شما یادتون نمیاد...
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت
- پست: 2659
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۸ ق.ظ
- محل اقامت: روبروی شما
- سپاسهای ارسالی: 2234 بار
- سپاسهای دریافتی: 14097 بار
Re: شما یادتون نمیاد...
شماها یاد تون نمیاد، یه زمان ملت کارشون که با کامپیوتر تموم میشد
روی کیبورد و مانیتور و کیس کاور میکشیدن در حد رو مبلی پذیرایی!!!!!!!!!!!!
روی کیبورد و مانیتور و کیس کاور میکشیدن در حد رو مبلی پذیرایی!!!!!!!!!!!!
- پست: 2659
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۸ ق.ظ
- محل اقامت: روبروی شما
- سپاسهای ارسالی: 2234 بار
- سپاسهای دریافتی: 14097 بار
Re: شما یادتون نمیاد...
وقتی دهه 60 باشی می فهمی
7 صبح با شلنگ زیر سرما بخاطر 1 ناخن بلند بزننت یعنی چی
وقتی بخاطر 1 درس 1 سال دوباره باید بخونی
وقتی پول جیبی ماهانت اندازه ی دو تا ساندویچ نیست
وقتی دو تا کانال تلوزیون هست که هر جمعه کارتون داره
وقتی بخاطر یه بازی میکرو تو کلوپ کتک کاری کنی
وقتی اسم دایی میاد قلبت بیاد دهنت
وقتی تفریح زندگیت یه اردو باشه
احترام و خانواده چیزی بود که بهش افتخار می کنیم
وقتی داشتن ویدئو جرم بود
وقتی عشقت یه نوار کوروس بود گوش بدی با ضبط داغون!
وقتی ابروت نمیشد برداری حتی اگه عقد کرده بودی
حتی نمیشد جلو بابات پا دراز کنی
و..
ما خیری از زندگی ندیدیم ولی سر بلند موندیم
7 صبح با شلنگ زیر سرما بخاطر 1 ناخن بلند بزننت یعنی چی
وقتی بخاطر 1 درس 1 سال دوباره باید بخونی
وقتی پول جیبی ماهانت اندازه ی دو تا ساندویچ نیست
وقتی دو تا کانال تلوزیون هست که هر جمعه کارتون داره
وقتی بخاطر یه بازی میکرو تو کلوپ کتک کاری کنی
وقتی اسم دایی میاد قلبت بیاد دهنت
وقتی تفریح زندگیت یه اردو باشه
احترام و خانواده چیزی بود که بهش افتخار می کنیم
وقتی داشتن ویدئو جرم بود
وقتی عشقت یه نوار کوروس بود گوش بدی با ضبط داغون!
وقتی ابروت نمیشد برداری حتی اگه عقد کرده بودی
حتی نمیشد جلو بابات پا دراز کنی
و..
ما خیری از زندگی ندیدیم ولی سر بلند موندیم
- پست: 27
- تاریخ عضویت: جمعه ۸ تیر ۱۳۸۶, ۱:۰۰ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3 بار
- سپاسهای دریافتی: 55 بار
- تماس:
Re: شما یادتون نمیاد...
شاید شما یادتون نمیاد بستنی قیفی 5 تومان بود
شاید شما یادتون نمیاد سر کلاس راهنمایی اگه خطا میکردی معلم با کتک از کلاس مینداخت بیرون
شاید شما یادتون نمیاد تلفن خونه ها 5 و 6 رقمی بود
شاید شما یادتون نمیاد از هر 5 تا خونه یکی تلفن داشتن
شاید شما یادتون نمیاد وقتی آژیر قرمز زدن خلبان عراقی اجکت کرد با چتر اومد پایین ملت گرفتن و مرگوندنش
شاید شما یادتون نمیاد کامپیوتر سرعت پردازشش 8 مگا هرزتز بود
شاید شما یادتون نمیاد درایو کامپیوتر فلاپی 5 اینچی بود
شاید شما یادتون نمیاد سر کلاس راهنمایی اگه خطا میکردی معلم با کتک از کلاس مینداخت بیرون
شاید شما یادتون نمیاد تلفن خونه ها 5 و 6 رقمی بود
شاید شما یادتون نمیاد از هر 5 تا خونه یکی تلفن داشتن
شاید شما یادتون نمیاد وقتی آژیر قرمز زدن خلبان عراقی اجکت کرد با چتر اومد پایین ملت گرفتن و مرگوندنش
شاید شما یادتون نمیاد کامپیوتر سرعت پردازشش 8 مگا هرزتز بود
شاید شما یادتون نمیاد درایو کامپیوتر فلاپی 5 اینچی بود
مسترکارت و ویزا مجازی
انجام حواله های ارزی و خرید های دلاری با کارت اعتباری
[External Link Removed for Guests]
انجام حواله های ارزی و خرید های دلاری با کارت اعتباری
[External Link Removed for Guests]
- پست: 88
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷, ۱۱:۵۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1000 بار
- سپاسهای دریافتی: 1084 بار
Re: شما یادتون نمیاد...
من اولین کامپیوتری که داشتم یک Spectrum ZX 48plus بود که 48k حافظه داشت!! برنامه هاش رو نوار ضبط میشد و برای لود کردن میزاشتم تو ضبط و بعد ضبط رو با سیم وصل میکردم به کامپیوتر !! بعد اون کمودور 64 اومد تازه!
بدترین مردم کسی است که دیگران از ترس او را احترام کنند. علی(ع)
-
- پست: 35
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۸, ۳:۲۵ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 267 بار
- سپاسهای دریافتی: 140 بار
Re: شما یادتون نمیاد...
سلاح برتر بین دعوای بچه های کوچه ها بعد از فوتبال با توپ پلاستیکی دولایه همین بود -دعوا با سروصدا و اعتراض به گل شروع میشد و با بزن بزن ادامه و بعدش داد و تشر همسایه ها و با فرار کردن بچه ها و کری خوندن تموم می شد.بعدش جنگ سرد شروع می شد و روزهای بعد از فواصل دورتر و سر کوچه با تیرکمون سنگی و در فواصل نزدیکتر با این اسنایپر ترور ها شروع می شد. لامروت انگار سرب گداخته بود.!!وقتی بهت می خورد انگار گلوله ژ3 خورده بودی!!!!!! تا جند روز تنت میسوخت. البته این دوره قهر و بازی و دعوا و بازی همچنان ادامه داشت. شاید نسل ما میتونه با غرور بگه که همیشه هیجان وجود داشت و قابلیت تطبیق پذیریمون انقدری بود که با کوچکترین چیزا سرگرم می شدیم. ساعت 3 بعد از ظهر که اگه ... میومد توی خیابون از توی سایه میرفت بعد از خوابیدن پدر و مادرا و تظاهر به اینکه ما هم خوابیدیم میومدیم بیرون .فقط کافی بود که یکی با توپ 2-3 بار به دیوار شوت کنه بعدش همه بچه ها میومدن بیرون .بعد کمی بازی یکی از همسایه ها با چشمای نیمه و باز و قرمز با عربده میومد بیرون و دنبالمون می کرد که همه اون موقع رکورد 100 متر رو میشکوندن!!!!
- پست: 88
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷, ۱۱:۵۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1000 بار
- سپاسهای دریافتی: 1084 بار
Re: شما یادتون نمیاد...
وای خدا! چقدر دلم هوای دیدن این رنگیش رو کرده بود... آخه بعدا آبیش کردن ،آبی آسمونی که قشنگ نبود.چه برقی میزنن! من عاشق این بودم که وقتی سوار میشم برم طبقه بالا اولین صندلی بشینم ، گاهی اوقات تو خط بهارستان که سوار میشدم (البته با مادرم) صندلی جلو که مینشستم برگ و شاخه درختای چنار میخورد به جلوی شیشه وای که چه حالی میداد. پله ای که میرفتی بالا پله پیچ بود ،یه آینه محدب هم داشت که با اون راننده بالا رو نگاه میکرد و متوجه میشد بالا چه خبره همیشه هم داد میزد به من میگفت بچه بشین ! ترمز میگیرم میخوری زمین!، راستی این اتوبوس تقریبا اتوماتیک بود یعنی دنده ای نبود یه چیزای عجیبی هم کنار فرمونش بود که من هیچوقت نمیفهمیدم اینا چین.
فکر میکنم بلیطش هم یا پنج زار بود یا یه تومن! درست یادم نیست
فکر میکنم بلیطش هم یا پنج زار بود یا یه تومن! درست یادم نیست
بدترین مردم کسی است که دیگران از ترس او را احترام کنند. علی(ع)