قدرت مهربانی یک زن

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Captain I
Captain I
پست: 346
تاریخ عضویت: جمعه ۳ مهر ۱۳۸۸, ۵:۴۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2464 بار
سپاس‌های دریافتی: 1412 بار

قدرت مهربانی یک زن

پست توسط mohammad1365 »

  [COLOR=#0c0c0c][FONT=Comic Sans MS] زن نمی دانست که چه بکند؛ خلق و خوی شوهرش  
[FONT=Comic Sans MS] از این رو به آن رو شده بود قبل از این می گفت و می خندید،  
[FONT=Comic Sans MS] داخل خانه با بچه ها خوش و بش می کرد اما چه اتفاقی افتاده بود  
[FONT=Comic Sans MS] که چند ماهی با کوچکترین مسئله عصبانی می شود و سر دیگران  
[FONT=Comic Sans MS] داد و فریاد می کند؟  
[FONT=Comic Sans MS] آن مرد مهربان و بذله گو الآن به آدمی ترسناک و عصبی مزاج  
[FONT=Comic Sans MS] تبدیل شده است. زن هر چه که به ذهنش می رسید و هر راهی  
[FONT=Comic Sans MS] را که می دانست رفت اما دریغ از اینکه چیزی عوض شود.  
[FONT=Comic Sans MS] روزی به ذهنش رسید به نزد راهبی که در کوهستان زندگی می کند برود  
[FONT=Comic Sans MS] تا معجونی بگیرد و به خورد شوهرش دهد، شاید چاره ای شود !  
[FONT=Comic Sans MS] از اینرو بود که زن راه سخت و دشوار کوهستان را پیش گرفت  
[FONT=Comic Sans MS] و بعد از ساعتها عبور از مسیرهای سخت، خود را به کلبه ی راهب رساند،  
[FONT=Comic Sans MS] قصه ی خودش را به او گفت و در انتظار نشست که ببیند چه معجونی را  
[FONT=Comic Sans MS] برایش می سازد.  
[FONT=Comic Sans MS] راهب نگاهی به زن کرد و گفت:  
[FONT=Comic Sans MS] چاره ی کار تو در یک تار مو از سبیل ببر کوهستان است.  
[FONT=Comic Sans MS] ببر کوهستان؟ آن حیوان وحشی؟  
[FONT=Comic Sans MS] راهب در پاسخ گفت:  
[FONT=Comic Sans MS] بله هر وقت تار مویی از سبیل ببر کوهستان را آوردی چیزی برایت  
[FONT=Comic Sans MS] می سازم که شوهرت را درمان کند و زن در حالتی از  
[FONT=Comic Sans MS] امید و یاس به خانه برگشت.  
[FONT=Comic Sans MS] نیمه شب از خواب برخاست.  
[FONT=Comic Sans MS] غذایی را که آماده کرده بود، برداشت و روانه ی کوهستان شد  
[FONT=Comic Sans MS] آن شب خود را به نزدیکی غاری رساند که ببر در آن زندگی می کرد  
[FONT=Comic Sans MS] از شدت ترس بدنش می لرزید اما مقاومت کرد.  
[FONT=Comic Sans MS] آن شب ببر بیرون نیامد.  
[FONT=Comic Sans MS] چندین شب دیگر این عمل را تکرار کرد هر شب چند گام به  
[FONT=Comic Sans MS] غار نزدیکتر می شد تا آنکه یک شب ببر وحشی کوهستان  
[FONT=Comic Sans MS] غرش کنان از غار بیرون آمد اما فقط ایستاد و به اطراف نگاهی کرد.  
[FONT=Comic Sans MS] باز هم زن شبهای متوالی رفت و رفت.  
[FONT=Comic Sans MS] هر شبی که می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیکتر می شدند.  
[FONT=Comic Sans MS] این مسئله چهار ماه طول کشید تا اینکه  
[FONT=Comic Sans MS] در یکی از آن شبها، ببر که دیگر خیلی نزدیک شده بود و  
[FONT=Comic Sans MS] بوی غذا به مشامش می خورد،  
[FONT=Comic Sans MS] آرام آرام نزدیکتر شد و شروع به غذا خوردن کرد.  
[FONT=Comic Sans MS] زن خیلی خوشحال شد.  
[FONT=Comic Sans MS] چندین ماه دیگر اینگونه گذشت.  
[FONT=Comic Sans MS] طوری شده بود که ببر بر سر راه می ایستاد و  
[FONT=Comic Sans MS] منتظر آن زن می ماند زن نیز هر گاه به ببر می رسید در  
[FONT=Comic Sans MS] حالی که سر او را نوازش می کرد به ملایمت به او غذا می داد،  
[FONT=Comic Sans MS] هیچ سرزنش و ملامتی در کار نبود هیچ عیب جویی، ترس و وحشتی  
[FONT=Comic Sans MS] در میان نبود و هر شب آن زن با طی راه سخت و دشوار کوهستان برای  
[FONT=Comic Sans MS] ببر غذا می برد و در حالی که سر او را در دامن خود می گذاشت،  
[FONT=Comic Sans MS] دست نوازش بر مویش می کشید چند ماه دیگر نیز اینگونه گذشت  
[FONT=Comic Sans MS] تا آنکه شبی زن به ملایمت تار مویی از سبیل ببر کند و  
[FONT=Comic Sans MS] روانه ی خانه اش شد.  
[FONT=Comic Sans MS] صبح که شد، شادمان به کوهستان نزد آن  
[FONT=Comic Sans MS] راهب رفت تار موی سبیل ببر را مقابل او گذاشت  
[FONT=Comic Sans MS] و در انتظار نشست.  
[FONT=Comic Sans MS] فکر می کنید آن راهب چه کرد؟  
[FONT=Comic Sans MS] نگاهی به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشی انداخت که  
[FONT=Comic Sans MS] در کنارش شعله ور بود.  
[FONT=Comic Sans MS] زن، هاج و واج نگاهی کرد در حالی که چشمانش داشت از  
[FONT=Comic Sans MS] حدقه بیرون می زد ماند که چه بگوید.  
[FONT=Comic Sans MS] راهب با خونسردی رو به زن کرد و گفت:  
[FONT=Comic Sans MS] مرد تو از آن ببر کوهستان، بدتر نیست،  
[FONT=Comic Sans MS] توئی که توانستی با صبر و حوصله،  
[FONT=Comic Sans MS] عشق و محبت خودت را نثار حیوان کوهستان کنی  
[FONT=Comic Sans MS] و آن ببر را رام خودت سازی،  
[FONT=Comic Sans MS] در وجود تو نیرویی است که گواهی می دهد  
[FONT=Comic Sans MS] توان مهار خشم شوهرت را نیز داری،  
[FONT=Comic Sans MS] پس محبت و عشق را به او ببخش و  
[FONT=Comic Sans MS] با حوصله و مدارا خشم و عصبانیت را از او دور ساز!  
  [FONT=Comic Sans MS]
 
 

ای خدای مهربان ....
تو چه گسترده و بی صدا می بخشی و ما چه حسابگرانه تسبیح می گوئیم
 
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”