آموزش لهجه آبادانی...!
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت
- پست: 3309
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۶, ۵:۵۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3096 بار
- سپاسهای دریافتی: 11996 بار
آموزش لهجه آبادانی...!
سلام
به اصرار تعدادی از دوستان علاقه مند به این لهجه این تاپیک را باز کردم! لهجه زیاد سختی نیست! یک دور این تاپیک کوتاه را بخون یاد میگیری!
در این نوشتار از نمادهای زیر برای آوانویسی استفاده شدهاست
â = تلفظ حرف آ در واژهٔ آبادان
a = تلفظ حرف ا در واژه احمد
ٍe = تلفظ حرف ا در واژه ابراهیم
C = چ
i = تلفظ حروف ای در واژه ایران
š = ش
Q = غ یا ق
O = تلفظ حرف ا در واژهٔ امید
U = تلفظ حرف و در واژهٔ کوچه
X = خ
Ž = ژ
-------------------------------------
بچه --> bece: بچهها --> becâ'â
کتاب را بده: ;ketâb'e bede
کتاب ِ اسماعیل را بده: ketâb esmeyl'e bede
کتابهای مارا بده: ketâbâ mâ'ne bede
مجید گفت که نیا: meji go'ke neyâ
اگر :ay
مگر :may
اول شخص مفرد : مو (فاعلی) , -ُم (ملکی) , مـُن ِ (مفعولی)
دوم شخص مفرد: تو (فاعلی) , -ِت (ملکی) , تونه (مغعولی)
سوم شخص مفرد: او و ئی (فاعلی) , -ِش (ملکی) , اونه (مفعولی)
اول شخص جمع : ما (فاعلی) , -ِمون (ملکی) , مانه (مفعولی)
دوم شخص جمع : شُما (فاعلی) , -ِتون (ملکی) , شمانه (مفعولی)
سوم شخص جمع : اونا(فاعلی) , -ِشون (ملکی) , اونایه (مفعولی)
علی کجاست؟ :--> علی کجان؟ : ali kojân?
او منتظر یک اشارهاست --> او منتِظِر یه اشارَن : u montezer ye ešâr'an
خانهٔ ما بوارده جنوبی است --> خونه ما تو بوارده جنوبین : xuney mâ tu boârde jonubin
خودش مرا شناخت--> خودِش مونه شناخت: xodeš mo'ne šenâxt
زمین هایمان را فروختیم --> زِمینامونه فُرُختیم: zeminâmun'e foroxtim
نسیم شکرهارا بروی زمین ریخت --> نسیم شکرانه رخ رو زمین : nesim šekerâ'ne rext ru zemin
من از این رنگ خوشم نمیآید : mo a i rang khoshom nemiâ
نگاه کن = سیکو , سِی , نگا (seyko,sey,negâ)
برای چه؟ = بـِری چی؟ (berey ci)
بلی, آری =ها (hâ)
پدر = بـُبا (bobâ)
مادر = مُمان (momân,nene)
برادر=بـِرادر ,کاکا (berâdar,kokâ)
بیا تا باهم برویم = بیو تا باهم بیریم (bio tâ bâ'am birim)
بایست =وویسا (voysâ,veys)
واژهها و اصطلاحهای غیر فارسی رایج در این لهجه
کوچه : لِین (گرفته شده از line) دیرک برق : تِیل (گرفته شده از tile)
مخزن آب : تانکی
بیسیم : و ِیلِس (گرفته شده از wireless)
پرچین : فنس (گرفته شده از fence)
ایرانیت: پلیت
مرخصی دورهای : رست , آف
نوبت مدرسه: تِیم (گرفته شده از time)
چهره : فیس (face)
لباس ایمنی: بیلرسود (ماخوذ از boiler sweater)
پاکوره: نوعی غذای هندی رایج در آبادان
دروازه: گِیت (gate)
کارت تردد :گیت پاس (gate pass)
حراست: گارد (guard)
--------------------------------------
یاد گرفتی؟ دیدی ما چقدر خارجی هستیم
منبع:ویکی و کتب تخصصی جمهوری دمکراتیک لافستان!
به اصرار تعدادی از دوستان علاقه مند به این لهجه این تاپیک را باز کردم! لهجه زیاد سختی نیست! یک دور این تاپیک کوتاه را بخون یاد میگیری!
در این نوشتار از نمادهای زیر برای آوانویسی استفاده شدهاست
â = تلفظ حرف آ در واژهٔ آبادان
a = تلفظ حرف ا در واژه احمد
ٍe = تلفظ حرف ا در واژه ابراهیم
C = چ
i = تلفظ حروف ای در واژه ایران
š = ش
Q = غ یا ق
O = تلفظ حرف ا در واژهٔ امید
U = تلفظ حرف و در واژهٔ کوچه
X = خ
Ž = ژ
-------------------------------------
بچه --> bece: بچهها --> becâ'â
کتاب را بده: ;ketâb'e bede
کتاب ِ اسماعیل را بده: ketâb esmeyl'e bede
کتابهای مارا بده: ketâbâ mâ'ne bede
مجید گفت که نیا: meji go'ke neyâ
اگر :ay
مگر :may
اول شخص مفرد : مو (فاعلی) , -ُم (ملکی) , مـُن ِ (مفعولی)
دوم شخص مفرد: تو (فاعلی) , -ِت (ملکی) , تونه (مغعولی)
سوم شخص مفرد: او و ئی (فاعلی) , -ِش (ملکی) , اونه (مفعولی)
اول شخص جمع : ما (فاعلی) , -ِمون (ملکی) , مانه (مفعولی)
دوم شخص جمع : شُما (فاعلی) , -ِتون (ملکی) , شمانه (مفعولی)
سوم شخص جمع : اونا(فاعلی) , -ِشون (ملکی) , اونایه (مفعولی)
علی کجاست؟ :--> علی کجان؟ : ali kojân?
او منتظر یک اشارهاست --> او منتِظِر یه اشارَن : u montezer ye ešâr'an
خانهٔ ما بوارده جنوبی است --> خونه ما تو بوارده جنوبین : xuney mâ tu boârde jonubin
خودش مرا شناخت--> خودِش مونه شناخت: xodeš mo'ne šenâxt
زمین هایمان را فروختیم --> زِمینامونه فُرُختیم: zeminâmun'e foroxtim
نسیم شکرهارا بروی زمین ریخت --> نسیم شکرانه رخ رو زمین : nesim šekerâ'ne rext ru zemin
من از این رنگ خوشم نمیآید : mo a i rang khoshom nemiâ
نگاه کن = سیکو , سِی , نگا (seyko,sey,negâ)
برای چه؟ = بـِری چی؟ (berey ci)
بلی, آری =ها (hâ)
پدر = بـُبا (bobâ)
مادر = مُمان (momân,nene)
برادر=بـِرادر ,کاکا (berâdar,kokâ)
بیا تا باهم برویم = بیو تا باهم بیریم (bio tâ bâ'am birim)
بایست =وویسا (voysâ,veys)
واژهها و اصطلاحهای غیر فارسی رایج در این لهجه
کوچه : لِین (گرفته شده از line) دیرک برق : تِیل (گرفته شده از tile)
مخزن آب : تانکی
بیسیم : و ِیلِس (گرفته شده از wireless)
پرچین : فنس (گرفته شده از fence)
ایرانیت: پلیت
مرخصی دورهای : رست , آف
نوبت مدرسه: تِیم (گرفته شده از time)
چهره : فیس (face)
لباس ایمنی: بیلرسود (ماخوذ از boiler sweater)
پاکوره: نوعی غذای هندی رایج در آبادان
دروازه: گِیت (gate)
کارت تردد :گیت پاس (gate pass)
حراست: گارد (guard)
--------------------------------------
یاد گرفتی؟ دیدی ما چقدر خارجی هستیم
منبع:ویکی و کتب تخصصی جمهوری دمکراتیک لافستان!
بی
- پست: 3309
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۶, ۵:۵۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3096 بار
- سپاسهای دریافتی: 11996 بار
Re: آموزش لهجه آبادانی...!
ا:
لاف،:بزرگنمایی.با دروغ و خالی بندی خیلی فرق دارد.
آبودان:آبادان.
آف:تعطیلی،بیکاری،خاموشی.
آمو:عمو،عامو هم میگوییم.(واژه مورد علاقه من)
اُرد:دستور دادن،امر کردن،از اردر انگلیسیها گرفته شده.
اش تی تی:نوعی بازی محلی است.زووو هم میگفتیم.
ب:
باخسام:نوعی نان تنوری فانتزی،پیراشکی.
بافتن:با مشت زدن.
بسکوت:بیسکوئیت.
بُلکم:متمرد،رودار،پر مدعا.
بلم:قایق،قایقهای چوبی و کوچک دست ساز را می گوییم.
بوکس:جعبه،قوطی.همان باکس فرنگی است.
بی بی:مادربزرگ،احترامی است برای پیرزنها.
بیش لمبو:نوعی ماهی دو زیست که هم در شط و هم در کنار آن زندگی می کند.خیلی شبیه مارمولک است و مصرف خوراکی هم ندارد.
بیلرسوت:لباس کارگران صنعتی،از بالا تا پایین یک تکه بود و یک زیپ از بالای یقه آن شروع میشد و تا پایین پیراهن آن ادامه می یافت(دگمه ای آن هم بود).با آنکه محیط کار پالایشگاه،محلی آلوده به مواد روغنی و نفتی بود اما این لباس در تن کارگران پالایشگاه همیشه از تمیزی برق میزد.دیدن صحنهء خروج کارگران که بیلرسوت بر تن داشته و سوار بر بای سیکل از مین گیت خارج میشدند،تماشایی بود.
پ:
پارتی:سفارشی،پارتی بازی هم میگوییم.
پارچ:تنگ آب،ظرف آب.
پلیت:ورق فلزی نازک.
پولکی:زن بدکاره،
پیله:سمج،آدم گیر بده.
ت:
تش باد:باد داغ و سوزاننده.وقتی در مرداد ماه میوزد آرزوی شرجی شهریور ماه را میکنی!!!
تفکه:آب دهان،تف.
تماته:پیش از اینکه گوجه فرنگی کشف گردد،مردم غذایشان را با تماته خوشرنگ میکردند!!!!!همان گوجه فرنگی است.
تمبل:تنبل.(در آبادان نداشتیم)
تنگیدن:پریدن،جست و خیز کردن،به معنای خراب کردن هم می آید.
تیل:همان تیر چراغ برق است.عمود.
تیم: آبادانی شدهء تایم است به معنای وقت.
ج
جا:رختخواب،در بین بعضی از قومیتها به معنای منزل و خانه هم می آید.
جالی:توری فلزی.
جس:قیافه گرفتن،ژست!!!
جُل:سربار،آدم آویزان.
جِنگ:صمیمی،شفیق.
جنگی:سریع و فوری.
جوق:جوی،جوب،آب رو.
جهازی:جهیزیه،آن کالا و بار و بنه ای که عروس با خودش به خانهء شوهر می برد.
جیم:در رفتن،فرار کردن.
ادامه دارد(هنوز باحالاش مونده+ مکالمه و ...)
لاف،:بزرگنمایی.با دروغ و خالی بندی خیلی فرق دارد.
آبودان:آبادان.
آف:تعطیلی،بیکاری،خاموشی.
آمو:عمو،عامو هم میگوییم.(واژه مورد علاقه من)
اُرد:دستور دادن،امر کردن،از اردر انگلیسیها گرفته شده.
اش تی تی:نوعی بازی محلی است.زووو هم میگفتیم.
ب:
باخسام:نوعی نان تنوری فانتزی،پیراشکی.
بافتن:با مشت زدن.
بسکوت:بیسکوئیت.
بُلکم:متمرد،رودار،پر مدعا.
بلم:قایق،قایقهای چوبی و کوچک دست ساز را می گوییم.
بوکس:جعبه،قوطی.همان باکس فرنگی است.
بی بی:مادربزرگ،احترامی است برای پیرزنها.
بیش لمبو:نوعی ماهی دو زیست که هم در شط و هم در کنار آن زندگی می کند.خیلی شبیه مارمولک است و مصرف خوراکی هم ندارد.
بیلرسوت:لباس کارگران صنعتی،از بالا تا پایین یک تکه بود و یک زیپ از بالای یقه آن شروع میشد و تا پایین پیراهن آن ادامه می یافت(دگمه ای آن هم بود).با آنکه محیط کار پالایشگاه،محلی آلوده به مواد روغنی و نفتی بود اما این لباس در تن کارگران پالایشگاه همیشه از تمیزی برق میزد.دیدن صحنهء خروج کارگران که بیلرسوت بر تن داشته و سوار بر بای سیکل از مین گیت خارج میشدند،تماشایی بود.
پ:
پارتی:سفارشی،پارتی بازی هم میگوییم.
پارچ:تنگ آب،ظرف آب.
پلیت:ورق فلزی نازک.
پولکی:زن بدکاره،
پیله:سمج،آدم گیر بده.
ت:
تش باد:باد داغ و سوزاننده.وقتی در مرداد ماه میوزد آرزوی شرجی شهریور ماه را میکنی!!!
تفکه:آب دهان،تف.
تماته:پیش از اینکه گوجه فرنگی کشف گردد،مردم غذایشان را با تماته خوشرنگ میکردند!!!!!همان گوجه فرنگی است.
تمبل:تنبل.(در آبادان نداشتیم)
تنگیدن:پریدن،جست و خیز کردن،به معنای خراب کردن هم می آید.
تیل:همان تیر چراغ برق است.عمود.
تیم: آبادانی شدهء تایم است به معنای وقت.
ج
جا:رختخواب،در بین بعضی از قومیتها به معنای منزل و خانه هم می آید.
جالی:توری فلزی.
جس:قیافه گرفتن،ژست!!!
جُل:سربار،آدم آویزان.
جِنگ:صمیمی،شفیق.
جنگی:سریع و فوری.
جوق:جوی،جوب،آب رو.
جهازی:جهیزیه،آن کالا و بار و بنه ای که عروس با خودش به خانهء شوهر می برد.
جیم:در رفتن،فرار کردن.
ادامه دارد(هنوز باحالاش مونده+ مکالمه و ...)
بی
- پست: 305
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۷, ۹:۵۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 328 بار
- سپاسهای دریافتی: 335 بار
- پست: 3309
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۶, ۵:۵۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3096 بار
- سپاسهای دریافتی: 11996 بار
Re: آموزش لهجه آبادانی...!
سلام!
پکیج سوم!
چ:
چالی بازی:دلقک بازی،ادا و تقلید دیگران را در آوردن.
چالی:آدم شوخ طبع و مجلس گرم کن،شاید اشاره ای باشد به چارلی چاپلین،کمدین معروف اوائل قرن 20
چپل:کثیف،چرکین،شلخته.
چپه:مچاله،بهم فشرده.
چترال:آدم عوضی.
چتری:چادر،برزنت.روکشی است از جنس پارچهء بسیار ضخیم.
چرکو:کثیف و پرچرک.
چکنه:نوچ،چسبناک.
چلب:آویزان شدن به پشت ماشینها بویژه وانت.از پدرهایتان بپرسید که چه کیفی داشت؟؟؟!!!
چوق:چوب.
چول:درب و داغون،فکسنی.(از واژگان مورد علاقه من)
خ:
خالو:دایی،برادر مادر.
خو:قبول،به عنوان پذیرش موضوع استعمال دارد.
خوش تیپ:همان خوش تیپ است.می گویند در شهر کرمانشاه اگر در کوچه و بازار کسی را صدا بزنی و بگویی:پهلوان،همه بر میگردند و می گویند:با منی؟در آبادان هم اگر صدا زدی خوش تیپ،همه از شما همین سوال را می پرسند و میگویند:مونه صدا کردی کوکا؟
د:
دامبالان:دمبلان،دمبهء گوسفند.
دبه:ظرف درب دار برای نگهداری مایعات.
درام:بشکهء فلزی که معمولا"200 تا 220 لیتر گنجایش مایعات داشت،اصولا برای حمل قیر و سایر فراورده های نفتی پالایشگاه کاربرد داشته.
دف:باسن،....(مودبانه نیست)!!!.
دقوز:سس تندی که از ترکیب فلفل و سایر ادویه جات در سرکه و رب گوجه تهیه شده و در کنار سمبوسه،فلافل و پاکوره مصرف دارد.
دله:حلب 17 کیلویی،پیت حلبی.
دمام:طبل بزرگ،بیشتر در مراسم عزاداری جوانان و نیز در ایام سوگواری محرم کاربرد دارد،بدنهء آن از چوب و صفحه اش را از پوست بز تهیه می کنند.
دوبه:شناور مسطح و بزرگی که معمولا" به کشتی و لنج یدک شده و بار و کالا را بر روی آن می گذارند و به دنبال کشتی می کشند.
دی گول:چاپلوس،خ....مال،خبرچین.
ر:
رام سیت:مخالف جهت رانندگی کردن.همان رام سید است.
رمبیدن:فرو ریختن،آوار شدن.
ریبن:عینک آفتابی است که البته از دیرباز برای زندگی در آبادان لازم بوده و از ضروریات است(معمولا" با دمپایی ابری ست میشود).
س:
سانتی مانتال:همان های کلاس امروزیهاست.
سبور:نوعی ماهی محبوب آبادانی هاست.هنوز هم روزهای تعطیل که همهء اعضای خانواده به دور هم جمع می شوند،در آبادان بوی مطبوع این ماهی از تنور اغلب خانه ها به مشام می رسد.ُ..(خوراکمه)
سلندر:همان سیلندر است،در آبادان به معنای کپسول گاز به کار میرود(نیمی از شهر آبادان هنوز لوله کشی گاز ندارد!!!).
سمبو:سیاه پوست،تیره تر از سبزه.
سولاخ:سوراخ.
سی کو:ببین،نگاه کن.
سیل:نگاه کردن،دید زدن.
ش:
شرجی:هوای مرطوب،روزها و شبهایی در آبادان می آیند و میروند که از شدت رطوبت هوا،حتی تنفس هم دشوار می شود.نوع آبادانی آن عطر دریا را به مشام می رساند.
شط:رودخانه،رود.
شلال:موی لخت و نرم را می گفتند.
شلیته:زبان دراز و پاچه پاره،بیشتر برای زنان به کار میرود.
ط:
طارمه:ایوان مسقف.تمام منازل شرکتی بهمنشیر در مدخل درب ورودی از باغچه،طارمه ای داشتند که بر روی آن یک درب چوبی انگلیسی بسیار محکم و مقاوم نصب شده بود،هنوز هم این دربها در آبادان کاربرد دارند.
ف:
فُل:خطا،اشتباه.
فنتول:ریزه میزه و تند و تیز،صفتیست برای نوجوانان زبل آبادانی.
فنش:یک اصطلاح به معنای اخراج و بیکار شدن از کار است.در واقع آبادانی شدهء فینیش انگلیسهاست به معنای پایان.
فوگر:نحس،نکبت.
فوگرات:بد یمن،نحس.
فول:پر،کامل.انگلیسی است ولی دیگر مال خودمان شده.
فیت: پشت کردن به دیگران و خم شدن به شکل رکوع.
فیدوس:آژیر،زنگ شروع و پایان هر شیفت و همچنین بروز حوادث را در پالایشگاه آبادان با نواختن این آژیر به اطلاع میرساندند،غریو صدای آن در تمام شهر شنیده میشد.(اینهم یادش به خیر)
فیسو:پُر افاده.
ق:
قول:غول،بزرگ،درشت هیکل.
قیل:قیر،از فراورده های نفتیست به رنگ روی دشمنان آبادان.
ک:
کا:به معنای برادر،کاکا،کوکا.همان کاکوی شیرازی هاست.
کاچ:چشم لوچ،قلوچ.
کِل:بر وزن (سل)آوای شادی و سروریست که معمولا" زنان جنوبی در مراسم جشن و شادی سر می دهند.
کُل:کال،چاله و سوراخی که برای تیله بازی در زمین ایجاد می کردیم.
کُله:محل نگهداری پرندگان خانگی مثل مرغ و خروس.
کُم:شکم.
کنجیر:نیشگون.
کندر:نوعی سقز یا آدامس است که از صمغ طبیعی درختان معطر گرفته می شود و هنوز هم در بازارها موجود است.(یاد بی بی بخیر)
کنس:خسیس،ناخن خشک.
کوک:سرحال،صمیمی هم معنا میشود.
کول:دوش،شانه.
گ:
گدول:پدر سوخته و حقه باز،در حال حاضر هم زیاد استعمال میشود!!!!!
گزایل:آبادانی شدهء گازوئیل است!!!
گیت:دروازه.
گیس:بوی خوش!!!همان گاز است.بویی است که از بویلرهای پالایشگاه منتشر میشود و به نوعی نشانهء حضور در آبادان است،یعنی تا زمانی که این بو به مشامت می رسد میتوانی در آبادان بودن را احساس کنی.جایی در مورد این واژه نوشته ام که مخفف گل یاس است(هنوز هم وقتی گذرم به آبادان می افتد،اولین جایی که بعد از سید عباس میروم،کنار پلیت روبروی او پی دی ست،میروم و ریه هایم را از بوی خالص گیس سرشار می کنم،وقتی حسابی در آبادان بودن را احساس کردم،به سراغ بقیه کارها میروم).
گیلاس:لیوان.
ل:
لارج:لارژ.دست و دلباز.
لفت دادن:معطل کردن.
م:
ملق:پشتک وارو.
ملول:ولرم،نه سرد و نه گرم.
منگ:آدم گیج و بی حواس.
مو:من.
موندبالا:با کلاس،های کلاس.
میکس:مخلوط،ترکیب.انگلیسی است.
مین گیت:دروازه اصلی پالایشگاه آبادان.اصلا" انگلیسی است.
ن:
ناطور:نگهبان،پاسبان.
و:
واز:باز.
والف:واژه ایست انگلیسی به معنای سوپاپ.در آبادان به معنای شیرفلکهء آب به کار میرود.
ور زدن:پر حرفی کردن،یاوه گویی.
وراج:پر حرف،پرچانه.
ولک:حرف ندا در زبان عربی.
ووِی:ادای صوتی است به معنای خیلی زیاد و نا محدود.
وُیسک:بایست.صبر کن.
ه:
ها:بله،آری.
هندی:آدم گیج،فراموشکار و زودباور،خنگ.شاید کاربرد این واژه از زمان همزیستی آبادانیها با هندیها آغاز گردیده است.
ی:
یزله:نوعی پایکوبی عربی است که هم در عزا و هم در شادی کاربرد دارد،یک دست به شکل مشت کرده به هوا میرود و فرد به روی یک پا به پایکوبی می پردازد.لی لی،هوسه
------------------------------------------------------
tomato درست گفتی! مو که گفتُم آمریکاییوم!
راستی بعضی ها هم به سیب زمینی میگن پوتیته! Potato
لامصبا دست به نقدن!
دیگه کسی نمیگه!فقط عربا میگن مستشفی!
اوناییکه در سال 89 هم استعمال میشه را دارم میگم وگرنه فرهنگ لغت آبادان بیش از 598 هزار کلمه داره!
اصطلاحت بازمانده از قدیم و بعد از دوران اختلاط فرهنگی بعد از جنگ تقریبا همینا هستند!یک سری دیگه هم هست که مورد دارند و سنترال پسند نیست!
پست بعدی آموزش مکالمه به دو روش معمولی و چپی آبادانی!.
پکیج سوم!
چ:
چالی بازی:دلقک بازی،ادا و تقلید دیگران را در آوردن.
چالی:آدم شوخ طبع و مجلس گرم کن،شاید اشاره ای باشد به چارلی چاپلین،کمدین معروف اوائل قرن 20
چپل:کثیف،چرکین،شلخته.
چپه:مچاله،بهم فشرده.
چترال:آدم عوضی.
چتری:چادر،برزنت.روکشی است از جنس پارچهء بسیار ضخیم.
چرکو:کثیف و پرچرک.
چکنه:نوچ،چسبناک.
چلب:آویزان شدن به پشت ماشینها بویژه وانت.از پدرهایتان بپرسید که چه کیفی داشت؟؟؟!!!
چوق:چوب.
چول:درب و داغون،فکسنی.(از واژگان مورد علاقه من)
خ:
خالو:دایی،برادر مادر.
خو:قبول،به عنوان پذیرش موضوع استعمال دارد.
خوش تیپ:همان خوش تیپ است.می گویند در شهر کرمانشاه اگر در کوچه و بازار کسی را صدا بزنی و بگویی:پهلوان،همه بر میگردند و می گویند:با منی؟در آبادان هم اگر صدا زدی خوش تیپ،همه از شما همین سوال را می پرسند و میگویند:مونه صدا کردی کوکا؟
د:
دامبالان:دمبلان،دمبهء گوسفند.
دبه:ظرف درب دار برای نگهداری مایعات.
درام:بشکهء فلزی که معمولا"200 تا 220 لیتر گنجایش مایعات داشت،اصولا برای حمل قیر و سایر فراورده های نفتی پالایشگاه کاربرد داشته.
دف:باسن،....(مودبانه نیست)!!!.
دقوز:سس تندی که از ترکیب فلفل و سایر ادویه جات در سرکه و رب گوجه تهیه شده و در کنار سمبوسه،فلافل و پاکوره مصرف دارد.
دله:حلب 17 کیلویی،پیت حلبی.
دمام:طبل بزرگ،بیشتر در مراسم عزاداری جوانان و نیز در ایام سوگواری محرم کاربرد دارد،بدنهء آن از چوب و صفحه اش را از پوست بز تهیه می کنند.
دوبه:شناور مسطح و بزرگی که معمولا" به کشتی و لنج یدک شده و بار و کالا را بر روی آن می گذارند و به دنبال کشتی می کشند.
دی گول:چاپلوس،خ....مال،خبرچین.
ر:
رام سیت:مخالف جهت رانندگی کردن.همان رام سید است.
رمبیدن:فرو ریختن،آوار شدن.
ریبن:عینک آفتابی است که البته از دیرباز برای زندگی در آبادان لازم بوده و از ضروریات است(معمولا" با دمپایی ابری ست میشود).
س:
سانتی مانتال:همان های کلاس امروزیهاست.
سبور:نوعی ماهی محبوب آبادانی هاست.هنوز هم روزهای تعطیل که همهء اعضای خانواده به دور هم جمع می شوند،در آبادان بوی مطبوع این ماهی از تنور اغلب خانه ها به مشام می رسد.ُ..(خوراکمه)
سلندر:همان سیلندر است،در آبادان به معنای کپسول گاز به کار میرود(نیمی از شهر آبادان هنوز لوله کشی گاز ندارد!!!).
سمبو:سیاه پوست،تیره تر از سبزه.
سولاخ:سوراخ.
سی کو:ببین،نگاه کن.
سیل:نگاه کردن،دید زدن.
ش:
شرجی:هوای مرطوب،روزها و شبهایی در آبادان می آیند و میروند که از شدت رطوبت هوا،حتی تنفس هم دشوار می شود.نوع آبادانی آن عطر دریا را به مشام می رساند.
شط:رودخانه،رود.
شلال:موی لخت و نرم را می گفتند.
شلیته:زبان دراز و پاچه پاره،بیشتر برای زنان به کار میرود.
ط:
طارمه:ایوان مسقف.تمام منازل شرکتی بهمنشیر در مدخل درب ورودی از باغچه،طارمه ای داشتند که بر روی آن یک درب چوبی انگلیسی بسیار محکم و مقاوم نصب شده بود،هنوز هم این دربها در آبادان کاربرد دارند.
ف:
فُل:خطا،اشتباه.
فنتول:ریزه میزه و تند و تیز،صفتیست برای نوجوانان زبل آبادانی.
فنش:یک اصطلاح به معنای اخراج و بیکار شدن از کار است.در واقع آبادانی شدهء فینیش انگلیسهاست به معنای پایان.
فوگر:نحس،نکبت.
فوگرات:بد یمن،نحس.
فول:پر،کامل.انگلیسی است ولی دیگر مال خودمان شده.
فیت: پشت کردن به دیگران و خم شدن به شکل رکوع.
فیدوس:آژیر،زنگ شروع و پایان هر شیفت و همچنین بروز حوادث را در پالایشگاه آبادان با نواختن این آژیر به اطلاع میرساندند،غریو صدای آن در تمام شهر شنیده میشد.(اینهم یادش به خیر)
فیسو:پُر افاده.
ق:
قول:غول،بزرگ،درشت هیکل.
قیل:قیر،از فراورده های نفتیست به رنگ روی دشمنان آبادان.
ک:
کا:به معنای برادر،کاکا،کوکا.همان کاکوی شیرازی هاست.
کاچ:چشم لوچ،قلوچ.
کِل:بر وزن (سل)آوای شادی و سروریست که معمولا" زنان جنوبی در مراسم جشن و شادی سر می دهند.
کُل:کال،چاله و سوراخی که برای تیله بازی در زمین ایجاد می کردیم.
کُله:محل نگهداری پرندگان خانگی مثل مرغ و خروس.
کُم:شکم.
کنجیر:نیشگون.
کندر:نوعی سقز یا آدامس است که از صمغ طبیعی درختان معطر گرفته می شود و هنوز هم در بازارها موجود است.(یاد بی بی بخیر)
کنس:خسیس،ناخن خشک.
کوک:سرحال،صمیمی هم معنا میشود.
کول:دوش،شانه.
گ:
گدول:پدر سوخته و حقه باز،در حال حاضر هم زیاد استعمال میشود!!!!!
گزایل:آبادانی شدهء گازوئیل است!!!
گیت:دروازه.
گیس:بوی خوش!!!همان گاز است.بویی است که از بویلرهای پالایشگاه منتشر میشود و به نوعی نشانهء حضور در آبادان است،یعنی تا زمانی که این بو به مشامت می رسد میتوانی در آبادان بودن را احساس کنی.جایی در مورد این واژه نوشته ام که مخفف گل یاس است(هنوز هم وقتی گذرم به آبادان می افتد،اولین جایی که بعد از سید عباس میروم،کنار پلیت روبروی او پی دی ست،میروم و ریه هایم را از بوی خالص گیس سرشار می کنم،وقتی حسابی در آبادان بودن را احساس کردم،به سراغ بقیه کارها میروم).
گیلاس:لیوان.
ل:
لارج:لارژ.دست و دلباز.
لفت دادن:معطل کردن.
م:
ملق:پشتک وارو.
ملول:ولرم،نه سرد و نه گرم.
منگ:آدم گیج و بی حواس.
مو:من.
موندبالا:با کلاس،های کلاس.
میکس:مخلوط،ترکیب.انگلیسی است.
مین گیت:دروازه اصلی پالایشگاه آبادان.اصلا" انگلیسی است.
ن:
ناطور:نگهبان،پاسبان.
و:
واز:باز.
والف:واژه ایست انگلیسی به معنای سوپاپ.در آبادان به معنای شیرفلکهء آب به کار میرود.
ور زدن:پر حرفی کردن،یاوه گویی.
وراج:پر حرف،پرچانه.
ولک:حرف ندا در زبان عربی.
ووِی:ادای صوتی است به معنای خیلی زیاد و نا محدود.
وُیسک:بایست.صبر کن.
ه:
ها:بله،آری.
هندی:آدم گیج،فراموشکار و زودباور،خنگ.شاید کاربرد این واژه از زمان همزیستی آبادانیها با هندیها آغاز گردیده است.
ی:
یزله:نوعی پایکوبی عربی است که هم در عزا و هم در شادی کاربرد دارد،یک دست به شکل مشت کرده به هوا میرود و فرد به روی یک پا به پایکوبی می پردازد.لی لی،هوسه
------------------------------------------------------
تماته شبيه انگليسي كلمه گوجه فرنگي
tomato درست گفتی! مو که گفتُم آمریکاییوم!
راستی بعضی ها هم به سیب زمینی میگن پوتیته! Potato
نكنه با عوامل استكبار روابط پنهاني دارين.؟
لامصبا دست به نقدن!
توی الف یادت رفت : اسبیتال:بیمارستان (hosbital)
دیگه کسی نمیگه!فقط عربا میگن مستشفی!
اوناییکه در سال 89 هم استعمال میشه را دارم میگم وگرنه فرهنگ لغت آبادان بیش از 598 هزار کلمه داره!
اصطلاحت بازمانده از قدیم و بعد از دوران اختلاط فرهنگی بعد از جنگ تقریبا همینا هستند!یک سری دیگه هم هست که مورد دارند و سنترال پسند نیست!
پست بعدی آموزش مکالمه به دو روش معمولی و چپی آبادانی!.
بی
- پست: 3101
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵, ۴:۲۵ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 19718 بار
- سپاسهای دریافتی: 21369 بار
Re: آموزش لهجه آبادانی...!
با تشکر از میلاد
خیلی از لغات به لهجه لری نزدیک هستند.
امــــــــا آیا شما می دونید سیک sik به چه معنی هست؟
یا کلمه نــــازار ؟ naazar
مرسی
خیلی از لغات به لهجه لری نزدیک هستند.
امــــــــا آیا شما می دونید سیک sik به چه معنی هست؟
یا کلمه نــــازار ؟ naazar
مرسی
پیام حکم قتل خود شنفتن مرا خوشتر بود, از یک تملق به نزد مردمان سفله گفتن!
- پست: 3101
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵, ۴:۲۵ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 19718 بار
- سپاسهای دریافتی: 21369 بار
Re: آموزش لهجه آبادانی...!
خیلی از لغات به لهجه لری نزدیک هستند.
1- تش / 2- تفکه / 3- جا / 4- جهازی / 5- جیم / 6- چرکو /7- چول / 8- خو / 9- دبه /10- سی کو / 11- سیل /12- شلیته /13- فیسو / 14- قول /15- قیل /16- کِل /17- کُله / 18-گیس / 19-گیلاس /20- واز /
ما هم دقیقا" این اصطلاحات رو داریم, با معانی زیر:
1- آتش / 2- آب دهان ولی اینجا تف میگن/ 3- رختخواب : جا یان بو = رختخواب ها رو پهن کن /4- جیازی = جهیزیه/ 5- از زیر کاری در رفتن , فرار / 6- کثیف /7- ویرانه , بدون سکنه / 8- خب = تایید صحبتی برای ادامه / 9- ظرف پلاستیکی بزرگ جای آب /10- نگاه کن / 11- دیدن / 12- زن بد بدهن / 13- پر افاده / 14- غول / 15- قیر یا کنایه از هر چیز سیاه / 16- هل هله ی زنان در مراسم عروسی / 17- لانه مرغ و خروس /18- گیس = موی سر /19- قدیم اینجا لیوان میگفتند اما حالا دیگه مرسوم نیست! / 20- باز کردن مثال: درن واز کو = در رو باز کن
سیک = گوشه , کنج مثال: او سیک = اون گوشه
نازار= عزیز, گرامی , دوست داشتی
با تشکر
پیام حکم قتل خود شنفتن مرا خوشتر بود, از یک تملق به نزد مردمان سفله گفتن!
- پست: 330
- تاریخ عضویت: شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸, ۳:۲۴ ب.ظ
- محل اقامت: واوان
- سپاسهای ارسالی: 3246 بار
- سپاسهای دریافتی: 2180 بار
- تماس:
Re: آموزش لهجه آبادانی...!
سبور:نوعی ماهی محبوب آبادانی هاست.هنوز هم روزهای تعطیل که همهء اعضایخانواده به دور هم جمع می شوند،در آبادان بوی مطبوع این ماهی از تنور اغلبخانه ها به مشام می رسد.ُ..(خوراکمه)
ها ولک مو یه بار خوردیم بسی لذت داشت!
تماته شبيه انگليسي كلمه گوجه فرنگي
tomato درست گفتی! مو که گفتُم آمریکاییوم!
آره توماتو را خیلی از مردم استفاده میکنند!
جالبه بدونید بعضی از آذری زبان ها هم به ماست یوغورت هم میگویند!!
الان مغزم پوکیده هیچی یادم نمیاد تا بعد...
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
- پست: 227
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۸, ۱۲:۲۸ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 588 بار
- سپاسهای دریافتی: 938 بار
Re: آموزش لهجه آبادانی...!
اره تو قسمتهايي از اذربايجان ما اذريها به ماست يوقورت ميگيم كه تو انگليسي هم استفاده ميشه.!!!!
يا در قسمتهاي غربي اذربايجان به بوقلمون ميگن هندشكا كه تو زبان روسي هم همين لفظ را به كار ميبرند.!!!!
كلمه هايي هم در اذري هست كه ارتباط مستقيم با زبان مغولها داره مثلا تو اطراف مراغه يا بناب خيلي كلمات هستند كه معادل زبان
مغولي هستند مثلا معادل كلمه كوچه كه به ان يلاخ ميگن.!!!!
همه زبانها با هم در ارتباطند.؟؟؟؟؟؟؟
يا در قسمتهاي غربي اذربايجان به بوقلمون ميگن هندشكا كه تو زبان روسي هم همين لفظ را به كار ميبرند.!!!!
كلمه هايي هم در اذري هست كه ارتباط مستقيم با زبان مغولها داره مثلا تو اطراف مراغه يا بناب خيلي كلمات هستند كه معادل زبان
مغولي هستند مثلا معادل كلمه كوچه كه به ان يلاخ ميگن.!!!!
همه زبانها با هم در ارتباطند.؟؟؟؟؟؟؟
از خاك بر امديم و خاك بر سرمان شد.
- پست: 246
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۹ فروردین ۱۳۸۸, ۹:۱۱ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 780 بار
- سپاسهای دریافتی: 791 بار
- تماس:
Re: آموزش لهجه آبادانی...!
SAMAN نوشته شده:با تشکر از میلاد
خیلی از لغات به لهجه لری نزدیک هستند.
من هم از میلاد عزیز به خاطر تاپیک بسیار زیباش متشکرم
این لهجه آبادانی اتفاقا خیلی شباهت های زیادی به لهجه ی شیرازی ها هم داره.
البته فکر کنم غیر از آذری که ریشه اش با زبان فارسی خیلی متفاوته، متفاوت ترین لهجه با لری، کردی و تمام گویش های ایران عزیز، لهجه ی زیبای شمالی ها بخاطر بعد فاصله و جدا شدنشون از کویر مرکزی به علت وجود رشته کوههای البرز باشه. کلا غیر از ترکی و گویش های شمال رشته کوه البرز، همه اشتراکاتشون با هم زیاده...