میتونیم پِهِن این گوسفندها رو بازیافت شیمیایی کنیم و ازش مواد منفجره برای نبردهای احتمالی آینده بسازیم!
آرش کامپیوتر که عین آواتورش تو سنترال همیشه وقتی پشت لپ تاب یا سیستم قرار می گیره یک کله محکم هم میاره تو شیشه مانیتور و تا کنون بالغ بر 97 سیستم مستهلک تقدیم محیط زیست کرده با مشاهده این وضع لپ تاپشو در آورد و 3 سوت رفت تو زبان برنامه نویسی سی شارپ شی گرا و یه برنامه نوشت که با استفاده از اون میشه کلیه مشکلات احتمالی گوسفندی رو در آینده بدون خشونت بطرف کرد!در این نرم افزار که جهت تولید انبوه به دفتر مرکزی مایکروسافت در ایالت کالیفرنیا هم ارسال شده شما میتونید با قرار دادن یک راس گوسفند روی اسکنر و اسکن کردن کامل اون و ورود به نرم افزار فتوشاپ با قطعه قطعه کردن گوسفند به تکه های مساوی از طریق پرینتر سهام عدالت گوسفندی را بین قشر آسیب پذیر سنترال توزیع نمایید!این نرم افزار قابلیت های ناگفته دیگری همچون پخت و پز-فریز کردن و همچنین تولید آبدوغ خیار را نیز دارد که آرش اعلام کرد هنوز در نسخه بتا است و در نسخه فینال این مشکلات برطرف خواهد شد!
از واگادوگو و دفتر فرماندهی سازمان جاسوسی بورکینافاسو(سجب) به رضا 6662 پیچ میشه که دیگه مهره سوخته محسوب میشی!برو دنبال زندگیت!رضا از همه جا رانده پناه میاره به اغوش اسلام و ضمن اعلام برائت و ندامت از گذشته خودش در پیشگاه جمیع سنترالیها سوگند یاد میکنه تا اخرین قطره خون در راه تحقق ارزشهای سنترالی از هیچ مجاهدتی فروگذار نخواهد کرد!بعد از این توبه نامه مقداری گوشت کباب شده به رضا هم می دهند!بهروز هم که دلش هوای لب دریای بندرعباس رو میکنه میره اطراف رو میگرده و یک چشمه روانی پیدا میکنه..با مغز میپره تو آب!و با دست چند تا ماهی صبور و اوزون بورون شکار میکنه!نامرد بعدش تنهایی رفت یک جای خلوت و ماهی ها را کباب کرد و تک خوری کردو به هیچکس هم نداد!تازه من هم که یکم ازش گرفتم گوشی موبایلمو علی الحساب گرو گرفت که بعدا باید پول ماهی خوردنتو بهم بدی! مهدی که همچنان مشغول مدیریت فضا و قفل کردن!! بحثهای بی سرو ته بین بروبچ است یکهو از وضعیت بخور بخور حاکم عصبانی میشه و و تاپیک غذا خوردن رو حذف و چند تا از غذا خور ها رو اخراج میکنه!
[External Link Removed for Guests]
محلی که بهروز پرید تو آب و ماهی گرفت
حامد که بچه باکلاسمونه ترجیح میده هنوز باکلاس بمونه و با شکنجه دادن به معده بیچاره اش از غذا خوردن در جوار لشکریان گرسنه امتناع میکنه ومیگه من اصولا گیاهخوارم و نمیخوام نقشی در انقراض نسل گوسفند داشته باشم! و میره دنبال قارچ جنگلی میگرده و تنه درخت ها رو میتکونه تا نارگیل بیفته زمین!میلاد نگار که هنوز احراز هویت نشده ببینیم خودیه یا غیر خودی!تریپ قسم حضرت عباس و.. اینا رو برمیداره که اغفالمون کردند!ببخشید مارو! خلاصه گریه و زاری!اول میره الاغ مش باقر پسر جاسم بندری رو بهش پس میده و بعدش میاد کنار میلاد یک مقدار احساس چایی نخورده پسرخاله شدن بهش دست میده!میلاد هم بهش میگه بابا برو اونور! فیلم بازی نکن!بیا این گوش ها و دماغ گوسفنده است!تمیزش کن و بزن به سیخ و بکش به دندون!
خانمها به علت غلبه گرسنگی بر روان واعصابشون و اینکه می بینن اگر از اقایون نخوان یکم از گوسفنده رو بهشون بدن تلف خواهند شد از سرسختی شون برای عدم افشای نام پیاده میشن و خیلی شمرده و ارام تک تک خودشون رو معرفی میکنن! فاطمه میاد به مامور تقسیم غذا یعنی میلاد میگه آقا میلاد ایندفعه رو غذا بدین دفعه بعد دیگه خودمون میریم شکار!میلاد هم که فاز کم محلی گرفته میگه چی !ها !غذا میخوای!باشه حالا فعلا صف رو به هم نزن!ولی بعدش یک تیکه گوشت بهش میده!جزغله که جز ملاقاتی ها بود و مامور تقسیم برنج بین حضار است میگه برای برنج هم مثل دیه زن و مرد عمل کنم!دیه زن نصف مرده پس بشقاب ها رو هم نصفه بذارم براشون!میلاد به هوش سرشار جزغله درود میفرسته و بهش میگه بعد از ازادی یک سر میفرستمت افغانستان پیش ملاعمر تا 100 درصد در این زمینه پرفشنال بشی!
یک روز بعد!
صبح اول وقته و محسن اذان میگه! و همه رو به نماز جماعت به امامت خودش دعوت میکنه!چند نفری که اهل نماز نیستن!میخوان بپیچونن میگن ما قبلا خوندیم!محسن میگه تازه اذان گفته شما کی خوندین!یارو میگه اذان رو دیر میگن تقصیر ما چیه!قلیلی از دوستان نیز عذر شرعی داشتند و بعدا نماز میخوانند!میلاد با محسن به مباحثه سنگین مذهبی میشینه!و میگه ما مسافریم و نماز صبح باید شکسته و یک رکعت خونده بشه!محسن 256 تا برهان و دلیل و منطق میاره که آقا فقط 4 رکعتی میشه 2 رکعت!میلاد زیر بار نمیره و میگه اگر نماز یک رکعتی هم داشتیم باید نیم رکعت خونده بشه و بعد از رکوع اول خلاصش کنیم!نماز تمام میشه محسن به منبر می رود...و صحبتهایی ایراد میکند..در این لحظه سامان سوال براش پیش میاد که حاج آقا کفن میت آخر دو تیکه است یا سه تیکه و یا هرچندتا که تیکه خورد مستحبه و میرسه به روح مرده!محسن در جواب این سوال با مشکل مواجه می شود و سامان را به مراجعه به مرجع دینی اش ارجاع میدهد!منبر تموم میشه(عنایت داشته باشید ساعت 4 و نیم صبح است)
همگی برمیگردن تو رختخواب ها!محمد 1985 که خواب اول صبح به جونش بسته است و به هر حال خواب از سرش پریده کله سحر خزوس بی محل میشه و آواز راننده تریلی از نوع سوسن رو بلند بلند میخونه و میگه همه میدونن که عاشقی کار دله گناه من نیست!تقصیر دله!عشق تو دیوونم کرده بی آشیونم کرده و...میلاد هم میگه ببند بابا! حالا اینو گوش کن! آهنگ بندری بازار خرمشهر محسن چاوشی رو میذاره و غوغایی برپا میشه! مقداری حرکات موزون بین بروبچ شایع میشه! و کلمات منکراتی همچون بلرزون و ها بیا وسط همینه!در راس حرکات موزون کننده ها نیز بابک سند فایتر قرار داره که میلرزونه نه ایطور لامصب یک پا رقاص بود ما نمی دونستیم!! میلاد و سامان و محمد 1985 و علی پاشا و رامین و میلادنگار هم طاقت نمیارن و خلاصه عروسیو بزن و بکوبی شدید برپا میشه!هلللللللله!بهروز هم بدش نمیاد بین اینا باشه ولی خوب مسائلی در میانه که روش نمیشه بیاد!
در آن سوی جبهه خانمها با شنیدن صداهای عجیب از سمت سنگر آقایون کنجکاو میشن و بی سیم میزنن اینور که چه خبره؟جزغله بی سیم چی محل جواب میده هیچی خانم بعضی از بچه ها آور دُز کردن! خانمه منظور جزغله رو نمیگیره و میگه برین بابا پسرای دیوونه خواب ندارین مگه!! و این ماجرا تا 5 و نیم صبح ادامه پیدا میکنه! و پسر شرهای اردو تا لنگ ظهر فردا میخوابن! مثبت های جمع شامل مهدی و مهدی مهدوی و حسن و مرتضی و عبدالرضا و و یاسر و... که 9 صبح بیدار شدن و با چفیه هاشون تور والیبال درست کردن و بازی میکنند!
[External Link Removed for Guests]
پسر شرها با دختر امریکایی ها عکس میگیرند!
حرکت به سمت بیرون از منطقه
دیگه وقت رفتن سر میرسه و ماشینهای زندان رو از انبار درمیارن تا حرکت کنند! به باند میلاد و سامان و محمد 1985 و میلاد نگار و یاسر یک لنکروز وی 8 میرسه! فاطمه و مهشید و ستاره و مریم و المیراو صدف هم یک پرادو کش میرن!مهدی و فریبرز و شهریارو رضا 6662 و یاسر و بهروز و دختر خسته و ستاره شب تار و سحر آچاچی 98 و سارا تانکردی و ... و علی پاشا و رامین و علی رضا و بقیه هم یک مینی بوس رو سوار میشن!
ماشین خانمها!
(آقایان سعی کنند با لحن و گویش و طبیعت خاص دخترانه این قسمت رو بخونند و چند ثانیه دختر بشوند تا همذات پنداری بهتری با بحران پیدا کنند!)
در ماشین خانم ها هم غوغایی برپاست! 6 نوع سیستم روحی روانی متفاوت و متضاد کنار همدیگه نشستند! و دعوا سر نوع اهنگه! فاطمه میگه لیلا فروهر بزاریم؟ همه میگن اااااااااااااه برو قدیمی! مهشید میگه چشه لیلا فروهر؟ به این خوبی؟ فاطمه کارت نباشه اینا چی میگن لیلا بزار!المیرا هم میگه من تایتانیک میخوااااااااااااام! البته قبل از اینکه در برنامه اهنگ های درخواستی شرکت کنه کل دکوراسیون و گرافیک داخلی ماشین رو کاملا کنفیکن کرد!فقط دیگه با دسته دنده و فرمون کاری نتوست بکنه البته اگه میتوسنت ترتیب اونارو هم میداد ولی زورش نرسید!! داشبورد و ضبط و آینه بغل و و همه چیر رو از سقف ماشین آویزان کرده بود و مبلمان ماشین را هم از جا کند وبه جاش کف ماشین فرش و پشتی پهن کرد و آجیل و میوه و چایی بار گذاشت و... گیر 4 پیچ هم داده بود بچه ها اینطوری خوشکل تر نیست!ستاره در این لحظه نگاهی به جنگلهای اول جاده چالوس میکنه و میگه کاش بزنیم کنار همینجا از از این درختها بریم بالا و و عین مامورای آتش نشانی که بعد از بوق هشدار از اون لوله ها میان پایین سر بخوریم تا زمین!وای چه کیفی میده!آگاهان معتقدند ستاره پیش از بیان این جمله سرش محکم به جایی نخورده بود!صدف در این لحظات نگاهی به آسمان جاده چالوس میندازه و میگه بر اساس محاسبات فیزیکی من ما میتونیم قبل از رسیدن به تهران 4 خسوف و 3 کسوف و 5 شهاب سنگ باران و همچنین بخیه زدن سوراخ لایه ازن با چرخ خیاطی رو با چشم غیر مسلح ببینیم! راننده ماشین خانمها یعنی مریم که فاز ایدئولوژیکش زده بالا یک مداحی گذاشته در حد گاز اشک آور! و خودش تنها داره فیض میبره!فکر کرده ضبط ماشین رو تنهایی خریده! البته مدتها پیش قبل از اینکه اختیارات خودش رو در زمینه روایات و احادیث به دختر خسته تفویض کنه یک روایت نقل کرده بود که هرکی در دنیا آهنگ گوش بده در روز قیامت سیخ داغ از گوشهای ان فرد عبور میدهند و از سوراخ دماغش بیرون می آورند!اسنادش هم موجوده!
در مینی بوس!
بابک سند فایتر نشسته پشت فرمون و اهنگ راننده تریلی بختیاری گذاشته!شاگرد شوفرش هم جزغله است که آب و چایی و ساندیس بین مسافرا تقسیم میکنه!بهروز که از اتوبوس جماعت تنفر داره در حد صهیونیزم بین الملل از اون اخر بوفه داد میزنه آقای راننده تا بندر هم میری!بابک میگه شرمنده عامو تهران اخرشه!لطف کن کرایتو بده!جزغله میره پیش بهروز و میگه 50 هزار تومان میشه!بهروز شاکی میشه میگه مگه ارباس میرونی! و در این لحظه زد و خورد و درگیری لفظی شدیدی صورت میگیره که به علت بداموزی و اینکه خانمها و اطفال نیز خواننده این مطلب هستند از ذکر جزییات جدا معذوریم! جزغله بین راه کله اش را از مینی بوس میاره بیرون و دنبال مسافر تو راهی میگرده و داد میزنه تهران ---یک نفر بوفه--- حرکت--- نبوووووووود!
اویس فاز رومانسش میزنه بالا و شعری در وصف شمال میگه که خوشا شیراز و ...البته کسی نبود بش بگه شمال شیراز نداره عزیزم..شما شعر کم میاری کسی مجبورت نکرده تو هوا همینطوری گل واژه پرتاب کنی!رامین که کمتر از ارباس 380 کار نمی کرد به جای بابک میشینه پشت رل و عین راننده 18 چرخ ها داد میزنه شب چهارشنبه است جهت غافلگیری اموات صلوات!فریبز و شهریار به عنوان شیوخ جمع همه را به آرامش دعوت می کنند ومیگن تا 5 میشماریم بهروز و بابک همدیگرو ماچ میکنند! تا 4 میشمارن خبری نمیشه! میگه 4.5 خبری نمیشه--میگه 4.75 خبری نمیشه! 4.99 بازم نخیر! تا اینکه مجبور به توسل به قوه قهریه میشن و روبوسی زوری صورت میگیره!گفتنی است 3 دقیقه بعد از این روبوسی مجددا درگیری های شدید رخ داد که شاهدان عینی خبر از کنده شدن تعدادی از صندلی های مینی بوس از ریشه و پرتاب ان به این سو و ان سو و آتش زدن یک لاستیک وسط راهرو مینی بوس جهت مقابله با حملات شیمیایی بهروز دادند!
البته مهدی 1944 مجددا در این صحنه وارد عمل شد و کلیه کاربران خاطی را از سنترال مینی بوس کلابز اخراج و آی پی ورودی انها به مینی بوس را با قفل سخت افزاری بست!
ماشین پسرها!
میلاد که داغ روندن لنکروز و سیستم بازی است با رانندگی دیوانه وار 199 تا پر میکنه!!مهدی 1944 تو دلش میگه وای میلاد راننده است! خدایا زنده نگهشون بدار! انواع و اقسام اهنگ های دی جی رو با باس و دالبی وحشتناک میذاره! همه مشغول هد زدن می شوند! یاسر که بنده خدا عمری بچه + بوده و حداکثر خلافش معین و سیاوش قمیشی بوده بین این لشکر غیر قابل مهار گرفتار اومده!ضمن سر دادن شعار مرگ بر اسراییل میگه میلاد بزن کنار!این کارها حراااااااام است!عقوبت الهی داره!نکن پسر!فکر اخرتت باش!میلاد حالیش نیست و میگه من تو رو درستت میکنم! ماشین به سمت یکی از جاده های شمالی کشور میرود تا برسه به جاده چالوس و برگرده تهران! میلاد نگار و محمد 1985 وسامان هم کله زنان دارن میترکونن!(نخورده مستن!)
[External Link Removed for Guests]
محمد 1985 با یکی از دختر آمریکایی ها دوست می شود! علی رضا پیراهن آبیه است!
میلاد کنار جاده یک خانم تنها می بینه که دنبال ماشین میگرده!بوق میزنه!بیب بیب! خانم نگاه ماشین میکنه می بینه 5 تا پسر جوون توشن این کجا بشینه! یا رو باربند یا تو صندوق عقب و یا خودشو با طناب ببنده پشت ماشین تا تهران سگدو و اسکی رو آسفالت!! میلاد رو به چندین کلمه اسمشو نبر مزین میکنه!میلاد میگه بابا ما مسافر کشیم!قصدمون خیر بود!اینقدر بمون اینجا تا خرس بیاد بخورت!
ادامه دارد...

[External Link Removed for Guests]
عکس یادگاری همه بروبچ غیر از خانمهای سی سی!
( فصل سوم سنترال پریزون بریک که به شدت پرماجرا و متفاوت است نیز به رشته تحریر در آمده است و قبل از سال تحویل اکران می شود!قبل از اکران سراسری اکرانی خصوصی خواهیم داشت و فیلمنامه به بالاترین قیمت پیشنهادی فروخته خواهد شد!! دم عیدی ما هم خرج زن و بچه و... داریم!از 1 میلیون به بالا! بشمار 1-بشمار 2-بشمار 3 مشتری نبووووووووووووووووود؟)
.
.




با خوندن متن رفتم توعالم بچگی واقعا یه لحظه فکر کردم المیرا یه دختر کوچولوی لوسه 







).

:
