قصه عشق یک مرد جوان !(طنز)

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1258
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۵, ۱۲:۰۱ ق.ظ
محل اقامت: www.ir-dl.ir
سپاس‌های ارسالی: 2151 بار
سپاس‌های دریافتی: 1069 بار
تماس:

قصه عشق یک مرد جوان !(طنز)

پست توسط nt »

  من سرم توی کار خودم بود ...

 تصویر 
  
  
بعد یه روز یه نفر رو دیدم ...

 تصویر 
  
  
اون این شکلی بود !

 تصویر 

 تصویر 
  

ما اوقات خوبی با هم داشتیم ..

 تصویر 
  

من یه کادو مثل این بهش دادم

 تصویر 
  

وقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم!

 تصویر 
  

ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیم ..

 تصویر 

 تصویر 
  

و این وضع من توی اداره بود ..

 تصویر 
  
  
وقتی همکارام من و دوستم رو دیدند، اینجوری نگاه می کردند ..

 تصویر 
   
  
و من اینجوری بهشون جواب می دادم ..

 تصویر 
  

اما روز والنتاین ، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه..

 تصویر 
  

و من اینجوری بودم ...

 تصویر 
  

بعدش اینجوری شدم ...

 تصویر 

 تصویر 
  

احساس من اینجوری بود ..

 تصویر 
  

بعد اینجوری شدم ...

 تصویر 
  

بله .. آخرش به این حال و روز افتادم ...

 تصویر 
  

پدر عاشقی بسوزه !
 
تصویر 
Captain
Captain
پست: 2755
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۵, ۱۲:۴۶ ب.ظ
محل اقامت: شیراز
سپاس‌های ارسالی: 22364 بار
سپاس‌های دریافتی: 5559 بار

Re: قصه عشق یک مرد جوان !(طنز)

پست توسط Present »

nt, فقط روی بچه ها چنین چیزهایی ندیده بودیم که شما افتتاحش کردید :::P
پروانه نیستم که به یک شعله جان دهم / شمعم که سوزم و دودی نیاورم

گــــــــــــــــاهی تــــــــــــــاوان شیــــــــــر بودن قـــفس اســـت ...
امــــــــا شـــــغال هــــا در شـــــهــــر آزاد مـــــیگـــــــردنــــــــــد ... !

به زودی تعمیرکار لب تاپ می شم :-)
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”