17 اشتباه افراد باهوش{باهوشها بخوانند}

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Rookie Poster
Rookie Poster
پست: 40
تاریخ عضویت: جمعه ۲۵ دی ۱۳۸۸, ۹:۱۶ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 46 بار

17 اشتباه افراد باهوش{باهوشها بخوانند}

پست توسط afi66 »

آنچه در این مقاله میبینید حاصل تجربیات «جان اوشر» است او صدها کالا را بهینه سازی یا ابداعکرده است یکی از این محصولات یک مسواک برقی است که تبدیل به پرفروش ترینمسواک آمریکایی شد و آنهم فقط در طول 15 ماه. کسانیکه با دنیای کسب و کارآشنا هستند به خوبی می دانند که این یک شاهکار است. او همچنین چندینکمپانی موفق را تاسیس کرده است. یکی از این کمپانی ها Cap Toys است کهتوانست به فروش 125 میلیون دلار در سال دست پیدا کند و سپس آن را بهکمپانی «Hasbro» فروخت. اما یکی از بزرگترین کارهای او که کمک بزرگی بهدنیای کسب و کار کرد این بود که شروع به تهیه لیستی از اشتباهات کرد کهنباید در شروع یک کسب و کار جدید آن ها را مرتکب شد. این لیست حاصلتجربیات سالها ابداع و تاسیس کارهای جدید است.
جان 57 ساله می گوید:«بعد از اینکه شرکت خود را به «Hasbro» فروختم لیستی از همه اشتباهات خودتهیه کردم. اشتباهاتی که می دیدم دیگر کارآفرین ها هم مرتکب می شوندکارآفرین سریالی ما ادامه می دهد: «من می خواستم سازمانی تاسیس کنم و دربدو کار هیچ کدام از این اشتباهات را مرتکب نشوم و می خواستم بدانم به اینروش می توانم یک سازمان ایده آل ایجاد کنم. او یک لیست غیر رسمی شامل 16اشتباه تهیه کرد و سپس نهایتاً آن را به 17 تا رساند و حاصل تجربیات ویتاکنون در تحقیقات تجاری دانشگاه هاروارد مورد استفاده قرار گرفته است. واین لیست در رسانه ها و سخنرانی هایی که مخاطب آنها تجار و بازرگانانهستند مورد استفاده قرار گرفته است. او در سال 1999 این لیست را برایتولید مسواک برقی معروف خود به کار گرفت این کالا در سال 2001 میلادی واردبازار شد و تبدیل به پرفروش ترین مسواک شد و در نهایت این کمپانی را بهقیمت 475 میلیون دلار فروخت.
او می گوید: «من انتظار نداشتم اینلیست واقعاً کار کند و شاید هم دیگر چنین موفقیتی تکرار نشود اما ما بهاین روش یک کسب و کار بی عیب و نقص را از شروع کار تا فروش آن ایجادکردیم.»
اوشر همچنین یک ظرف شور برقی تولید کرد و آن را به شرکت«Procter & Gamble» (همان شرکتی که کمپانی مسواک برقی را خریده بود،)فروخت. جان اوشر همچنان در حال تولید کسب و کارها و محصولات جدید است و دراین مسیر به تحقیقات خود ادامه می دهد. و می خواهد از تجربیات جدیدشچیزهای جدیدی یاد بگیرد. این مقاله هدیه یاد بگیر دات کام به همه افرادیاست که می خواهند کسب و کاری جدید را آغاز کنند و راهی به سوی موفقیت بیشگیرند.
در خلال اشتباهاتی که اوشر ذکر می کند به کارآفرین ها میگوید که آنها که هستند و برای رسیدن به بالاترین سطح از تکامل چه کارهاییباید انجام دهند.

اشتباهاتی که همه مرتکب می شوند
اشتباه اول:بیشتر افراد معمولاً به اندازه کافی برای تحقیقات روی طرح و ایده خود وقتصرف نمی کنند تا ببینند واقعاً ارزش آن را دارد یا نه و به همین دلیل شکستمی خورند این معمولاً مهمترین اشتباه همه است. به اعتقاد اوشر 9 نفر از هر10 کارآفرین به خاطر اینکه طرح و ایده آنها ارزشی را که تصور می کردندنداشته است شکست می خورند. گاهی افراد آنقدر شور و شوق به انجام کار جدیددارند که از تجزیه و تحلیل آن غافل می شوند. و همین باعث شکست آنها می شودآنها ممکن است بسیار با استعداد و لایق باشند و هر کاری که از دستشان برمی آید انجام دهند ولی به نتیجه مناسبی دست پیدا نمی کنند چون قدم اول رامشکل دار برداشته اند. یعنی ایده با ارزشی انتخاب نکرده اند.
اشتباه دوم:تخمین نادرست از بازار، تعداد مشتریان احتمالی، زمان بندی و قسمتی ازبازار که نصیب آنها خواهد شد. بیشتر افراد کارآفرین آنقدر درباره طرح ها وکارهای جدید خود هیجان زده هستند که توجه نمی کنند و چند نفر مشتری واقعیآنها خواهند بود. آنها می گویند اگر کل بازار 50 میلیون مصرف کننده داشتهباشد و فقط 2 درصد از بازار مشتری ما باشند آنگاه 1 میلیون مشتری خواهیمداشت حال آنکه 2 درصد از بازار رقم بسیار بالایی است و بیشتر کسب و کارهازیر 1 درصد مشتری دارند.
اشتباه سوم:کم تخمین زدن سرمایه و زمان مورد نیاز. آنها سرمایه مورد نیاز را براساساشتباه اول تخمین می زنند. افراد در ابتدای کار برای محیط اداری، مبلمان،کامپیوترها و استخدام یک مدیر فروش و ... پول زیاد خرج می کنند. به عبارتکارهایی انجام می دند که هزینه بر و هزینه ساز است و به امید اینکه فورشبالایی داشته باشند.
همه این هزینه ها به امید حجم بالای فروش درمدتی کم انجام می شود. آنها فکر می کنند خیلی زود سود بالایی نصیبشان میشود ولی در عمل چنین اتفاقی نیمی افتد و ناگهان متوجه می شوند همه سرمایهخود را خرج کرده اند و پولی برای ادامه کار ندارند. و در این زمان هزینههای پیش بینی نشده هم وجود دارند بنابراین همیشه سرمایه ای بیش از آنچه درابتدا به نظر می رسد نیاز است حتی اگر صرفه جویی های لازم انجام شود.
اشتباه چهارم:تخمین اشتباه در حجم فروش و زمانبندی. آنها تخمین درستی از بازار و تعدادمشتریان ندارند بنابراین برای این قسمت از کسب و کار خود پروژه های زیاداجرا می کنند. آنها می گویند 200 میلیون خانه وجود دارد و کافیست به Xتعداد از آنها جنس خود را بفروشم. اما چون در زمان محدودی که در نظر گرفتهبودند به میزان فروش مورد نظر خود نمی رسند شکست می خورند و هیچگاه فرصتپیدا نمی کنند حجم فروش کافی داشته باشند.
اشتباه پنجم:سرمایه پروژه ای را بسیار کم تخمین می زنند. برای اجرای هر پروژه از طراحیتا تولید کالا همیشه به سرمایه ای بیش از آنچه تصور می کنید نیاز است.همچنین دلایل ناشناخته ای وجود دارند که هزینه اجرای یک پروژه را بالا میبرند. بنابراین هنگام اجرا پروژه شما با کمبود منابع روبرو می شود و پروژهکند و محدود می گردد.
اشتباه ششم:افراد زیادی استخدام می کنند و برای دفتر، مبلمان و تجهیزات اداری هزینهزیادی می کنند. اکنون شما فروش کم و هزینه های زیادی دارید. این مشخصهسازمان هایی است که هر روز شکست می خورند و نمونه های زیادی از آنها را میتوانید ببینید. همه اینها از اشتباه اول ناشی می شود: شکست بدلیل عدمتحقیق کافی درباره ارزش طرح و فرصتی که می خواهید روی آن سرمایه گذری کنید.
اشتباه هفتم:نداشتن طرح و نقشه برای عدم کامیابی احتمالی. حتی اگر در تمام برآوردها وتخمین ها بسیار واقع گرایانه عمل کرده باشید باز هم وقایع پیش بینی نشدهوجود دارند. ممکن است شرایط بازار عوض شود، بانک به تعهدات خود پایبندنباشد، بهره بانکی عوض شود، برای حمل و نقل محصول محدودیت هایی ایجاد شودو بسیاری موارد از این قبیل که اگر هر کدام از اینها اتفاق بیفتد مقصر شمانیستید. یا به عبارت دیگر این مشکلات ناشی از ضعف طرح نیست، اما اتفاق میافتد. بیشتر مواقع کسانی که کار جدیدی را آغاز می کنند احساس می کنند هرگاه به مشکلی برخورد کردند کسی یا چیزی هست که به آنها کمک کند. و به همیندلیل از قبل نقشه ای برای شرایطی ناگواری که ممکن است پیش بیاید ندارند ودر صورت وقوع چنین شرایطی کل زحمات و سرمایه آنها در خطر خواهد بود.
اشتباه هشتم:شریک کردن افراد غیر لازم یا اشتباه. شما فقط به افراد مشخصی به عنوانشریک نیاز دارید. به عنوان مثال بیشتر مواقع به پول نیاز دارید، و شرکاییپیدا می کنید که آنها هم به پول نیاز دارند. یا بسیاری مواقع افراد خلاقکه ایده هایخوبی هم دارند دوستان خود را به عنوان شریک انتخاب می کنند.بسیاری افراد برتری های راهبردی را ندارند یا اعتبار کافی را برای شراکتندارند. حال چنین افرادی قرار است مثلاً 25 درصد از شرکت شما را صاحبشوند. چنین کاری کاملاً اشتباه و غیر ضروری است. قبل از اینکه افرادبخواهند در دارایی یا طرح شما شریک شوند، باید آن را بدست آورند. (یعنیبرای شراکت خود پول، اعتبار و وقت خود را گرو بگذارند و زحمت بکشند.)
اشتباه نهم: افراد را برای راحتی خود [External Link Removed for Guests]کنید نه به خاطر مهارتهای مورد نیاز آنها. در اولین شرکت هایی که بنا کردمخویشاوندانم را استخدام کردم. این کار بسیار ساده بود اما بسیاری از آنهابرای کاری که من نیاز داشتم فرد مناسبی نبودند. و اخراج کردن افراد کارساده ای نیست به خصوص اگر از فامیل و آشنا باشند. برای استخدام افراد زمانبیشتری صرف وقت کنید و براساس مهارت ها از بین آنها انتخاب کنید. شما بهافرادی با مهارت بسیار بالا احتیاج دارید. که بتوانند در شرایط نامناسب بهکسب و کار شما کمک کنند، به عبارت دیگر آچار فرانسه باشند. و اگر افرادنامناسب استخدام کنید، درست زمانیکه به آنا احتیاج دارید کسب و کارتان رابا مشکل مواجه می کنند.
اشتباه دهم:غفلت از مدیریت قسمتهای مختلف سازمان. این مشکل معمولاً همیشه اتفاق میافتد. آنها معمولاً نیمی از وقت خود را به کارهایی می پردازند که 5 درصداز کل فعالیت ها هم نیست. و از قسمت های دیگر غافل می شوند. شما باید نسبتبه کل سازمان خود دید داشته باشید. ولی معمولاً کسانی که کسب و کاری رااداره می کنند این دید جامع را از دست می دهند. و بیشتر انرژی خود رابرای اداره قسمتی از سازمان به کار می گیرند تا اینکه کل سازمان را رهبریو مدیریت کنند. وقتی محصولات مختلف را تولید می کردم و گاه برای بعضی ازآنها افرادی را استخدام می کردم و نتیجه آن را با تصویر بزرگی که در ذهنداشتم در کوتاه مدت و بلند مدت مقایسه می کردم که آیا به اهداف تعیین شدهرسیده ام یا نه. به عبارت دیگر ارزیابی کارهای انجام شده و مقایسه آن و بااهداف و برنامه ها سبب می شود دید کاملتری داشته باشید. پس سعی کنید آنتصویر بزرگ را در ذهن خود داشته باشد و مرتباً آن را با وضعیت کنونی خودمطابقت دهد.
اشتباه یازدهم: پذیرفتنغیر ممکن بودن، ساده تر از پیدا کردن راه حل مناسب است. من مهندسی داشتمکه بسیار ماهر بود ولی هر گاه ما می خواستیم وسیله ای را اصلاح یا بهینهسازی کنیم می گفت: شما نمی توانید به این روش این کار را انجام دهید. «ومن باید مطمئن می شدم که به آسانی حرف هایش را قبول نیم کردم. من بایددیدی فراتر می داشتم. اگر می خواهید یک کارآفرین باشید باید بتوانیدکارهای جدیدی انجام دهید. افراد زیادی به شما خواهند گفت این ممکن نیست.»ولی نباید این حرف ها را به آسانی قبول کنید یک کارآفرین خوب همیشه راه حلمناسبی پیدا می کند.
اشتباه دوازدهم:توجه بیش از اندازه به حجم فروش و تعداد مشتریان به جای اینکه به سود دهیکسب و کار توجه شود. افراد معمولاً بیشتر به حجم و مقیاس توجه می کنند.بیشتر کار آفرین ها تمایل دارند بگویند سازمانی را اداره می کنند که بسیاربزرگ است، تعداد زیادی پرسنل دارد، این مقدار مساحت دارد و این قدر فروشدارد. معمولاً ما تمایل داریم در ذهن خود کسب و کاری بزرگ را پرورش دهیمتا اینکه به فکر ایجاد کسب و کاری پر سود باشیم. اما بدانید که بانکدارانو کارشناسانی که سازما شما را برای خرید یا سرمایه گذاری بررسی می کنند ازیک سازمان زیادی بزرگ خوششان نمی آید. کارآفرین ها معمولا افرادی خلاق وفنی هستند ولی باید یاد بگیرند یک مدیر و بازرگان خوب هم باشند.
اشتباه سیزدهم:به جای اینکه به دنبال حقیقت باشید به دنبال تأیید هستید. این اشتباهبسیار متداول است شما می خواهید کاری را شروع کنید، بنابراین با افرادی کهبرای شما کار می کنند صحبت می کنید. با خانواده و دوستان صحبت می کنید.اما درحقیقت به دنبال تأیید کار خود هستید. و به دنبال حقیقت نمی گردید.بلکه به دنبال کسی هستید که به شما بگوید کار درستی انجام می دهید. اماهمیشه حقیقت غیر از این است. ما محصول خود را آزمایش می کنیم و به حرفآزمایش کنندگان گوش می دهیم که ببینیم چه می گویند. و به جای اینکه برایحقیقت ارزش قائل شویم بیشتر به حرف مردم که می گویند «اوه این فوقالعادهاست» اهمیت می دهیم.
اشتباه چهاردهم:از دست دادن سادگی دید. بیشتر کارآفرین ها در آن واحد روی چند قسمت کار میکنند ولی هیچکدام را به درستی انجام نمی دهند. به جای اینکه تمرکز خود راروی انجام درست همه کارها برای فروش هر چه بیشتر داشته باشند. آنها توجهکارمندان و وقت خود را برای انجام کارهای زیادی در آن واحد تقسیم می کنند.بنابراین کالای اصلی آنها به خوبی تولید نمی شود چون آنها کارهای زیادیانجام داده اند و از اصل قضیه دور شده اند. آنها کالایی دارند و می گویندمی خواهند آن را به Wal-Mart (یک فروشگاه زنجیره ای معروف در آمریکا)بفروشند. پس از مدتی می گویند می خواهند محصول خود در شبکه فروش خانگیبفروشند و سپس می گویند فروشگاه های هدیه هم به نظر خوب می رسند. و از ایندست.
اشتباه پانزدهم: هدف بلند مدت ومقصد حرفه ای شفاف و واضح نیست. هدف بلند مدت شما باید مشخص باشد. اینبدان معنا نیست که شما عوض نمی شوید، اما وقتی که هدفی را تعیین می کنیدباید به آن سمت نشانه گیری کنید. این حرف ها وقتی اهمیت پیدا می کند کهافراد می خواهند محصول خود را تعیین کنند. و می پرسند چه محصولی انتخابکنم؟ (تولید کنم؟) پاسخ بستگی به این دارد که چه کاری را می خواهید انجامدهید. اگر می خواهید با این کار یک سازمان چند میلیون دلاری تاسیس کنید.شاید باید روی کالای خود تجدید نظر کنید. ولی اگر هدف شما یک شرکت کوچکاست قضیه فرق می کند. یا اگر می خواهید کسب و کاری راه بیندازید که اعضایخانواده خود را مشغول به کار کنید بحث دیگری است. و شاید در این گونهموارد خیلی نیازی به اهداف بلند مدت نداشته باشید ولی اگر هرف کسب و کارشما شفاف و مشخص باشد. در موفقیت آن تاثیر زیادی دارد.
اشتباه شانزدهم:از دست دادن تمرکز و هویت. برای خلق یک سازمان با ارزش این مشکل را بیانمی کنم. سازمان شما خود یک کالا است. شرکت ها و سازمان های زیادی هستند کهسعی می کنند اهداف زیادی را در آن واحد دنبال کنند و به جای اینکه یک کسبو کار متمرکز، معتبر و دارای هویت داشته باشند، فعالیتی شلوغ و درهمدارند. وقتی که کسب و کار جدیدی راه می اندازید بسیار مهم است که روی هدفو هویت شرکت تمرکز داشته باشید. اجازه ندهید قدرت سازما شما روی اهدافمختلفی که به نتیجه رسیدن هر کدام از آنها پروسه ای سنگین است تقسیم شودچون به این ترتیب سازما شما ضعیف خواهد شد. مثلاً فرض کنید که شرکتی داریدکه محصول آن تنقلات مورد علاقه کودکان است حال اسباب بازی را به محصولاتخود اضافه کنید فقط به این دلیل که مشتریان شما ممکن است اسباب بازی همبخرند شرکت خود را تضعیف کرده اید. یک سازمان به تمرکز روی آن چه هست نیازدارد تا بتواند قدرت بگیرد.
اشتباه هفدهم:نبود برنامه ای برای خارج شدن از این کسب و کار. یک برنامه برای خروج ازکسب و کاری که ایجاد کرده اید داشته باشید و سعی کنید آن را به بهترین نحوانجام دهید. به عنوان مثال من برای کسب و کاری که اکنون راه انداخته ام یکبرنامه 2 ساله دارم یعنی برنامه ای دارم که پس از 2 سال فرصتی است تابتوانم پول زیادی بدست آورم و سپس به کار دیگر مشغول شوم، شاید علتش ایناست که آنقدر دلبستگی به آن کار ندارم و چون آن کسب و کار به اوج خودرسیده دیگر جذابیت کافی ندارد تا به آن کار ادامه دهم. بعد از سال اول بهدقت بازار را بررسی می کنم و سعی در نوآوری در این زمینه خواهم داشت. و درهمین زمان گزینه فروش سازمان را روی میز قرار می دهم چون چیزی باارزشتر ازیک فروش خوب نمی توانم بدست آورم. این بدان معناست که هیچ قرارداد داخلیامضا نمی کنم و منتظر شرکت های چند ملیتی هستم تا شرکت خود را به آنهابفروشم. از کارهای مربوط به حق امتیاز و انجام صحیح آنها مطمئن می شوم. ودر عین حال تمام توجه خود را روی کیفیت کار معطوف می کنم تا از سطحاستانداردها بالاتر باشد. کیفیتی بالاتر از محصولات سازمان های چند ملیتیکه احتمالاً شرکت ما را خواهند خرید!
یک استراتژی خروج هم می توانداین باشد که سازمان خود را در آینده به فرزند خود بسپارید. مهمترین کاریکه باید انجام دهید این است که شرکتی بسازید که ارزشمند و سود ده باشد ودر این شرایط همه گزینه ها در برابر شماست: سازمان خود را نگه دارید، آنرا بفروشید، برای آن تبلیغات کنید، حساب بانکی خود را پر پول کنید و ... .ولی به یاد داشته باشید، یک کسب و کار می تواند یک کالا هم باشد.
مترجم: علی یزدی مقدم
منبع: [External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”