مترجم: فرحناز مير قمي زاده
بسياري از زنان از درك واژه «قدرت» يك طعم و مزه جانبي و فرعي دارند. آنان قدرت را به رشوه دادنها و رشوه گرفتنها، در اعمال نظرهاي غير مجاز و نامشروع و در نهايت به فساد و انحطاط اخلاقي ربط ميدهند و يكي ميكنند و اغلب آنان از قدرت به جاي استفاده درست، سوء استفاده از آن را استنباط ميكنند.
اكثر زنان تمايل به داشتن و ابراز قدرت ندارند.
آنها فقط ميخواهند كه انسانهاي ديگر عقيده ي خود را با زور برآنان تحميل نكنند، اين سياست زنان تأثير فوق العاده و بسيار جالب دارد كه از اين طريق تيزهوشانه و زيركانه ميخواهند به اهداف خود جامه عمل بپوشانند.
آنان با اين شگرد نه تنها به ديگران، بلكه به خودشان هم دروغ ميگويند. آنها به خودي خود از داشتن قدرت وحشت دارند. زيرا ميترسند و فكر ميكنند كه اگر كسي صاحب قدرت باشد، در نهايت دوست داشتني نميشود و از چشم همه ميافتد.
ترس از «قدرت» همان اعمال قدرتهاي ناچيز آنان كه در آنان شرطي شده است، بيانگر انواع كج فكريها است و نشان دهندهي اين است كه آنان به طرق مختلف به سقوط و انحطاط فكري افتاده اند.
ادعاها و فرضيه هاي ثابت نشده اي وجود دارد كه از طرف زنان ارائه شده و زنان سكان ثبت و اجراي آن را به عهده دارند و پيش داوريهايي وجود دارد، كه روش به دست آوردن قدرت را به اشتباه رفته اند و سنگ بناي كاخ قدرت خود را خشت خشت از پاي بست به اشتباه بنا نهاده اند.
در اين جا به طور كلي بدان اشاره ميشود: نقطه نظرات اشتباه زنان و راههاي افتادن در اين تله فكري عبارتند از:
هر كس اعمال قدرت كند تنها و گوشه گير ميشود!
هميشه طوري رفتار كن كه به تو گفته اند!
هر كس قدرت دارد نفعش براي ديگري است!
هر كس قدرت دارد ديگري آن را غارت ميكند!
زنان نميتوانند مسؤوليتي را عهده دار شوند!
زنان كاردينالها و عاليجنابان خاكستري هستند!
اگر در روابط با ديگران بخواهي از بالا به پايين نيفتي كوچكترين اعمال قدرتي نكن!
آدم هميشه بايد با اين مسأله بجنگد و نگذارد قدرتش رو شود، بايد هميشه مواظب باشد قدرتش را فقط براي خودش حفظ كند!
دختران نجيب، سر براه و مطيع هرگز رقابت نميكنند!
نام و عنوان و پست و مقام، آواز دهل است، دود است و صدا!
ابرقدرتها و افراد قدرتمند، احساسات خود را به راحتي ميفروشند!
من نبايد اجازه جسارت و شهامت را به خودم بدهم؟ نبايد ريسك كنم!
قدرت مساوي است با تنفر!
هر كس گردن افرازد، خويشتن را به گردن اندازد، و يا هر كس بلند شود عاقبت محكم به زمين گرم ميخورد!
آيا قدرت انزوا مي آورد؟
آيا زنان قدرتمند به راستي منزوي هستند؟
موفقيت و قدرت در تنگاتنگ يكديگر هستند و هر كس به طريق خودش مايل است و ميخواهد موفق شود. هر قدر وسعت و دامنه آرزوي رسيدن به هدف بيشتر باشد، به همان نسبت دامنه آرزو و كشش به قدرت هم بيشتر ميشود. با ديدي حرفهاي ميتوان گفت: با پيشرفت قدرت، راه رسيدن به هدف هموارتر ميگردد. در شغل و حرفه هم همين طور است. به خصوص زنان خيلي وحشت دارند كه از طريق طي كردن اين راه باريك، مبادا به انزوا كشيده شوند.
براي خيلي از زنان اين فقط راهي است كه تنها مردان بايد آن را طي كنند.
مردان فقط رهگذران مبارز و مقاوم و آبديده اين باريكه راه هستند و چون بلد راه هستند، ميتوانند ديگر عابران را حمايت كنند. اين منطق زنانه، نتيجه اش اين ميشود كه راه را فقط براي مردان باز بگذارند.
مابقي تماماً يك شخصيت كاذب و ساختگي و فرضي از يك زن قدرتمند است. آنها در مقابل احتياجات ضروري قدرت خويش ترمز ميكنند، در مقابل موقعيتهاي مهم و حساس عقب نشيني ميكنند. يك راه مطمئن را خونسردانه برمي گزينند كه راه پيشرفت، موفقيت نيست، ولي شيب تندي هم ندارد و نياز ندارند از سربالايي بالا روند. آنها با ترديد، دوستيها، همفكريها، هم قدميها، همكاريها و مددكاريها را در روابط اجتماعي انتخاب ميكنند.
آنان درك نميكنند كه قدرت و پيروزي يك روي سكه و تنهايي و انزوا در تنگاتنگ پوچي، روي ديگر سكه است. با مثالهاي متعددي ميتوان تفاوت آشكار بين مردان قدرتمند و مردان تنها و منزوي را به اثبات رسانيد.
و واقعاً چه قدر دشوار بتوان دريافت كه مردان هيچ گونه دليل و برهاني نيستند. زيرا مردان احساس ميكنند كه قدرتشان غالباً در جهت مبارزات پايهاي براي رسيدن به درجات بالا است و آنان اغلب از فعاليتهاي تفريحي و دوستي و فاميلي صرفنظر ميكنند. آنان علل واقعي انزوا و تنهايي خود را بر اين اساس پي ريزي ميكنند.
مردان هم مانند زنان به شدت به ساختار خود وابسته هستند. زنان با چنين ساختار طبيعتيشان نبايد عهده دار قدرت شوند تا موفق و قدرتمند گردند. آنها خودشان هم گير كرده اند. زيرا شهامت و جرأت اين را ندارند، بعضي از مردان و بسياري از زنان در مقابل دختران بي پروا به شدت مي ايستند و تمامي مبارزات آنان را ضد ارزش ميشمارند و اين دختران بي پناه را در اوضاع نابسامان تنها ميگذارند و حتي از كوچكترين كمكي به آنان دريغ مي ورزند. به طوري كه ديگر هيچ امكاني براي اين دختران باقي نمي ماند.
و به دختران مبارزي كه ميخواهند از حقوق خود دفاع كنند، فحش و دشنام ميدهند و آنان را حيوان وحشي خطاب ميكنند كه خلاف جهت آب حركت ميكنند و به آنان ميگويند كه بايستي به فكر خودشان باشند و غم خودشان را بخورند، چرا كه با اين خوي خشن هرگز مردي به سراغشان نخواهد آمد. نتيجه اش هم اين ميشود كه اين دختر از وجود خودش هم متنفر ميشود و ديگر نميتواند پلكان ترقي را طي كند و بالا رود و به هيچ عنوان نبايد به فكر ترقي و پيشرفت خودش باشد. با ارائه اين دليل و برهان، و استدلال پوچ و توجيهات مختلف معلوم نيست كه آيا قدرت باعث تنهايي ميشود؟ يا اين كه، تنهاييشان باعث مانورهاي قدرتي كم اهميتي به اندازه ي مرغان خانگي شده است. با اين وجود باز هم زنان ميترسند كه قدرت باعث انزوايي و تنهاييشان شود تحت هيچ شرايطي نميخواهند كه به طور اجباري تنها بمانند و جامعه آنان را دختران درمانده، فلك زده، بيچاره و در خانه مانده خطاب كنند و مشكل بتوان از شر اين خطرات رهايي يابند. هر چند لزومي ندارد كه زنان مبارز و با شهامت تنها بمانند و احساس تنهايي كنند. با اين وجود زنان فعال تحصيلكرده و روشنفكر هم بايد وقت بيشتري را براي دفاع و پشتيباني و مراقبت و حمايت و همكاري با اين دختران تنها و مبارز بگذارند.
قسمت بعدی فردا
موفق باشید

