...........رستم: با رخش مسافرکشی می‌کنم! .........

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 355
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ فروردین ۱۳۸۹, ۶:۴۵ ب.ظ
محل اقامت: طهرون-شمرون
سپاس‌های ارسالی: 4127 بار
سپاس‌های دریافتی: 2798 بار
تماس:

...........رستم: با رخش مسافرکشی می‌کنم! .........

پست توسط wild-bear »

سلام رستم خان این روزها چه کار می‌‌کنید؟
  ودرود، دراین عمرکوته زیر سایه یزدان پاک به دنبال لختی سیم و زریم‌.
 
 پس از انصراف از پهلوانی به چه کاری مشغول شدید؟
 
  از سربتافتن از پهلوانی و یلی، کمی ‌‌در خانه کردم تنبلی. به این آرزو که دستگاه تأمین اجتماعی دراین سال‌های فرتوتی، یل سیستان را تهیدست وتنها مگذارد. پس از کوته زمانی از این وضع وحال، روزی سحرگاه که از خواب برخاستم بدیدم تهمینه رابر بالین خویش با گرزی گران منتظر، بگفتم که ‌ای زن چه شد اینگونه هستی دژم؟! به پاسخ گفت: بس است تنبلی، برو پی کاری ناسلامتی تو یلی.برخاستم از خفتگاه واز خانه بیرون شدم .پی کار بر دور گردون شدم، اما نیامد برایم کاری پدید، از این چرخ گردون شدم نا امید .چو اینگونه شد بهر من روزگار به اجبار آمدم سوی دیرینه یار(منظورمان رخش با وفاست)، مهیا نمودم رخش را بهرمسافرکشی همی‌‌حال هم که پیش توام، در گذرگاه آزادی - تجریش مسافرکشم .
 
 راستی از سهراب برایمان بگویید؟چه خبر؟
 
  از پور من که دل خون است از دست اوی، پس از انصراف از پهلوانی بگفتا که‌ای پدر من خواهم به مکتب روم، بیاموزم علم ودانش. همی‌‌شد سوی دانشگاه ودر دانشگاه به آموختن مهندسی رایانه مشغول شد. چو رفت سوی کلاس، بدیدا دختری همان دم، دل باخت این جوان خام من ودراین دوست‌های دانشگاهی گرفتار شد. همی‌دانم که او روزی انگشت ندامت خواهد گزید.
 
 رستم جان این ادبیات برای جوانان امروزی سخت است جان مادرتان رودابه با ادبیات امروزی صحبت کنید تا جوانان بفهمند؟
 
 ، هم وغم خویش بر آن دارم گرچه مرا سخت می‌‌آید.
 
 راستی هفت خوان را چه کار کردید دوباره قصد عبور از آن را ندارید؟
 
 ، امروز عبور از تورم خودش به جای هفت خوان هفتاد خوان است. در حال حاضر که سهراب می‌‌خواهد ازدواج کند با این شرایط خودش یک هفت خوان به تمام معنا درپیش روی دارد. البته تنها مشکل او نیست بهمن پسر اسفندیار هم همین مشکل را دارد. تازه چند وقت پیش من با مسافر کشی با رخش توانستم برای سهراب خانه‌ای بخرم اما بنده خدا همین اسفندیار که حالا همسایه بغلی‌مان شده حتی پول اجاره هم ندارد وهمسایه به زودی بیرونش می‌‌کند.
 
 نام رخش را بردید چه خبر از رخش؟
 
  او را در کارواش اشکبوس گذاشتم اما پس از مدتی مجبور شدم او را به خط بیاورم اما به دلیل گرانی پس از مدتی که پول یونجه‌اش را نداشتم، او را دوگانه سوز کردم. البته انصافاً آنگونه که در میدان رزم می‌‌تاختم در خیابان‌های تهران نمی‌‌توان تاخت.
 
 خبری از گودرز واشکبوس دارید؟
 
  آقا ما زدوستان انتظاری یاری داشتیم.
 
  بعد ازاینکه پیش کیکاوس دائم خودش را شیرین می‌‌کرد کیکاوس به خاطر تملقش رانت خوبی به او داد او هم با این رانت شرکت هرمی ‌‌تأسیس کرد وسر مردم را کلاه می‌گذارد.دیروز هم در خط دیدمش که نزدیک بود دستم به خونش آلوده شود (بزنم فک ومکشو بیارم پایین!) اما او زودتر به من حمله کرد.
 
  زه کرد کمان زود اشکبوس
 
  لرز لرزان و رخ سندروس
 
  هم گلاویز شدیم ومن هم مشتی حواله صورتش کردم.(کله تو صورت)
 
  راست خم کرد و چپ کرد راست
 
  از خم چرخ چاچی بخاست
 
  گودرز شبانه روز با بیماری پسرش روهام درگیر است وپول دارو ندارد.برای همین به پیش گرسیوز در ناصر خسرو رفت تا از او دارو تهیه کند، گرسیوز هم که قبلا به سیاوش رحم نکرده بود خواست که این بار سر گودرز کلاه بگذارد که کاوه نگذاشت.
 
  و زد دست بر سر زشاه
 
  شـاها منـم کــاوه دادخــواه
 
  که از کسبه بازار تهران شده از روی خیر خواهی به گودرز کمک کرد که بیماری روهام را درمان کند.
 
 درپایان صحبتی با جوانان یا در خواستی از مسئولان دارید؟
 
خواهم از جوانان که همی‌‌احترام بزرگترها را حفظ کنند. ما آن قدیم‌ها پایمان را پیش زال خدا بیامرز دراز نمی‌‌کردیم‌. از مسئولان محترم می‌‌خواهم به فکر جوان‌ها باشند و از صدا و سیما هم درخواست دارم که این همه افسانه جومونگ را پخش نکند. پس ما چی این همه زحمت کشیدیم اسطوره شدیم که جومونگ بسازند.

جوان
بنام حاکمی که اگر حکم کند همه محکومند....حکم لازم !!!
....
نویسنده آمریکایی ارنست همینگوی:
«هر انسانی که آزادی را دوست دارد بیش از طول عمرش به ارتش سرخ و شوروی سپاسگزاری بدهکار است.»


تصویر
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”