خبر:پیام
نقل قول:بازگویی
باخبر کردن:آگاه کردن
قرن:هزاره
مخلوط:آمیخته
ضمیمه:پیوست
تشویش:آشفتگی
ارسال:فرستادن
تکلم:بیان
کثیف:ناپاک
حجر:دوری
محجور:دور افتاده
مفلوک:درمانده
مثل:مانند
صعودی:فزاینده
تشکر:سپاس
در این بین:در این میان
امتحان:آزمون
زبان ما پارسی است نه فارسي
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت
- پست: 43
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۸۸, ۲:۲۵ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 711 بار
- سپاسهای دریافتی: 379 بار
Re: زبان ما پارسی است نه فارسي
[HIGHLIGHT=#548dd4][HIGHLIGHT=#92d050][HIGHLIGHT=#ff0000][HIGHLIGHT=#000000] قطره اگرچه آب شدیم ابر بودیمو آفتاب
[HIGHLIGHT=#548dd4][HIGHLIGHT=#92d050][HIGHLIGHT=#ff0000][HIGHLIGHT=#000000]
[HIGHLIGHT=#548dd4][HIGHLIGHT=#92d050][HIGHLIGHT=#ff0000][HIGHLIGHT=#000000]
[HIGHLIGHT=#548dd4][HIGHLIGHT=#92d050][HIGHLIGHT=#ff0000][HIGHLIGHT=#000000] مارا همانکه میپنداشت به یکی جرعه اش خراب شدیم
[HIGHLIGHT=#548dd4][HIGHLIGHT=#92d050][HIGHLIGHT=#ff0000][HIGHLIGHT=#000000]
[HIGHLIGHT=#548dd4][HIGHLIGHT=#92d050][HIGHLIGHT=#ff0000][HIGHLIGHT=#000000]
[HIGHLIGHT=#548dd4][HIGHLIGHT=#92d050][HIGHLIGHT=#ff0000][HIGHLIGHT=#000000] مارا همانکه میپنداشت به یکی جرعه اش خراب شدیم
-
- پست: 812
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۷ دی ۱۳۸۵, ۲:۱۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 4044 بار
- سپاسهای دریافتی: 1081 بار
Re: زبان ما پارسی است نه فارسي
ضمن سپاس فراوان از دوست گرامی Palange Zakhmi به خاطر تلاش برای نگهداری از واژگان زبان فارسی این نکته را هم نباید فراموش کنیم که واژه های منتقل شده به زبان فارسی طبیعتا آهنگ و تلفظی غیر از تلفظ عربی دارند
و مهمتر از همه اینکه مطمئنا جمله هایی که به شوخی می گوییم فقط "است" آن فارسی است برای یک عرب زبان نه تنها گنگ است بلکه می تواند یک چیز بسیار اعصاب خرد کن محسوب شود چون تمام اجزاء جمله را می فهمد ولی کل جمله را نمی فهمد به این دلیل که هم واژه های عربی در معنای دیگری نسبت به اصلشان استفاده می شوند و هم دستور زبان ما با دستور زبان عربی تفاوت دارد
البته واژه های بیگانه و نا بجای عربی تنها مشکل ما نیست و زبانهای شرقی (ترکی) و غربی (فرانسه و انگلیسی البته به جز واژگانی که ریشه در گذشته های بسیار دور که این زبانها مشترک بوده اند دارند مانند "مادر" "برادر" و کلمات دیگر) هم مشکل محسوب می شوند
برخی از واژگان عربی همان واژگان فارسی هستند که وارد زبان عربی شده اند و با تلفظی انصافا زیباتر دوباره وارد زبان فارسی شده اند مانند "رأی" عربی که همان "رای" فارسی است یا "سجیل" عربی که واژه قرآنی هست و در حقیقت همان "سنگ گل" فارسی بوده و احتمالا واژگان دیگری که به این شکل تغییر یافته اند
یک سری از مصادر زبان عربی هم با زبان فارسی خیلی هماهنگ شده اند و مصدر جعلی(اساتید زبان فارسی اگر اصطلاح رو نادرست نوشتم لطفا بگویند)از آنها ساخته شده مانند مصدر:
/فهمیدن/
واژه "پارسی" هم گویا در خود ایران باستان تبدیل به واژه "فارسی" شده نه توسط اعراب
تمدن مصر هم در زمان قبل از ظهور اسلام خود به خود نابود شده بود و چیزی برای گفتن نداشتند و وضعیت ایران هم مورد خاصی محسوب می شده که صد البته حکیم ابولقاسم فردوسی ما رو واقعا نجات داد
و مهمتر از همه اینکه مطمئنا جمله هایی که به شوخی می گوییم فقط "است" آن فارسی است برای یک عرب زبان نه تنها گنگ است بلکه می تواند یک چیز بسیار اعصاب خرد کن محسوب شود چون تمام اجزاء جمله را می فهمد ولی کل جمله را نمی فهمد به این دلیل که هم واژه های عربی در معنای دیگری نسبت به اصلشان استفاده می شوند و هم دستور زبان ما با دستور زبان عربی تفاوت دارد
البته واژه های بیگانه و نا بجای عربی تنها مشکل ما نیست و زبانهای شرقی (ترکی) و غربی (فرانسه و انگلیسی البته به جز واژگانی که ریشه در گذشته های بسیار دور که این زبانها مشترک بوده اند دارند مانند "مادر" "برادر" و کلمات دیگر) هم مشکل محسوب می شوند
برخی از واژگان عربی همان واژگان فارسی هستند که وارد زبان عربی شده اند و با تلفظی انصافا زیباتر دوباره وارد زبان فارسی شده اند مانند "رأی" عربی که همان "رای" فارسی است یا "سجیل" عربی که واژه قرآنی هست و در حقیقت همان "سنگ گل" فارسی بوده و احتمالا واژگان دیگری که به این شکل تغییر یافته اند
یک سری از مصادر زبان عربی هم با زبان فارسی خیلی هماهنگ شده اند و مصدر جعلی(اساتید زبان فارسی اگر اصطلاح رو نادرست نوشتم لطفا بگویند)از آنها ساخته شده مانند مصدر:
/فهمیدن/
واژه "پارسی" هم گویا در خود ایران باستان تبدیل به واژه "فارسی" شده نه توسط اعراب
تمدن مصر هم در زمان قبل از ظهور اسلام خود به خود نابود شده بود و چیزی برای گفتن نداشتند و وضعیت ایران هم مورد خاصی محسوب می شده که صد البته حکیم ابولقاسم فردوسی ما رو واقعا نجات داد
- پست: 433
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۱:۴۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 733 بار
- سپاسهای دریافتی: 1344 بار
Re: زبان ما پارسی است نه فارسي
با تشكر از توضيحات شما.بهتر بود پست هاي اوليه رو هم ميخونديد.اين زبان پس از ورود عرب ها به ايران تغيير كرد و اين مستندات تاريخي زيادي داره.
اما در باره تاريخ مصر:
[FONT=Tahoma,sans-serif]تمدن در منطقه کنونی مصر که در حاشیه رود نیل شکل گرفته در زمره کهنترینتمدنها به شمار میآید که از حدود [FONT=Tahoma,sans-serif]۴ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]هزارسال قبل از میلاد موجود است. مصر باستان سرزمین فراعنه بود و آثار تاریخی برچستهایچون اهرام سهگانه و نیایشگاه بزرگ را از آن دوران به یادگار دارد. در اسطورههای سامیمحل ظهور پیامبرانی مانند یوسف و موسی را در همان دوران و در سرزمین مصر آوردهاند [FONT=Tahoma,sans-serif].
[FONT=Tahoma,sans-serif]<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]دولت قدیم مصر در سال [FONT=Tahoma,sans-serif]۵۲۴ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]ق. مبه دست ایرانیان سقوط کرد. این کشور در روزگار هخامنشی و همچنین در دوران ساسانی (درعهد خسرو پرویز و به مدت ده سال) بخشی از شاهنشاهی ایران بود [FONT=Tahoma,sans-serif].
[FONT=Tahoma,sans-serif]<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]حضور هخامنشیان در مصر به دوران کمبوجیه پسر کوروش باز میگردد. اودرسال [FONT=Tahoma,sans-serif]۵۲۵ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]پیش ازمیلاد، در لشکرکشی به مصر توانست مقابل فرعون پسامتیخ سوم از دودمان بیست و ششم فراعنهمصر پیروز شود و آن کشور را به یکی از ساتراپیهای هخامنشی تبدیل کند.
[FONT=Tahoma,sans-serif]
[FONT=Tahoma,sans-serif]اهرام سه گانه
[FONT=Tahoma,sans-serif]<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]نیای آنچه امروزه کانال سوئز نام دارد برای نخستین بار از سوی ایرانیاندر مصر کنده و راهاندازی شد [FONT=Tahoma,sans-serif].
[FONT=Tahoma,sans-serif]<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]در سال [FONT=Tahoma,sans-serif]۳۳۲ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]ق.م اسکندراین سرزمین را تصرف نمود و تا سال بعد دودمان بطلمیوسیان که از جانشینان اسکندر بودند،بر آن حکمفرما بودند.در سال [FONT=Tahoma,sans-serif]۳۰ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]پیش ازمیلاد رومیان با غلبه بر کلئوپاترا آخرین ملکه بطلمیوسی مصر را ضمیمه قلمرو روم نمودند.در سال [FONT=Tahoma,sans-serif]۶۴۱ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]میلادی( [FONT=Tahoma,sans-serif]۱۹ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]هجریقمری) در زمان خلیفه دوم، عمر، عربهای مسلمان این کشور را فتح کردند. مصر همواره ازسرزمینهای مهم برای حکومت اسلامی بوده و تا سال [FONT=Tahoma,sans-serif]۱۵۱۷ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]میلادیکه دولت عثمانی بر مصر تسلط یافت در دست خلفای اموی و عباسی و فاطمی بود [FONT=Tahoma,sans-serif].
[FONT=Tahoma,sans-serif]<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]روند عربیشدن زبان مصریان چندی به طول انجامید و کاربردزبان عربی در این منطقه از سده نهم میلادی به اینسو شدت گرفت. سیاست فرمانروایان عربحاکم بر مصر این بود که با وجود ناآشنا بودن مردم مصر با زبان عربی این فرمانروایاناز همان آغاز تمامی نوشتههای رسمی را به عربی صادر کردند. این حاکمان ولی، علاقه زیادیبه مسلمان کردن مردم مصر نشان نمیدادند
اما در باره تاريخ مصر:
[FONT=Tahoma,sans-serif]تمدن در منطقه کنونی مصر که در حاشیه رود نیل شکل گرفته در زمره کهنترینتمدنها به شمار میآید که از حدود [FONT=Tahoma,sans-serif]۴ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]هزارسال قبل از میلاد موجود است. مصر باستان سرزمین فراعنه بود و آثار تاریخی برچستهایچون اهرام سهگانه و نیایشگاه بزرگ را از آن دوران به یادگار دارد. در اسطورههای سامیمحل ظهور پیامبرانی مانند یوسف و موسی را در همان دوران و در سرزمین مصر آوردهاند [FONT=Tahoma,sans-serif].
[FONT=Tahoma,sans-serif]<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]دولت قدیم مصر در سال [FONT=Tahoma,sans-serif]۵۲۴ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]ق. مبه دست ایرانیان سقوط کرد. این کشور در روزگار هخامنشی و همچنین در دوران ساسانی (درعهد خسرو پرویز و به مدت ده سال) بخشی از شاهنشاهی ایران بود [FONT=Tahoma,sans-serif].
[FONT=Tahoma,sans-serif]<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]حضور هخامنشیان در مصر به دوران کمبوجیه پسر کوروش باز میگردد. اودرسال [FONT=Tahoma,sans-serif]۵۲۵ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]پیش ازمیلاد، در لشکرکشی به مصر توانست مقابل فرعون پسامتیخ سوم از دودمان بیست و ششم فراعنهمصر پیروز شود و آن کشور را به یکی از ساتراپیهای هخامنشی تبدیل کند.
[FONT=Tahoma,sans-serif]
[FONT=Tahoma,sans-serif]اهرام سه گانه
[FONT=Tahoma,sans-serif]<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]نیای آنچه امروزه کانال سوئز نام دارد برای نخستین بار از سوی ایرانیاندر مصر کنده و راهاندازی شد [FONT=Tahoma,sans-serif].
[FONT=Tahoma,sans-serif]<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]در سال [FONT=Tahoma,sans-serif]۳۳۲ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]ق.م اسکندراین سرزمین را تصرف نمود و تا سال بعد دودمان بطلمیوسیان که از جانشینان اسکندر بودند،بر آن حکمفرما بودند.در سال [FONT=Tahoma,sans-serif]۳۰ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]پیش ازمیلاد رومیان با غلبه بر کلئوپاترا آخرین ملکه بطلمیوسی مصر را ضمیمه قلمرو روم نمودند.در سال [FONT=Tahoma,sans-serif]۶۴۱ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]میلادی( [FONT=Tahoma,sans-serif]۱۹ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]هجریقمری) در زمان خلیفه دوم، عمر، عربهای مسلمان این کشور را فتح کردند. مصر همواره ازسرزمینهای مهم برای حکومت اسلامی بوده و تا سال [FONT=Tahoma,sans-serif]۱۵۱۷ [FONT=Tahoma,sans-serif] [FONT=Tahoma,sans-serif]میلادیکه دولت عثمانی بر مصر تسلط یافت در دست خلفای اموی و عباسی و فاطمی بود [FONT=Tahoma,sans-serif].
[FONT=Tahoma,sans-serif]<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]روند عربیشدن زبان مصریان چندی به طول انجامید و کاربردزبان عربی در این منطقه از سده نهم میلادی به اینسو شدت گرفت. سیاست فرمانروایان عربحاکم بر مصر این بود که با وجود ناآشنا بودن مردم مصر با زبان عربی این فرمانروایاناز همان آغاز تمامی نوشتههای رسمی را به عربی صادر کردند. این حاکمان ولی، علاقه زیادیبه مسلمان کردن مردم مصر نشان نمیدادند
[HIGHLIGHT=#1F497D] بهترين مترجم كيست كه سكوت را ترجمه كند.
- پست: 433
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۱:۴۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 733 بار
- سپاسهای دریافتی: 1344 بار
Re: زبان ما پارسی است نه فارسي
<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]سلام: درود
[FONT=Tahoma,sans-serif]
سلامتی: تن درستی؛ سالم:درست، تن درست
فکر کردن: پنداشتن
فکر: پندار
موفق: سربلند، سرافراز
سعی: تلاش، پشتکار
ساعی: تلاشگر، پر پشتکار
ماهر: خبره، چیرهدست،کارکشته، کاربلد
چیزی عائدم نشد: چیزیدستگیرم نشد
عمل: کار، کردار
خصوصیت: ویژگی
اصلاح: کاستیزدایی
تغییر کردن: دگرگون شدن
تبدیل شدن به چیزی: درآمدنبه چیزی
وارد شدن به جایی: درآمدنبه جایی
عظیم: سترگ، پرشکوه
غرور: گرانفرازی، خودبینی
[FONT=Tahoma,sans-serif]ساک:کوله بار،کوله پشتی
[FONT=Tahoma,sans-serif]
قابلمه:دیگچه
آقا:خواجه
خانوم،خانم:بانو،دوشیزه
قانون:دادستان
وزیر:دستور
اجازه،رخصت:دستوری
کادو،ارمغان:رهاورد
جایزه:پاداش
اسطوره:ستوره*،قصه،داستان
تاریخ:سرگذشت
حمله،هجوم،یورش**:تاخت،تاختو تاز کردن
متاسفانه:بدبختانه،شوربختانه
[FONT=Tahoma,sans-serif]تعداد:شمار
[FONT=Tahoma,sans-serif]
عدد:شماره
---------------------------------
خداحافظی کردن:پدرود گفتن
***
----------------
شعر:چامه
قصیده:چکامه
کاره:فعل
کنا:فاعل
-----------------
انجماد:یخ بست
ذوب:آب شدن
****
-----------------
عشق:دلبرد
-----------------
شرق:خاور
غرب:باختر
[FONT=Tahoma,sans-serif]باء: سرپیچیدن،سرکشیکردن، نافرمانی کردن
[FONT=Tahoma,sans-serif]
اباطیل: چرند ها، بیهودهها
ابتدا: نخست، آغاز، پیشدرآمد
ابتدایی ترین: ساده ترین
ابتلاء: دچاری، گرفتاری
ابتلاع: فروبردن
ابتهاج
:
ابتکار: نوآوری
ابد: جاودان
ابداع: آفریدن؛ نوآفریدن،آفرینش
ابدال: تاخت زدن
ابد الدهر: جاوید، جاویدان
ابدیت: همیشگی
ابراز: آشکارکردن
ابرام: پافشردن، استوارکردن
ابریق: آبریز، آبشخور، آفتابه
ابطال: ناچیز کردن،بیهودگی
ابطال: پهلوانان، دلاوران
اِبعاد: راندن، گردانیدن
اَبعاد: دوری ها
ابقاء: ماندن، پایدارگذاشتن
ابکار: دوشیزگان
ابلق: سیاه و سفید، دورنگ،خلنگ، ابلک
ابله: گول، ساده مرد، بیخرد، سبک سر
ابلیس: اهریمن
ابن سینا: پور سینا
ابوالهول: هراس انگیز، ترسآور
ابهام: پوشیدن، تاریکی،گنگی
ابهت: بزرگی، بزرگواری
اتباع: شهروندان
اتحاد: همبستگی، یگانگی،یکدلی، پیوستگی
اتساع: گستردگی، فراخ شدن
اتصاف: نشان پذیری، ستودهشدن
اتصال: پیوستگی، پیوست،پیوندیدن
اتفاق: رخداد، رویداد
اتفاق افتاد: رخ داد، رویدادن
اتفاق افتادن: رخ دادن
اتفاقات: رویدادها
اتفاقاً: ناگهانی، یکباره
اتکاء: دلگرمی، لمیدن
اتلاف: نیست کردن، برباددان، کاستن
اتمام: سپریدن، انجام
اتهام: بدنامی
اتوماتیک: خودکار
اتومبیل: خودرو
اثاث: رخت و پخت، رخت خانه
اثاثه: رخت خانه
اثبات: پابرجا کردن
اثر: پرتو، نشان، نشانه
اِثقال: گران بار کردن،سنگین ساختن
اَثقال: بار های گران
اِثمار: میوه دارشدن،توانگر شدن
اَثمار: میوه ها
اثناء: هنگام
اثیر: آتش
اثیم: گناهکار، بزه کار
اجابت: برآوردن، پاسخ دادن
اجاره: کرایه
اجازه: دستور، پروانه،فرمان
اجبار: واداشتن، زورکردن
اجتماع: گردآوری
اجتناب: دوری
اجتناب ناپذیر: پیشگیریناپذیر
اجتهاد: کوشیدن، کوشش،استادی، هنرپروری
اجحاف: زورگویی کردن، دستدرازی کردن، ناهنجاری
اجداد: نیاکان، پدران
اجرام: توده ها، پیکرها
اجرت: دستمزد، پاداش
اجزا: تکه ها، پاره ها
اجساد: تن ها، لاشه ها
اجسام: کالبد ها
اجل: مرگ
اجل: بزرگ تر، بزرگوار تر
اجلاس: نشانیدن، نشست
اجلاف: فرومایگان
اجلال: بزرگ داشتن،شکوهمند
اجماع: گرد آمدن
اجمال: فشرده کردن، بریدهکردن
اجمالاً: به کوتاهی
اجناس: کالاها، گونه ها
اجنبی: بیگانه
اجیر: مزدور، مزدبگیر
احاطه: فراگرفتن
احترام: ارج، گرامیدن،بزرگداشت
احتذار: دوری کردن، پرهیزکردن
احتراز: کناره گیری کردن،رمش، دوری جستن
احتراق: سوختن، برآفروختن،آفروختگی
احترام: گرامیدن،بزرگداشتن، ارج، پاس داشتن
احتساب: سر بسر گرفتن،بشمارآوردن
احتشام: شکوهیدن، بزرگی،شگرفی
احتضار: جان سپردن، جانکندن، دم مرگ
احتقار: کندن، کاویدن
احتکار: اندوختن، بنداریکردن، انبارداری
احتمال: شکیبیدن، بردباری،شایستن، گمان کردن
احتمالاً: شاید - چه بسا
احتیاج: نیاز، دربایستن،بیچارگی
احتیاط: پروا،دوراندیشیدن، سنجیدگی، پایش
احد: یکتا، یگانه، یکی،گرد
اِحداث: پدید آوردن، نوکردن
اَحداث: پیش آمدها،پدیدآمده ها، نوآمدگان
احدی: هیچکسی، یکی
احرار: آزادگان، آزادان
احراز: استوار کردن، پناهدادن
احزاب: گروه ها، دسته ها
احزان: اندوه ها، اندوهان
احساس: دریافتن، دانستن،پرماسیدن
احسان: نکویی، نکوداشتن، خوبی
احسب: به نژاد، نژاده تر
احسن: کلان، نبکوتر
احسنت، براوو یا باریکلا:آفرین، به به
احسن الخالقین: نیکوترینآفرینندگان
احشاء: اندرونه ها
احشام: ستوران، چارپایان
احصاء: شمردن، آمار،آمارگرفتن
احصاییه: آمار، شمار
احضار: خواندن، خواستن
احضار کردن: فراخواندن
احق: سزاوارتر، راست تر
احقاد: کینه ها
احقاق: دادرسی، دادگری
احقر: خوارتر، پست تر
احکام: فرمان ها، دستور ها
احمد: ستوده تر
احمر: سرخ
احمق: منگ، ساده مرد،کانا، پفیوز
احور: ساه چشم
احول: کج بین، لوچ، دوبین
اِحیاء: تازه داشتن، زندهکردن، زنده داشتن
اَحیاء: زندگان، تیره ها
احیان: زمان ها، هنگام ها
احیاناً: شاید، گهگاهی
اخ: برادر، دوست، همنشین
اخاذی: زورگیری
اخبار: تازه ها، آگاهی ها
اختتام: انجامیدن، بپایانبردن، بسر رسیدن
اختراع: نوآوری، نوکاری،آفریدن
اختصار: کوتاهی، کوتاه
اختصاص: برگزیدن، گزینکردن، وابستگی
اختفاء: نهفتن، پوشیدن،ناپدیدگی
اختلاس: ربودن، دزدی کردن
اختلاط: درهمی، درآمیختگی،آمیزه
اختلاف: دوگانگی،ناسازگاری، دویی، کشمکش
اختلال: پریشانی، نارسایی،نابسامانی
اختناق: خفقان - خفگی -فشار - تنگنا، خپگی
اختیار: پسندیدن، برگزیدن،گزین کردن، کمر بستن
اخذ: دریافت، گرفتن
اخراج: بیرون کردن، بیرونفرستادن،برکنار کردن
اخروی: آن جهانی
اخص: ویژه، گزیده تر
اخطار: هشدار، آگاهانیدن،آگاهی
اخطارسابق: پیش آگهی
اخفاء: پوشیدن، پوشانیدن،نهفتن
اخلاص: یکرنگی، پاکدلی، بیآلایشی
اخلاف: جانشینان،بازپسینیان،بازماندگان
اخلاق: خوی ها، منش ها
اخلال: بهم زدن، دهم وبرهم کردن
اخوت: برادری
اخوی: برادر
اخیر: تازه، پسین، بازپسین
اخیرالتأسیس: نوبنیاد -نوساز
اخیرا: به تازگی
اداء: گزاریدن، گزاردن،پرداختن
اداره: گردانیدن
ادامه: پیوسته، پیوستگی
ادب: دانش، فرهنگ، نزاکت
ادرار: پیشاب
ادراک: پی بردن، دریافتن
ادله: راهنماها
ادوات: افزارها، ابزارها
ادوار: دوره ها
اذان: بانگ نماز
اذعان: پذیرفتن، باورپذیری
اذهان: یادها، هوش ها
اذیت: آزار، رنجانیدن،ستوهی
ارائه طریق کردن: پیشنهادکردن
ارائه کرد: رو کرد، نمایشداد، نمود
اراجیف: پرت و پلا
اراده: خواست، آهنگ
اراذل: ناکسان، فرومایگان
اراضی: زمین ها
ارامنه: ارمنیان
ارباب: خدایان، خدایگان
اربعین: چله
ارتباط: بستگی، پیوستگی،وابستگی
ارتحال: کوچیدن
ارتجاع: واپسگرایی
ارتعاش: لزرش، تکان
[FONT=Tahoma,sans-serif]
ارتفاع: بلندی
[FONT=Tahoma,sans-serif]
[FONT=Tahoma,sans-serif]

[FONT=Tahoma,sans-serif]سلام: درود
[FONT=Tahoma,sans-serif]
سلامتی: تن درستی؛ سالم:درست، تن درست
فکر کردن: پنداشتن
فکر: پندار
موفق: سربلند، سرافراز
سعی: تلاش، پشتکار
ساعی: تلاشگر، پر پشتکار
ماهر: خبره، چیرهدست،کارکشته، کاربلد
چیزی عائدم نشد: چیزیدستگیرم نشد
عمل: کار، کردار
خصوصیت: ویژگی
اصلاح: کاستیزدایی
تغییر کردن: دگرگون شدن
تبدیل شدن به چیزی: درآمدنبه چیزی
وارد شدن به جایی: درآمدنبه جایی
عظیم: سترگ، پرشکوه
غرور: گرانفرازی، خودبینی
[FONT=Tahoma,sans-serif]ساک:کوله بار،کوله پشتی
[FONT=Tahoma,sans-serif]
قابلمه:دیگچه
آقا:خواجه
خانوم،خانم:بانو،دوشیزه
قانون:دادستان
وزیر:دستور
اجازه،رخصت:دستوری
کادو،ارمغان:رهاورد
جایزه:پاداش
اسطوره:ستوره*،قصه،داستان
تاریخ:سرگذشت
حمله،هجوم،یورش**:تاخت،تاختو تاز کردن
متاسفانه:بدبختانه،شوربختانه
[FONT=Tahoma,sans-serif]تعداد:شمار
[FONT=Tahoma,sans-serif]
عدد:شماره
---------------------------------
خداحافظی کردن:پدرود گفتن
***
----------------
شعر:چامه
قصیده:چکامه
کاره:فعل
کنا:فاعل
-----------------
انجماد:یخ بست
ذوب:آب شدن
****
-----------------
عشق:دلبرد
-----------------
شرق:خاور
غرب:باختر
[FONT=Tahoma,sans-serif]باء: سرپیچیدن،سرکشیکردن، نافرمانی کردن
[FONT=Tahoma,sans-serif]
اباطیل: چرند ها، بیهودهها
ابتدا: نخست، آغاز، پیشدرآمد
ابتدایی ترین: ساده ترین
ابتلاء: دچاری، گرفتاری
ابتلاع: فروبردن
ابتهاج
:
ابتکار: نوآوری
ابد: جاودان
ابداع: آفریدن؛ نوآفریدن،آفرینش
ابدال: تاخت زدن
ابد الدهر: جاوید، جاویدان
ابدیت: همیشگی
ابراز: آشکارکردن
ابرام: پافشردن، استوارکردن
ابریق: آبریز، آبشخور، آفتابه
ابطال: ناچیز کردن،بیهودگی
ابطال: پهلوانان، دلاوران
اِبعاد: راندن، گردانیدن
اَبعاد: دوری ها
ابقاء: ماندن، پایدارگذاشتن
ابکار: دوشیزگان
ابلق: سیاه و سفید، دورنگ،خلنگ، ابلک
ابله: گول، ساده مرد، بیخرد، سبک سر
ابلیس: اهریمن
ابن سینا: پور سینا
ابوالهول: هراس انگیز، ترسآور
ابهام: پوشیدن، تاریکی،گنگی
ابهت: بزرگی، بزرگواری
اتباع: شهروندان
اتحاد: همبستگی، یگانگی،یکدلی، پیوستگی
اتساع: گستردگی، فراخ شدن
اتصاف: نشان پذیری، ستودهشدن
اتصال: پیوستگی، پیوست،پیوندیدن
اتفاق: رخداد، رویداد
اتفاق افتاد: رخ داد، رویدادن
اتفاق افتادن: رخ دادن
اتفاقات: رویدادها
اتفاقاً: ناگهانی، یکباره
اتکاء: دلگرمی، لمیدن
اتلاف: نیست کردن، برباددان، کاستن
اتمام: سپریدن، انجام
اتهام: بدنامی
اتوماتیک: خودکار
اتومبیل: خودرو
اثاث: رخت و پخت، رخت خانه
اثاثه: رخت خانه
اثبات: پابرجا کردن
اثر: پرتو، نشان، نشانه
اِثقال: گران بار کردن،سنگین ساختن
اَثقال: بار های گران
اِثمار: میوه دارشدن،توانگر شدن
اَثمار: میوه ها
اثناء: هنگام
اثیر: آتش
اثیم: گناهکار، بزه کار
اجابت: برآوردن، پاسخ دادن
اجاره: کرایه
اجازه: دستور، پروانه،فرمان
اجبار: واداشتن، زورکردن
اجتماع: گردآوری
اجتناب: دوری
اجتناب ناپذیر: پیشگیریناپذیر
اجتهاد: کوشیدن، کوشش،استادی، هنرپروری
اجحاف: زورگویی کردن، دستدرازی کردن، ناهنجاری
اجداد: نیاکان، پدران
اجرام: توده ها، پیکرها
اجرت: دستمزد، پاداش
اجزا: تکه ها، پاره ها
اجساد: تن ها، لاشه ها
اجسام: کالبد ها
اجل: مرگ
اجل: بزرگ تر، بزرگوار تر
اجلاس: نشانیدن، نشست
اجلاف: فرومایگان
اجلال: بزرگ داشتن،شکوهمند
اجماع: گرد آمدن
اجمال: فشرده کردن، بریدهکردن
اجمالاً: به کوتاهی
اجناس: کالاها، گونه ها
اجنبی: بیگانه
اجیر: مزدور، مزدبگیر
احاطه: فراگرفتن
احترام: ارج، گرامیدن،بزرگداشت
احتذار: دوری کردن، پرهیزکردن
احتراز: کناره گیری کردن،رمش، دوری جستن
احتراق: سوختن، برآفروختن،آفروختگی
احترام: گرامیدن،بزرگداشتن، ارج، پاس داشتن
احتساب: سر بسر گرفتن،بشمارآوردن
احتشام: شکوهیدن، بزرگی،شگرفی
احتضار: جان سپردن، جانکندن، دم مرگ
احتقار: کندن، کاویدن
احتکار: اندوختن، بنداریکردن، انبارداری
احتمال: شکیبیدن، بردباری،شایستن، گمان کردن
احتمالاً: شاید - چه بسا
احتیاج: نیاز، دربایستن،بیچارگی
احتیاط: پروا،دوراندیشیدن، سنجیدگی، پایش
احد: یکتا، یگانه، یکی،گرد
اِحداث: پدید آوردن، نوکردن
اَحداث: پیش آمدها،پدیدآمده ها، نوآمدگان
احدی: هیچکسی، یکی
احرار: آزادگان، آزادان
احراز: استوار کردن، پناهدادن
احزاب: گروه ها، دسته ها
احزان: اندوه ها، اندوهان
احساس: دریافتن، دانستن،پرماسیدن
احسان: نکویی، نکوداشتن، خوبی
احسب: به نژاد، نژاده تر
احسن: کلان، نبکوتر
احسنت، براوو یا باریکلا:آفرین، به به
احسن الخالقین: نیکوترینآفرینندگان
احشاء: اندرونه ها
احشام: ستوران، چارپایان
احصاء: شمردن، آمار،آمارگرفتن
احصاییه: آمار، شمار
احضار: خواندن، خواستن
احضار کردن: فراخواندن
احق: سزاوارتر، راست تر
احقاد: کینه ها
احقاق: دادرسی، دادگری
احقر: خوارتر، پست تر
احکام: فرمان ها، دستور ها
احمد: ستوده تر
احمر: سرخ
احمق: منگ، ساده مرد،کانا، پفیوز
احور: ساه چشم
احول: کج بین، لوچ، دوبین
اِحیاء: تازه داشتن، زندهکردن، زنده داشتن
اَحیاء: زندگان، تیره ها
احیان: زمان ها، هنگام ها
احیاناً: شاید، گهگاهی
اخ: برادر، دوست، همنشین
اخاذی: زورگیری
اخبار: تازه ها، آگاهی ها
اختتام: انجامیدن، بپایانبردن، بسر رسیدن
اختراع: نوآوری، نوکاری،آفریدن
اختصار: کوتاهی، کوتاه
اختصاص: برگزیدن، گزینکردن، وابستگی
اختفاء: نهفتن، پوشیدن،ناپدیدگی
اختلاس: ربودن، دزدی کردن
اختلاط: درهمی، درآمیختگی،آمیزه
اختلاف: دوگانگی،ناسازگاری، دویی، کشمکش
اختلال: پریشانی، نارسایی،نابسامانی
اختناق: خفقان - خفگی -فشار - تنگنا، خپگی
اختیار: پسندیدن، برگزیدن،گزین کردن، کمر بستن
اخذ: دریافت، گرفتن
اخراج: بیرون کردن، بیرونفرستادن،برکنار کردن
اخروی: آن جهانی
اخص: ویژه، گزیده تر
اخطار: هشدار، آگاهانیدن،آگاهی
اخطارسابق: پیش آگهی
اخفاء: پوشیدن، پوشانیدن،نهفتن
اخلاص: یکرنگی، پاکدلی، بیآلایشی
اخلاف: جانشینان،بازپسینیان،بازماندگان
اخلاق: خوی ها، منش ها
اخلال: بهم زدن، دهم وبرهم کردن
اخوت: برادری
اخوی: برادر
اخیر: تازه، پسین، بازپسین
اخیرالتأسیس: نوبنیاد -نوساز
اخیرا: به تازگی
اداء: گزاریدن، گزاردن،پرداختن
اداره: گردانیدن
ادامه: پیوسته، پیوستگی
ادب: دانش، فرهنگ، نزاکت
ادرار: پیشاب
ادراک: پی بردن، دریافتن
ادله: راهنماها
ادوات: افزارها، ابزارها
ادوار: دوره ها
اذان: بانگ نماز
اذعان: پذیرفتن، باورپذیری
اذهان: یادها، هوش ها
اذیت: آزار، رنجانیدن،ستوهی
ارائه طریق کردن: پیشنهادکردن
ارائه کرد: رو کرد، نمایشداد، نمود
اراجیف: پرت و پلا
اراده: خواست، آهنگ
اراذل: ناکسان، فرومایگان
اراضی: زمین ها
ارامنه: ارمنیان
ارباب: خدایان، خدایگان
اربعین: چله
ارتباط: بستگی، پیوستگی،وابستگی
ارتحال: کوچیدن
ارتجاع: واپسگرایی
ارتعاش: لزرش، تکان
[FONT=Tahoma,sans-serif]
ارتفاع: بلندی
[FONT=Tahoma,sans-serif]

[HIGHLIGHT=#1F497D] بهترين مترجم كيست كه سكوت را ترجمه كند.
- پست: 254
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۸, ۱۰:۱۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 148 بار
- سپاسهای دریافتی: 389 بار
Re: زبان ما پارسی است نه فارسي
به نظر من باید برگردیم به اصل و نصب خودمون این لباس ها رو که غربی اند کنار بذاریم لباس های اصلی ما مثل افغانها بوده یه دستار ببندیم به سرمون هوا هم سرد شد یه پتو دور خودمون بپیچیم هیچ فرهنگی رو از بیرون قبول نکنیم خودمون باشیم و خودمون ... 

زندگی همش زنگ تفریح نیست
ساعت بعد حساب داریم ...
[External Link Removed for Guests]
ساعت بعد حساب داریم ...
[External Link Removed for Guests]
- پست: 433
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۱:۴۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 733 بار
- سپاسهای دریافتی: 1344 بار
Re: زبان ما پارسی است نه فارسي
[FONT=Tahoma,sans-serif]<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]ارتقاء: پیشروی کردن،بالارفتن
[FONT=Tahoma,sans-serif]
ارث: مرده ریگ
ارجاع: بازگردانیدن، برگشتدادن
ارزاق: خواروبار
ارسال کردن: فرستادن، گسیلداشتن، روانیدن
ارشاد: راهبری، راهنمایی
ارشد: بزرگتر
ارصاد: چشم داشتتن، نگاهداشتن
ارضاء: خشنود کردن
ارفاق: آسانگیری
ارکان: پایه ها، ستون ها
ارکستر: همنوازی
اریکه: تخت، بست
اریکه فرمانروایی: تختفرمانروایی
ارگانیسم: اندامگان
از اوایل: از آغاز
از این جهت: از این رو
از این طریق: از این روش
از این قبیل: از این دست
از این نظر: از این رو
از آن جمله: از آن میان
از آن روز به بعد: پس ازآن روز
ازاله: پاک ساختن، ستردن
از بین بردن: از میان بردن
از جانب: از سوی
از جمله: از دسته - ازآنگونه
ازدحام: انبوهی، جنجال
ازدیاد: فزونی، افزونی
ازدواج: زناشویی
از حیث: از دید
از طرف دیگر: از سوی دیگر
از طریق: از راه
از قدیم: از دیر باز
ازل: جاوید، دیرین، همیشگی
اسم: نام
اسارت: بردگی
اساس: بنیاد، پای بست،
اساسنامه: بنیادنامه
اساسی: بنیادی - بنیادین
اسباب: انگیزه ها، افزار
اسبق: پیشین
اسپری: افشانه
استبداد: تکسالاری -خوکامگی، خودرایی، خودسری
استجابت: پاسخ، پذیرش
استحصال: برداشت
استحضار: آگاهی
استحقاق: شایستگی -سزاواری
استحمام: خودشویی
استحکامات: سنگربندی ها
استدعا میکنم: خواهش میکنم،درخواست میکنم
استراتژی: راهبرد
استراتژیک: راهبردی
استراحت کردن: آسودن -درازکشیدن
استراق سمع: شنود
استرداد: واپسداد
استشمام: بو کردن- بوییدن
استشهاد: گواهی
استعفا: کناره گیری
استعمال: کاربرد
استفاده از: به کارگیری
استفاده: کاربرد
استقامت: پایداری
استقبال: پیشباز
استقرار: برپایی
استقلال: خودسالاری
استمرار: ادامه - پیوستگی
استناد: گواهمندی
استنباط: برداشت
استهزاء: ریشخند
استهلاک: فرسایش
استیجاری: کرایه ای
استیضاح: بازخواست
استیضاح: بازخواست
استیلاء: چیرگی
اسرار: رازها
اسراف: ریخت و پاش
اسطوره: افسانه
اسقاطی: ناکارآمد
اسلاف: پیشینیان - گذشتگان
اسلحه: جنگ افزار
اسم: نام
اسهال: شکمروش
اسکله: بارانداز
اسیر: برده - دستگیر
اشاعه: گسترش
اشتباها ً: ندانسته
اشتغال: کارگماری
اشرار: آشوبگران
اشراف: بزرگان-بزرگواران
اشعار: سروده ها
اشکال: خرده
اصحاب: یاران
اصرار: پافشاری
اصطلاحات: واژگان
اصطکاک: سایش
اصفهان: اسپهان - اسپاهان
اصل: ریشه-بن-بیخ
اصولی: بنیادی - بنیادین
اصیل: ریشه دار
اضافه کردن: افزودن
اضطراب: پریشانی
اضمحلال: نابودی
اطاعت: پیروی -فرمانبرداری
اطاعت میشود: به روی چشم
اطاق: اتاق
اطراف: گوشه ها-کناره ها
اطرافیان: خویشان -نزدیکان
اطریش: اتریش
اطلاع: آگاهی
اطلاع ثانوی: آگهی پس ازاین
اظهار داشت: بازگو کرد
اظهار نظر: بازگویی دیدگاه
اعتبارنامه: استوارنامه
اعتدال: میانه روی
اعتصاب غذا: گرسنهنشینی(رایج در فارسی دری
)
اعتقادات: باورها
اعتماد به نفس: خودباوری
اعتماد متقابل: همباوری
اعجاب انگیز: شگفت انگیز
اعدام کردن: سر به نیستکردن
اعراب (عرب ها): تازیان
اعزام: گسیل
اعلام کردن: آگاه کردن
اعلان: آگهی
اعیاد: جشن ها
اغتشاش: آشفتگی
اغلب: بیشتر
افتتاح: گشایش
افتخار: سربلندی
افتضاح: رسوایی
افراد: کسان
افرادیکه: کسانیکه
افراط: زیاده روی
افسوس: دریغا
افقی: ستانی
اقامت: ماندن
اقبال: بخت
اقتباس از ...: برگرفته از
...
اقدام نمودن: دست زدن
اقصی نقاط دنیا: سرتاسرجهان
اقلام: نمونه ها
اقلیت: کمتری
الان: اکنون
البسه: پوشاک
الحاق: پیوست
الی یا لغایت: تا
اما: ولی
امام: پیشوا
امام جماعت: پیشنماز
امتحان: آزمون
امتحان کردن: آزمودن -آزمایش کردن
امتداد: راستا
امتناع: خودداری - پرهیز
امتناع کردن: خودداری کردن
امثال: همانند
امداد: یاری رسانی
امدادگر: یاری رسان
امر: فرمایش
امرار معاش: گذران زندگی
امرتان چیست؟: فرمایشتانچیست؟
امریه: فرمان نامه
امکان پذیر: شدنی
انبیاء: پیامبران-پیغمبران
انتخاب: گزینش
انتخابات: گزیدمان
انتصاب: گماشتن-گمایش
انتظار: چشمداشت
انتظار داشتن: چشم داشتن
انتظار میرود: پیش بینیمیشود
انتقاد کردن: خرده گیری -خرده گرفتن
انتقام: تلافی - کینخواهی
انجماد: یخ زدن
انحاء: روش ها
انحراف: لغزش
انحرافات: کژی ها
انزوا: گوشه گیری
انسجام: هماهنگی
انشاء الله: به امید خدا،بنامیزَد (رایج در قدیم
)
انصراف دادن: کناره گیریکرد
انعطاف: نرمش
انعقاد خون: لختگی خون
انعکاس: بازتاب
انفجار: پکیدن - پکش
انفرادی: تنهایی
انفصال: جدایی
انهار: رودها
انهدام: نابودی
انواع: گونه ها
اهالی بوشهر: مردمان بوشهر
اهتمام: کوشش
اهدا کردن: پیشکش کردن
اواسط: میانه ها
اوباش: ناکس
اول: نخست
اولا: نخست، یکم اینکه
اولاد: فرزندان
اولویت: نخستینگی
اولین: نخستین
اکاذیب: دروغ ها
اکتفاء: بسنده
اکتفاء کردن: بسنده کردن
اکثر قریب اتفاق: بیشتر
اکثرا: بیشتر
اکثریت: بیشتری
ایاب و ذهاب: رفت و آمد
ایالت: استان - فرمانروایی
ایام: روزها
ایجاد اشتغال: کارآفرینی
ایجاد: برپایی
ایجاد شده: برپاشده
ایجاد کردن: پدید آوردن
ایده آل: آرمانی
ایده آلیست (فرانسوی):آرمان گرا
ایده آلیسم: آرمان گرایی
ایرانی الاصل: ایرانی تبار
ایرانیت: ایرانی گری
ایمان: باور - باورداشت
این طور: اینگونه
ایندکس: نمایه
آبا: پدران، نیاکان
آباژور: نورتاب، فروتاب
آتی: پدران، نیاکان
آثار: نشانه ها، یادگارها،یادبود ها
آثام: گناه ها، بزه ها
آجر: خشت، آگور، آژیانه
آجل: دیرس، پس آینده،درآینده
آخر الامر: سرانجام
آخر الزمان: واپسین، پایانروزگار
آخر: پایان، پسین،واپسین،انجام، فرجام، سرانجام
آخرت: رستاخیز، بازپسین
آخرین: واپسین، پسینیان
آداب: آیین ها، روش ها
آدم: کس
آراء: اندیشه ها، رای ها
آرشیو: بایگانی
آزمایشات: آزمایش ها
آس: تکخال
آسانسور: بالابر
آفاق: کرانه های آسمان،کران تا کران، کنارهامون
آفت: گزند، آسیب
آلام: دردها، رنج ها
آل بویه: خاندان بویه،بوئیان
آلت: ابزار، افزار، دستموزه
آلت قتاله: کُشتافزار
آن: هنگام، دم
آن را باطل کردم: آن راتباه کردم
آنطور: آنگونه
آنوقت: آنگاه
آیت: نشان، نشانی، نشانه
آیه: نشانی، چمراس
با اصل و نسب: با ریشه
با تشکر: با سپاس
با تقوی: پرهیزگار
با تمام: با همه
با عقاید مختلف: باباورهای گوناگون
با قابلیت: با توانایی
با لیاقتی: شایستگی
باجناق: همریش
بارز: آشکار - پدیدار
باطل: نادرست - تباه
باطنی: درونی
باعث: مایه
باعث عبرت دیگران: مایهپند دیگران
باقیمانده: مانده
بالاجبار: به ناچار
بالاخره: سرانجام
بالاخص: به ویژه
بالعکس: وارون
بالقوه: نهفته - خفته
بالکن: ایوان
باکره (بانوان): دوشیزه
بحبحه: هنگامه
بحث و تبادل نظر: گفتمان
بحر خزر: دریای مازندران
بحران: چالش
بخیل: چشم تنگ
بد جنس: بد نهاد
بدعت: نوآوری
بدن: تن
بدو: آغاز
بدون شک: بی گمان
بدون فوت وقت: بی درنگ
بدیل: همتا
بدین طریق: بدین روش
بذر پاشیدن: تخم پاشیدن
بذله گو: شوخ
بر اساس: بر پایه
بر عهده: بر دوش
بر مبنای: بر پایه
براق: درخشان
برای مثال: برای نمونه
برخی مواقع: گاهی
برعکس: وارونه
برقرار: پایدار - استوار -برپا
برودت: سرما
برودتی: سرمایشی
برکه: آبگیر
بزاق: آب دهن
بسط دادن: باز کردن: اندکیسخن را باز کنید
بسط: گسترش
بسمه تعالی: به نام خدا
بسهولت: به آسانی
بشارت دادن: مژده دادن
بشاش: خندان
بشر: آدمی
بصیرت: بینش
بعد: پس
بعدها: در آینده
بعضا: گاهی
بعضی اوقات: هر از چندگاهی
بعضی: برخی
بعضی مواقع: گاهی
بعضی وقتها: گاهی
بعید: دور
بلاتکلیف: بی برنامه
بلاتکلیفی: بی برنامگی
بلاغت: شیوایی
بلافاصله: بی درنگ
بنیان: بنیاد
بنیانگذار: بنیادگذار
به اتفاق: همراه
به احتمال زیاد: به گمانبسیار
[FONT=Tahoma,sans-serif]ارتقاء: پیشروی کردن،بالارفتن
[FONT=Tahoma,sans-serif]
ارث: مرده ریگ
ارجاع: بازگردانیدن، برگشتدادن
ارزاق: خواروبار
ارسال کردن: فرستادن، گسیلداشتن، روانیدن
ارشاد: راهبری، راهنمایی
ارشد: بزرگتر
ارصاد: چشم داشتتن، نگاهداشتن
ارضاء: خشنود کردن
ارفاق: آسانگیری
ارکان: پایه ها، ستون ها
ارکستر: همنوازی
اریکه: تخت، بست
اریکه فرمانروایی: تختفرمانروایی
ارگانیسم: اندامگان
از اوایل: از آغاز
از این جهت: از این رو
از این طریق: از این روش
از این قبیل: از این دست
از این نظر: از این رو
از آن جمله: از آن میان
از آن روز به بعد: پس ازآن روز
ازاله: پاک ساختن، ستردن
از بین بردن: از میان بردن
از جانب: از سوی
از جمله: از دسته - ازآنگونه
ازدحام: انبوهی، جنجال
ازدیاد: فزونی، افزونی
ازدواج: زناشویی
از حیث: از دید
از طرف دیگر: از سوی دیگر
از طریق: از راه
از قدیم: از دیر باز
ازل: جاوید، دیرین، همیشگی
اسم: نام
اسارت: بردگی
اساس: بنیاد، پای بست،
اساسنامه: بنیادنامه
اساسی: بنیادی - بنیادین
اسباب: انگیزه ها، افزار
اسبق: پیشین
اسپری: افشانه
استبداد: تکسالاری -خوکامگی، خودرایی، خودسری
استجابت: پاسخ، پذیرش
استحصال: برداشت
استحضار: آگاهی
استحقاق: شایستگی -سزاواری
استحمام: خودشویی
استحکامات: سنگربندی ها
استدعا میکنم: خواهش میکنم،درخواست میکنم
استراتژی: راهبرد
استراتژیک: راهبردی
استراحت کردن: آسودن -درازکشیدن
استراق سمع: شنود
استرداد: واپسداد
استشمام: بو کردن- بوییدن
استشهاد: گواهی
استعفا: کناره گیری
استعمال: کاربرد
استفاده از: به کارگیری
استفاده: کاربرد
استقامت: پایداری
استقبال: پیشباز
استقرار: برپایی
استقلال: خودسالاری
استمرار: ادامه - پیوستگی
استناد: گواهمندی
استنباط: برداشت
استهزاء: ریشخند
استهلاک: فرسایش
استیجاری: کرایه ای
استیضاح: بازخواست
استیضاح: بازخواست
استیلاء: چیرگی
اسرار: رازها
اسراف: ریخت و پاش
اسطوره: افسانه
اسقاطی: ناکارآمد
اسلاف: پیشینیان - گذشتگان
اسلحه: جنگ افزار
اسم: نام
اسهال: شکمروش
اسکله: بارانداز
اسیر: برده - دستگیر
اشاعه: گسترش
اشتباها ً: ندانسته
اشتغال: کارگماری
اشرار: آشوبگران
اشراف: بزرگان-بزرگواران
اشعار: سروده ها
اشکال: خرده
اصحاب: یاران
اصرار: پافشاری
اصطلاحات: واژگان
اصطکاک: سایش
اصفهان: اسپهان - اسپاهان
اصل: ریشه-بن-بیخ
اصولی: بنیادی - بنیادین
اصیل: ریشه دار
اضافه کردن: افزودن
اضطراب: پریشانی
اضمحلال: نابودی
اطاعت: پیروی -فرمانبرداری
اطاعت میشود: به روی چشم
اطاق: اتاق
اطراف: گوشه ها-کناره ها
اطرافیان: خویشان -نزدیکان
اطریش: اتریش
اطلاع: آگاهی
اطلاع ثانوی: آگهی پس ازاین
اظهار داشت: بازگو کرد
اظهار نظر: بازگویی دیدگاه
اعتبارنامه: استوارنامه
اعتدال: میانه روی
اعتصاب غذا: گرسنهنشینی(رایج در فارسی دری
)
اعتقادات: باورها
اعتماد به نفس: خودباوری
اعتماد متقابل: همباوری
اعجاب انگیز: شگفت انگیز
اعدام کردن: سر به نیستکردن
اعراب (عرب ها): تازیان
اعزام: گسیل
اعلام کردن: آگاه کردن
اعلان: آگهی
اعیاد: جشن ها
اغتشاش: آشفتگی
اغلب: بیشتر
افتتاح: گشایش
افتخار: سربلندی
افتضاح: رسوایی
افراد: کسان
افرادیکه: کسانیکه
افراط: زیاده روی
افسوس: دریغا
افقی: ستانی
اقامت: ماندن
اقبال: بخت
اقتباس از ...: برگرفته از
...
اقدام نمودن: دست زدن
اقصی نقاط دنیا: سرتاسرجهان
اقلام: نمونه ها
اقلیت: کمتری
الان: اکنون
البسه: پوشاک
الحاق: پیوست
الی یا لغایت: تا
اما: ولی
امام: پیشوا
امام جماعت: پیشنماز
امتحان: آزمون
امتحان کردن: آزمودن -آزمایش کردن
امتداد: راستا
امتناع: خودداری - پرهیز
امتناع کردن: خودداری کردن
امثال: همانند
امداد: یاری رسانی
امدادگر: یاری رسان
امر: فرمایش
امرار معاش: گذران زندگی
امرتان چیست؟: فرمایشتانچیست؟
امریه: فرمان نامه
امکان پذیر: شدنی
انبیاء: پیامبران-پیغمبران
انتخاب: گزینش
انتخابات: گزیدمان
انتصاب: گماشتن-گمایش
انتظار: چشمداشت
انتظار داشتن: چشم داشتن
انتظار میرود: پیش بینیمیشود
انتقاد کردن: خرده گیری -خرده گرفتن
انتقام: تلافی - کینخواهی
انجماد: یخ زدن
انحاء: روش ها
انحراف: لغزش
انحرافات: کژی ها
انزوا: گوشه گیری
انسجام: هماهنگی
انشاء الله: به امید خدا،بنامیزَد (رایج در قدیم
)
انصراف دادن: کناره گیریکرد
انعطاف: نرمش
انعقاد خون: لختگی خون
انعکاس: بازتاب
انفجار: پکیدن - پکش
انفرادی: تنهایی
انفصال: جدایی
انهار: رودها
انهدام: نابودی
انواع: گونه ها
اهالی بوشهر: مردمان بوشهر
اهتمام: کوشش
اهدا کردن: پیشکش کردن
اواسط: میانه ها
اوباش: ناکس
اول: نخست
اولا: نخست، یکم اینکه
اولاد: فرزندان
اولویت: نخستینگی
اولین: نخستین
اکاذیب: دروغ ها
اکتفاء: بسنده
اکتفاء کردن: بسنده کردن
اکثر قریب اتفاق: بیشتر
اکثرا: بیشتر
اکثریت: بیشتری
ایاب و ذهاب: رفت و آمد
ایالت: استان - فرمانروایی
ایام: روزها
ایجاد اشتغال: کارآفرینی
ایجاد: برپایی
ایجاد شده: برپاشده
ایجاد کردن: پدید آوردن
ایده آل: آرمانی
ایده آلیست (فرانسوی):آرمان گرا
ایده آلیسم: آرمان گرایی
ایرانی الاصل: ایرانی تبار
ایرانیت: ایرانی گری
ایمان: باور - باورداشت
این طور: اینگونه
ایندکس: نمایه
آبا: پدران، نیاکان
آباژور: نورتاب، فروتاب
آتی: پدران، نیاکان
آثار: نشانه ها، یادگارها،یادبود ها
آثام: گناه ها، بزه ها
آجر: خشت، آگور، آژیانه
آجل: دیرس، پس آینده،درآینده
آخر الامر: سرانجام
آخر الزمان: واپسین، پایانروزگار
آخر: پایان، پسین،واپسین،انجام، فرجام، سرانجام
آخرت: رستاخیز، بازپسین
آخرین: واپسین، پسینیان
آداب: آیین ها، روش ها
آدم: کس
آراء: اندیشه ها، رای ها
آرشیو: بایگانی
آزمایشات: آزمایش ها
آس: تکخال
آسانسور: بالابر
آفاق: کرانه های آسمان،کران تا کران، کنارهامون
آفت: گزند، آسیب
آلام: دردها، رنج ها
آل بویه: خاندان بویه،بوئیان
آلت: ابزار، افزار، دستموزه
آلت قتاله: کُشتافزار
آن: هنگام، دم
آن را باطل کردم: آن راتباه کردم
آنطور: آنگونه
آنوقت: آنگاه
آیت: نشان، نشانی، نشانه
آیه: نشانی، چمراس
با اصل و نسب: با ریشه
با تشکر: با سپاس
با تقوی: پرهیزگار
با تمام: با همه
با عقاید مختلف: باباورهای گوناگون
با قابلیت: با توانایی
با لیاقتی: شایستگی
باجناق: همریش
بارز: آشکار - پدیدار
باطل: نادرست - تباه
باطنی: درونی
باعث: مایه
باعث عبرت دیگران: مایهپند دیگران
باقیمانده: مانده
بالاجبار: به ناچار
بالاخره: سرانجام
بالاخص: به ویژه
بالعکس: وارون
بالقوه: نهفته - خفته
بالکن: ایوان
باکره (بانوان): دوشیزه
بحبحه: هنگامه
بحث و تبادل نظر: گفتمان
بحر خزر: دریای مازندران
بحران: چالش
بخیل: چشم تنگ
بد جنس: بد نهاد
بدعت: نوآوری
بدن: تن
بدو: آغاز
بدون شک: بی گمان
بدون فوت وقت: بی درنگ
بدیل: همتا
بدین طریق: بدین روش
بذر پاشیدن: تخم پاشیدن
بذله گو: شوخ
بر اساس: بر پایه
بر عهده: بر دوش
بر مبنای: بر پایه
براق: درخشان
برای مثال: برای نمونه
برخی مواقع: گاهی
برعکس: وارونه
برقرار: پایدار - استوار -برپا
برودت: سرما
برودتی: سرمایشی
برکه: آبگیر
بزاق: آب دهن
بسط دادن: باز کردن: اندکیسخن را باز کنید
بسط: گسترش
بسمه تعالی: به نام خدا
بسهولت: به آسانی
بشارت دادن: مژده دادن
بشاش: خندان
بشر: آدمی
بصیرت: بینش
بعد: پس
بعدها: در آینده
بعضا: گاهی
بعضی اوقات: هر از چندگاهی
بعضی: برخی
بعضی مواقع: گاهی
بعضی وقتها: گاهی
بعید: دور
بلاتکلیف: بی برنامه
بلاتکلیفی: بی برنامگی
بلاغت: شیوایی
بلافاصله: بی درنگ
بنیان: بنیاد
بنیانگذار: بنیادگذار
به اتفاق: همراه
به احتمال زیاد: به گمانبسیار
[HIGHLIGHT=#1F497D] بهترين مترجم كيست كه سكوت را ترجمه كند.
- پست: 830
- تاریخ عضویت: شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶, ۱۱:۴۷ ب.ظ
- محل اقامت: باختران
- سپاسهای ارسالی: 309 بار
- سپاسهای دریافتی: 2025 بار
- تماس:
Re: زبان ما پارسی است نه فارسي
این هم توجه کنید که همه این کلمات در واقع عربا برای راحتی خودشان انهارابه این شکل درست کردند درواقع انها قبله از اینکه به ایران حمله کنند گنجینه کلمات کاملی نداشتند وهمه این کلمات در اصلشان همه ایرانی هستند مثل فردوس که اصلش پردیس می باشد وفردوس معرب شده ان است اگر دوستان مطمئن نیستنداز معلم دبیرستانشان یا استاد دانشگاهشان بپرسند
که ارتش ایران درجنگ کرد حماسه نبود معجزه بود
یاسرعرفات
وبلاگ من [External Link Removed for Guests]
یاسرعرفات
وبلاگ من [External Link Removed for Guests]
- پست: 433
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۱:۴۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 733 بار
- سپاسهای دریافتی: 1344 بار
Re: زبان ما پارسی است نه فارسي
[FONT=Tahoma,sans-serif]به تدریج: کم کم
[FONT=Tahoma,sans-serif]
به تفصیل: به گستردگی
به حق: به سزا
به خصوص: به ویژه
به زعم: به باور
به سرعت: با شتاب
به طور قطع: بی گمان
به ظن من: به گمان من
به عبارتی: به گفته ای
به علاوه: افزون بر آن
به غیر از اینکه: جدا ازاینکه
به قول: به گفته
به لحاظ: از دید
به مثابه: به مانند
به منظور: برای
به موازات: همراستا
به نحو: به گونه
به نحوی: به گونه ای
به هر حال: به هر روی
به هر صورت: به هر روی
به همین خاطر: از این رو
به همین دلیل: از این روی
به هیچ عنوان: به هیچ روی
به واقع: به راستی
به وجود آوردن: پدید آوردن
به وجود آورنده:پدیدآورنده
به وسیله: بدست
به وضوح: به روشنی
به وفور: فراوان
به وقوع پیوست: رخ داد
به کرات: بارها
بهت: گیجی
بوران: برفباد
بولتن: گزارشنامه
بوکس: مشتزنی
بکر: دست نخورده
بی احتیاط: بی پروا
بی احساس: سنگدل
بی اصل: بی ریشه
بی اصل و نسب: بی ریشه
بی اعتبار: بی ارزش
بی اعتقاد: ناباور
بی اعتقادی: ناباوری
بی اعتنا: رویگردان
بی اعتنایی: رویگردانی
بی انتها: بی پایان
بی انضباطی: نا به سامانی
بی بدیل: بی همتا
بی بضاعت: تهیدست
بی تامل: بی درنگ
بی تدبیر: نابخرد
بی تدبیری: نابخردی
بی ترتیب: درهم
بی تردید: بی گمان
بی تردید: بی گمان
بی توجه: بی پروا
بی جرات: بزدل
بی جواب: بی پاسخ
بی حد و حصر: بی اندازه
بی حساب: بیشمار
بی حواس: پریشان
بی حوصلگی: بی تابی
بی حوصله: بی تاب
بی خبر: سرزده - ناآگاه
بی خبر: ناآگاه
بی خبری: ناآگاهی
بی رحم: سنگدل
بی رقیب: بی مانند
بی روح: بی جان
بی سلیقگی: بدپسندی
بی سلیقه: بدپسند
بی شباهت: ناهمانند
بی شعور: نادان
بی شک: بی گمان
بی صبر: ناشکیبا
بی صبری: ناشکیبایی
بی عدالتی: بی دادگری
بی فایده: بیهوده
بی قرار: بی تاب
بی قراری: بی تابی
بی لیاقتی: ناشایستگی
بی نظمی: نا به سامانی
بی نظیر: بی همتا - بیمانند
بی کفایتی: ناشایستگی
بیان کردن: بازگو کردن
بیش از حد: بیش از اندازه
بیعانه: پیش پرداخت
بین المللی: جهانی -فرامرزی
بین النهرین: میانرودان
بین: میان
بینهایت: بیکران
بیوگرافی: زندگینامه -سرگذشت
پاراگراف (لاتین): بند
پارتیشن: دیوارک
پارکینگ: خودروگاه
پاساژ (فرانسوی): تیمچه
پاسپورت: گذرنامه
پانسمان: زخمبندی
پاورقی: پانویس
پر تعداد: پرشمار
پرتحمل: پرتاب
پرتعداد: پرشمار
پرثمر: پربار
پرنس: شاهزاده
پرنسس: شاهدخت
پروژکتور: نورافکن
پروسه: فرآیند
پستچی: نامه رسان
پلیس: شهربانی
پمپ: مکنده
پیش شرط: پیش نیاز
تا به حال: تاکنون
تا حالا: تاکنون
تا حدودی: تا اندازه ای
تا حدی: تا اندازه ای
تابعیت ایران: شهروندیایران
تاثرآور: دلخراش
تاثیر: کارایی
تاثیر گذار: کارساز
تاجر: بازرگان
تاخیر: دیرکرد
تارک دنیا: جهانرها
تاسف بار: اندوه بار
تاسف: افسوس
تاسیس: راه اندازی
تاسیس کردن: پایه گزاریکردن
تالم: اندوه
تامل: درنگ
تاکید: پافشاری
تاکید کرد: پافشاری کرد
تألیف شده: نوشته شده
تبادل نظر: گفتگو - گفتمان
تبحر: چیرگی
تبریزی الاصل: تبریزی تبار
تبریک: شادباش- شاباش
تبسم: لبخند
تبعات: پیامدها
تبعه ایران: شهروند ایران
تبعیت: پیروی
تبعیت کردن: پیروی کردن
تجار: بازرگانان
تجارت: بازرگانی
تجاری: بازرگانی
تجانس: همگنی
تجاوز: دست درازی
تجدید نظر: بازنگری
تجربه کردن: آزمودن
تجزیه طلب: جدایی خواه
تجزیه و تحلیل: موشکافی
تجمع: گردهمایی
تجمع کنندگان: گردآمدگان
تجهیزات: ساز و برگ
تحت اللفظی: واژه به واژه
تحت فشار: زیر فشار
تحت لوای: زیر درفش
تحتانی: زیرین
تحرک: جنبش
تحریک کننده: برانگیزاننده
تحسین برانگیز: آفرینانگیز
تحصن: بست
تحصن کردن: بست نشستن
تحصنگاه: بستگاه
تحقیر: خوارداشت
تحقیق: پژوهش
تحقیقاتی: پژوهشی
تحمل: بردباری
تحمل نمی کند: برنمی تابد
تحمل کرد: تاب آورد
تحول: دگرگونی
تحولات: دگرگونی ها
تخریب: ویرانی
تخصص داشتن: سررشته داشتن- کاردان بودن
تخطی: لغزش
تخلیه: تهی سازی
تخمین: برآورد
تخیل: پنداشت - پندار
تداوم: ادامه
تدبیر: راهکار
تدریجا: کم کم
تدوین: گردآوری
تذکر: یادآوری - گوشزد
تراس: ایوان
ترافیک: شدامد
تربیت: پرورش
تربیت کردن: پرورش دادن
ترجمه: برگردان
تردد: آمدوشد
تردید: دودلی - گمان
ترشح: تراوش
ترغیب کند: وا دارد
ترقی: پیشرفت
ترمینال: پایانه
ترویج: گسترش
تسامح: رواداری
تساوی: برابری
تسبیح: دستگرد
تست: آزمایش
تسطیح: هموارسازی
تسلسل: زنجیرواری
تسلط: چیرگی
تسلیحاتی: جنگ افزاری
تسکین: آرامش
تشریح: کالبدشناسی
تشریفات: آیین ها
تشویق: دلگرمی
تشکر: سپاسگزاری
تصادف: برخورد
تصادم: برخورد
تصحیح کردن: درست کردن
تصدیق (رانندگی):گواهینامه (رانندگی
)
تصفیه: پالایش
تصور: انگاشت - انگار
تصور کردن: گمان کردن -پنداشتن
تظاهرات: راهپیمایی
تظاهر: خودنمایی
تعادل: ترازمندی
تعجب: شگفتی
تعجب آور: شگفتی آور
تعجیل: شتاب کردن
تعداد: شمار
تعداد محدودی: شمار اندکی
تعدادی: شماری - چندی
تعرض: درازدستی
تعقیب: پیگیری - دنبال
تعلق خاطر: وابستگی
تعلیم: آموزش
تعهدنامه: پیمان نامه
تعویض: جایگزینی -جا: ی
تغییر کرد: دگرگون شد
تغییرات: دگرگونی ها
تفتیش: بازجویی
تفحص: پیکاوی
تفحص: پیکاوی
تفرجگاه: گردشگاه
تفریق: کاهش
تفنگچی: تفنگدار
تفویض: سپردن
تفکیک: جداسازی
تقاضا: درخواست
تقاطع: برشگاه
تقبل کردن: پذیرا شدن
تقدم: پیشینگی
تقدیر یا قسمت: سرنوشت
تقدیم کردن: پیش کش کردن
تقرب: نزدیکی
تقریبا 50 عدد: � نزدیک 50تا - کم و بیش 50 تا
تقریبا: کم وبیش-نزدیک به
تقسیم: بخش
تقلب: دغلی
تقلید: دنباله روی
تقلیل: کاهش
تقلیل دادن: کاستن
تقوی: پرهیزگاری - پرهیز
تقویم: سالنامه
تلف کردن: هدر دادن
تلفیقی: آمیزه ای
تلویحاً: سربسته
تمام امور: همه کارها
تمام شده: پایان یافته
تمامی: همگی
تمامیت ارضی: یکپارچگیکشوری
تمایل: گرایش
تمایلات: گرایش ها
تمثال: پیکر - تندیس
تمدن: شهریگری
تمرد: سرکشی
تمساح: سوسمار
تملق: چاپلوسی
تمنا: خواهش
تمنا میکنم: خواهش میکنم
تمول: توانگری
تنفر: کینه
تهدید: ترسانیدن
تهمت: انگ
تواتر: بسامد
تواضع: فروتنی
توالت: دستشویی - آبخانه -دست به آب
توأم: همراه
توبیخ: نکوهش - سرزنش
توجه: پروا
توحید: یکتاپرستی
توریست: گردشگر
توریسم: گردشگری
توزیع: پخش
توسط: بدست
توسعه: گسترش
توصیه: پیشنهاد - رهنمود
توضیح المسائل: روشنگرنامه
توضیح: روشنگری
توطئه: نیرنگ
توقع: چشمداشت
توقیف: بازداشت
توقیف: بازداشت
تولد: زایش
تولید: فرآوری
تونل: دالان - دالانه
توکل به خدا: به امید خدا
تکذیب کردن: دروغ شمردن
تکریم: بزرگداشت
تکنولوژی: فناوری
تکنیک (اروپایی): شگرد
ثالثاً: سوم (اینکه
)
ثانیاً: دوم (اینکه
)
ثبت نام: نام نویسی
ثبت نام کردم: نام نویسیکردم
ثروت: دارایی
ثقیل: سنگین
ثلاثه: سه گانه
جاده مواصلاتی: راه دسترسی
جاذبه: کشش
جاعل: برساز
جاعلین: برسازها
جالب: نغز - دلنشین -دلچسب
جالب توجه: نگریستنی
جامع: فراگیر
جانبی: پهلویی
جاهل: نادان
جایزه: پاداش
جبار: ستمکار - ستمگر
جثه: تنه
جدار: پوسته
جدال: کشمکش
جدیدا: به تازگی
جدیدالانتشار: تازه چاپ
جدیدالتاسیس: نوساز-تازهساز
جدیدترین: تازه ترین
جذاب: گیرا
جذابیت: گیرایی - گیرایش
جذب دانشجو: پذیرش دانشجو
جراید: روزنامه ها
جرأت: یارا
جرثقیل: گرانکش
جرح: زخم
جرم: بزه
جریمه: تاوان
جزء به جزء: مو به مو
جزایی: کیفری
جزیره: آبخوست
(abxast)
جزیی از آن: پاره ای از آن
جسد: پیکر
جسور: بی باک - دلیر
جعل: برساخت
جعلی: برساخته - ساختگی
جعلی: دروغین
جغرافیا: گیتاشناسی
جلاد: دژخیم
جلال و جبروت: فر و شکوه
جلسات: نشست ها
جلسه: نشست
جلسه کارمندان: نشستکارمندان
جلوس کردن: نشستن
جمع آوری: گردآوری
جمعاً: رویهمرفته
جمعه: آدینه
جمعی: گروهی
جنس: کالا
جنوب: نیمروز
جهل: نادانی
جهنم: دوزخ
جواب: پاسخ
جوا:: پاسخگو
جوار: همسایگی
جواز: پروانه
جک (در خودرو): خرک
چارت: نمودار
چرا زحمت کشیدید؟: چرارنجه فرمودید؟
چراغ قوه: چراغ دستی
چطور: چگونه
چه طوری؟: چگونه؟
حائز: دارای
حادثه: پیشامد
حاذق: زبردست
حاصل از: برآمده از
حاضر: آماده
حال که: اکنون که: حالا:اکنون
حامله: آبستن - باردار
حامی: پشتیبان
حامیان: پیروان
حاوی: در بر گیرنده
حبس: زندان
حتماً: بی گمان: حد: مرز -کران
حداقل: کمینه - دست کم
حداکثر: بیشینه
حدس: گمان
حدس میزنم: گمان میکنم
حدود: نزدیک
حدی ندارد از ...: مرزیندارد از
...
حرارت: گرما
حرارتی: گرمایشی
حراست: نگهبانی
حرام: ناروا
حرف "سین":بندواژه "سین
"
حرف (الفبا): بندواژه
حرف بی ربط: سخن نادرست
حرف زدن: سخن گفتن
حرفه ای: چیره دست
حرفه: پیشه
حرم سرا: پرده سرا
حرکت: جنبش
حرکت کن: بجنب
حریف: هم آورد
حزب: باهماد
حزن انگیز: اندوهبار
حزن: اندوه
حساب شده: سنجیده
حسابگر: دوراندیش
حساس: دلنازک
حسب الامر: به دستور
حسنه: نیک - نیکو
حسود: چشم تنگ
حصار: دیوار - بارو
حفاظت: نگهداری
حفره: سوراخ
حفظ کردن (نوشته): از برکردن
حق التحقیق: پژوهانه
حق التدریس: آموزانه
حق الزحمه: دستمزد
حق السکوت: خموشانه
حقارت: خواری
حقوق بگیر: مزدبگیر
حقوق(پول دریافتی): دستمزد- کارانه
حقیر: کوچک
حقیر شد: کوچک شد
حقیقت: راستی - درستی
حلق: گلو
حلقوم: خرخره - خشک نای
حلقوی: گرد
حماسی: پهلوانی
حماقت: سبک مغزی
حمال: باربر- بارکش
حمام: گرمابه
حمایت: پشتیبانی
حمل و نقل: ترابری
حمله: تاختن - تازش
حنجره: خشکنای
حوالی: گرداگرد-نزدیکیها
حوزه: دامنه - پهنه -گستره
حوزه خلیج فارس: گرداگردخلیج فارس
حول و حوش: دور و بر
حکایت: سرگذشت یا داستان
حکم: دستور
حکمیت: داوری
حیات: زندگی
حیثیت: آبرو
حیرت انگیز: شگفت انگیز
حیرت آور: شگفت انگیز
حیرت زده: شگفت زده
حیطه: گستره
حیف که: افسوس که
حیله گر: فریبکار
حیله، مکر: نیرنگ - شیله(شیله پیله
)
حیوان: جانور - جاندار
خاتمه، انتها یا منتهی:پایان - ته
خادم: پیشکار
خارج از کشور: بیرون ازکشور
خارج: بیرون
خارجی: بیگانه
خارق العاده: شگفت انگیز
خازن: انباره
خاص: ویژه
خاص: ویژه
خاصیت: ویژگی
خاطر نشان: یادآوری
خاطرخواه: دلباخته
خاطره: یادبود
خالص: ناب-سره
( sare )
خالصانه: بی آلایش
خالق: آفریننده
خانم: بانو
خباثت: پلیدی - ناپاکی
خبر: تازه
خبرنگار: گزارشگر
خبره: کارشناس
خبیث: پلید - ناپاک
خجالت آور: شرم آور
خجالت: شرمساری
خجالت میکشم: شرم دارم
خجول: شرمسار
خدا رحمتش کند: خدابیامرزدش
خداحافظ: خدانگهدار یابدرود
خدای واحد: خدای یکتا
خدشه: خراش
خراب: ویران
خرابه: ویرانه
خرابی: ویرانی
خراج: باژ (همان باج است
)
خرج: هزینه
خروج: برونرفت
خزانه: گنجینه
خسارت: زیان
خسوف: ماه گرفتگی
خسیس: کنس
( kenes)
خصوصا: به ویژه
خصوصیت: ویژگی
خصومت: دشمنی
خضوع: فروتنی - افتادگی
خط آهن: راه آهن
خط مشی: راه و روش
خطاط: خوشنویس
خطاطی: خوشنویسی
خطی: دست نویس
خطیب: سخنران
خلاص: رها
خلاصه: چکیده
خلاصی: رهایی
خلافکار: تبهکار
خلف وعده: پیمان شکنی
خلقت: آفرینش
خلقت: آفرینش
خلوص: نابی - سرگی
خلیج: کنداب
خلیج فارس: کنداب پارس
(Kand AB)
خلیفه: جانشین
خمس: پنج یک
[FONT=Tahoma,sans-serif]
به تفصیل: به گستردگی
به حق: به سزا
به خصوص: به ویژه
به زعم: به باور
به سرعت: با شتاب
به طور قطع: بی گمان
به ظن من: به گمان من
به عبارتی: به گفته ای
به علاوه: افزون بر آن
به غیر از اینکه: جدا ازاینکه
به قول: به گفته
به لحاظ: از دید
به مثابه: به مانند
به منظور: برای
به موازات: همراستا
به نحو: به گونه
به نحوی: به گونه ای
به هر حال: به هر روی
به هر صورت: به هر روی
به همین خاطر: از این رو
به همین دلیل: از این روی
به هیچ عنوان: به هیچ روی
به واقع: به راستی
به وجود آوردن: پدید آوردن
به وجود آورنده:پدیدآورنده
به وسیله: بدست
به وضوح: به روشنی
به وفور: فراوان
به وقوع پیوست: رخ داد
به کرات: بارها
بهت: گیجی
بوران: برفباد
بولتن: گزارشنامه
بوکس: مشتزنی
بکر: دست نخورده
بی احتیاط: بی پروا
بی احساس: سنگدل
بی اصل: بی ریشه
بی اصل و نسب: بی ریشه
بی اعتبار: بی ارزش
بی اعتقاد: ناباور
بی اعتقادی: ناباوری
بی اعتنا: رویگردان
بی اعتنایی: رویگردانی
بی انتها: بی پایان
بی انضباطی: نا به سامانی
بی بدیل: بی همتا
بی بضاعت: تهیدست
بی تامل: بی درنگ
بی تدبیر: نابخرد
بی تدبیری: نابخردی
بی ترتیب: درهم
بی تردید: بی گمان
بی تردید: بی گمان
بی توجه: بی پروا
بی جرات: بزدل
بی جواب: بی پاسخ
بی حد و حصر: بی اندازه
بی حساب: بیشمار
بی حواس: پریشان
بی حوصلگی: بی تابی
بی حوصله: بی تاب
بی خبر: سرزده - ناآگاه
بی خبر: ناآگاه
بی خبری: ناآگاهی
بی رحم: سنگدل
بی رقیب: بی مانند
بی روح: بی جان
بی سلیقگی: بدپسندی
بی سلیقه: بدپسند
بی شباهت: ناهمانند
بی شعور: نادان
بی شک: بی گمان
بی صبر: ناشکیبا
بی صبری: ناشکیبایی
بی عدالتی: بی دادگری
بی فایده: بیهوده
بی قرار: بی تاب
بی قراری: بی تابی
بی لیاقتی: ناشایستگی
بی نظمی: نا به سامانی
بی نظیر: بی همتا - بیمانند
بی کفایتی: ناشایستگی
بیان کردن: بازگو کردن
بیش از حد: بیش از اندازه
بیعانه: پیش پرداخت
بین المللی: جهانی -فرامرزی
بین النهرین: میانرودان
بین: میان
بینهایت: بیکران
بیوگرافی: زندگینامه -سرگذشت
پاراگراف (لاتین): بند
پارتیشن: دیوارک
پارکینگ: خودروگاه
پاساژ (فرانسوی): تیمچه
پاسپورت: گذرنامه
پانسمان: زخمبندی
پاورقی: پانویس
پر تعداد: پرشمار
پرتحمل: پرتاب
پرتعداد: پرشمار
پرثمر: پربار
پرنس: شاهزاده
پرنسس: شاهدخت
پروژکتور: نورافکن
پروسه: فرآیند
پستچی: نامه رسان
پلیس: شهربانی
پمپ: مکنده
پیش شرط: پیش نیاز
تا به حال: تاکنون
تا حالا: تاکنون
تا حدودی: تا اندازه ای
تا حدی: تا اندازه ای
تابعیت ایران: شهروندیایران
تاثرآور: دلخراش
تاثیر: کارایی
تاثیر گذار: کارساز
تاجر: بازرگان
تاخیر: دیرکرد
تارک دنیا: جهانرها
تاسف بار: اندوه بار
تاسف: افسوس
تاسیس: راه اندازی
تاسیس کردن: پایه گزاریکردن
تالم: اندوه
تامل: درنگ
تاکید: پافشاری
تاکید کرد: پافشاری کرد
تألیف شده: نوشته شده
تبادل نظر: گفتگو - گفتمان
تبحر: چیرگی
تبریزی الاصل: تبریزی تبار
تبریک: شادباش- شاباش
تبسم: لبخند
تبعات: پیامدها
تبعه ایران: شهروند ایران
تبعیت: پیروی
تبعیت کردن: پیروی کردن
تجار: بازرگانان
تجارت: بازرگانی
تجاری: بازرگانی
تجانس: همگنی
تجاوز: دست درازی
تجدید نظر: بازنگری
تجربه کردن: آزمودن
تجزیه طلب: جدایی خواه
تجزیه و تحلیل: موشکافی
تجمع: گردهمایی
تجمع کنندگان: گردآمدگان
تجهیزات: ساز و برگ
تحت اللفظی: واژه به واژه
تحت فشار: زیر فشار
تحت لوای: زیر درفش
تحتانی: زیرین
تحرک: جنبش
تحریک کننده: برانگیزاننده
تحسین برانگیز: آفرینانگیز
تحصن: بست
تحصن کردن: بست نشستن
تحصنگاه: بستگاه
تحقیر: خوارداشت
تحقیق: پژوهش
تحقیقاتی: پژوهشی
تحمل: بردباری
تحمل نمی کند: برنمی تابد
تحمل کرد: تاب آورد
تحول: دگرگونی
تحولات: دگرگونی ها
تخریب: ویرانی
تخصص داشتن: سررشته داشتن- کاردان بودن
تخطی: لغزش
تخلیه: تهی سازی
تخمین: برآورد
تخیل: پنداشت - پندار
تداوم: ادامه
تدبیر: راهکار
تدریجا: کم کم
تدوین: گردآوری
تذکر: یادآوری - گوشزد
تراس: ایوان
ترافیک: شدامد
تربیت: پرورش
تربیت کردن: پرورش دادن
ترجمه: برگردان
تردد: آمدوشد
تردید: دودلی - گمان
ترشح: تراوش
ترغیب کند: وا دارد
ترقی: پیشرفت
ترمینال: پایانه
ترویج: گسترش
تسامح: رواداری
تساوی: برابری
تسبیح: دستگرد
تست: آزمایش
تسطیح: هموارسازی
تسلسل: زنجیرواری
تسلط: چیرگی
تسلیحاتی: جنگ افزاری
تسکین: آرامش
تشریح: کالبدشناسی
تشریفات: آیین ها
تشویق: دلگرمی
تشکر: سپاسگزاری
تصادف: برخورد
تصادم: برخورد
تصحیح کردن: درست کردن
تصدیق (رانندگی):گواهینامه (رانندگی
)
تصفیه: پالایش
تصور: انگاشت - انگار
تصور کردن: گمان کردن -پنداشتن
تظاهرات: راهپیمایی
تظاهر: خودنمایی
تعادل: ترازمندی
تعجب: شگفتی
تعجب آور: شگفتی آور
تعجیل: شتاب کردن
تعداد: شمار
تعداد محدودی: شمار اندکی
تعدادی: شماری - چندی
تعرض: درازدستی
تعقیب: پیگیری - دنبال
تعلق خاطر: وابستگی
تعلیم: آموزش
تعهدنامه: پیمان نامه
تعویض: جایگزینی -جا: ی
تغییر کرد: دگرگون شد
تغییرات: دگرگونی ها
تفتیش: بازجویی
تفحص: پیکاوی
تفحص: پیکاوی
تفرجگاه: گردشگاه
تفریق: کاهش
تفنگچی: تفنگدار
تفویض: سپردن
تفکیک: جداسازی
تقاضا: درخواست
تقاطع: برشگاه
تقبل کردن: پذیرا شدن
تقدم: پیشینگی
تقدیر یا قسمت: سرنوشت
تقدیم کردن: پیش کش کردن
تقرب: نزدیکی
تقریبا 50 عدد: � نزدیک 50تا - کم و بیش 50 تا
تقریبا: کم وبیش-نزدیک به
تقسیم: بخش
تقلب: دغلی
تقلید: دنباله روی
تقلیل: کاهش
تقلیل دادن: کاستن
تقوی: پرهیزگاری - پرهیز
تقویم: سالنامه
تلف کردن: هدر دادن
تلفیقی: آمیزه ای
تلویحاً: سربسته
تمام امور: همه کارها
تمام شده: پایان یافته
تمامی: همگی
تمامیت ارضی: یکپارچگیکشوری
تمایل: گرایش
تمایلات: گرایش ها
تمثال: پیکر - تندیس
تمدن: شهریگری
تمرد: سرکشی
تمساح: سوسمار
تملق: چاپلوسی
تمنا: خواهش
تمنا میکنم: خواهش میکنم
تمول: توانگری
تنفر: کینه
تهدید: ترسانیدن
تهمت: انگ
تواتر: بسامد
تواضع: فروتنی
توالت: دستشویی - آبخانه -دست به آب
توأم: همراه
توبیخ: نکوهش - سرزنش
توجه: پروا
توحید: یکتاپرستی
توریست: گردشگر
توریسم: گردشگری
توزیع: پخش
توسط: بدست
توسعه: گسترش
توصیه: پیشنهاد - رهنمود
توضیح المسائل: روشنگرنامه
توضیح: روشنگری
توطئه: نیرنگ
توقع: چشمداشت
توقیف: بازداشت
توقیف: بازداشت
تولد: زایش
تولید: فرآوری
تونل: دالان - دالانه
توکل به خدا: به امید خدا
تکذیب کردن: دروغ شمردن
تکریم: بزرگداشت
تکنولوژی: فناوری
تکنیک (اروپایی): شگرد
ثالثاً: سوم (اینکه
)
ثانیاً: دوم (اینکه
)
ثبت نام: نام نویسی
ثبت نام کردم: نام نویسیکردم
ثروت: دارایی
ثقیل: سنگین
ثلاثه: سه گانه
جاده مواصلاتی: راه دسترسی
جاذبه: کشش
جاعل: برساز
جاعلین: برسازها
جالب: نغز - دلنشین -دلچسب
جالب توجه: نگریستنی
جامع: فراگیر
جانبی: پهلویی
جاهل: نادان
جایزه: پاداش
جبار: ستمکار - ستمگر
جثه: تنه
جدار: پوسته
جدال: کشمکش
جدیدا: به تازگی
جدیدالانتشار: تازه چاپ
جدیدالتاسیس: نوساز-تازهساز
جدیدترین: تازه ترین
جذاب: گیرا
جذابیت: گیرایی - گیرایش
جذب دانشجو: پذیرش دانشجو
جراید: روزنامه ها
جرأت: یارا
جرثقیل: گرانکش
جرح: زخم
جرم: بزه
جریمه: تاوان
جزء به جزء: مو به مو
جزایی: کیفری
جزیره: آبخوست
(abxast)
جزیی از آن: پاره ای از آن
جسد: پیکر
جسور: بی باک - دلیر
جعل: برساخت
جعلی: برساخته - ساختگی
جعلی: دروغین
جغرافیا: گیتاشناسی
جلاد: دژخیم
جلال و جبروت: فر و شکوه
جلسات: نشست ها
جلسه: نشست
جلسه کارمندان: نشستکارمندان
جلوس کردن: نشستن
جمع آوری: گردآوری
جمعاً: رویهمرفته
جمعه: آدینه
جمعی: گروهی
جنس: کالا
جنوب: نیمروز
جهل: نادانی
جهنم: دوزخ
جواب: پاسخ
جوا:: پاسخگو
جوار: همسایگی
جواز: پروانه
جک (در خودرو): خرک
چارت: نمودار
چرا زحمت کشیدید؟: چرارنجه فرمودید؟
چراغ قوه: چراغ دستی
چطور: چگونه
چه طوری؟: چگونه؟
حائز: دارای
حادثه: پیشامد
حاذق: زبردست
حاصل از: برآمده از
حاضر: آماده
حال که: اکنون که: حالا:اکنون
حامله: آبستن - باردار
حامی: پشتیبان
حامیان: پیروان
حاوی: در بر گیرنده
حبس: زندان
حتماً: بی گمان: حد: مرز -کران
حداقل: کمینه - دست کم
حداکثر: بیشینه
حدس: گمان
حدس میزنم: گمان میکنم
حدود: نزدیک
حدی ندارد از ...: مرزیندارد از
...
حرارت: گرما
حرارتی: گرمایشی
حراست: نگهبانی
حرام: ناروا
حرف "سین":بندواژه "سین
"
حرف (الفبا): بندواژه
حرف بی ربط: سخن نادرست
حرف زدن: سخن گفتن
حرفه ای: چیره دست
حرفه: پیشه
حرم سرا: پرده سرا
حرکت: جنبش
حرکت کن: بجنب
حریف: هم آورد
حزب: باهماد
حزن انگیز: اندوهبار
حزن: اندوه
حساب شده: سنجیده
حسابگر: دوراندیش
حساس: دلنازک
حسب الامر: به دستور
حسنه: نیک - نیکو
حسود: چشم تنگ
حصار: دیوار - بارو
حفاظت: نگهداری
حفره: سوراخ
حفظ کردن (نوشته): از برکردن
حق التحقیق: پژوهانه
حق التدریس: آموزانه
حق الزحمه: دستمزد
حق السکوت: خموشانه
حقارت: خواری
حقوق بگیر: مزدبگیر
حقوق(پول دریافتی): دستمزد- کارانه
حقیر: کوچک
حقیر شد: کوچک شد
حقیقت: راستی - درستی
حلق: گلو
حلقوم: خرخره - خشک نای
حلقوی: گرد
حماسی: پهلوانی
حماقت: سبک مغزی
حمال: باربر- بارکش
حمام: گرمابه
حمایت: پشتیبانی
حمل و نقل: ترابری
حمله: تاختن - تازش
حنجره: خشکنای
حوالی: گرداگرد-نزدیکیها
حوزه: دامنه - پهنه -گستره
حوزه خلیج فارس: گرداگردخلیج فارس
حول و حوش: دور و بر
حکایت: سرگذشت یا داستان
حکم: دستور
حکمیت: داوری
حیات: زندگی
حیثیت: آبرو
حیرت انگیز: شگفت انگیز
حیرت آور: شگفت انگیز
حیرت زده: شگفت زده
حیطه: گستره
حیف که: افسوس که
حیله گر: فریبکار
حیله، مکر: نیرنگ - شیله(شیله پیله
)
حیوان: جانور - جاندار
خاتمه، انتها یا منتهی:پایان - ته
خادم: پیشکار
خارج از کشور: بیرون ازکشور
خارج: بیرون
خارجی: بیگانه
خارق العاده: شگفت انگیز
خازن: انباره
خاص: ویژه
خاص: ویژه
خاصیت: ویژگی
خاطر نشان: یادآوری
خاطرخواه: دلباخته
خاطره: یادبود
خالص: ناب-سره
( sare )
خالصانه: بی آلایش
خالق: آفریننده
خانم: بانو
خباثت: پلیدی - ناپاکی
خبر: تازه
خبرنگار: گزارشگر
خبره: کارشناس
خبیث: پلید - ناپاک
خجالت آور: شرم آور
خجالت: شرمساری
خجالت میکشم: شرم دارم
خجول: شرمسار
خدا رحمتش کند: خدابیامرزدش
خداحافظ: خدانگهدار یابدرود
خدای واحد: خدای یکتا
خدشه: خراش
خراب: ویران
خرابه: ویرانه
خرابی: ویرانی
خراج: باژ (همان باج است
)
خرج: هزینه
خروج: برونرفت
خزانه: گنجینه
خسارت: زیان
خسوف: ماه گرفتگی
خسیس: کنس
( kenes)
خصوصا: به ویژه
خصوصیت: ویژگی
خصومت: دشمنی
خضوع: فروتنی - افتادگی
خط آهن: راه آهن
خط مشی: راه و روش
خطاط: خوشنویس
خطاطی: خوشنویسی
خطی: دست نویس
خطیب: سخنران
خلاص: رها
خلاصه: چکیده
خلاصی: رهایی
خلافکار: تبهکار
خلف وعده: پیمان شکنی
خلقت: آفرینش
خلقت: آفرینش
خلوص: نابی - سرگی
خلیج: کنداب
خلیج فارس: کنداب پارس
(Kand AB)
خلیفه: جانشین
خمس: پنج یک
[HIGHLIGHT=#1F497D] بهترين مترجم كيست كه سكوت را ترجمه كند.
- پست: 433
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۱:۴۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 733 بار
- سپاسهای دریافتی: 1344 بار
Re: زبان ما پارسی است نه فارسي
[FONT=Tahoma,sans-serif]<o:p> </o:p>
[FONT=Tahoma,sans-serif]خنجر: دشنه
[FONT=Tahoma,sans-serif]
خواص: ویژگان
خودرو کروکی: خودرو روباز
خودمختار: خودگردان
خوشحال: دلشاد
خوف برداشتن: ترسیدن
خوف: ترس
خوفناک: ترسناک
خیاط: جامه دوز
خیال: گمان
خیال کردم: گمانکردم-پنداشتم
خیرمقدم: خوش آمد
دائرة المعارف: دانشنامه
دائم الخمر: میخواره
دائم: همیشه - همش
دائمی: همیشگی
داخل: تو یا درون
داخل کشور: درون کشور
داخلی: درونی
دب اصغر: خرس کوچک
دب اکبر: خرس بزرگ
در ارتباط با: درباره
در اسرع وقت: هرچه زودتر
در انظار عمومی: پیش دیدههمگان
در این ارتباط: در اینباره
در این خصوص: در این باره
در این مورد: در این راستا- در این باره
در آخر: در پایان
در باب: درباره
در حال توسعه: رو بهپیشرفت
در حال حاضر: هم اکنون
در حال رشد: رو به پیشرفت
در حقیقت: به راستی
در خصوص: درباره
در رابطه با: درباره
در رأس: در بالای
در صورتی که: چنانچه
در ضمن: همچنین - وانگهی
در عوض: در برابر
در عین حال: در همان سان
در غیر اینصورت: وگرنه
در قدیم: پیشتر ها
در مجموع: رویهمرفته
در محذور: در تنگنا
در مقابل: در برابر
در نتیجه: برآیند اینکه
در نظر گرفتن: به دیدهداشتن
در نهایت: در پایان
در هر حال: به هر روی
در واقع: به راستی
در کل: رویهمرفته
درس اول: آموزه نخست
درس: آموزه
درمورد: درباره
درک کردن: پی بردن
دست آخر: در پایان
دستجرد: دستگرد
دسته جمعی: گروهی
دستور جلسه: دستور نشست
دستور قتل: دستور کشتن
دستورالعمل: دستورکار
دعا: نیایش
دعا میکنم: نیایش میکنم
دعوت کردن: فراخواندن
دعوتنامه: فراخوانه
دعوی کرد: کتک کاری کرد
دفاع: پدافند
دفتر خاطرات: دفتر یادبود
دفن کردن: خاکسپاری
دقیق: ریزبین
دلایل: انگیزه ها
دلیل: انگیزه
دموکراتیک: مردسالارانه
دموکراسی (اروپایی):مردمسالاری
دموکراسی: مردمسالاری
دمکرات: مردمسالار
دنیا: گیتی - جهان
دور باطل: دور تباه
دکوراسیون منزل: خانهآرایی
دیاگرام: نمودار
دیه: خونبها
دیکتاتور: خودکامه
ذاتی: خدادادی
ذخیره: اندوخته
ذره: خرده
ذلت: خواری
ذکر کردن: یادکردن
ذکور: مردها
ذیل: زیر - پایین
رئوس مطالب: سرنوشتار ها
رئیس خانواده: سرپرستخانواده
رئیس یا مسئول: سرپرست
راجع به: درباره
راحت: آسان
رادیوتراپی: پرتودرمانی
راس ساعت: سر ساعت
راسخ: استوار
راضی: خوشنود
راندمان: بهره وری
راه حل: راهکار
راوی: گوینده
ردیف: رده
رزق: روزی
رسم الخط یا
font (
انگلیسی):دبیره
رسوب: ته نشست - ته نشین -لای
رسوخ کردن: رخنه کردن
رسول: فرستاده
رشد کردن: بالیدن
رضایت: خوشنودی
رضایت: خوشنودی
رطوبت: نم
رطوبت دارد: نم دارد
رعب: ترس
رعب و وحشت: ترس و هراس
رعد: آذرخش
رعد و برق: آذرخش
رعشه: لرزه
رعیت: دهوند
رفاقت: دوستی
رفراندم: همه پرسی
رفقا: دوستان
رفیق: دوست
رفیقان: دوستان
رقابت: چشم وهمچشمی
رقص: پایکوبی
روایت: داستان - گفتار
روز بخیر: روزخوش
روز تولد: زادروز
رویت: دیدن - دید
ریاضیات: رایشگری
زاهد: پارسا
زاویه: گوشه
زاید الوصف: چشمگیر
زباله: آشغال
زبان خارجی: زبان بیگانه
زبان محاوره ایی: زبانگفتاری
زحمت: دردسر
زراعت یا زارع: کشاورزی یاکشاورز
زلزله: زمین لرزه
زنجان: زنگان
زوال: فروپاشی
زوج: جفت
زکات: هشت یک
زکام: سرماخوردگی
زیاد: بسیار
سئوال: پرسش
سئوال کردن: پرسیدن
سابق: پیشین
سابقاً: پیشترها
سابقه: پیشینه
ساحت: پیشگاه
ساحل: کناره یا کنار
ساده لوح: ساده نگر - سادهاندیش
سارق: دزد
ساقط: سرنگون
سال جاری: امسال
سالاد: سبزیانه
سالم: تندرست
سایت اینترنتی: تارنما
سایر: دیگر
سایرین: دیگران
سبزیجات: سبزی ها
سبقت: پیشی
سبوعانه: ددمنشانه
سجاده: جانماز
سخیف: سبک
سد امیرکبیر: بند امیرکبیر
سر
( ser):
راز
سرحدات: مرزها
سرقت: دزدی
سریع السیر: تندرو - تیزرو
سریع: تند
سریعتر: تندتر
سعادت: بهروزی - خوشبختی
سعی: کوشش
سفاک: خونریز
سقوط: سرنگونی
سلاح: جنگ افزار
سلاطین: پادشاهان
سلام: درود
سلام: نیک روز(در دورهساسانی بیشتر به کار میرفته است
)
سلامت باشید: پاینده باشید
سلامت باشید: زنده باشید
سلسله اشکانی: دودماناشکانی
سلسله: زنجیره - دودمان -رشته
سلسله جبال: رشته کوه ها
سلطان: پادشاه
سلطه: چیرگی
سم: زهر
سمبل: نماد
سمبلیک: نمادین
سمعی بصری: دیداری شنیداری
سمی: زهری - زهرآگین
سمینار: هم اندیشی
سند: دستک
سندیکا: اتحادیه صنفی
سندیکالیست: اتحادیه گرا
سنه: سال
سه ضربدر چهار: سه در چهار
سهل الوصول: آسان یاب
سهل: آسان
سهم: بهره
سهوا ً: ندانسته
سهولت: آسانی
سوء رفتار: بدرفتاری
سوء شهرت: بدنامی
سوء ظن: بدگمانی
سوئیت: سراچه
سوابق: پیشینه
سواحل دریای خزر: کنارههای دریای مازندران
سوبسید: یارانه
سوق الجیشی: راهبردی
سیاح: گردشگر
سیاسیون: سیاستمداران
سیرجان: سیرگان
سیفون: آبشویه
شاعر: سراینــــده یا چامهسرا(غزلگو
)
شامل: دربرگیرنده
شانس: بخت
شاهد: گواه
شایان ذکر است: گفتنی است
شب بخیر: شب خوش
شباهت: همانندی - همانندگی
شبیه: مانند - همانند
شجاع: دلیر - شیردل
شجاعت: دلیری
شجره نامه: تبارنامه
شخصیت: منش
شدیدا: به سختی - سخت
شرارت: پلیدکاری - پلیدی
شربت: دوشاب
شرح وقایع: رویدادنامه -رویدادنگاری
شرفیاب شدن: باریافتن
شروع: آغاز
شروع کردن: آغازکردن
شریان: سرخرگ
شط العرب: اروندرود
شطرنج: چترنگ
شعائر مذهبی: آیین هایدینی
شعبده بازی: چشم بندی
شعر: سروده یا چامه(غزل
)
شعله: اخگر
شعور: خرد
شغل: کار - پیشه
شفا: درمان - بهبود
شق القمر: ماه شکافی
شمسی: خورشیدی
شهادت: گواهی
شهادت داد که ...: گواهیداد که
...
شهادت طلبانه: جانبازانه -جانسپارانه
شوق: شور
شوکت: شکوه
شکایت: گلایه
شکرگذاری: سپاسگذاری
شیطان: اهریمن
شیمی: کیمیا
شیمیایی: کیمیایی
شیوع: گسترش
صاحب نظر
:
صاحبنظر: کاردان - کارشناس
صادق: راستگو
صاعقه: آذرخش
صاف: هموار
صاف و هموار: هموار
صالح: درستکار
صبح: بامداد
صبحانه: ناشتایی
صبور: بردبار - شکیبا
صبور: شکیبا
صحبت: گفتگو
صحرا: بیابان-دشت و دمن
صحیح: درست
صداقت: راستی-راستگویی
صدف: گوشماهی
صدمه: آسیب
صدمه دیده: آسیب دیده
صراحت: روشنی
صرفنظر کردن: چشم پوشیکردن
صریح: روشن
صعب العلاج: بی درمان -سخت درمان
صعودی: افزاینده
صف: رسته
صفویه: صفویان
صلاحدید: روادید
صلاحیت: شایستگی
صلح: سازش - آشتی
صلوات: درود فرستادن
صلوة: نماز
صمیمی: خودمانی
صورت: چهره
صیاد: شکارچی یا ماهیگیر
ضایع شده: از میان رفته
ضایعات: پسمان ها
ضخیم: کلفت - ستبر
ضد و نقیض: ناسازگار
ضدعفونی کردن: گندزدایی
ضرب المثل: زبانزد
ضرب و شتم: لت و کوب
ضربان: تپش
ضرر: زیان
ضرورت: بایستگی
ضروری: بایسته
ضعف: سستی - ناتوانی
ضعیف: ناتوان - لاغر
ضمن آنکه: افزون بر آنکه
ضمن تایید: افزون بر درستشمردن
ضمیمه: پیوست
ضیافت: بزم
طاقت: توان - تاب - نا
طالع: بخت
طایفه: ویس - تیره
طباخ خانه: آشپزخانه
طباخی: آشپزی - (کله پزی
)
طبخ: پختن
طبق: بر پایه
طبقه بندی: دسته بندی
طبیب: پزشک
طبیعت انسان: سرشت آدمی
طراز: تراز(همانند ترازو
)
طرد شده: رانده شده
طرز: شیوه
طرز تفکر: بینش
طرفدار: پیرو
طرفداران: پیروان
طرفین: هر دو سو
طریقه: شیوه
طعم: مزه
طفل - اطفال: کودک -کودکان
طلا: زر
طلافروش: زرگر
طلایی: زرین
طلوع آفتاب: برآمدن آفتاب
طمأنینه: آرامش
طناب: ریسمان
طهران: تهران
طوس: توس (نام شهر
)
طول: درازا
طول تاریخ: درازای تاریخ
طویل: دراز
طی کردن: پیمودن
طیور: پرندگان
ظالم: ستمگر - بیدادگر
ظالمانه: ستمگرانه
ظاهر: نما
ظاهر شدن: پدیدار شدن
ظاهراً: آنسان که پیداست
ظرفیت: گنجایش
ظلم: ستم - بیداد
ظلمات: تاریکی
ظن: گمان
ظهر: نیمروز
ظهور: پیدایش
عابر بانک: خودپرداز
عابر: رهگذر
عاجز: درمانده
عادت: خو
عادت کردم: خو گرفتم
عادت کردن: خو گرفتن
عادل: دادگستر - دادگر
عادلانه: دادگرانه
عار داشتن: ننگ داشتن
عازم
:
رهسپار - راهی
عازم شدن: روانه شدن -رهسپارشدن
عاقبت: سرانجام
عاقبت به خیر: نیک فرجام
عاقل: خردمند
عالم: جهان یا دانشمند
( alem)
عالمگیر: جهانگیر
عالی رتبه: والا جایگاه
عالیجناب: بزرگوار - والاگهر
عامیانه: تودگانه
عبا: بالاپوش
عبادت: پرستش
عبارتند از: بر این پایهاند
عبرت: پند
عبور و مرور: آمد و شد
عبور کردن: گذشتن
عبوس: ترشرو
عجب: شگفت
عجز: درماندگی
عجله: شتاب
عجله کن: شتاب کن
عجولانه: شتابزده
عجیب: شگفت
عدد: شماره
عدل: داد
عدم موفقیت: ناکامی
عده ای: شماری
عدیده: پرشمار
عذر میخواهم: پوزش میخواهمیا ببخشید
عذرخواهی: پوزش
عرصه: پهنه
عرض اندام: جلوه نمایی
عرض: پهنا
عرض حال: دادخواست
عرضه و تقاضا: داد و خواست
عریض: پهن
عزا: سوگ
عزاداری: سوگواری
عزل: برکناری
عصاره: افشره
( afshore)
عصبانی: خشمگین
[FONT=Tahoma,sans-serif]خنجر: دشنه
[FONT=Tahoma,sans-serif]
خواص: ویژگان
خودرو کروکی: خودرو روباز
خودمختار: خودگردان
خوشحال: دلشاد
خوف برداشتن: ترسیدن
خوف: ترس
خوفناک: ترسناک
خیاط: جامه دوز
خیال: گمان
خیال کردم: گمانکردم-پنداشتم
خیرمقدم: خوش آمد
دائرة المعارف: دانشنامه
دائم الخمر: میخواره
دائم: همیشه - همش
دائمی: همیشگی
داخل: تو یا درون
داخل کشور: درون کشور
داخلی: درونی
دب اصغر: خرس کوچک
دب اکبر: خرس بزرگ
در ارتباط با: درباره
در اسرع وقت: هرچه زودتر
در انظار عمومی: پیش دیدههمگان
در این ارتباط: در اینباره
در این خصوص: در این باره
در این مورد: در این راستا- در این باره
در آخر: در پایان
در باب: درباره
در حال توسعه: رو بهپیشرفت
در حال حاضر: هم اکنون
در حال رشد: رو به پیشرفت
در حقیقت: به راستی
در خصوص: درباره
در رابطه با: درباره
در رأس: در بالای
در صورتی که: چنانچه
در ضمن: همچنین - وانگهی
در عوض: در برابر
در عین حال: در همان سان
در غیر اینصورت: وگرنه
در قدیم: پیشتر ها
در مجموع: رویهمرفته
در محذور: در تنگنا
در مقابل: در برابر
در نتیجه: برآیند اینکه
در نظر گرفتن: به دیدهداشتن
در نهایت: در پایان
در هر حال: به هر روی
در واقع: به راستی
در کل: رویهمرفته
درس اول: آموزه نخست
درس: آموزه
درمورد: درباره
درک کردن: پی بردن
دست آخر: در پایان
دستجرد: دستگرد
دسته جمعی: گروهی
دستور جلسه: دستور نشست
دستور قتل: دستور کشتن
دستورالعمل: دستورکار
دعا: نیایش
دعا میکنم: نیایش میکنم
دعوت کردن: فراخواندن
دعوتنامه: فراخوانه
دعوی کرد: کتک کاری کرد
دفاع: پدافند
دفتر خاطرات: دفتر یادبود
دفن کردن: خاکسپاری
دقیق: ریزبین
دلایل: انگیزه ها
دلیل: انگیزه
دموکراتیک: مردسالارانه
دموکراسی (اروپایی):مردمسالاری
دموکراسی: مردمسالاری
دمکرات: مردمسالار
دنیا: گیتی - جهان
دور باطل: دور تباه
دکوراسیون منزل: خانهآرایی
دیاگرام: نمودار
دیه: خونبها
دیکتاتور: خودکامه
ذاتی: خدادادی
ذخیره: اندوخته
ذره: خرده
ذلت: خواری
ذکر کردن: یادکردن
ذکور: مردها
ذیل: زیر - پایین
رئوس مطالب: سرنوشتار ها
رئیس خانواده: سرپرستخانواده
رئیس یا مسئول: سرپرست
راجع به: درباره
راحت: آسان
رادیوتراپی: پرتودرمانی
راس ساعت: سر ساعت
راسخ: استوار
راضی: خوشنود
راندمان: بهره وری
راه حل: راهکار
راوی: گوینده
ردیف: رده
رزق: روزی
رسم الخط یا
font (
انگلیسی):دبیره
رسوب: ته نشست - ته نشین -لای
رسوخ کردن: رخنه کردن
رسول: فرستاده
رشد کردن: بالیدن
رضایت: خوشنودی
رضایت: خوشنودی
رطوبت: نم
رطوبت دارد: نم دارد
رعب: ترس
رعب و وحشت: ترس و هراس
رعد: آذرخش
رعد و برق: آذرخش
رعشه: لرزه
رعیت: دهوند
رفاقت: دوستی
رفراندم: همه پرسی
رفقا: دوستان
رفیق: دوست
رفیقان: دوستان
رقابت: چشم وهمچشمی
رقص: پایکوبی
روایت: داستان - گفتار
روز بخیر: روزخوش
روز تولد: زادروز
رویت: دیدن - دید
ریاضیات: رایشگری
زاهد: پارسا
زاویه: گوشه
زاید الوصف: چشمگیر
زباله: آشغال
زبان خارجی: زبان بیگانه
زبان محاوره ایی: زبانگفتاری
زحمت: دردسر
زراعت یا زارع: کشاورزی یاکشاورز
زلزله: زمین لرزه
زنجان: زنگان
زوال: فروپاشی
زوج: جفت
زکات: هشت یک
زکام: سرماخوردگی
زیاد: بسیار
سئوال: پرسش
سئوال کردن: پرسیدن
سابق: پیشین
سابقاً: پیشترها
سابقه: پیشینه
ساحت: پیشگاه
ساحل: کناره یا کنار
ساده لوح: ساده نگر - سادهاندیش
سارق: دزد
ساقط: سرنگون
سال جاری: امسال
سالاد: سبزیانه
سالم: تندرست
سایت اینترنتی: تارنما
سایر: دیگر
سایرین: دیگران
سبزیجات: سبزی ها
سبقت: پیشی
سبوعانه: ددمنشانه
سجاده: جانماز
سخیف: سبک
سد امیرکبیر: بند امیرکبیر
سر
( ser):
راز
سرحدات: مرزها
سرقت: دزدی
سریع السیر: تندرو - تیزرو
سریع: تند
سریعتر: تندتر
سعادت: بهروزی - خوشبختی
سعی: کوشش
سفاک: خونریز
سقوط: سرنگونی
سلاح: جنگ افزار
سلاطین: پادشاهان
سلام: درود
سلام: نیک روز(در دورهساسانی بیشتر به کار میرفته است
)
سلامت باشید: پاینده باشید
سلامت باشید: زنده باشید
سلسله اشکانی: دودماناشکانی
سلسله: زنجیره - دودمان -رشته
سلسله جبال: رشته کوه ها
سلطان: پادشاه
سلطه: چیرگی
سم: زهر
سمبل: نماد
سمبلیک: نمادین
سمعی بصری: دیداری شنیداری
سمی: زهری - زهرآگین
سمینار: هم اندیشی
سند: دستک
سندیکا: اتحادیه صنفی
سندیکالیست: اتحادیه گرا
سنه: سال
سه ضربدر چهار: سه در چهار
سهل الوصول: آسان یاب
سهل: آسان
سهم: بهره
سهوا ً: ندانسته
سهولت: آسانی
سوء رفتار: بدرفتاری
سوء شهرت: بدنامی
سوء ظن: بدگمانی
سوئیت: سراچه
سوابق: پیشینه
سواحل دریای خزر: کنارههای دریای مازندران
سوبسید: یارانه
سوق الجیشی: راهبردی
سیاح: گردشگر
سیاسیون: سیاستمداران
سیرجان: سیرگان
سیفون: آبشویه
شاعر: سراینــــده یا چامهسرا(غزلگو
)
شامل: دربرگیرنده
شانس: بخت
شاهد: گواه
شایان ذکر است: گفتنی است
شب بخیر: شب خوش
شباهت: همانندی - همانندگی
شبیه: مانند - همانند
شجاع: دلیر - شیردل
شجاعت: دلیری
شجره نامه: تبارنامه
شخصیت: منش
شدیدا: به سختی - سخت
شرارت: پلیدکاری - پلیدی
شربت: دوشاب
شرح وقایع: رویدادنامه -رویدادنگاری
شرفیاب شدن: باریافتن
شروع: آغاز
شروع کردن: آغازکردن
شریان: سرخرگ
شط العرب: اروندرود
شطرنج: چترنگ
شعائر مذهبی: آیین هایدینی
شعبده بازی: چشم بندی
شعر: سروده یا چامه(غزل
)
شعله: اخگر
شعور: خرد
شغل: کار - پیشه
شفا: درمان - بهبود
شق القمر: ماه شکافی
شمسی: خورشیدی
شهادت: گواهی
شهادت داد که ...: گواهیداد که
...
شهادت طلبانه: جانبازانه -جانسپارانه
شوق: شور
شوکت: شکوه
شکایت: گلایه
شکرگذاری: سپاسگذاری
شیطان: اهریمن
شیمی: کیمیا
شیمیایی: کیمیایی
شیوع: گسترش
صاحب نظر
:
صاحبنظر: کاردان - کارشناس
صادق: راستگو
صاعقه: آذرخش
صاف: هموار
صاف و هموار: هموار
صالح: درستکار
صبح: بامداد
صبحانه: ناشتایی
صبور: بردبار - شکیبا
صبور: شکیبا
صحبت: گفتگو
صحرا: بیابان-دشت و دمن
صحیح: درست
صداقت: راستی-راستگویی
صدف: گوشماهی
صدمه: آسیب
صدمه دیده: آسیب دیده
صراحت: روشنی
صرفنظر کردن: چشم پوشیکردن
صریح: روشن
صعب العلاج: بی درمان -سخت درمان
صعودی: افزاینده
صف: رسته
صفویه: صفویان
صلاحدید: روادید
صلاحیت: شایستگی
صلح: سازش - آشتی
صلوات: درود فرستادن
صلوة: نماز
صمیمی: خودمانی
صورت: چهره
صیاد: شکارچی یا ماهیگیر
ضایع شده: از میان رفته
ضایعات: پسمان ها
ضخیم: کلفت - ستبر
ضد و نقیض: ناسازگار
ضدعفونی کردن: گندزدایی
ضرب المثل: زبانزد
ضرب و شتم: لت و کوب
ضربان: تپش
ضرر: زیان
ضرورت: بایستگی
ضروری: بایسته
ضعف: سستی - ناتوانی
ضعیف: ناتوان - لاغر
ضمن آنکه: افزون بر آنکه
ضمن تایید: افزون بر درستشمردن
ضمیمه: پیوست
ضیافت: بزم
طاقت: توان - تاب - نا
طالع: بخت
طایفه: ویس - تیره
طباخ خانه: آشپزخانه
طباخی: آشپزی - (کله پزی
)
طبخ: پختن
طبق: بر پایه
طبقه بندی: دسته بندی
طبیب: پزشک
طبیعت انسان: سرشت آدمی
طراز: تراز(همانند ترازو
)
طرد شده: رانده شده
طرز: شیوه
طرز تفکر: بینش
طرفدار: پیرو
طرفداران: پیروان
طرفین: هر دو سو
طریقه: شیوه
طعم: مزه
طفل - اطفال: کودک -کودکان
طلا: زر
طلافروش: زرگر
طلایی: زرین
طلوع آفتاب: برآمدن آفتاب
طمأنینه: آرامش
طناب: ریسمان
طهران: تهران
طوس: توس (نام شهر
)
طول: درازا
طول تاریخ: درازای تاریخ
طویل: دراز
طی کردن: پیمودن
طیور: پرندگان
ظالم: ستمگر - بیدادگر
ظالمانه: ستمگرانه
ظاهر: نما
ظاهر شدن: پدیدار شدن
ظاهراً: آنسان که پیداست
ظرفیت: گنجایش
ظلم: ستم - بیداد
ظلمات: تاریکی
ظن: گمان
ظهر: نیمروز
ظهور: پیدایش
عابر بانک: خودپرداز
عابر: رهگذر
عاجز: درمانده
عادت: خو
عادت کردم: خو گرفتم
عادت کردن: خو گرفتن
عادل: دادگستر - دادگر
عادلانه: دادگرانه
عار داشتن: ننگ داشتن
عازم
:
رهسپار - راهی
عازم شدن: روانه شدن -رهسپارشدن
عاقبت: سرانجام
عاقبت به خیر: نیک فرجام
عاقل: خردمند
عالم: جهان یا دانشمند
( alem)
عالمگیر: جهانگیر
عالی رتبه: والا جایگاه
عالیجناب: بزرگوار - والاگهر
عامیانه: تودگانه
عبا: بالاپوش
عبادت: پرستش
عبارتند از: بر این پایهاند
عبرت: پند
عبور و مرور: آمد و شد
عبور کردن: گذشتن
عبوس: ترشرو
عجب: شگفت
عجز: درماندگی
عجله: شتاب
عجله کن: شتاب کن
عجولانه: شتابزده
عجیب: شگفت
عدد: شماره
عدل: داد
عدم موفقیت: ناکامی
عده ای: شماری
عدیده: پرشمار
عذر میخواهم: پوزش میخواهمیا ببخشید
عذرخواهی: پوزش
عرصه: پهنه
عرض اندام: جلوه نمایی
عرض: پهنا
عرض حال: دادخواست
عرضه و تقاضا: داد و خواست
عریض: پهن
عزا: سوگ
عزاداری: سوگواری
عزل: برکناری
عصاره: افشره
( afshore)
عصبانی: خشمگین
[HIGHLIGHT=#1F497D] بهترين مترجم كيست كه سكوت را ترجمه كند.