آتلانتيس، واقعيت بين
1. آتلانتيس و بين النهرين
1ـ1 مقدمه
افلاطون در دو رساله خود تحت عنوان كريتياس و تيمائوس، به شرح سرزميني ناشناخته مي پردازد كه از تمدني بسيار بلندپايه در ميان تمدنهاي آن زمان برخوردار بوده است. اين سرزمين وسيع گرچه غالباً در بررسي افسانه ها بدان پرداخته شده و هيچ توصيف ديگري از آن در منابع تاريخي نيامده است اما در تاريخ تمدنهاي ديرينه آنچنان اعتباري كسب نموده است كه ويل دورانت در دوره تاريخ تمدن خود از آن بنام تمدن گمشده ياد كرده وافزون بر اينها ، تحقيقات گسترده اي درخصوص موقعيتهاي احتمالي آن انجام شده است.
آنچه كه امروزه بعنوان يك نظريه غالباً پذيرفته شده در باره موقعيت آتلانتيس ، مطرح است اين سرزمين را در اقيانوس اطلس (آتلانتيك) ميداند. البته بايد در اينجا به بيش از ده موقعيت فرضي ديگري كه در نقاط مختلف زمين بعنوان آتلانتيس شناخته شده اند اشاره نمود. گرچه نبايد به تحقيقاتي كه تاكنون در زمينه باستانشناسي، محدود شد اما اين امر، يك واقعيت مسلم است كه آنچه كه بنام قاره آتلانتيس در اقيانوس اطلس و ساير نقاط ديگر نمايان است بسياري از مراجع علمي را به اين امر كشانده است كه اين تمدن گمشده را افسانه بشمارند زيرا بنابر مهمترين دلايل آنها، هيچگونه مدرك مستند براي چنين تمدن پيشرفته اي ـ آنگونه كه افلاطون به شرح آن ميپردازد ـ بدست نيامده است. درحاليكه با نگرش درست به ابعاد اين داستان و تلاش درجهت انطباق با واقعيتهاي تاريخي، ميتوان به اين امر كه ممكن است آتلانتيس، فراسوي ذهنيات افلاطون، يك واقعيت باشد دست يافت.
آنچه كه در اين بررسي بدان پرداخته ميشود ، افزون بر زمينه هاي تحقيقي كه تاكنون در اين باره انجام شده است (و در آنها كوشش شده است تا از برداشتهاي مختلفي كه از ديدگه هاي اسطوره شناسي ، تيره شناسي ،بررسي زمين نگاري مي توان ابراز نمود زواياي هندسه فرضي رساله افلاطون را در اشكال مختلف طبيعي زمين منطبق سازند)، به تحليل اثر افلاطون (از لحاظ منشاء ، ملاحظات اجتماعي و اوضاع محيطي) توجه نموده و ريشه هاي تاريخي آن را مورد بررسي قرار ميدهد.
2ـ1 موقعيت آتلانتيس
موقعيت مبنا در اين تحقيق ، منطقه بين النهرين است ، جايي كه بنظر مي آيد در نزديكي محل يافت شدن شواهد باستانشناسي حاكي از بقاياي كشتي نوح پيامبر قرار دارد (مطابق با روايات اديان مختلف). آنچه كه در اين نوشتار مدنظر قرار گرفته شده ، آنست كه ميبايد ارتباط منطقي ميان دو رخداد پيش گفته ـ روايت طوفان و داستان آتلانتيس ـ موجود باشد.
3ـ1 جهت يابي در داستان آتلانتيس
آنچه كه در انتخاب نواحي غربي در اقيانوس اطلس بعنوان آتلانتيس، عامل موثر بشمار مي آيد موضوع موقعيت اين سرزمين نسبت به محل سكونت اقوامي است كه به صورتي به شرح داستاني مشابه پرداخته اند. به اعتقاد اقوام بسيار قديمي ساكن در اروپا و آفريقا، اين سرزمين گمشده در اقيانوسي واقع در مغرب ميباشد. درعين حال افسانه هاي قبايل كلمبيا و آمريكا، آن را در دريايي واقع در شرق ميدانند.
بايد توجه نمود كه موقعيت جغرافيايي جهان در نوشته هاي مردمان قديم اروپايي و مناطق مربوطه عيناً با آنچه ما تصور ميكنيم يكسان نبوده و براي نمونه در نقشه اي كه يك كشيش مسيحي بنام آتاناسيوس كرچر (Athanasius Kircher) براساس نوشته هاي مصريان و افلاطون رسم نموده است قاره ها، وارونه ترسيم گرديده اند. بي ترديد اين استدلال در ميان معتقدان به اقيانوس اطلس بعنوان موقعيت آتلانتيس، كه وارونگي نقشه به سبب كمبود اطلاعات اقيانوس شناسي ميباشد با توجه به ابعاد گسترده اطلاعات اقوام كشتيران آنزمان، تصوّري ناموجّه بنظر مي آيد.
4ـ1 ويژگيهاي منطقه اي
آنچه كه افلاطون در مقالات خود بدان استناد ميكند ـ چنانچه گفته خواهد شد ـ آثار و شرحي است كه در معابد مصري آمده است. اما جداي از اين رسالات، در نوشته هاي مصريان هم شرحي از سرزمين گمشده بميان آمده و به نقل از كاهنان شهر سعسيس، در يك نوشته چنين نقل شده است:
در زماني بسياردور، آتشسوزي مهيبي در زمين رخ داده و درمقايسه با كساني كه در كنار رودها يا درياها ميزيستند، مسئـوليت بيشتري متوجه آنهايي كه در قلل كوهها و ارتفاعات خشك زيست ميكردند، ميگرديد. به عبارت ديگر، آنزمان كه خدايان زمين را با سيلاب و طوفان نفرين كنند، تنها چوپانان و گلهداراني كه در كوهستان زندگي ميكنند، باقي مانده و آنهايي كه در شهرها و در سواحل رودخانه ميزيند، به قعر دريا كشيده ميشوند.
چنين شرحي كه در منابعي مصري آمده تصويري را از يك موقعيت خشكي با درياها، كوهستانها و ارتفاعات خشك بدست ميدهد كه با آنچه كه افلاطون به توصيف آن بعنوان يك جزيره پرداخته است بسيار فاصله دارد. بايد توجه نمود كه ميبايد اعتبار اين منابع را در مقايسه با نوشته افلاطون ـ كه بطور غيرمستقيم از اين مراجع استفاده كرده و در محتواي آن، جرحوتصرف نموده است ـ بسيار ارزشمندتر دانست.
2. همگونيهاي زباني
1ـ2 منشاء واژه آتلانتيس
در ميان بسياري از زبانهاي رايج بين النهرين كه مهمترين آنها، زبانهاي سامي است ميتوان ردي از اين واژه را جستجو نمود. براي نمونه در زبان ريشه دار از اين زبانها ـ عربي ـ با چنين كلماتي مواجه هستيم:
طسّ : بمعناي تشت، فرو بردن در آب
طسلّ : آب روان بر روي زمين
طيسل : آب بسيار زياد، تشت
و بويژه اطلِنسا كه در اين زبان، امروزه بمعناي
1) روان شدن عرق (خوي) به تمامي بدن
2) از جايي به جايي رفتن
مي باشد.
آنچه كه در اين ميان بسيار قابلتوجه است واژه "طلسم" است كه در اين زبان بمعناي "سومر" يا "سامر" است. دو واژه پيشگفته در ريشه، به معناي "طلسم" هستند.
بنابراين بنظر مي آيد كه با توجه به همگونگي صوري و معنايي ميان وژگاني همچون طسل و... با آتلانتيس و آتلانتيك (در عربي اطلس)، رويداد بريز آبروي آتلانتيس، از چنان فاصله نزديكي با سرزمينهاي سامي زبان برخوردار باشد كه در ايجاد يا تغيير معناي چنين وژگاني نقش خاصي داشته است. خود واژه آتلانتيس، داراي ريشه هندواروپايي ميباشد.
2ـ2 آتلانتيس و اساطير
در اساطير بابلي به نوعي تغيير تمايل فكري نمرود (پادشاه آن ديار) به ناراستي اشاره شده كه درنتيجه آن بواسطه خشم خداوند بر او، بابليان توانايي درك زبان خود را ازدست داده و اين امر به پراكندگي زبان ـ آنگونه كه هر يك به زباني سخن ميگفتند ـ منجر گرديد. در كتاب آنها چنين آمده:
آنهايي كه به طلوع خورشيد خيره ميشوند... قبل از عزيمت به غرب همه به يك زبان سخن ميگفتند، نگهان خداوند بر آنان خشم آورد و زبانشان تغيير كرده و نوع مكالمه آنها عوض شد. وقتي كه از تولان (Tulan) جدا شدند، آنچه را كه شنيده و ميفهميدند، برايشان غيرقابلدرك شد. گفتند: "افسوس كه ما سخن گفتن خود را ترك كرديم، زماني كه از تولان جدا شديم، زبانمان يكي بود و آنجا كه زاده شده بوديم، زباني يكسان داشتيم..."
تناسب ميان واژه هاي تولان و آتلانتيس كه بنظر مي آيد نخستين امر مبرهن باشد مبين آنست كه تولان، گر دلالت بر ناحيه يا قلمرو باشد به آتلانتيس اشاره داشته و گر به يك فرد نيز رجوع شود باز هم با چنين برداشتي مواجه ميشويم چون در بسياري از متون مذهبي يك فرد، ميتواند دلالت بر يك قوم نيز نمايد. در آمريكاي مركزي نيز با نامي مشابه ـ تولان (Tollan) مواجه ميشويم.
3ـ2 مشابهت اسامي
در رساله افلاطون، سخن از شهر "گاد" بهميان آمده است. بنظر مي آيد كه افلاطون در ارائـه رساله خود با وارد كردن شخصيتهاي يوناني و نيز مختصات شناخته شده براي وي، به تحليل موضوع به شرحي كه خود تصور ميكرده و نيز خود ميخواسته اقدام نموده و مينويسد:
به برادرش (منظور اطلس است)... سرزميني كه هماكنون گاد ناميده ميشود، تعلق گرفت.
شهري بنام گاديس (Gadiz) در اسپانيا ـ بواسطه نزديكي با موقعيت اقيانوس اطلس (بعنوان موقعيت آتلانتيس) ـ نقطه اي است كه بعنوان موقعيت امروزي سرزمين گاد باشد موردتوجه قرار گرفته است. اما بعيد بنظر مي آيد كه كاهنان مصري بدان اشاره داشته باشند. با توجه به ارتباط ديرينه ميان مصريان و اقوام بين النهرين، آنچه كه بيشتر موردتوجه قرار ميگيرد شهر عمده "گاده" است. اين شهر كه در دوره سومريان (كه آنها را نسل بعدي آتلانتيس ميدانيم) پايتخت آنان بشمار ميرفت افزون بر احتمال بيشتر، از همگونگي نامي با شهر گاد برخوردار ميباشد.
3. انطباق زمين نگاري
1ـ3 وضعيت اقليمي
بنابر نوشته افلاطون ، آتلانتيس ناحيه اي بود كه بواسطه بهار گرم و دلپذير خود، فيلها و ساير جانوراني (كه افلاطون از آنها بعنوان حيوانات آفريقايي نام ميبرد) را بهسوي جنگلهاي سرسبز خود ميكشانيد.
اين ويژگي گرچه دربسياري از مناطق روي سطح زمين ، مشترك است اما بايد به اين نكته توجه نمود كه منطقه بين النهرين در مقايسه با يونان ، ميتواند سرزميني نيمهگرمسيري محسوب شود كه واجد چنين شرايطي باشد. رشد ميوه هاي پوست سخت كه افلاطون بدان اشاره مي نمايد را ميتوان در ناحيه بين النهرين متصور شد . بويژه اينكه اگر پرورش امروزي درختان گرمسيري در اين منطقه، در دوراني كه سيلاب پذيرفته شده بين النهرين رخ نداده باشد درنظر گرفته شود اين تصور بسيار محتمل بنظر مي آيد.
سئـوالي كه در اينجا ميتواند مطرح باشد اينست كه آيا مي توان ماموتها را كه زيستگاه آنها در نواحي بالاي كوه هاي ناحيه بين النهرين واقع بوده و دوره انقراض آنها را پيش از 11100 سال قبل ـ همزمان با زمان اضمحلال آتلانتيس ـ ميدانند در اين داستان وارد نمود؟
2ـ3 وسعت آتلانتيس
براساس محاسبه ابعادي كه افلاطون براي سرزمين آتلانتيس منظور نموده است اين سرزمين از وسعتي برابر با صد و پنجاه و چهار هزار ميل مربع برخوردار بوده است. گر منطقه اي كه بين النهرين و پيرامون آن را دربرميگيرد را شامل عراق فعلي (با وسعت تقريبي حدود 430 هزار كيلومتر) و نقاط هم پايه خارج از محدوده مرزهاي اين كشور (در سوريه ، غرب ايران و بخشهايي از جنوب شرقي تركيه كنوني) بدانيم در اينصورت مساحت اين مناطق بالغ بر ميزان 500 هزار كيلومتر ( برابر با 154 هزار ميل مربع ) ميگردد كه همان وسعت سرزمين آتلانتيس است.
از ويژگيهاي ديگر مشترك ناحيه بين النهرين و آتلانتيس در اينست كه در شمال اين سرزمين گمشده، كوههاي مرتفع قرار دارد، همانگونه كه در مناطق واقع در بخش شمالي بين النهرين با چنين خصوصيتي روبرو ميباشيم
::::::::::: اسطوره آتلانتيس ::::::::::
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

- پست: 3051
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴, ۳:۴۵ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 351 بار
- سپاسهای دریافتی: 1579 بار
- تماس:

- پست: 3051
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴, ۳:۴۵ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 351 بار
- سپاسهای دریافتی: 1579 بار
- تماس:
4. جمعيت آتلانتيس
رساله كريتياس ، از جمعيت بيست ميليون نفر در اين منطقه سخن به ميان آورده است. اين رقم گرچه با آمارهاي تخميني در آن دوران هيچ منطقه روي زمين نميتواند مطابقت داشته باشد و عوامل مختلفي (ازجمله تغيير مقياس سرشماري و يا تمايلي كه به فزونشماري و دادن ارزشهاي فوق معمول در منابعي از اين دست) ممكن است در تغيير ارقام موثر باشد اما خود ميتواند مبين تراكم جمعيت در آتلانتيس باشد. البته بايد اين نكته را پذيرفت كه احتمالاً افلاطون در فرانمود اين ارقام براي يونانياني كه ميخواسته بدان وسيله عظمت قدرت ساكنان آتلانتيس را مجسم كنند به ارائـه چنين ارقامي دست يازيده است. درهرحال صرفنظر از عواملي كه ممكن است در اين امر مهم باشند بايد پذيرفت كه تنها در ناحيه بين النهرين است كه ميتوان به چنين انبوهش جمعيتي دست يافت چرا كه اقوام بسياري از دورانهاي ديرينه در آنجا بسر مي بردند.
5. وضعيت كشاورزي در آتلانتيس
1ـ5 پتانسيل طبيعي
در اين باره افلاطون چنين نقل ميكند كه در آتلانتيس ، ترعه هايي متقاطع جهت آبياري زمين حفر شده بود و كشتزارهاي گندم آن كه سالي دو بار به حاصل مينشست به وسيلهي اين آبره ها ، سيراب ميشدند.
گر به ويژگيهاي مشابه در بين النهرين توجه كنيم درمييابيم كه اين ناحيه واجد چنين خصوصياتي بوده است. از نظر پتانسيل طبيعي، در منطقه فوق دو رود پرآب دجله و فرات جريان داشتند كه از محدوده سواحل مديترانه اي سوريه (درغرب) آغاز شده و به شهر بابلي اريحا (كه بعدها برپا شد) امتداد مييافت. بدينگونه بين النهرين توانست منطقه اي مساعد براي ايجاد ترعه هايي كه امكان آبياري مناطق تحت پوشش را فراهم ميساختند ، باشد. اين منطقه (بطور متمركز در يك ناحيه هلالي حاصلخيز) كه از ده هزار سال پيش تمدن انساني در آن آغاز گرديد بي ترديد مي تواند يگانه موقعيت برجسته اي باشد كه واجد خصوصيات آتلانتيس است.
2ـ5 سيستم آبياري
افزون بر اينها ، بايد دانست كه مسئـله ابداع آبياري در شش هزار سال پيش در بين النهرين مطرح گرديد. بدينگونه كه انسان در اين زمان براي نخستين بار ، از طريق حفر خندق دور از سواحل رودهاي فوق، اقدام به هدايت آب آنها به كشتزارهاي خود گرديد. درنتيجه در تمدن سومري، كانالهاي آبياري و ايجاد شبكه هاي مربوطه بسيار بكار گرفته ميشد. در مقاله كريتياس، افلاطون به خندقي اشاره ميكند كه دورتادور فلات جزيره گسترده بود. وي معتقد است كه اين خندق ـ نه بدست انسان ـ بلكه از رودهايي كه فلات را آبياري ميكردند ايجاد شده بود.
3ـ5 كشاورزي
نكته بااهميت در اين ميان آنست كه از قديم الايام رويش گياهان گندم (و نيز جو) بصورت وحشي در دامنه هاي بالايي دو رود دجله و فرات وجود داشته است. بديهي است مردمان ناحيه بين النهرين ـ همانگونه كه امروزه نيز چنين ميباشد ـ برزگران مسلمي در تاريخ ميباشند، خاصه اينكه اقدام انسان به كشت دانه در اين ناحيه ، به يازده هزار سال پيش بازميگردد. بگونه اي كه تمدن پس از طوفان (سومريان)، تمدني كشاورزي بشمار ميرفت.
6. دانش و تكنولوژي در آتلانتيس و بين النهرين
1ـ6 معماري
آنچه كه افلاطون در باره ويژگي ساختمان سازي از آتلانتيس بيان ميكند را يك معمار دانماركي بنام جين تولين بازسازي كرده است. نماي ترسيمي وي، دقيقاً با معابد زيگوارت كه بصورت مكعبهاي عظيم (ساخته شده از خشت) برهم چيده ميشدند مطابقت مينمايد.
2ـ6 فلزكاري
بنظر مي آيد كه آنچه كه در رساله افلاطون درباره استفاده از برنز آمده است نامطمئـن باشد زيرا كه تاريخ كشف اين آلياژ كه آن را 4000 سال پيش ازميلاد (برخي بين 1000 تا 3500 پيش ازميلاد) ميدانند نميتواند با زمان موردنظر افلاطون (11500 سال پيش از زمان وي) مطابقت نمايد. لذا گر نتوان درباره تاريخ كشف برنز ، به يك بازنگري دست پيدا كرد بايد در مورد زمان موردنظر افلاطون ترديد نمود.
در اين حالت بروشني درمييابيم كه از زمان اختراع مفرغ به اين سو، (تاريخ كاربرد آن در ايران، حدود سه هزار سال پيش ازميلاد است) مردم ساكن بين النهرين به امر فلزكاري اشتغال داشته و در كار با فلزاتي چون طلا، نقره و مس، كارگشتگي بسيار داشتند. اين امر در آتلانتيس كه بكاربري فلزات در آن، بسيار نمايان بود از شاخصه هاي تمدن اين سرزمين بشمار مي آيد.
3ـ6 صنعت چوب
در باره سومريان اعتقاد بر اين است كه آنان از الوار و تير براي خانهسازي استفاده ميكردند. در آتلانتيس نيز چوب فراوان دردسترس قرار داشته و بدين خاطر نجاران به كارهاي چوبي مختلف مي پرداختند.
چنين استنباط ميشود كه سرزمين نخستين سومريان، داراي جنگل و بيشه بوده است. افلاطون در باره اين بيشه ها و درختان در آتلانتيس چنين ابراز ميدارد كه چشمه هاي فراوان در آتلانتيس، آب موردنياز آنها را تأمين ميكردند.
4ـ6 دانش و ستاره شناسي سومريان
از طرفي آنچه كه سومريان ـ بعنوان نخستين ساكنان شناخته شده بين النهرين ـ در دسترس داشته اند نشانگر اطلاعات بسيار پيشرفته اي است كه اين قوم بدان دست يافته اند. يك تصوير متعلق به منجمان سومري، جايگاه دوازده ستاره يا سياره (يا قمر) را نشان داده و بنابر نظرات آنان، اين ده سياره تيره كه با چشم معمولي ديده نميشوند در فاصله هر 3600 سال يكبار قابلرويت هستند. چنين استنباط ميشود كه ستاره شناسان باستاني، از دستگاهي كه ميتوان آن را نوعي تلسكوپ ناميد استفاده ميكردند. نمونه اي از كريستالي كه در يكي از خزانه هاي نينوا بدست آمده است بعنوان يك ذره بين اپتيكي شناخته شده است. كشف ديگر ابزارهاي شيشه اي كه در درياهاي اسمرالدا و اكوادور، معادن مكزيكو، لاونتا و نيز معابد ليبي بدست آمده اند نشان ميدهد كه يافته هاي ستاره شناسي ـ كه در نزد سومريان و بعدها بابليان و هنديان باستان، بسيار زياد است ـ از چه منشأيي توانسته است در سراسر دنيا در ميان اقوام مختلف پراكنده شود. در اساطير كلدانيان از خداي كلده ـ اتانا (Etana) ـ كه خود پادشاهي از سومريان بود در هنگام بازگشت وي از فضا، در وصف زمين چنين نقل شده است:
همچنانكه از زمين دور مي شدم، زمين نيز از من فاصله ميگرفت، ابتدا كوهها را همچون تپه هاي كوچك و دريا را همانند طشت پر از آب ديدم. خشكي را همانند مزرعه شخم زده و درياي پهناور را همانند سبد نان عريضي مشاهده ميكردم. بالاخره، خشكيها و درياها از نظر نپديد شد و زمين همانند ساير ستارگان و به ابعاد همانها ديده شد.
اين امر هرچند ممكن است از نظر تكنولوژي، تنها يك آرزو براي انسان اوليه باشد كه چنين در قالب افسانه نمودار گرديده باشد اما بيشك ابعاد ريشه هاي تاريخي اطلاعات در نزد سومريان را مي رساند. همين دانش و تمدن بعدها ازطريق آنچه كه مصريان، آن را خداي عقل و جادو ميناميدند ـ درپي سيل بزرگ، به ناحيه نيل انتقال يافته و بصورت تمدن سازمانيافته و پيشرفته مصر در آمد، تمدني كه به تعبيري تنها ده يك ابعاد پيچيده آن شناخته شده است. اين وجوه عالي صنايع، علوم و معماري ازطريق ناقلان تمدن ـ فينيقيها و كارتاژها ـ به ميان اقوام مايا و آزتك انتقال يافته و در تمدنهاي بظاهرمنفرد مايا، اينديان و بعدها آمريكاي مركزي نمودار شد. اهالي بابل (و درپي آن ديگر اقوام ساكن در بين النهرين) نيز تمدن خود را از سومريان دريافت نمودند.
7. آتلانتيس و افسانه ها
1ـ7 پراكندگي داستان
در ميان بسياري از اقوام باستاني در سرتاسر جهان، اين اعتقاد كه خود را از سرزمينهاي گمشده اي ميدانند موجود ميباشد. گر به شمار وسيع مردم باسك، نژاد سلت، ولش و گل، و نيز بسياري از مردم پرتقال، ساكنان جزيره ايبري (واقع در اسپانيا)، وايكينگها و نيز قبايل بسياري كه در سراسر ناحيه شمالي آفريقا بسر ميبرند، اقوام آزتك (در مكزيك) توجه كنيم، درمييابيم كه اين شمار كثير جمعيّت درحالي خود را به يك سرزمين گمشده منسوب ميدارند كه داستاني ـ به آن ابعاد كه افلاطون به شرح آن پرداخته است ـ در نزد هيچيك از آنان، نقل نميشود. اين امر افزون براينكه مبين آنست كه نميتوان به اين شمار از اخلاف آتلانتيس (كه بي ترديد هيچكدام نقش موثر و اساسي در انتقال تمدن پيشرفته آتلانتيس نداشته اند و غالباً در رديف اقوام نامتمدّن قرار ميگيرند) بعنوان ساكنان آن تمدّن گمشده در دوران اضمحلال آن نگريست بايد به سبب بيشينگي جمعيّتي براين اعتقاد بود كه آنها، صرفاً بايد اقوامي باشند كه زماني در ناحيه اضمحلال يافته آتلانتيس بسر ميبردند. به سبب دگرگونيهاي گسترده اي كه در نظامهاي اجتماعي و فكري ـ ناشي از ظهور بيشترين تعداد مذاهب در ناحيه بين النهرين و پيرامون آن تا درياي مديترانه ـ رخ داده است رويداد آتلانتيس با آنچه كه طوفان نوح ناميده ميشود جايگزين گرديد به گونه اي كه چنين عنواني ـ احتمالاِ مربوط به يك قوم مشرك ـ بكار نمي رود، وضعيتي كه در باره يك رويداد اسطوره اي موازي ايراني ـ پيشگويي زمستان بسيار سرد و ساختن دژ مستحكم در برابر آن ـ نمود گرديد. اما فينقيها و دريانوردان كارتاژ (كه به شرح آنچه گفته ميشود با آتلانتيس در ارتباط بودند)، آن را به نواحي آمريكاي مركزي و بخشهاي شمالي آمريكاي جنوبي انتقال دادند.
1ـ1ـ7 عوامل پراكندگي: فينيقيها و كارتاژها
يكي از اموري كه در ارائـه تئـوريهاي مختلف در خصوص مبدأ آتلانتيس موثر ميباشد آنست كه اين داستان، در ميان بسياري از اقوام و قبايل رواج داشته است. گر قائـل به رويداد منطقه اي اين آتلانتيس باشيم بايد بر اين عقيده بود كه اين داستان را بايد يكي از گروه هاي اجتماعي ـ كه از ويژگيهاي آنها در جابجايي، ميتواند بكارگيري فنّ كشتيراني باشد ـ انتقال داده باشند.
فينيقيها و كارتاژها از جمله اقوامي هستند كه به دلايل بسياري، از چنين كارگشتگي بهره مند بوده اند بويژه دسته نخست كه بنظر مي آيد نقش مهمّي در انتقال تمدن در روزگاران قديم داشته اند. صدها كتيبه و نقوش سنگي كه بعنوان آثار اقامت اهالي فيتيقيه و كارتاژ در كناره هاي رودخانه هاي برزيل و نيز سواحل شرقي آمريكاي جنوبي نمودار شده است مبيّن مسافرتهاي بسيار طولاني اين اقوام است (كه بر ميزان جابجايي هاي كشتيهاي مصريان نيز افزون ميباشد). گرچه بايد بر اين اعتقاد بود كه ابعاد آبهاي موجود در فاصله ميان قاره ها بايد كمتر از مقدار موجود باشد. زيرا شواهدي دردست ميباشد كه حوزه مديترانه در فاصله يازده يا دوازده هزار سال پيش، با شكستن تنگه جبل الطارق از آبهاي يخهاي ذوب شده (از طريق اقيانوس اطلس) پر از آب شده باشد و پيش از آن، مردمان متمدني در سرزمينهاي مديترانه زندگي ميكردند.
بدون ترديد آنچه كه اين اقوام ـ كه ميبايد آنان را در شمار نخستين كاشفان قاره آمريكا دانست ـ را به انجام چنين اقيانوس پيمايي توانمند ساخته است دانش وسيع در ساخت كشتيهاي عظيم الجثه و سازماندهي منظم و كامل چنين كشتيراني طولاني است. بسياري از منابع اطلاعات در اين باره، در تهاجم اسپانيايي ها ـ به دليل تنافر با متون ديني مسيحيت ـ بدست مبلغين متعصب مذهبي امحاء گرديده و اين امر، شمار معدود نوشته هاي دردسترس را غيرقابل قرائـت نموده است.
داستانها و رسومي كه از اخلاف اين گروه درميان قبايل سرخپوست بدست آمده است به چنين مراجعي مربوط ميگردد. نوع بازيهايي كه از نقاطي در شرق، به منتهي اليه نقاط در غرب رسيده است نيز مبين چنين امري است. بازي پارچس كه اصل آن به ايران و هندوستان بازميگردد به اقوام آزتك رسيده است.
در آثار كشف شده از شهر آكامبارو (واقع در ايالت گواناجاتو مكزيك)، تصاويري از افرادي كه در كنار جانوراني بظاهر شبيه به دايناسور قرار دارند ملاحظه ميشود. بنظر ميرسد كه لباسهاي آنها همانند لباسهاي مردمان ساكن در خاورميانه بوده و آنها از سرپايي هاي بنددار، زره زنجيري،كلاهخود و انواع سلاحهاي نظير استفاده ميكنند.
چنين وضعيتي در باره كارتاژهاي ساكن در اغلب مناطق تانزانيا نيز مصداق دارد. بگونه اي كه ميتوان چنين گفت كه هر كجا كه ردّ پايي از اين اقوام است بعنوان خاستگاه تمدن آتلانتيس مطرح پذير است زيرا آنان در انتقال بسياري از ويژگيهاي امپراطوري خود كه بواسطه امكانات بندري بسيار مجهز، مراكز بازرگاني بزرگ و نيز معابد عظيمي كه همگي از تمدن آتلانتيس نشان دارند نقش مهمي را دارا بودند، امري كه بايد مستقيماً و يا بطورغيرمستقيم از گروه هاي مربوط به آتلانتيس كسب نمايند. شايد يكي از منابعي كه امكان دست يافتن به اطلاعاتي در اين باره را فراهم ميسازد منابع مربوط به اقوام فينيقي و كارتاژ است. گرچه به سبب امحاء آثار مربوط به اين اقوام (بويژه در مورد كارتاژها كه بسياري از منابع تمدن آنان، در نتيجه هجوم يونانيان نابود گرديدند) چنين امري ميسر نميباشد.
با توجه به اين امر، بايد منشأ قاره آتلانتيس را در ناحيه اي واقع در نواحي شرقي درياي مديترانه جستجو كرده و بدين لحاظ سرزمين بين النهرين با چنان پيشزمينه پيشرفت، مي تواند مبدأ آتلانتيس را برساند.
2ـ7 كمربند اهرام
در مكزيك مركزي، هرم بزرگي بنام چولولا (Cholula) قرار دارد كه به هدف نجات دادن مردم از آنچه كه سيل بعدي خوانده ميشود ساخته شده است. گرچه بناهايي كه امروزه اقوام مايا ميسازند به سبب ترس از بلاياي دريايي، دورتر از ساحل قرار دارد و پيشروي جاده ها و ساختمانها در دريا نيز تأييدي بر چنين ترسي از تهديد سيل است اما ايجاد هرم، ابعاد وسيعتري دارد. در مصر نيز چنين وضعيتي برقرار بوده و ايجاد اهرام در ناحيه اطراف رود نيل نيز مويد بكاربري تكنيك يكساني است كه احتمالاً براي جلوگيري از آثار مخرب طغيان رود نيل ميباشد.
اين موارد در آنچه كه "كمربند اهرام" ناميده ميشود به كرّات ملاحظه ميگردد، كمربند خاصي كه علاوهبر فرهنگ هرمسازي، سيستمهاي آبرساني را نيز دربردارد. بناهاي مربوط به آن، از شرق ـ شبه قاره هند، ايران و خاورميانه ـ و در غرب ـ از مصر، آفريقاي شمالي گرفته تا مكزيك و يوكاتان ـ در امتداد خط گذرنده از مدار 30 درجه شمالي گسترش يافته اند.
شكل ظاهري اهرام، بي شباهت به ساختمانهاي ساكنان آتلانتيس نبوده و بصورت معابد زيگوارت برهم چيده ميشوند. در اين اشكال غالباً از چندين قطعه سنگ يكپارچه اي استفاده شده است. نمونه عمده اين بلوكهاي سنگي را ميتوان در معبد عظيم بعلبك در لبنان ملاحظه نمود. بكاربري اين نوع سنگهاي يكپارچه كه در سراسر دنيا پراكنده اند نشانگر تكنيك پيشرفته در كار تراش، انتقال و نصب در مكانهايي بسيار دورتر از محل استخراج ميباشد.
8. نظام اجتماعي و عادات
1ـ8 ده پادشاه
در حدود 2000 سال پيش ازميلاد ـ پس از سقوط سلسله اور سومر ـ گروهي از تاريخنگاران به گردآوري شرح احوال سلسله هاي پيشين پرداخته و فهرست آنها نشان ميداد كه ده پادشاه، پيش از طوفان سلطنت نموده اند. البته با دستيابي به برخي آثار، اين اقوال آنها مورد تأإـيد قرار گرفته است. در داستان آتلانتيس افلاطون نيز درباره ده پادشاه كشور كه هر پنج يا شش سال يكبار، در ملاءعام ظاهر شده و بارعام ميدادند سخن گفته شده است.
2ـ8 ارتش آتلانتيس
ارتش آتلانتيس كه افلاطون به شرح آن ميپردازد مجهز به ارابه هاي جنگي بودند كه به شمار 10 هزار ارابه ميرسيد. چنين ويژگياي در ارتش سومر ملاحظه ميشود. در ارابه هاي جنگي سومريان، تركشي كه در جلوي ارابه وصل بود به تيرانداز آن، امكان اين را ميداد كه با نيزه هاي سبك، به دشمن يورش برد.
3ـ8 خدايان سومر
چنين استنباط شده است كه سومريان از سرزمين كوهستاني آمده و خدايانشان را درحاليكه بر كوه ها ايستاده اند به نمايش ميگذاردند.
چنين وضعي در باره آتلانتيس نيز برقرار است. كوه هاي شمالي آتلانتيس، از نظر مردم اين ناحيه محلي است كه خداوند در بلندترين قله آن در انزوا زندگي ميكند.
4ـ8 يوگا
در باره تاريخچه يوگا چنين گفته اند كه اسرار آن را گروهي از دريانورداني كه از طوفان آتلانتيد نجات يافته اند باخبر بوده و به سرزمين هند انتقال دادند. با توجه به اينكه اين شبه قاره از نخستين نقاطي است كه با تغييرات اقليمي موردنظر، ميشود بعنوان مرجوع از آن نام برد بايد بر اين اعتقاد بود كه بين النهرين، محتملترين ناحيه مينمايد. نمود يك تمدن عمده شهري در اين شبه قاره كه برخوردار از سيستم شبكه اي درشهرسازي بود نيز مبين آنست كه چنين تمدني گمشده اي مي بايد در ابعادي نزديكتر از اقيانوس اطلس قرار داشته باشد.
5ـ8 تربيت جانوران
در تمدن آتلانتيس، اسب از شاخصه مهم بشمار مي آيد. افلاطون به اهلي نمودن اين حيوان اشاره نموده و معتقد است كه پوزئيدن، آن را در آتلانتيس گرد آورده است.
در ناحيه اي كه جلگه بين النهرين را به تمامي نقاط تحت قلمرو سومر مرتبط مينمود ، از اسب براي حمل ونقل استفاده ميشد (اين حيوان را بنام الاغ كوهستاني ميناميدند و اين بدليل آنست كه الاغ زودتر مورد استفاده قرار گرفت(.
9. گاه شماري قومي و تاريخ آتلانتيس
تقويمهاي بابلي، مصري و هندو ـ كه هر سه از تمدن پيش از طوفان بين النهرين نشأت گرفته اند ـ مبين آن هستند كه تمدن آنها از دوره اي به قدمت 11500 تا 11000 سال پيش ازميلاد آغاز شده است. آغاز اين تقويمها را بايد با ذوب شدن يخهاي قطبي (متعلق به آخرين يخبندان) كه با يك رويداد جهاني همراه است مقارن دانست. اين زمان، بگونه اي دقيق با تاريخ موردنظر افلاطون ـ9000 تا 12000 ق.م. مطابقت مينمايد
ادامه دارد ....
رساله كريتياس ، از جمعيت بيست ميليون نفر در اين منطقه سخن به ميان آورده است. اين رقم گرچه با آمارهاي تخميني در آن دوران هيچ منطقه روي زمين نميتواند مطابقت داشته باشد و عوامل مختلفي (ازجمله تغيير مقياس سرشماري و يا تمايلي كه به فزونشماري و دادن ارزشهاي فوق معمول در منابعي از اين دست) ممكن است در تغيير ارقام موثر باشد اما خود ميتواند مبين تراكم جمعيت در آتلانتيس باشد. البته بايد اين نكته را پذيرفت كه احتمالاً افلاطون در فرانمود اين ارقام براي يونانياني كه ميخواسته بدان وسيله عظمت قدرت ساكنان آتلانتيس را مجسم كنند به ارائـه چنين ارقامي دست يازيده است. درهرحال صرفنظر از عواملي كه ممكن است در اين امر مهم باشند بايد پذيرفت كه تنها در ناحيه بين النهرين است كه ميتوان به چنين انبوهش جمعيتي دست يافت چرا كه اقوام بسياري از دورانهاي ديرينه در آنجا بسر مي بردند.
5. وضعيت كشاورزي در آتلانتيس
1ـ5 پتانسيل طبيعي
در اين باره افلاطون چنين نقل ميكند كه در آتلانتيس ، ترعه هايي متقاطع جهت آبياري زمين حفر شده بود و كشتزارهاي گندم آن كه سالي دو بار به حاصل مينشست به وسيلهي اين آبره ها ، سيراب ميشدند.
گر به ويژگيهاي مشابه در بين النهرين توجه كنيم درمييابيم كه اين ناحيه واجد چنين خصوصياتي بوده است. از نظر پتانسيل طبيعي، در منطقه فوق دو رود پرآب دجله و فرات جريان داشتند كه از محدوده سواحل مديترانه اي سوريه (درغرب) آغاز شده و به شهر بابلي اريحا (كه بعدها برپا شد) امتداد مييافت. بدينگونه بين النهرين توانست منطقه اي مساعد براي ايجاد ترعه هايي كه امكان آبياري مناطق تحت پوشش را فراهم ميساختند ، باشد. اين منطقه (بطور متمركز در يك ناحيه هلالي حاصلخيز) كه از ده هزار سال پيش تمدن انساني در آن آغاز گرديد بي ترديد مي تواند يگانه موقعيت برجسته اي باشد كه واجد خصوصيات آتلانتيس است.
2ـ5 سيستم آبياري
افزون بر اينها ، بايد دانست كه مسئـله ابداع آبياري در شش هزار سال پيش در بين النهرين مطرح گرديد. بدينگونه كه انسان در اين زمان براي نخستين بار ، از طريق حفر خندق دور از سواحل رودهاي فوق، اقدام به هدايت آب آنها به كشتزارهاي خود گرديد. درنتيجه در تمدن سومري، كانالهاي آبياري و ايجاد شبكه هاي مربوطه بسيار بكار گرفته ميشد. در مقاله كريتياس، افلاطون به خندقي اشاره ميكند كه دورتادور فلات جزيره گسترده بود. وي معتقد است كه اين خندق ـ نه بدست انسان ـ بلكه از رودهايي كه فلات را آبياري ميكردند ايجاد شده بود.
3ـ5 كشاورزي
نكته بااهميت در اين ميان آنست كه از قديم الايام رويش گياهان گندم (و نيز جو) بصورت وحشي در دامنه هاي بالايي دو رود دجله و فرات وجود داشته است. بديهي است مردمان ناحيه بين النهرين ـ همانگونه كه امروزه نيز چنين ميباشد ـ برزگران مسلمي در تاريخ ميباشند، خاصه اينكه اقدام انسان به كشت دانه در اين ناحيه ، به يازده هزار سال پيش بازميگردد. بگونه اي كه تمدن پس از طوفان (سومريان)، تمدني كشاورزي بشمار ميرفت.
6. دانش و تكنولوژي در آتلانتيس و بين النهرين
1ـ6 معماري
آنچه كه افلاطون در باره ويژگي ساختمان سازي از آتلانتيس بيان ميكند را يك معمار دانماركي بنام جين تولين بازسازي كرده است. نماي ترسيمي وي، دقيقاً با معابد زيگوارت كه بصورت مكعبهاي عظيم (ساخته شده از خشت) برهم چيده ميشدند مطابقت مينمايد.
2ـ6 فلزكاري
بنظر مي آيد كه آنچه كه در رساله افلاطون درباره استفاده از برنز آمده است نامطمئـن باشد زيرا كه تاريخ كشف اين آلياژ كه آن را 4000 سال پيش ازميلاد (برخي بين 1000 تا 3500 پيش ازميلاد) ميدانند نميتواند با زمان موردنظر افلاطون (11500 سال پيش از زمان وي) مطابقت نمايد. لذا گر نتوان درباره تاريخ كشف برنز ، به يك بازنگري دست پيدا كرد بايد در مورد زمان موردنظر افلاطون ترديد نمود.
در اين حالت بروشني درمييابيم كه از زمان اختراع مفرغ به اين سو، (تاريخ كاربرد آن در ايران، حدود سه هزار سال پيش ازميلاد است) مردم ساكن بين النهرين به امر فلزكاري اشتغال داشته و در كار با فلزاتي چون طلا، نقره و مس، كارگشتگي بسيار داشتند. اين امر در آتلانتيس كه بكاربري فلزات در آن، بسيار نمايان بود از شاخصه هاي تمدن اين سرزمين بشمار مي آيد.
3ـ6 صنعت چوب
در باره سومريان اعتقاد بر اين است كه آنان از الوار و تير براي خانهسازي استفاده ميكردند. در آتلانتيس نيز چوب فراوان دردسترس قرار داشته و بدين خاطر نجاران به كارهاي چوبي مختلف مي پرداختند.
چنين استنباط ميشود كه سرزمين نخستين سومريان، داراي جنگل و بيشه بوده است. افلاطون در باره اين بيشه ها و درختان در آتلانتيس چنين ابراز ميدارد كه چشمه هاي فراوان در آتلانتيس، آب موردنياز آنها را تأمين ميكردند.
4ـ6 دانش و ستاره شناسي سومريان
از طرفي آنچه كه سومريان ـ بعنوان نخستين ساكنان شناخته شده بين النهرين ـ در دسترس داشته اند نشانگر اطلاعات بسيار پيشرفته اي است كه اين قوم بدان دست يافته اند. يك تصوير متعلق به منجمان سومري، جايگاه دوازده ستاره يا سياره (يا قمر) را نشان داده و بنابر نظرات آنان، اين ده سياره تيره كه با چشم معمولي ديده نميشوند در فاصله هر 3600 سال يكبار قابلرويت هستند. چنين استنباط ميشود كه ستاره شناسان باستاني، از دستگاهي كه ميتوان آن را نوعي تلسكوپ ناميد استفاده ميكردند. نمونه اي از كريستالي كه در يكي از خزانه هاي نينوا بدست آمده است بعنوان يك ذره بين اپتيكي شناخته شده است. كشف ديگر ابزارهاي شيشه اي كه در درياهاي اسمرالدا و اكوادور، معادن مكزيكو، لاونتا و نيز معابد ليبي بدست آمده اند نشان ميدهد كه يافته هاي ستاره شناسي ـ كه در نزد سومريان و بعدها بابليان و هنديان باستان، بسيار زياد است ـ از چه منشأيي توانسته است در سراسر دنيا در ميان اقوام مختلف پراكنده شود. در اساطير كلدانيان از خداي كلده ـ اتانا (Etana) ـ كه خود پادشاهي از سومريان بود در هنگام بازگشت وي از فضا، در وصف زمين چنين نقل شده است:
همچنانكه از زمين دور مي شدم، زمين نيز از من فاصله ميگرفت، ابتدا كوهها را همچون تپه هاي كوچك و دريا را همانند طشت پر از آب ديدم. خشكي را همانند مزرعه شخم زده و درياي پهناور را همانند سبد نان عريضي مشاهده ميكردم. بالاخره، خشكيها و درياها از نظر نپديد شد و زمين همانند ساير ستارگان و به ابعاد همانها ديده شد.
اين امر هرچند ممكن است از نظر تكنولوژي، تنها يك آرزو براي انسان اوليه باشد كه چنين در قالب افسانه نمودار گرديده باشد اما بيشك ابعاد ريشه هاي تاريخي اطلاعات در نزد سومريان را مي رساند. همين دانش و تمدن بعدها ازطريق آنچه كه مصريان، آن را خداي عقل و جادو ميناميدند ـ درپي سيل بزرگ، به ناحيه نيل انتقال يافته و بصورت تمدن سازمانيافته و پيشرفته مصر در آمد، تمدني كه به تعبيري تنها ده يك ابعاد پيچيده آن شناخته شده است. اين وجوه عالي صنايع، علوم و معماري ازطريق ناقلان تمدن ـ فينيقيها و كارتاژها ـ به ميان اقوام مايا و آزتك انتقال يافته و در تمدنهاي بظاهرمنفرد مايا، اينديان و بعدها آمريكاي مركزي نمودار شد. اهالي بابل (و درپي آن ديگر اقوام ساكن در بين النهرين) نيز تمدن خود را از سومريان دريافت نمودند.
7. آتلانتيس و افسانه ها
1ـ7 پراكندگي داستان
در ميان بسياري از اقوام باستاني در سرتاسر جهان، اين اعتقاد كه خود را از سرزمينهاي گمشده اي ميدانند موجود ميباشد. گر به شمار وسيع مردم باسك، نژاد سلت، ولش و گل، و نيز بسياري از مردم پرتقال، ساكنان جزيره ايبري (واقع در اسپانيا)، وايكينگها و نيز قبايل بسياري كه در سراسر ناحيه شمالي آفريقا بسر ميبرند، اقوام آزتك (در مكزيك) توجه كنيم، درمييابيم كه اين شمار كثير جمعيّت درحالي خود را به يك سرزمين گمشده منسوب ميدارند كه داستاني ـ به آن ابعاد كه افلاطون به شرح آن پرداخته است ـ در نزد هيچيك از آنان، نقل نميشود. اين امر افزون براينكه مبين آنست كه نميتوان به اين شمار از اخلاف آتلانتيس (كه بي ترديد هيچكدام نقش موثر و اساسي در انتقال تمدن پيشرفته آتلانتيس نداشته اند و غالباً در رديف اقوام نامتمدّن قرار ميگيرند) بعنوان ساكنان آن تمدّن گمشده در دوران اضمحلال آن نگريست بايد به سبب بيشينگي جمعيّتي براين اعتقاد بود كه آنها، صرفاً بايد اقوامي باشند كه زماني در ناحيه اضمحلال يافته آتلانتيس بسر ميبردند. به سبب دگرگونيهاي گسترده اي كه در نظامهاي اجتماعي و فكري ـ ناشي از ظهور بيشترين تعداد مذاهب در ناحيه بين النهرين و پيرامون آن تا درياي مديترانه ـ رخ داده است رويداد آتلانتيس با آنچه كه طوفان نوح ناميده ميشود جايگزين گرديد به گونه اي كه چنين عنواني ـ احتمالاِ مربوط به يك قوم مشرك ـ بكار نمي رود، وضعيتي كه در باره يك رويداد اسطوره اي موازي ايراني ـ پيشگويي زمستان بسيار سرد و ساختن دژ مستحكم در برابر آن ـ نمود گرديد. اما فينقيها و دريانوردان كارتاژ (كه به شرح آنچه گفته ميشود با آتلانتيس در ارتباط بودند)، آن را به نواحي آمريكاي مركزي و بخشهاي شمالي آمريكاي جنوبي انتقال دادند.
1ـ1ـ7 عوامل پراكندگي: فينيقيها و كارتاژها
يكي از اموري كه در ارائـه تئـوريهاي مختلف در خصوص مبدأ آتلانتيس موثر ميباشد آنست كه اين داستان، در ميان بسياري از اقوام و قبايل رواج داشته است. گر قائـل به رويداد منطقه اي اين آتلانتيس باشيم بايد بر اين عقيده بود كه اين داستان را بايد يكي از گروه هاي اجتماعي ـ كه از ويژگيهاي آنها در جابجايي، ميتواند بكارگيري فنّ كشتيراني باشد ـ انتقال داده باشند.
فينيقيها و كارتاژها از جمله اقوامي هستند كه به دلايل بسياري، از چنين كارگشتگي بهره مند بوده اند بويژه دسته نخست كه بنظر مي آيد نقش مهمّي در انتقال تمدن در روزگاران قديم داشته اند. صدها كتيبه و نقوش سنگي كه بعنوان آثار اقامت اهالي فيتيقيه و كارتاژ در كناره هاي رودخانه هاي برزيل و نيز سواحل شرقي آمريكاي جنوبي نمودار شده است مبيّن مسافرتهاي بسيار طولاني اين اقوام است (كه بر ميزان جابجايي هاي كشتيهاي مصريان نيز افزون ميباشد). گرچه بايد بر اين اعتقاد بود كه ابعاد آبهاي موجود در فاصله ميان قاره ها بايد كمتر از مقدار موجود باشد. زيرا شواهدي دردست ميباشد كه حوزه مديترانه در فاصله يازده يا دوازده هزار سال پيش، با شكستن تنگه جبل الطارق از آبهاي يخهاي ذوب شده (از طريق اقيانوس اطلس) پر از آب شده باشد و پيش از آن، مردمان متمدني در سرزمينهاي مديترانه زندگي ميكردند.
بدون ترديد آنچه كه اين اقوام ـ كه ميبايد آنان را در شمار نخستين كاشفان قاره آمريكا دانست ـ را به انجام چنين اقيانوس پيمايي توانمند ساخته است دانش وسيع در ساخت كشتيهاي عظيم الجثه و سازماندهي منظم و كامل چنين كشتيراني طولاني است. بسياري از منابع اطلاعات در اين باره، در تهاجم اسپانيايي ها ـ به دليل تنافر با متون ديني مسيحيت ـ بدست مبلغين متعصب مذهبي امحاء گرديده و اين امر، شمار معدود نوشته هاي دردسترس را غيرقابل قرائـت نموده است.
داستانها و رسومي كه از اخلاف اين گروه درميان قبايل سرخپوست بدست آمده است به چنين مراجعي مربوط ميگردد. نوع بازيهايي كه از نقاطي در شرق، به منتهي اليه نقاط در غرب رسيده است نيز مبين چنين امري است. بازي پارچس كه اصل آن به ايران و هندوستان بازميگردد به اقوام آزتك رسيده است.
در آثار كشف شده از شهر آكامبارو (واقع در ايالت گواناجاتو مكزيك)، تصاويري از افرادي كه در كنار جانوراني بظاهر شبيه به دايناسور قرار دارند ملاحظه ميشود. بنظر ميرسد كه لباسهاي آنها همانند لباسهاي مردمان ساكن در خاورميانه بوده و آنها از سرپايي هاي بنددار، زره زنجيري،كلاهخود و انواع سلاحهاي نظير استفاده ميكنند.
چنين وضعيتي در باره كارتاژهاي ساكن در اغلب مناطق تانزانيا نيز مصداق دارد. بگونه اي كه ميتوان چنين گفت كه هر كجا كه ردّ پايي از اين اقوام است بعنوان خاستگاه تمدن آتلانتيس مطرح پذير است زيرا آنان در انتقال بسياري از ويژگيهاي امپراطوري خود كه بواسطه امكانات بندري بسيار مجهز، مراكز بازرگاني بزرگ و نيز معابد عظيمي كه همگي از تمدن آتلانتيس نشان دارند نقش مهمي را دارا بودند، امري كه بايد مستقيماً و يا بطورغيرمستقيم از گروه هاي مربوط به آتلانتيس كسب نمايند. شايد يكي از منابعي كه امكان دست يافتن به اطلاعاتي در اين باره را فراهم ميسازد منابع مربوط به اقوام فينيقي و كارتاژ است. گرچه به سبب امحاء آثار مربوط به اين اقوام (بويژه در مورد كارتاژها كه بسياري از منابع تمدن آنان، در نتيجه هجوم يونانيان نابود گرديدند) چنين امري ميسر نميباشد.
با توجه به اين امر، بايد منشأ قاره آتلانتيس را در ناحيه اي واقع در نواحي شرقي درياي مديترانه جستجو كرده و بدين لحاظ سرزمين بين النهرين با چنان پيشزمينه پيشرفت، مي تواند مبدأ آتلانتيس را برساند.
2ـ7 كمربند اهرام
در مكزيك مركزي، هرم بزرگي بنام چولولا (Cholula) قرار دارد كه به هدف نجات دادن مردم از آنچه كه سيل بعدي خوانده ميشود ساخته شده است. گرچه بناهايي كه امروزه اقوام مايا ميسازند به سبب ترس از بلاياي دريايي، دورتر از ساحل قرار دارد و پيشروي جاده ها و ساختمانها در دريا نيز تأييدي بر چنين ترسي از تهديد سيل است اما ايجاد هرم، ابعاد وسيعتري دارد. در مصر نيز چنين وضعيتي برقرار بوده و ايجاد اهرام در ناحيه اطراف رود نيل نيز مويد بكاربري تكنيك يكساني است كه احتمالاً براي جلوگيري از آثار مخرب طغيان رود نيل ميباشد.
اين موارد در آنچه كه "كمربند اهرام" ناميده ميشود به كرّات ملاحظه ميگردد، كمربند خاصي كه علاوهبر فرهنگ هرمسازي، سيستمهاي آبرساني را نيز دربردارد. بناهاي مربوط به آن، از شرق ـ شبه قاره هند، ايران و خاورميانه ـ و در غرب ـ از مصر، آفريقاي شمالي گرفته تا مكزيك و يوكاتان ـ در امتداد خط گذرنده از مدار 30 درجه شمالي گسترش يافته اند.
شكل ظاهري اهرام، بي شباهت به ساختمانهاي ساكنان آتلانتيس نبوده و بصورت معابد زيگوارت برهم چيده ميشوند. در اين اشكال غالباً از چندين قطعه سنگ يكپارچه اي استفاده شده است. نمونه عمده اين بلوكهاي سنگي را ميتوان در معبد عظيم بعلبك در لبنان ملاحظه نمود. بكاربري اين نوع سنگهاي يكپارچه كه در سراسر دنيا پراكنده اند نشانگر تكنيك پيشرفته در كار تراش، انتقال و نصب در مكانهايي بسيار دورتر از محل استخراج ميباشد.
8. نظام اجتماعي و عادات
1ـ8 ده پادشاه
در حدود 2000 سال پيش ازميلاد ـ پس از سقوط سلسله اور سومر ـ گروهي از تاريخنگاران به گردآوري شرح احوال سلسله هاي پيشين پرداخته و فهرست آنها نشان ميداد كه ده پادشاه، پيش از طوفان سلطنت نموده اند. البته با دستيابي به برخي آثار، اين اقوال آنها مورد تأإـيد قرار گرفته است. در داستان آتلانتيس افلاطون نيز درباره ده پادشاه كشور كه هر پنج يا شش سال يكبار، در ملاءعام ظاهر شده و بارعام ميدادند سخن گفته شده است.
2ـ8 ارتش آتلانتيس
ارتش آتلانتيس كه افلاطون به شرح آن ميپردازد مجهز به ارابه هاي جنگي بودند كه به شمار 10 هزار ارابه ميرسيد. چنين ويژگياي در ارتش سومر ملاحظه ميشود. در ارابه هاي جنگي سومريان، تركشي كه در جلوي ارابه وصل بود به تيرانداز آن، امكان اين را ميداد كه با نيزه هاي سبك، به دشمن يورش برد.
3ـ8 خدايان سومر
چنين استنباط شده است كه سومريان از سرزمين كوهستاني آمده و خدايانشان را درحاليكه بر كوه ها ايستاده اند به نمايش ميگذاردند.
چنين وضعي در باره آتلانتيس نيز برقرار است. كوه هاي شمالي آتلانتيس، از نظر مردم اين ناحيه محلي است كه خداوند در بلندترين قله آن در انزوا زندگي ميكند.
4ـ8 يوگا
در باره تاريخچه يوگا چنين گفته اند كه اسرار آن را گروهي از دريانورداني كه از طوفان آتلانتيد نجات يافته اند باخبر بوده و به سرزمين هند انتقال دادند. با توجه به اينكه اين شبه قاره از نخستين نقاطي است كه با تغييرات اقليمي موردنظر، ميشود بعنوان مرجوع از آن نام برد بايد بر اين اعتقاد بود كه بين النهرين، محتملترين ناحيه مينمايد. نمود يك تمدن عمده شهري در اين شبه قاره كه برخوردار از سيستم شبكه اي درشهرسازي بود نيز مبين آنست كه چنين تمدني گمشده اي مي بايد در ابعادي نزديكتر از اقيانوس اطلس قرار داشته باشد.
5ـ8 تربيت جانوران
در تمدن آتلانتيس، اسب از شاخصه مهم بشمار مي آيد. افلاطون به اهلي نمودن اين حيوان اشاره نموده و معتقد است كه پوزئيدن، آن را در آتلانتيس گرد آورده است.
در ناحيه اي كه جلگه بين النهرين را به تمامي نقاط تحت قلمرو سومر مرتبط مينمود ، از اسب براي حمل ونقل استفاده ميشد (اين حيوان را بنام الاغ كوهستاني ميناميدند و اين بدليل آنست كه الاغ زودتر مورد استفاده قرار گرفت(.
9. گاه شماري قومي و تاريخ آتلانتيس
تقويمهاي بابلي، مصري و هندو ـ كه هر سه از تمدن پيش از طوفان بين النهرين نشأت گرفته اند ـ مبين آن هستند كه تمدن آنها از دوره اي به قدمت 11500 تا 11000 سال پيش ازميلاد آغاز شده است. آغاز اين تقويمها را بايد با ذوب شدن يخهاي قطبي (متعلق به آخرين يخبندان) كه با يك رويداد جهاني همراه است مقارن دانست. اين زمان، بگونه اي دقيق با تاريخ موردنظر افلاطون ـ9000 تا 12000 ق.م. مطابقت مينمايد
ادامه دارد ....

- پست: 3051
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴, ۳:۴۵ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 351 بار
- سپاسهای دریافتی: 1579 بار
- تماس:
10. آتلانتيس و طوفان
1ـ10 افسانه هاي قومي
در ميان قبايل سرخپوست آمريكاي مركزي از طوفاني كه در زمان ناجي مردمان ـ كاكسكاكس (Coxcox) (در برخي روايات تزپي (Tezpi) و نيز تاسيپاكتلي (Teocipactli)) ـ رخ داده است سخن بميان آمده است. آزتكها كه درميان آنها تصور تمدن آتلانتيس موجود است مهمترين اين اقوام هستند. هرم چولولا كه در بالا بدان اشاره شد پس از طوفان ساخته شده و نمودي از اين اعتقادات در ميان اين قبيله ها است.
افسانه اي نيز در ميان قوم مندان (Mandan) در اين ناحيه روايت شده است كه به شرح يك سفيدپوست مسافر مي پردازد كه بدنبال يك طوفان عظيم، از مشرق زمين آمده و سوار بر يكي از قايقهاي بزرگ سرپوشيده شده بود. امواج سهمگين آب دريا نيز در ميان قوم هوپي (Hopi) عامل يك رخداد مشابه گرديده بود بگونه اي كه اين قوم، براي گريز از آن (كه موجب فراگرفتن شهرهاي بزرگ با آب شده بود) به كوه ها پناه برده بودند.
2ـ10 طوفان پيش از تمدن سومر
اصليترين اكتشافاتي كه در تحقق يافتن واقعيت طوفان ايفاي نقش مينمايد را لـئـونارد وولي (Wooley) در شهر اور (Ur) دست يافته است. در اواخر دهه 1920، گروه وي در ناحيه اي كه بواسطه سيلاب، لايه هاي خاك به لايه متعلق به 3200 پيش ازميلاد رسيده بودند حفارياي به عمق 48 فوت و عرض 75 فوت انجام داده و بدينصورت به هشت ساختمان در يك لايه دست يافتند. كف اتاقها، از گل سفت كوبيده شده و در هر ساختمان، از چندين نوع آجر (ازجمله آجر سيماني) استفاده شده بود. پس از يك لايه شن خالص به قطر 11 فوت در عمق 40 فوت، لايه نامنظم و بيقاعده اي كشف گرديد كه سكونت متمادي مردم پيش از طوفان كه نشانگر تمدن ديگري بود را نشان ميداد. خانه هاي آنان، از آجر ساخته شده بود. به عقيده باستانشناسان اين گروه، لايه هاي گل مبين يك سيل ميباشد. بنابر محاسبات وولي، عمق سيل جريان يافته حدود 25 فوت (معادل ميزان فوران آب در تورات) مي باشد.
درخصوص اينكه آيا اين سيل كه در متون اديان از آن سخن بميان آمده است جنبه منطقه اي داشته است يا زمين گستر، بايد توجه نمود كه در بين النهرين نشانه هاي آن دردسترس بوده و بي ترديد عاملي كه در بين قبايل ديگر، رخدادهاي مشابه اي را سبب گرديده است را بايد به صورت ديگري درنظرگرفت.
براساس كاوشهايي كه در زمينه باستانشناسي در منطقه اي كه گمان بر يافتن آثار مربوط به سومر و بابل در آن ميرفت، پس از حفر يك لايه رسي به عمق 14 فوت كه آثاري از جريان سيل طولاني در آن مشاهده گرديد
به لايه اي كه مانند شيشه گداخته شده بود دست يافته شد. اين وضعيت كه نمونه آن را تنها در بيابانهاي آلامودوگو (واقع در نيومكزيكو) ميتوان مشاهده نمود نشانگر گرمايش شديد در اين ناحيه است كه يك احتمال، ميتواند برخورد اجرام فضايي باشد.
درهرحال آنچه كه به اضمحلال آتلانتيس انجاميد بايد با تغيير آبوهوايي اروپا در ارتباط باشد. در يازده هزار سال پيش يخبندان سراسري اروپا پايان گرفته و آبوهواي ناحيه اعتدال يافت. در اين زمان، سطح آب اقيانوسها كه تا پيش از آن حدود سيصد متر پايينتر از سطح كنوني بود در اثر ذوب شدن يخها افزايش ژرفا يافته و منجر به طغيان آب در بسياري از شهرهاي ساحلي گرديد.
3ـ10 ساكنان آتلانتيس
پيشينه تمدن قبل از تمدن سومريان (بعنوان نخستين تمدن شناخته شده در ناحيه) موجود بوده و از آن جمله در فلات ايران، پيشرفتهاي بسياري در امر پوشاك و نيز خانه سازي به ثبت رسيده است. افزارهاي فلزي و ظروف سفالين منقوش از مواردي بودند كه در حدود ششهزار سال پيش در اين سرزمين بكار ميرفت و سپس به تمدن ديگري در كنار رود كارون ـ كه ايلام نام داشت ـ انتقال يافتند.
اعتقاد براين است كه مردمي كه پس از طوفان در اين سرزمين سكونت يافتند با مردمان ساكن قبل ـ كه ما آنان را ساكنان آتلانتيس ميناميم ـ هم نژاد بوده و از تمدن آنها، گرچه در سطحي بسيار پايينتر، در استفاده از اشياء و ظروف سفالين بهره ميبردند. با ورود سومريان كه از داستان طوفان نامطلع بودند در اين تمدن انقلابي نمودار گرديده اين مردم، جاي مردمان ساكنان اوليه را گرفتند. آنچه كه در تمدن سومري ملاحظه ميشود نشانگر علائـمي از تمدن پيش از طوفان ميباشند.
11. افلاطون و داستان آتلانتيس
1-11 منشأ داستان آتلانتيس
نكته بااهميت در بررسي تاريخي داستان آتلانتيس ، منشاء اين نوشته است. با توجه به اينكه اين موضوع صرفاً از سوي يك نوشته متأخر يوناني بيان گرديده و ديگر مورخين اين سرزمين ( از آنجمله ميتوان از هرودت نام برد كه ويل دورانت از وي بعنوان نخستين مورخ تاريخ تمدن ياد ميكند ) سخني از اين قاره (تعبيري كه امروز از سرزمين آتلانتيس ميشود) مي توان اينگونه نتيجه گرفت كه افلاطون در نگارش اثر خود ـ آتلانتيس ـ صرفاً از منبعي غير از آنچه كه نوشته هاي مورخين هم روزگارش از آن استفاده ميكرده اند ، بهره برده باشد. بي ترديد اين داستان، امري نبوده است كه مطابق با ساير داستانهاي آن زمان، در نظر يونانيان واقعي بنمايد. مباحثاتي كه ميان افلاطون و ديگر معاصرينش (ازجمله شاگرد وي، ارسطو) انجام شده است مبيّن اين امر است كه آتلانتيس براي يونان آن روزگار قاره اي باورناپذير دانسته ميشده است.
منشاء اطلاعات مربوط به آتلانتيس را از يك وكيل آتني بنام سولون دانسته اند كه دوست وي، دريپدوس بصورت نوشته اي آماده ساخته و متن رساله كريتياس افلاطون، برداشتي از آن است. اين اطلاعات را سولون از ترجمه هاي يوناني كاهنان شهر سعسيس ـ كه براساس منابع خويش در ستونهاي معبد شهر قرار داده بودند ـ كسب نموده بود.
2-11 اوضاع سياسي آتن
افلاطون اساساً مورخ نبوده و اين تصور كه منظور وي از تاليف آتلانتيس، بايد جنبه تاريخنگاري داشته باشد را بايد به ديده ترديد نگريست، چه وي در دوران خود از يك موقعيت سياسي برخوردار بود، وضعي كه براي ديگر فلاسفه آن زمان يونان نيز برقرار بود.
كريتياس ـ عنوان كتابي كه وي در آن به نقل داستان آتلانتيس ميپردازد ـ نام يكي از خويشاوندان افلاطون بود (كريتياس پسرعم مادر او دانسته شده است) كه از مشاهير شهر آتن بشمار مي آمد. پس از جنگ پلويونزس كه در سال 404 پيش از ميلاد رخ داد فرمانروايي حكومت آتن بر درياها از ميان رفت بگونه اي كه ديگر بدان حكومت بازنگشت. مردم آتن نگزير از پذيرش يك حكومت سي نفري گرديدند كه ـ در تناوب حكومت عامه حكومت چندنفري ـ پس از شكست حكومت عامه برسر قدرت حاضر شده بود. اين فرمانروايان جديد كه تنها از دوران بسيار كوتاهي بهره برده و در سال 403 پيش از ميلاد سرانجام از پاي در آمدند ، اساساً با كشتيراني و دريانوردي آتنيان مخالفت ميورزيدند. در رأس اين گروه، كريتياس قرار گرفته بود.
افلاطون كه با فرمانرواي جابرانه كريتياس موافق نبود ـ آنگونه كه در منابع تاريخي آمده است ـ عازم سفر معروف خود به شرق (سرزمين مصر) و پس از آن به كورنا و ايتالياي جنوبي شد. شايد بتوان مرگ سقراط را كه نه سال پيش از آن روي داد را عامل موثري در اين تصميم دانست چرا كه سقراط بعنوان فردي دانسته ميشود كه در پافشاري افلاطون در مخالفت با وضع سياسي آتن عنصري مهم تلقي ميگرديد.
افلاطون با دگرگونيهايي كه در محتواي داستان ايجاد ميكند آن را بعنوان يك رساله در ابراز مخالفت با مشي سياسي كريتياس ارائـه مينمايد. اين رساله جزء آخرين محاورات افلاطون بشمار مي آيد كه همچنان ناتمام ماند.
ازجمله مواردي كه ميتوان در دخل وتصرّف داستان واقعي از سوي افلاطون ابراز نمود آنست كه مجمع الجزاير يونان، ناحيه اي بود كه مكرراً با آنچه كه افلاطون نقل ميكند مطابقت داشت: جزيره اي در هجوم اقيانوس.
در عصر خود افلاطون، شهر بندري هيلكه، به قعر دريا فرو رفته و تنها دوازده كشتي توانستند شمار معدود از خدمه را حفظ كنند. بي ترديد تاثير چنين داستاني ميتواند افلاطون را به دفاع از كشتيراني وادارد.
3-11 جنبه هاي داستان آتلانتيس
بزرگترين آثار افلاطون از اين ويژگي برجسته برخوردارند كه علاوه بر جنبه هاي فلسفي ، منعكس كننده ديدگاه هاي سياسي وي نيز بوده اند بگونه اي كه او خود آنها را از سياست جدا نميدانست ( اين امر شايد به تشكلنيافتگي علوم بازگردد). ازاينرو در رساله كريتياس ، پس از آنكه موضوع تشكيل آرمانشهر ( مدينه فاضله ) مطرح ميگردد اين پرسش پيش مي آيد كه اين آرمان كه در اين حكومت تحقق يافته است در چه اوضاعي تغيير ميكند ؟
حكومت و مردم مورداشاره در اين رساله مي كوشيدند تا در زير لواي اخلاق درخشان انساني ، در برابري و اتحاد باهم بسر برند. اما اين يكپارچگي ، به تلاشي رهنمون گرديد كه براي دستيابي به يك ماده سودآور انجام شد تا به ياري آن دنياي مديترانه بدست آنان فتح شود.
12. اساطير و سياست مدن
1-12 انعكاس اساطير
افلاطون در اينجا براي حصول به منظورش از نگارش اين رساله ، مطابق با برخي از حكايتهاي خود (همچون حكاياتي كه در اواخر گركياس و جمهوري آمده و نيز رساله طيمائـوس)، به نقلي اساطيرگونه پرداخته و آنچنان در اين دگرگوني با اصل داستان گام برميدارد كه بي ترديد ميتوان گفت كه آنچه كه ميان داستان واقعي و آنچه وي بدان موقعيت اشاره داشته است تفاوت بسيار بوده است. در ذيل به مواردي در خصوص ميزان جهت گيري رساله كريتياس اشاره ميشود :
1-1-12 دريانوردي
مخالفت كريتياس با دريانوردي مردم آتن در درياهاي جنوبي اين سرزمين، را ميتوان بگونه اي جالب و دقيق در شرح افلاطون از آتلانتيس ملاحظه نمود. شكست مردم آتلانتيد كه شايد بتوان آن را برداشت بسيار دقيقي از داستان طوفان دانست (آنجا كه امتناع از سوار شدن بر كشتي ـ وسيله نجات ـ مردم عصر نوح پيامبر را به غرقه شدن در طوفان ميكشاند) تمثيلي از اوضاع آن دوران است.
2-1-11 پيكره پوزئيدن
از بررسي تطبيقي ميان داستان رب النوع پوزئيدن و روايت طوفان در عصر نوح پيامبر ميتوان به همسانيهاي موضوعي بسياري دست يافت بويژه آنزمان كه به انعكاس يافتن تصوير و محيطي يونانيزده از قاره آتلانتيس در رساله كريتياس و تيمائوس توجه نماييم:
پوزئيدن، فرمانرواي درياها در اساطير يونان است. او بر گردونه اي كه اسبان دريايي آن را ميكشند سوار بوده و نيزه اي سه شاخه (كه به دشنه ميماند) را در دست دارد. او ميتواند در درياها طوفان برانگيزد ، يا با نيزه خود بر امواج آب زده و آنها را رام سازد.
3-1-12 سرانجام آتلانتيس
علاوه بر مطابقت آشكاري كه از نظر مشخصات ، ميان پوزئيدن و كشتي نوح وجود دارد بايد به خاتمه داستان آتلانتيس ـ كه به بلعيده شدن قاره بوسيله دريا مي آنجامد ـ نيز توجه نمود چرا كه با داستان طوفان بسيار همسان است (البته شباهتهاي بسيار زيادي ميان اين داستان و اساطير يونان و روم درخصوص سوارشدن رب النوعها برصندوق و امثال آن وجود دارد كه در يك بررسي تطبيقي خواهد آمد).
2-12 تطابق تاريخي
در رساله كريتياس به زمينه هايي اشاره شده است كه ميتوان از آنها به "تداخل تاريخي" تعبير نمود. تلاش مردم آتلانتيس براي دستيابي به ماده سودآوري كه راه تسخير دنياي مديترانه را ممكن سازد نمونه اي از اين تداخل درمحتواي رساله است.
يك روايت تاريخي هست كه ميتوان گفت افلاطون در گنجانيدن موضوع ماده پرسود در كتاب خود بدان توجه داشته است :
اين روايت، در خصوص رقابت ميان دو گروه يوناني در 1400 پيش از ميلاد بر سر قدرت است : ميسن ومينوان. ميسنها ، كاخهاي مينوانها را غارت كرده و بعنوان نيروي مهاجمي كه از داخل يونان شروع به گسترش حكومت خود نموده بود بر درياي اژه چيره گشتند. در عين حال بدليل معادن مس ، فعاليت خود را در خارج از يونان ، در جزيره قبرس ، تداوم بخشيدند.
بطور مسلم نخستين نكته مشابهتي كه در اين روايت ، ميتوان ملاحظه نمود در ارتباط با معادن طبيعي مسي است در اين جزيره قرار داشته و از آن ميتوان به ماده پرسود نام برد.
آنچه كه بر احتمال تداخل روايت اخيردر تأليف رساله كريتياس مي آفزايد اينست كه همانگونه كه تاريخ يونان، نبرد دو قوم يوناني را بخود ديده است در داستان آتلانتيس نيز شاهد چنين وضعي هستيم : پيكره پوزئيدن در حالي در اين شهر جلوه مينمايد كه ساكنان آن به جنگ با يونانيان باستان پرداخته و به روايت افلاطون از آنان شكست مي خورند.
بدينگونه افلاطون از يك داستان تمثيلي در باره سرزميني ناشناخته ، ياري ميگيرد تا به ابراز نظر در باره يك مشي سياسي بپردازد، داستاني اساطيرگونه از يك واقعيت.
1ـ10 افسانه هاي قومي
در ميان قبايل سرخپوست آمريكاي مركزي از طوفاني كه در زمان ناجي مردمان ـ كاكسكاكس (Coxcox) (در برخي روايات تزپي (Tezpi) و نيز تاسيپاكتلي (Teocipactli)) ـ رخ داده است سخن بميان آمده است. آزتكها كه درميان آنها تصور تمدن آتلانتيس موجود است مهمترين اين اقوام هستند. هرم چولولا كه در بالا بدان اشاره شد پس از طوفان ساخته شده و نمودي از اين اعتقادات در ميان اين قبيله ها است.
افسانه اي نيز در ميان قوم مندان (Mandan) در اين ناحيه روايت شده است كه به شرح يك سفيدپوست مسافر مي پردازد كه بدنبال يك طوفان عظيم، از مشرق زمين آمده و سوار بر يكي از قايقهاي بزرگ سرپوشيده شده بود. امواج سهمگين آب دريا نيز در ميان قوم هوپي (Hopi) عامل يك رخداد مشابه گرديده بود بگونه اي كه اين قوم، براي گريز از آن (كه موجب فراگرفتن شهرهاي بزرگ با آب شده بود) به كوه ها پناه برده بودند.
2ـ10 طوفان پيش از تمدن سومر
اصليترين اكتشافاتي كه در تحقق يافتن واقعيت طوفان ايفاي نقش مينمايد را لـئـونارد وولي (Wooley) در شهر اور (Ur) دست يافته است. در اواخر دهه 1920، گروه وي در ناحيه اي كه بواسطه سيلاب، لايه هاي خاك به لايه متعلق به 3200 پيش ازميلاد رسيده بودند حفارياي به عمق 48 فوت و عرض 75 فوت انجام داده و بدينصورت به هشت ساختمان در يك لايه دست يافتند. كف اتاقها، از گل سفت كوبيده شده و در هر ساختمان، از چندين نوع آجر (ازجمله آجر سيماني) استفاده شده بود. پس از يك لايه شن خالص به قطر 11 فوت در عمق 40 فوت، لايه نامنظم و بيقاعده اي كشف گرديد كه سكونت متمادي مردم پيش از طوفان كه نشانگر تمدن ديگري بود را نشان ميداد. خانه هاي آنان، از آجر ساخته شده بود. به عقيده باستانشناسان اين گروه، لايه هاي گل مبين يك سيل ميباشد. بنابر محاسبات وولي، عمق سيل جريان يافته حدود 25 فوت (معادل ميزان فوران آب در تورات) مي باشد.
درخصوص اينكه آيا اين سيل كه در متون اديان از آن سخن بميان آمده است جنبه منطقه اي داشته است يا زمين گستر، بايد توجه نمود كه در بين النهرين نشانه هاي آن دردسترس بوده و بي ترديد عاملي كه در بين قبايل ديگر، رخدادهاي مشابه اي را سبب گرديده است را بايد به صورت ديگري درنظرگرفت.
براساس كاوشهايي كه در زمينه باستانشناسي در منطقه اي كه گمان بر يافتن آثار مربوط به سومر و بابل در آن ميرفت، پس از حفر يك لايه رسي به عمق 14 فوت كه آثاري از جريان سيل طولاني در آن مشاهده گرديد
به لايه اي كه مانند شيشه گداخته شده بود دست يافته شد. اين وضعيت كه نمونه آن را تنها در بيابانهاي آلامودوگو (واقع در نيومكزيكو) ميتوان مشاهده نمود نشانگر گرمايش شديد در اين ناحيه است كه يك احتمال، ميتواند برخورد اجرام فضايي باشد.
درهرحال آنچه كه به اضمحلال آتلانتيس انجاميد بايد با تغيير آبوهوايي اروپا در ارتباط باشد. در يازده هزار سال پيش يخبندان سراسري اروپا پايان گرفته و آبوهواي ناحيه اعتدال يافت. در اين زمان، سطح آب اقيانوسها كه تا پيش از آن حدود سيصد متر پايينتر از سطح كنوني بود در اثر ذوب شدن يخها افزايش ژرفا يافته و منجر به طغيان آب در بسياري از شهرهاي ساحلي گرديد.
3ـ10 ساكنان آتلانتيس
پيشينه تمدن قبل از تمدن سومريان (بعنوان نخستين تمدن شناخته شده در ناحيه) موجود بوده و از آن جمله در فلات ايران، پيشرفتهاي بسياري در امر پوشاك و نيز خانه سازي به ثبت رسيده است. افزارهاي فلزي و ظروف سفالين منقوش از مواردي بودند كه در حدود ششهزار سال پيش در اين سرزمين بكار ميرفت و سپس به تمدن ديگري در كنار رود كارون ـ كه ايلام نام داشت ـ انتقال يافتند.
اعتقاد براين است كه مردمي كه پس از طوفان در اين سرزمين سكونت يافتند با مردمان ساكن قبل ـ كه ما آنان را ساكنان آتلانتيس ميناميم ـ هم نژاد بوده و از تمدن آنها، گرچه در سطحي بسيار پايينتر، در استفاده از اشياء و ظروف سفالين بهره ميبردند. با ورود سومريان كه از داستان طوفان نامطلع بودند در اين تمدن انقلابي نمودار گرديده اين مردم، جاي مردمان ساكنان اوليه را گرفتند. آنچه كه در تمدن سومري ملاحظه ميشود نشانگر علائـمي از تمدن پيش از طوفان ميباشند.
11. افلاطون و داستان آتلانتيس
1-11 منشأ داستان آتلانتيس
نكته بااهميت در بررسي تاريخي داستان آتلانتيس ، منشاء اين نوشته است. با توجه به اينكه اين موضوع صرفاً از سوي يك نوشته متأخر يوناني بيان گرديده و ديگر مورخين اين سرزمين ( از آنجمله ميتوان از هرودت نام برد كه ويل دورانت از وي بعنوان نخستين مورخ تاريخ تمدن ياد ميكند ) سخني از اين قاره (تعبيري كه امروز از سرزمين آتلانتيس ميشود) مي توان اينگونه نتيجه گرفت كه افلاطون در نگارش اثر خود ـ آتلانتيس ـ صرفاً از منبعي غير از آنچه كه نوشته هاي مورخين هم روزگارش از آن استفاده ميكرده اند ، بهره برده باشد. بي ترديد اين داستان، امري نبوده است كه مطابق با ساير داستانهاي آن زمان، در نظر يونانيان واقعي بنمايد. مباحثاتي كه ميان افلاطون و ديگر معاصرينش (ازجمله شاگرد وي، ارسطو) انجام شده است مبيّن اين امر است كه آتلانتيس براي يونان آن روزگار قاره اي باورناپذير دانسته ميشده است.
منشاء اطلاعات مربوط به آتلانتيس را از يك وكيل آتني بنام سولون دانسته اند كه دوست وي، دريپدوس بصورت نوشته اي آماده ساخته و متن رساله كريتياس افلاطون، برداشتي از آن است. اين اطلاعات را سولون از ترجمه هاي يوناني كاهنان شهر سعسيس ـ كه براساس منابع خويش در ستونهاي معبد شهر قرار داده بودند ـ كسب نموده بود.
2-11 اوضاع سياسي آتن
افلاطون اساساً مورخ نبوده و اين تصور كه منظور وي از تاليف آتلانتيس، بايد جنبه تاريخنگاري داشته باشد را بايد به ديده ترديد نگريست، چه وي در دوران خود از يك موقعيت سياسي برخوردار بود، وضعي كه براي ديگر فلاسفه آن زمان يونان نيز برقرار بود.
كريتياس ـ عنوان كتابي كه وي در آن به نقل داستان آتلانتيس ميپردازد ـ نام يكي از خويشاوندان افلاطون بود (كريتياس پسرعم مادر او دانسته شده است) كه از مشاهير شهر آتن بشمار مي آمد. پس از جنگ پلويونزس كه در سال 404 پيش از ميلاد رخ داد فرمانروايي حكومت آتن بر درياها از ميان رفت بگونه اي كه ديگر بدان حكومت بازنگشت. مردم آتن نگزير از پذيرش يك حكومت سي نفري گرديدند كه ـ در تناوب حكومت عامه حكومت چندنفري ـ پس از شكست حكومت عامه برسر قدرت حاضر شده بود. اين فرمانروايان جديد كه تنها از دوران بسيار كوتاهي بهره برده و در سال 403 پيش از ميلاد سرانجام از پاي در آمدند ، اساساً با كشتيراني و دريانوردي آتنيان مخالفت ميورزيدند. در رأس اين گروه، كريتياس قرار گرفته بود.
افلاطون كه با فرمانرواي جابرانه كريتياس موافق نبود ـ آنگونه كه در منابع تاريخي آمده است ـ عازم سفر معروف خود به شرق (سرزمين مصر) و پس از آن به كورنا و ايتالياي جنوبي شد. شايد بتوان مرگ سقراط را كه نه سال پيش از آن روي داد را عامل موثري در اين تصميم دانست چرا كه سقراط بعنوان فردي دانسته ميشود كه در پافشاري افلاطون در مخالفت با وضع سياسي آتن عنصري مهم تلقي ميگرديد.
افلاطون با دگرگونيهايي كه در محتواي داستان ايجاد ميكند آن را بعنوان يك رساله در ابراز مخالفت با مشي سياسي كريتياس ارائـه مينمايد. اين رساله جزء آخرين محاورات افلاطون بشمار مي آيد كه همچنان ناتمام ماند.
ازجمله مواردي كه ميتوان در دخل وتصرّف داستان واقعي از سوي افلاطون ابراز نمود آنست كه مجمع الجزاير يونان، ناحيه اي بود كه مكرراً با آنچه كه افلاطون نقل ميكند مطابقت داشت: جزيره اي در هجوم اقيانوس.
در عصر خود افلاطون، شهر بندري هيلكه، به قعر دريا فرو رفته و تنها دوازده كشتي توانستند شمار معدود از خدمه را حفظ كنند. بي ترديد تاثير چنين داستاني ميتواند افلاطون را به دفاع از كشتيراني وادارد.
3-11 جنبه هاي داستان آتلانتيس
بزرگترين آثار افلاطون از اين ويژگي برجسته برخوردارند كه علاوه بر جنبه هاي فلسفي ، منعكس كننده ديدگاه هاي سياسي وي نيز بوده اند بگونه اي كه او خود آنها را از سياست جدا نميدانست ( اين امر شايد به تشكلنيافتگي علوم بازگردد). ازاينرو در رساله كريتياس ، پس از آنكه موضوع تشكيل آرمانشهر ( مدينه فاضله ) مطرح ميگردد اين پرسش پيش مي آيد كه اين آرمان كه در اين حكومت تحقق يافته است در چه اوضاعي تغيير ميكند ؟
حكومت و مردم مورداشاره در اين رساله مي كوشيدند تا در زير لواي اخلاق درخشان انساني ، در برابري و اتحاد باهم بسر برند. اما اين يكپارچگي ، به تلاشي رهنمون گرديد كه براي دستيابي به يك ماده سودآور انجام شد تا به ياري آن دنياي مديترانه بدست آنان فتح شود.
12. اساطير و سياست مدن
1-12 انعكاس اساطير
افلاطون در اينجا براي حصول به منظورش از نگارش اين رساله ، مطابق با برخي از حكايتهاي خود (همچون حكاياتي كه در اواخر گركياس و جمهوري آمده و نيز رساله طيمائـوس)، به نقلي اساطيرگونه پرداخته و آنچنان در اين دگرگوني با اصل داستان گام برميدارد كه بي ترديد ميتوان گفت كه آنچه كه ميان داستان واقعي و آنچه وي بدان موقعيت اشاره داشته است تفاوت بسيار بوده است. در ذيل به مواردي در خصوص ميزان جهت گيري رساله كريتياس اشاره ميشود :
1-1-12 دريانوردي
مخالفت كريتياس با دريانوردي مردم آتن در درياهاي جنوبي اين سرزمين، را ميتوان بگونه اي جالب و دقيق در شرح افلاطون از آتلانتيس ملاحظه نمود. شكست مردم آتلانتيد كه شايد بتوان آن را برداشت بسيار دقيقي از داستان طوفان دانست (آنجا كه امتناع از سوار شدن بر كشتي ـ وسيله نجات ـ مردم عصر نوح پيامبر را به غرقه شدن در طوفان ميكشاند) تمثيلي از اوضاع آن دوران است.
2-1-11 پيكره پوزئيدن
از بررسي تطبيقي ميان داستان رب النوع پوزئيدن و روايت طوفان در عصر نوح پيامبر ميتوان به همسانيهاي موضوعي بسياري دست يافت بويژه آنزمان كه به انعكاس يافتن تصوير و محيطي يونانيزده از قاره آتلانتيس در رساله كريتياس و تيمائوس توجه نماييم:
پوزئيدن، فرمانرواي درياها در اساطير يونان است. او بر گردونه اي كه اسبان دريايي آن را ميكشند سوار بوده و نيزه اي سه شاخه (كه به دشنه ميماند) را در دست دارد. او ميتواند در درياها طوفان برانگيزد ، يا با نيزه خود بر امواج آب زده و آنها را رام سازد.
3-1-12 سرانجام آتلانتيس
علاوه بر مطابقت آشكاري كه از نظر مشخصات ، ميان پوزئيدن و كشتي نوح وجود دارد بايد به خاتمه داستان آتلانتيس ـ كه به بلعيده شدن قاره بوسيله دريا مي آنجامد ـ نيز توجه نمود چرا كه با داستان طوفان بسيار همسان است (البته شباهتهاي بسيار زيادي ميان اين داستان و اساطير يونان و روم درخصوص سوارشدن رب النوعها برصندوق و امثال آن وجود دارد كه در يك بررسي تطبيقي خواهد آمد).
2-12 تطابق تاريخي
در رساله كريتياس به زمينه هايي اشاره شده است كه ميتوان از آنها به "تداخل تاريخي" تعبير نمود. تلاش مردم آتلانتيس براي دستيابي به ماده سودآوري كه راه تسخير دنياي مديترانه را ممكن سازد نمونه اي از اين تداخل درمحتواي رساله است.
يك روايت تاريخي هست كه ميتوان گفت افلاطون در گنجانيدن موضوع ماده پرسود در كتاب خود بدان توجه داشته است :
اين روايت، در خصوص رقابت ميان دو گروه يوناني در 1400 پيش از ميلاد بر سر قدرت است : ميسن ومينوان. ميسنها ، كاخهاي مينوانها را غارت كرده و بعنوان نيروي مهاجمي كه از داخل يونان شروع به گسترش حكومت خود نموده بود بر درياي اژه چيره گشتند. در عين حال بدليل معادن مس ، فعاليت خود را در خارج از يونان ، در جزيره قبرس ، تداوم بخشيدند.
بطور مسلم نخستين نكته مشابهتي كه در اين روايت ، ميتوان ملاحظه نمود در ارتباط با معادن طبيعي مسي است در اين جزيره قرار داشته و از آن ميتوان به ماده پرسود نام برد.
آنچه كه بر احتمال تداخل روايت اخيردر تأليف رساله كريتياس مي آفزايد اينست كه همانگونه كه تاريخ يونان، نبرد دو قوم يوناني را بخود ديده است در داستان آتلانتيس نيز شاهد چنين وضعي هستيم : پيكره پوزئيدن در حالي در اين شهر جلوه مينمايد كه ساكنان آن به جنگ با يونانيان باستان پرداخته و به روايت افلاطون از آنان شكست مي خورند.
بدينگونه افلاطون از يك داستان تمثيلي در باره سرزميني ناشناخته ، ياري ميگيرد تا به ابراز نظر در باره يك مشي سياسي بپردازد، داستاني اساطيرگونه از يك واقعيت.

- پست: 3051
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴, ۳:۴۵ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 351 بار
- سپاسهای دریافتی: 1579 بار
- تماس:

