نکاتي جالب از زندگي انيشتين

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت

ارسال پست
Major II
Major II
نمایه کاربر
پست: 341
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵, ۳:۳۰ ب.ظ
محل اقامت: ايران-اصفهان-کوچه بعدي
سپاس‌های دریافتی: 43 بار
تماس:

نکاتي جالب از زندگي انيشتين

پست توسط Marshal »

پیشرفت آموزشي آلبرت در دوران كودكي بسيار كند بود و پيش از سه سالگي به سختي سخن مي گفت .پدر و مادر او فكر مي كردند كه او احتمالا عقب مانده ذهني است و به اين خاطر سخت نگرانش بودند.سرانجام سخن گفتن را آموخت؛ اما وقتي در برابر پرسشي قرار مي گرفت، به سختي پاسخ مي داد: ابتدا جمله اي را كه مي خواست بيان كند چند بار زيرلب زمزمه مي كرد و بعد يكباره و با صدايي بلند ادا مي كرد.

 تصویر 
- آلبرت در خانواده اي يهودي به دنيا آمد.اينشتين در كودكي تحت تأثير آموزش هاي ديني پدر و مادرش قرار گرفت اما پس از چند سال، آنها را رها كرد. آلبرت اينشتين با آنكه، ديگر باوري به دين يهود نداشت، اما به خاطر آزار يهوديان توسط فاشيست هاي آلماني و نيز به خاطر آنكه به عنوان يك انسان دوبار از حق شهروندي محروم شده بود، ايجاد كشور اسرائيل را مورد تاييد قرار داد.

- پدر و مادرش تصميم گرفتند كه او را به دبستان نفرستند؛ و در خانه آموزش ببيند؛ اما اين كار نيز ثمري به همراه نداشت. وقتي روز اول، معلم خصوصي كه خانمي بود به منزلشان آمد، آلبرت با پرتاب صندلي از او استقبال كرد.

- معمولا در صندلي آخر كلاس مي نشست و علاقه اي به آنچه در كلاس مي گذشت، نشان نمي داد. با اين وجود به درس هاي رياضي و علوم عشق مي ورزيد.به
طوركلي نظر آموزگاران درباره او را مي توان در اين جملات خلاصه كرد: «آلبرت جان، تو چيزي بشو نيستي، در مشق و كتاب آينده اي نداري و بهتر است كاري درست و حسابي براي خود پيشه كني و كار حساب و مدرسه را رها كني.»

- در اواخر زندگي هميشه لباس بسيار معمولي مي پوشيد و از پوشيدن لباس هاي رسمي خودداري مي كرد. در ديدار با رئيس جمهور آمريكا لباسي كاملا عادي پوشيده بود و جورابي به پا نداشت. وقتي خبرنگاران پرسيدند كه چرا هيچ وقت جوراب نمي پوشد؛ پاسخ داد: انگشت هاي پايم جوراب ها را سوراخ مي كند. خريدن جوراب هم دردسر بزرگي است. اين است كه به كلي از خير پوشيدن جوراب گذشته ام.
آخه چرا باور نمي کنيد؟! به جون خودم من همون سلطان آسمان قبلي ام.
اين هم اثر انگشتم:
تصویر
حالا باورتون شد؟!!
Super Moderator
Super Moderator
نمایه کاربر
پست: 1166
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۵, ۱۱:۴۹ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 946 بار
سپاس‌های دریافتی: 2887 بار

پست توسط SHAHRAM »

خيلي جالب بود
"هرکس از راه رسید نانش دهید و از ایمانش مپرسید . چه ، آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد ، قطعا بر سفره بوالحسن به نان ارزد "
( شیخ ابوالحسن خرقانی )
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”