یه داستان واقعی از جن

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت

Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 1160
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۸, ۱:۵۱ ب.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 15611 بار
سپاس‌های دریافتی: 6443 بار
تماس:

Re: یه داستان واقعی از جن

پست توسط ASHKAN95 »

بابا مگه چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جنم مث ادمه.فقط میدونین ترسش واسه اینه موقع تنهایی و تاریکی میاد.خدایی اگه تو همون اوقات یه انسان بد چهره ببینید نمیترسید؟
تازه اون دوستمون ک مونثم دیده بود.ای بابا.از اسمون میاد براشون.یه موجوده دیگه.خدا خودش گفته که انس و جن رو با هم افرید.
حالا جدی باشیم جن یه موجودیه که ما نمیتونیم ببینیمش.اونایی هم که دوستان دیده از جسم یه انسان سوء استفاده کردن.درواقع ما میتونیم به هرچیزی از سه بعد نگاه کنیم.دیدگاه علمیش هنوز ثابت نشده که جن تک بعدیه یا 4 بعدی.اینو تو یه کتاب خوندم.در ضمن همه چی خوب و بد داره.امام حسین تو دشت کربلا بود که هفتصد هزار جن برای کمکش اومدن.فکر کنم اسم رئیسشونم ظفر بوده.گفتن دستور بدی همشونو نابود میکنیم،خود امام نخواستن.تو مطالب فقهی بگردین حتما راجع بهش مطلب پیدا میکنید.اینم که من میگم از لطف معلمه خوبه دینیمونه(من موهامو درست میکنم بهم میگه منافق.2نمره هم ازم کم کرده.خداااااااااااااااااا... :lol: )
اره دیگه،کلا سعی کنین نترسین.مثلا یهو از خواب بیدار شدین دیدین که یکی شبیه شرک نشسته بالا سرتون یه سلام کنید بعد بخابید.بهترین کار همینه.البته سعی کنید خاب به خاب نریدا.
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 1784
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۴ شهریور ۱۳۸۹, ۹:۱۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3440 بار
سپاس‌های دریافتی: 5879 بار

Re: یه داستان واقعی از جن

پست توسط shafagh »

 
.
همانطور که قبلا هم عرض شد این داستان بیشتر از ان که داستان یک زن وحشتناک باشد داستان یک زن بیچاره و گرفتار بیماری یا جنون است که پس از سال ها تحمل درد و رنج ناشی از ندانم کاری های اطرافیانش اثر محروم کردن طولانی مدت خود از غذا از دنیا رفت در حالیکه ان اطرافیان ، جامعه و دولت المان می توانستند کمک خیلی بیشتری به او بکنند

پر فروش ترین فیلم امریکا در سال 2005 فیلمی بنام " جن گیری از امیلی رز " بود که برای دوستداران مسائل فوق طبیعی جاذبه بسیاری داشت. در این فیلم دختری به تصویر کشیده شده بود که وجودش توسط جن به تسخیر در امده و این امر او را به مشقت و رنج بسیاری مبتلا کرده بود . در این حال او اداب و مراسم زیادی از جن گیری را تحمل میکرد تا بلکه شاید از چنگ ان موجودات رها شود.

"امیلی رز" در واقع زن جوانی بنام" انالیس میشل" بود که در یک مدرسه ابتدایی مشغول خدمت بود . او در 21 سپتامبر 1952 در یک روستا در یکی از استان های کشور المان بنام "بواریا" بدنیا امد. در دوران جوانی و در سن 17 سالگی بناگاه زندگی او به یک کابوس مبدل شد در ان هنگام او شب ها دچار حملات غیر معمولی می شد که انطور که در باره او توصیف شده علائمی شبیه فلج خواب بوده ، یک فشار و وزن بسیار زیاد بر سینه و سخت شدن بدن بطوریکه حتی قدرت تکلم را هم از او صلب می کرد. تشخیص پزشکان



[External Link Removed for Guests]

بیمارستان روانپزشکی ورتسبورگ ان بود که امیلی از حملات نوعی بیماری صرع در رنج است. بعد از رخداد سومین حمله نزدیک به یک سال در بیمارستان روانی "میتلبرگ " بستری شد. در مدت اقامت اش در بیمارستان او شروع به دیدن صورت جن کرد بخصوص هنگام نیایش های روزانه که صداهایی را می شنید که به او می گفت تو جهنمی است. در ان مرحله پزشکان داروهای ضد رعشه و حملات صرعی را تجویز کردند اما وقتی که ان داروها هیچ تاثیری در بهبود او حاصل نیاورد نا امیدی او بیشتر شد و شروع به دیدن صورت هایی کرد که افسردگی او را بیشتر نمود. دراولین بهبودی در اواخر سال 1970 او به دبیرستان باز گشت و پس از فارغ التحصیلی به شهر مهاجرت کرد و در سال 1973 با کمک هزینه تحصیلی موفق به ورود به دانشگاه ورتسبورگ و اخذ مدرک درجه تخصصی اموزش ابتدایی گردید
تاثیر داروهایی را برای او تجویز کرده و او انها را مصرف می کرد انچنان نبود که بتواند کمکی به وضعیت اش کند تا اینکه این اعتقاد در او رشد یافت که مورد نفوذ جن واقع شده است. لذا از کلیسا تقاضا کرد که برای او مراسم جن گیری انجام شود ولی انها از انجام چنین اقدامی سر باز زدند و کلیسا توصیه کرد که او می بایست خودش را بیشتر وقف یک زندگی مذهبی نماید. ناراحتی مزمن انالیس تا مراحل بدتری ادامه یافت تا انجا که او شروع به صدمه زدن به خود کرد ، اعضای خانواده اش را گاز می گرفت ، مگس ، ذغال ، عنکبوت و


[External Link Removed for Guests]

حتی سر پرندگان مرده را می خوردو در طی روز گاهی مثل یک سگ عوعو می کرد. او شروع به خوابیدن روی سنگفرش جلو خانه والدینش کرد تا دیگران به او کفاره بدهند کفاره دادن برای گناهان کسانی که طی سال ها جزء زندگی انالیس بوده اند. بعد از پنج سال زندگی مخوف و ترسناک او والدینش به سراغ مسئولان کلیسا برای انجام یک مراسم جن گیری رفتند اما تنها به انها پیشنهاد شد که در مورد انالیس معالجه با دارو را همچنان ادامه دهند. اما بالاخره در سال 1975 با مراسم جن گرفتن موافقت شد و گروهی از مسئولین کلیسا مامور انجام مراسم شدند گفته می شد جن های متعددی در وجود انالیس نفوذ کرده اند که بر طبق قول انها عبارت بودند از : هیتلر – قابیل - یهودا اسخر یوطی - بلیال – لژیون- و لوسیفر. مراسم جن گیری از سپتامبر 1975 تا پایان سال 1976 همچنان ادامه یافت در این ده ماه مراسم هریک یا دوهفته یکبار انجام می پذیرفت و گاه در هر مرتبه تا چهار ساعت طول می کشید. در بسیاری از این جلسات حملات قدرتمندانه ای از انالیس مشاهده شده ولذا گاه انها مجبور به گرفتن او یا به زنجیر کشیدنش می شدند. در طول مراسم گاه انالیس با صدای جن و زبان های متعدد و عجیب دیگری صحبت می کرد.
سلامتی انالیس بمرور رو به وخامت می نهاد . در طی ماه هایی که ان مراسم شروع شده بود او از خوردن غذا امتناع می کرد و می گفت که جن ها اجازه چنین کاری را به او نمی دهند. او همچنین بدلیل حرکت های مکرر و کشیدن زانوهایش بر روی زمین دچار گسستگی کاسه زانو شده بود. در ان هنگام او نامه ای به یکی افراد گروه تحویل داده و نوشته بود که نمی خواهد بیشتر از ان جن گیری شود و سرانجام در نیمه شب 1 جولای 1976 انالیس برای خواب به بستر رفت و دیگر هرگز بیدار نشد. او دچار بیماری ذات الریه شده بود



[External Link Removed for Guests]


ودر مدت ده ماه گذشته زندگی اش گرسنگی ناشی از امتناع از غذا خوردن تمام توانش را از او گرفته بود. کالبد شکافی نشان داد که بطور مسلم او بر اثر سوءتغذیه و دی هیدراته شدن بدنش مرده است. زن جوانی که در هنگام مرگ تقریبا به وزنی معادل 30 کیلوگرم رسیده بود.هیچکدام از ازمایشات و مطالعاتی که در زمان کالبد شکافی نظیر مطالعه میکروسکوپی مغز انجام شد دلیلی را برای حملات تشنجی و ضایعه مغزی اش نشان نداد. از تحقیقات های بعدی چنین استنتاج شد گرسنگی به معنای واقعی او را به سمت مرگ کشانده و اگر او توان غذا خوردن را داشت تا بحال زنده می ماند. والدین ، پیشوای روحانی و کشیش ازجانب دادگاه به مسامحه کاری در حق انالیس متهم شده و جلسه محاکمه انها در مارس 1978 اقامه شد که در ان دادگاه هرچهار نفر به جرم مسامحه در مرگ انالیس به شش ماه حبس تعلیقی محکوم شدند . و چنین حکمی بسیار سبک تر از ان چیزی بود که مردم متاثر انتظار ان را داشتند.


.  
Rookie Poster
Rookie Poster
نمایه کاربر
پست: 43
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۰, ۴:۰۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 162 بار
سپاس‌های دریافتی: 173 بار

Re: یه داستان واقعی از جن

پست توسط قاسم فرهاد »

سلام دوست عزيز از آنجائي كه وجود موجودي به نام جن حقيقت دارد روايت شما را باور دارم و اگر ميخواهي ديگر اجنه مزاحمتان نشوند مراقبشان باش مثلا وقتي آب جوش يا آتشي را به زمين ميريزي بسم الله بگو ويا وقتي با بيل و كلنگ مي خواهي كار كني باز بسم الله بگو تا اجنه متوجه شوند و آزار نبنند و موجب نشوند كه مزاحمتان شون و بالاخره حديثي از حضرت نبي اكرم (ص) نقل شده كه ‹ هر كاري كه با بسم الله شروع نشود بي فرجام است›
اين را به فال نيك بگير و خداوند را سپاسگزاري كن
[COLOR=#4f6128][COLOR=#1f497d]تصویر   حضرت پيغمبر اكرم (ص ):

[COLOR=#4f6128]ادب نيكو زيور خرد  است.[COLOR=#4f6128][COLOR=#1f497d]  [i
[   
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 325
تاریخ عضویت: شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۹, ۱:۴۰ ب.ظ
محل اقامت: ایران از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب
سپاس‌های ارسالی: 1369 بار
سپاس‌های دریافتی: 1309 بار

Re: یه داستان واقعی از جن

پست توسط امیر جمالی »

دوست عزیزم shafagh 2 با سلام و عرض ادب و احترام

سپاسگذارم به دلیل مطلب جالب و زیبایتان و بر این اعتقادم که در این مورد هر چیزی ممکن است صحت داشته باشد . ولی در قدیم به خصوص در بخشهای جنوبی کشورمان تا حدودی تمام بیماریهای روانی را بدلیل ناشناخته بودن این بیماریها ، به نوعی جن زدگی یا آل زدگی تعبیر میکردند که متاسفانه برای درمان آن یا بعبارت بهتر جن گیری ، آنقدر به بیمار فشار وارد میکردن که بیماری آن نه تنها بهبودی نداشت که روز به روز هم بدتر میشد . احتمالا" در پستهای قبلی جریان زنی را گفتم که به دلیل از دست دادن دختر جوانش دچار بیماری روانی شده بود و این زن در همسایگی ما قرار داشت ، برای جن گیری مراسم خاصی انجام میشد که در بعضی از مواقع خود با وجود سن کم در آن حضور داشتم .آنقدر آن زن بیچاره را کتک مزدن و به بند و زنجیر میکشیدند که ناله های او تا آسمان هفتم هم میرسید ، نه تنها بهتر نشد که آنقدر وحشتناک که آن زن وقتی نوزاد کوچکش به دنیا آمد با دستان خود او را کشته بود و به دیوار زده بود و بعد از آن خود را به درون استخر انداخته بود که شوهرش با هزار گرفتاری نجاتش داد . سالها بیمار بود تا اینکه در دارالمجانین شیراز بستری شد و بعد حدود یک سال به کلی خوب شد و بعد از به خوبی زندگی کرد و صاحب دو بچه دیگر شد که از دوستان من هستند و من بخوبی آنها را میشناسم.
حال میگویم که دلیل بیماری آن زن به طور حتم بیماری روانی بود و نه جن زدگی هر چند که جن زدگی میتواند خود عامل بیماریهای روانی دیگر باشد همانطدر که در پست اول خودم برای چند روزی به شدت بیمار شدم که نوع بیماری حتی برای خودم هم ناشناخته بود .
بگذریم . مطمین باشید که این اتفاقات برای هر کسی که بیفتد به یک بحران روانی حتی اگر کوتاه مدت هم باشد دچار خواهد شد که در این زمینه پناه میبریم به ذات مقدس پروردگار.
در صورت نیاز داستان های واقعی زیادی برای گفتن هست که شنیدنش خال از لطف نیست
موفق و موید باشید
اللهم عجل لولیک الفرج
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 4390
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۴, ۱:۱۴ ب.ظ
محل اقامت: کرج پلاک 43!
سپاس‌های ارسالی: 6707 بار
سپاس‌های دریافتی: 12101 بار
تماس:

Re: یه داستان واقعی از جن

پست توسط Mohammad 1985 »

موافقم با شما ! هر چی مردم نادانتر این طور اتفاقات بیشتر ! مثلا قدیم می گفتن پیاز بزنین به سیخ توی اتاقی که زنی زایمان کرده و اونجاست چون آل خاتون می آد میبردش ! وقتی میاد اون سیخ و پیاز رو میبینه میترسه فرار می کنه !!!
به همه سياستمداران مشکوک باش.
جکسون براون
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 1784
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۴ شهریور ۱۳۸۹, ۹:۱۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3440 بار
سپاس‌های دریافتی: 5879 بار

Re: یه داستان واقعی از جن

پست توسط shafagh »

.

در کنار علم و تکنولوژی مسائلی بنام ماوراءالطبیعه وجود مسلم دارد. ما نباید مثل ماتریالیست ها فکر کنیم که هرچیزی را غیر از انچه می بینند نفیمی کنند یا نباید مثل گمان پردازها و خرافه گرایان باشیم که وجود عادی هر شیی و حتی علم را خارج از قاعده ها و فرمول های علمی تصور میکنند. من حرف های زیادی در مورد همین مقدمه دارم اما برای دور نشدن از موضوع اصلی بحث نمی توان به انها پرداخت اما لازم می دانم کمی به این مقدمه ادامه دهم. اگر شما قران کریم را مطالعه کنید می بینید که اکثر ایات بر علم و قواعد علمی و برهان و استدلال استوار است و بشر را از این طریق به جانب حق هدایت می کند اما در کنار علم به مسائل ماوراءالطبیعه هم بحق اشاره دارد از جمله همین موجوداتی که وجود دارند ولی دیده نمی شوند مثل ملائکه و جن. اما هیچ وقت به انسان سفارش نشده که برای ارتباط با این موجودات و یاکشف انها اقدامی کنند. و این چیزهایی است سوای انچه خرافیون و اهل سحر و کهانت و امثال ان بدانها روی اور هستند و بیان می کنند
لذا قران هیچگاه به ما توصیه نکرده که وارد اینگونه مسائل شویم و زندگی خود را که بایست صرف کسب علوم و معارف معیشت شود صرف این مسائل غیر ضروری و حتی گاه مضر کنیم اما این به ان معنا نیست که این موجودات را انکار کرده و یا عکس العمل لازم را در مقابل انها نداشته باشیم به همین دلیل می بینیم که در بعض کتب ادعیه معتبره علاوه بر دعاهای مربوط به حوائج و نیازمندی های دنیوی و اخروی چند دعا یی هم در مورد دفع افت و ضرر این موجودات بنام جن وجود دارد که گمان می کنم به این گونه دعاها " حرز " می گویند اما توجه داشته باشید این "احراز " غیر از ان چیزهایی است که رمال ها و دعانویس ها ی کاسب می گویند ان دعاها ( البته نوع معتبر و صحیح ان که در کتب معروف شیعه قید شده ) دعاهایی و یا بزیانی نسخه هایی عرشی است و منشاء ان قول خود خداوند سبحان است طوریکه با معجز کلام ان دعا همه موجودات مضر و غیره ذلیل و مقهور واقع شده از انسان دور می شوند.در همین سایت خارجی که من درددل و ناراحتی و ترس بعضی از ان ها را در نوشته هایشان و در مورد وقایعی که از جانب جن بر ان ها وارد می شود خوانده ام(اکثرا با صداقت می گویند) فهمیده ام چقدر گرفتاری دارندبا نشانیهایی که انها می دهند می فهمم کدام از ان موجودات انها را می ترساند و یا ضرر می زند انها برای رهایی از چنین شری حرف ها و جملات و کلماتی ساخته اند که فکر می کنند جادویی است و ان موجودات را دفع می کند ( مثلا مومبو - مومبو) یکی از انها گفته بود که بطور تجربی تمام در و پنجره ها و راه پله ها را با نمی از روغن زیتون اغشته کرده است . گفته بود که ظاهرا هم نتیجه گرفته است (من قبلا در این باره چیزی نشنیده ام اما شاید چون روغن زیتون که در اسلام هم روغنی خاص و مبارک است اثری داشته) اما خیر جز کلام معجر خود خداوند چاره ای دائم و مطمئن برای این مشکل نیست بعض افراد بصورت تجربی و یا عینی با ان موجودات بر خورد کرده اند که نمی توان انها را انکار کرد اما بنده بنا بر علم و تجربه نسبی در این مورد توصیه ها و سفارشاتی به همه دوستان دارم

- هرگز سعی نکنید برای سر در اوردن از وجود و کار این موجودات در این مسائل وارد شوید.
- با افرادی که با این موجودات سر وکار دارند ارتباط نداشته باشید و فریب کسب قدرت با کمک جن را نخورید ( مثل شیطان پرستان)
- پیامبر اسلام (ص) سفارش کردند در اتاق تنها نخوابید و اگر می خوابید سوره ناس- فلق - و ایت الکرسی بخوانید ( خدا گواه من به این قول کریمه عمل کردم و از ان به بعد بالیقین در هرجا باشم خوفی ندارم)
- شب به تنهایی به جاهای پرت و خلوت مثل بیابان و ویرانه ها و امثال ان نروید
- شب تنها زیر درخت نخوابید
- شب اتش افروزی نکنید ( مثل کبریت زدن در جای خلوت یا چهارشنبه سوری و امثال ان) و روی زمین اب جوش نریزید و اگر ضرورت ایجاب کرد قبل از اقدام به چنین کاری بلند بسم الله بگویید
- موجودی بنام آل واقعیت دارد من ازوجود ان ملعون باخبرم و در صورتی که زن زائو (تازه زاییده) تنها باشد احتمال زیادیست که به او ضرر زده و وی به ناراحتی های روانی مبتلا شود من مخصوصا در این مورد تاکید دارم اشنایان نباید اجازه دهند او در خانه تنها باشد و یا تنها در اتاق بخوابد و اگر چاره ای نبود قران را بالای سرش بگذارند و کتاب الله را وکیل قرار دهند که از او محافظت کند و یا از امثال همان دعای معتبری که عرض شد بر او بخوانند
- در مورد فرزندان هم همین طور شب هنگام نبایست در اتاق تنها بخوابند مگر اینکه از قران عظیم کمک بگیرند یا دعای معتبر مربوطه برایش بخوانند


.
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 325
تاریخ عضویت: شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۹, ۱:۴۰ ب.ظ
محل اقامت: ایران از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب
سپاس‌های ارسالی: 1369 بار
سپاس‌های دریافتی: 1309 بار

Re: یه داستان واقعی از جن

پست توسط امیر جمالی »

[quote="Mohammad 1985"]موافقم با شما ! هر چی مردم نادانتر این طور اتفاقات بیشتر ! مثلا قدیم می گفتن پیاز بزنین به سیخ توی اتاقی که زنی زایمان کرده و اونجاست چون آل خاتون می آد میبردش ! وقتی میاد اون سیخ و پیاز رو میبینه میترسه فرار می کنه


دوست عزیز در تصدیق کلام شما همین بس که به گفتار و خاطرات افراد سالخورده در جنوب کشور توجه کنی و پای صحبت این عزیزان بنشینی . هر چند که در بعضی مواقع گفتارشان درست است ولی در اغلب مواقع حتی سایه ها و افراد ناشناخته را به اجنه ربط میدادند و اگر چیزی میدیدند که خارج از حواسشان بود بدون درنگ به جن تعبیر میشده است .

در یکی از استانهای جنوبی کشور ، حاج اسکندر نامی زندگی میکند که بنده به شخصه برای شنیدن جریانی خاص به حضورشان رسیدم و جویای واقعه شدم . ایشان میگفتند که در قدیم بخاطر اینکه به صورت امروزی در شهر ها و روستا ها نور کافی وجود نداشت خود بخود آدمها چیز هایی میدیدند و یا صدا های میشنیدن و بدون کمترین درنگ میگفتند آل دیده ایم و یا صدایش را شنیده ایم. برای تصدیق گفته اش داستانی را ذکر کرد که برای شنیدنش به آنجا رفته بودم ، او میگفت سالها پیش در مجاورت شهر ما روستای کوچکی بود که بعضی از شبها برای عیادت فامیل و دوستان به آنجا میرفتم . بین شهر ما و آن روستا باغ خرمای بزرگی بود و یک رودخانه فصلی با دره ای بزرگ که زمستانها معمولا" اب در آن جاری بود وهمیشه با خودم فکر میکردم یک شبی که تنها در میان این باغ گذر میکنم شاید اجنه برای ترساندنم جلوی من ظاهر شوند به همین دلیل و چیز هایی که از دیگران شنیده بودم مرا برآن داشت که اگر احیانا" برخوردی داشتم بدون ترس تا پای جان به آن نزدیک شوم و هم صحبتش شوم و برای گفته ام به خداوند سوگند یاد کردم

شبی تاریک و سرد زمستانی ، ساعتهایی حدود 1 تا 2 نیمه شب که به شهر مراجعت میکردم و تنهای تنها بودم و آهسته و کور مال کورمال از آن باغ میگذشتم . ناگهان در سکوت نیمه شب و در آن هوای سرد صدای ناله زنی را شنیدم که به زحمت ناله میکرد و گریان بود .بی اختیار میخکوب شده و صدا را گوش دادم متوجه شدم که صدا از جانب راست میآید . قصد کردم که زود از آنجا دور شوم چون مطمئن بودم در آن شب تاریک یک انسان نمیتواند باشد . ولی به یاد حرف و سوگند خود افتادم و تصمیم به سر در آوردن از صدا کردم . مسیر را به سمت صدا کج کردم و به نزدیک محل صدا رسیدم تا آنجایی که صدا را واضع میشنیدم . خوب که دقت کردم متوجه شدم صدا از جانب اتاقک کوچکی که مخصوص پمپ آب بود میآید . براستی ترسیده بودم و داشت نفسم بند میآمد و صدا هر لحظه در نظرم مبهم تر می آمد
بخودم جرات داده و به نزدیک اتاقک رسیدم با صدای بلند گفتم چه کسی در این خانه است ؟ آیا انسان است و یا جن ؟ آن زن ساکت شد ومن دوباره صدا کردم . آن زن با صدای شیون مانندی لرزان گفت من جن هستم خواهش میکنم به من نزدیک نشو وگر نه خونت را میریزم . با ترس گفتم بیا بیرون اگر جنی میخواهم تو را ببینم . ولی زن با صدای خواهش گونه ای میخواست مرا منصرف کند
به خودم جرات بیشتری دادم و به در اتاق رسیدم آرام در را باز کردم ولی داخل اتاق سیاه ظلمات بود و به هیچ عنوان چیزی دیده نمیشد.
در را که کامل باز کردم یک دفعه چیزه به سینه ام خورد و یهو با دست گرفتم و چیزی نبود جز سر کنده شده یک نوزاد . میخواستم برگردم و فرار کنم که چیز دیگری به صورتم خورد و این بار پا و یا دست کنده شده نوزادی بود که به کلی مرا به وحشت انداخت . همین امر جسارت مرا بیشتر کرد داخل اتاق شدم زن را پیدا کردم و بازویش را گرفته و با قدرت و سرعت به بیرون اتاق انداختم و خودم با سرعت بیرون رفتم و در کنار زن قرار گرفتم . مطمئن بودم که از اجنه است و برای همین اصلا" متوجه هیچ نشدم ، حتی صدای التماس آن زن که میگفت ترا خدا آقا آبروی منو نبر .
بعد از کمی متوجه التماسش شدم و پرسدم از چه تیره ای هستی و او گفت بخدا من اهل فلان محله ام . متوجه اشتباه بزرگم شدم اصلا" او از اجنه نبود که دختر بنده خدایی بود که من اورا بخوبی میشناختم . جریان را پرسیدم و فهمیدم او دختری است که بدلیل رابطه نامشروع با پسری متاسفانه حامله شده است و موقع وضع حمل به آن باغ و آن اتاق کوچک پناه آورده برای حفظ آبرو .
او بچه را زاییده بود و قطعه قطعه کرده بود و چون من سر رسیدم او برای شناخته نشدن مجبور به ترساندن من شده بود و خود را جن معرفی کرده بود و دست و پای نوزاد را به طرف من پرت کرده بود
آن شب به او کمک کردم ولی هیچ وقت رازش را فاش نکردم و اسمش را به زبان نیاوردم
من آن شب میتوانستم از آنجا فرار کنم و نا آگاهانه بگویم صدای جن شنیده ام مثل خیلی از افراد . میتوانست بدون هیچ دلیلی بگویم جن دیده ام و بی خودی بدون آنکه او را ببینم بترسم و بیمار شوم . ولی خدارا شکر فهمیدم که خیلی از افراد خیالاتشان را جن مینامند ، خطای چشمشان را جن مینامند و آنچه را نمیتوانند توضیح دهند جن مینامند

بلی واقعا" در این زمینه خرافه گویی و پندار نادرست زیاد است ولی امر به گونه است که شاید باور بشود بهتر است

با عذر خاهی از تمام دوستان عزیز
اللهم عجل لولیک الفرج
New Member
پست: 1
تاریخ عضویت: شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷, ۳:۵۸ ب.ظ

Re: یه داستان واقعی از جن

پست توسط Elham5080 »

سلام دوستان عزیز من الان و بصورت اتفاقی داستانهای شمارو خوندم و از اونجایی ک علاقه زیادی ب این موجودات دارم میخوام در بحثهای شماشرکت کنم..و اینکه دوستان آیا شده این موجودات پیامی رو ب شما برسونند و یا واقعا حضورشون رو درکنارتون حس کنید؟؟
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”