
روایت را قیچی کردند و زندهباد خروس را گذاشتند/ مارمولک 130 اشکال دارد
سایت گروه مجلات همشهری: درست با همان سرعتی که جوهرخودنویس روی کاغذ کاهی پخش میشود، فیلمهای کوتاه جنجالی نیز اعم از آنکهاصل، گزینششده یا بدلی باشند، خیلی زود در سایت یوتیوب و سیستم بلوتوثتلفنهای همراه تکثیر میشود. قربانیان و گاه برندگان این سیستم جدیدارتباطی، در گروههای مختلف اجتماعی عضویت دارند. از سخنران مذهبیحجتالاسلام مهدی دانشمند نیز فیلم کوتاهی در این عرصه توزیع شده است کهموضوع آن، مقایسه غیرت خروس و آدمیزاد است. این فیلم که قسمت کوتاهی از یکسخنرانی بلند است، به گفته مهدی دانشمند، مربوط به سال 1371 و سخنرانی ویدر جمع زندانیان یکی از شهرهای استان خراسان است که متناسب با ادبیاتمخاطبان بیان شده است. این واعظ اصفهانی هر چند تلاش میکند تا با منبرهایخاص خود، ارتباط نزدیکتری با مخاطبان برقرار کند، با این حال تاکید داردکه نباید شأن روحانیت را نادیده گرفت؛ آنگونه که در فیلم مارمولک چنینشد. در انتهای خیابان بوستان ششم، خیابان پاسداران حسینیهای به نامبنتالزهرا(س) قرار دارد که به همت سردار جوادزاده و به یاد شهیدان اینخانواده برپا شده است. در همین حسینیه و پس از شنیدن سخنرانی جذاب مهدیدانشمند و دیگر واعظان و مداحان این مجلس، همشهری ماه به سراغ او رفتهتا سبک ویژه خود در سخنرانی دینی را برای خوانندگان همشهری ماه تشریح کند.
بخشهایی از این گفتگوی خواندنی که در شماره 62 این ماهنامه منتشر شده در ادامه میآید:
• درطایفه پدری و مادی ما جز من فرد روحانی دیگری وجود ندارد. من اولین طلبهاین خانواده در حال حاضر هستم؛ یا به عبارتی اولالاولین هستم.آخرالآخرین آن را خدا میداند. در دوره راهنمایی که درس میخواندم، دبیردینی و عربی به نام استاد فتوت داشتیم. ایشان از بس با بچهها بسیاردوستانه و زیبا برخورد میکردند، یک روز سر کلاس فرمودند که «امامزمان(عج) غریب هستند و کسی را ندارند. کی دلش میخواهد سرباز حضرتمهدی(عج) شود؟» این حرفها مربوط به سال 60 و اصفهان است. من و چند تا ازهمکلاسیها وارد حوزه علمیه شویم و بعد از آن در حوزه ماندگار شدیم.
• سهعامل باعث علاقه من به طلبگی شد. علاوه بر استاد فتوت، دبیر ریاضی به ناماستاد میرسعیدی داشتیم که از قاریان و مدرسان قرآن و ریاضی هستند. یکروحانی به نام حاجآقا مومنی هم در اصفهان بود که داماد مرحوم آیتاللهادیب اصفهانی بود. ایشان وقتی ما بچه بودیم به محله ما میآمدند و منبرمیرفتند. عبا و عمامه مشکی داشتند. من به جلسه ایشان میرفتم و بهسخنرانی خوب گوش میکردم. بعد به خانه میآمدم و یکی از چادرهای مادر رادور سر میبستم و یک چادر هم روی دوشم میانداختم و روی رختخوابها،صحبتهای ایشان را تکرار میکردم.
• پدر ما وقت نمیکرد بهجلسات ایشان بیاید. به ما میگفتند به منبر آقای مومنی بروید و هر چهایشان میگوید گوش کنید و برای من تعریف کنید تا به شما جایزه بدهم. منسعی میکردم مثل ایشان منبر بروم البته در حد همان دنیای کودکی خودم.
• یکروز آقای علوی روی منبر پرسیدند اصول دین چندتاست. من دستم را بلند کردم وگفتم که میدانم پنج تاست. البته دقیق نتوانستم هر پنج اصل را بگویم.ایشان فرمودند همین که این بچه جرات کرد در بین این همه جمعیت بلند شود وحرف بزند خیلی باارزش است. فردا شب برای من یک بسته مدادرنگی ششتاییآورد. هدیهای که این روحانی از روی منبر و در جلسه با حضور مردم به منداد، انگیزه روحانی شدن را در من ایجاد کرد.
• اولین و تنها کسیکه باسواد آن منطقه بود، پدربزرگ من بود که به ایشان دانشمند منطقهمیگفتند. نامههای مردم در آن منطقه اصفهان را پدربزرگ من مینوشت.منطقه گز برخوار اصفهان. قبر مرحوم پدر من هم در آرامگاه شهدای گز برخواراست. چون اصالتشان آنجا بود. فامیلی خانواده مادری من هم عرفانی است.پدربزرگ مادریام هر چند سواد آنچنانی نداشت ولی حافظ، مثنوی، گلستانسعدی را ازبر بود. به آداب اسلامی هم بسیار پایبند و به عرفانی مشهور بود.در منطقه بلغار، زیباترین فامیلیها متعلق به خانواده دانشمند و عرفانیاست. انتخاب نام فامیلی در آن زمان خیلی چیزها را نشان میدهد. از جملهاینکه I.Q اینها یک مقداری بیشتر بوده. آن زمان بیشتر فامیلیها را از رویشغل انتخاب میکردند. در طایفه ما هوش زیادی وجود دارد. دختر و پسر از نظرتحصیلات پیشرفت خوبی دارند. در اصفهان هم گزیها از نظر سیاسی و دینیتاثیرگذار بر منطقه هستند. از نظر غیرتی هم زبانزد هستند. نه اینکه چونخویش و قوم ما هستند بخواهم از آنها تعریف کنم، اگر به بلغار بروید اینموضوع را میبینید.
• 13 سالم بود که معمم شدم. به تکلیف نرسیدهبودم که به منبر میرفتم. در 17 سالگی به کاشان و در 18 سالگی به یزد دعوتشدم. سالها پیش شبی در حال رفتن به مشهد با اتوبوس بودم. راننده نوارترانه گذاشت. من در صندلی پشت راننده بودم. رفتم جلو و گفتم بیزحمت صدایاین را کم کنید. راننده گفت جای شاگرد بنشینم که رفته بود ته اتوبوسخوابیده بود. نوار را خاموش کرد و گفت ببین آشیخ جان! من در مسیر مشهد کارمیکنم که بتوانم زیارت بروم. فکر نکن بیدینم ولی خوابم میبرد و بایدبالاخره یک چیزی روشن کنم. شما آخوندها اگر چیزی دارید به ما بدهید که همچیزی یاد بگیریم و هم بخندیم تا خوابمان نبرد. شما آخوندها فقط روضهمیخوانید و بلدید مردم را گریه بیندازید.من گفتم که به صحبتهای مرحومکافی گوش کنید. گفت مگر مرحوم کافی چقدر صحبت دارد. من همه سخنرانیهایایشان را حفظم. حوزه علمیه فقط همین کافی را بیرون داده است. آن سفر تمامشد و من به حوزه علمیه اصفهان برگشتم و ماجرا را برای استادمان تعریفکردم. ایشان هم من را خوب میشناخت و دیده بود که طلبهها را میخندانم.در من این توان را میدید که بانشاط صحبت کنم. البته به من گفت حواساتباشد که جامعه امروز ما بهگونهای است که اگر کسی بانشاط صحبت کند، ممکناست آبروی خودش را هم در این مسیر بگذارد. من یادم است یک معامله با امامزمان(عج) کردم و گفتم آقا! من حاضرم از آبروی خودم بگذرم ولی اسلوب سنتیتبلیغ شیعه را عوض کنم و با زبان جوانان صحبت کنم تا به جای نوار ترانه،نوار من را گوش بدهند.
• البته من وقتی نشاط را وارد منبر کردمخیلی مراقب هستم که شوخیها در شأن منبر باشد. چون بعضیها را دیدهام کهشوخی بیجا میکنند. البته برخی هملباسیها هم که صحبتهای من راندیدهاند و شنیدهاند اتهامهایی به من میزنند که شوخیهای نامناسب رویمنبر میگویم. وقتی از آنها میخواهم که یک نمونه آن را معرفی کنند چیزینمیگویند. بعضیها حرف مفت میزنند.
• وقتی یک قسمت کوتاه ازیک جلسه سخنرانی را برش زده و به صورت بلوتوث از مجلس بیرون بیاورند، چونسر جای خودش نیست شاید توی ذوق بزند. مثل همین زندهباد خروس. این سخنرانیرا من برای زندانیها کردم. حدیث پیامبر اکرم(ص) را هم توضیح دادم که غیرترا از خروس یاد بگیرید. حالا برای یک مشت زندانی چطور میشود این حرف رازد. باید با زبان خودشان بگویم.یکی از شهرستانهای استان خراسان. مال حالاهم نیست. در سال 71 آنجا رفته بودم. شما اگر اصل سخنرانی را گوش کنید، بهقول چند نفر از دکترهای جامعهشناسی و روانشناسی، شاهکار است. ولی تعمدایا از روی بیسلیقگی آمدهاند روایت را قیچی کردهاند و فقط جمله زندهبادخروس را باقی گذاشتهاند.
• یک عده از این نوارفروشها که من ازدست آنها راضی نیستم، برای اینکه به پول برسند هر جنایتی میکنند. اغلبآنها تقوی ندارند. اینها حاضرند برای رسیدن به پول حتی خصوصیترینفیلمهای زندگی خود و خانوادهشان را سیدی کنند و بفروشند. اینقدربیدین هستند. به همه آنها گفته این یک توطئه است و آن را پخش نکنید.گفتند میدانیم ولی چون فروش میرود، باز هم تکثیر میکنیم. این چه منطق واستدلالی است که برخی از اینها زیر تابلو موسسه فرهنگی انجام میدهند.
• منمیخواستم همان سبک و سیاق را ادامه بدهم ولی متاسفانه خیلیها منافقگونهبرخورد کردند. مینشینند پای منبر میخندند، بعد میروند فحش میدهند. لذاسالهاست که طنز را در صحبتهای خود کمتر کردم و دیدم متاسفانه برخی ازمخاطبان، جنبه لازم را ندارند. البته وقتی خارج میروم چون فضای آنجا جوردیگری است، راحتتر صحبت میکنم. در آنجا به کسی که بتواند به خوبی مطلبرا برساند، به چشم یک هنرمند نگاه میکنند. اما اینجا متاسفانه اگر مردمرا گریه بیندازیم آدم را عارف، مومن، زاهد میدانند ولی اگر خنده بر لبهابیاوریم، با دید دیگری نگاه میکنند. متاسفانه نتوانستم این سبک پرتاثیررا به همان قوت گذشته ادامه دهم. خیلی از جوانهایی که هیچگاه پایشان بهمسجد باز نشده بود، پای این منبرها آمدند. خیلی نوار ترانهها پاک شد وجایش این سخنرانیها ضبط شد. خنداندن مردم سخت است. گریاندن مردم که کاریندارد. اگر مردی بخندان. البته با رعایت ضوابط. تمام شوخیهایی که بالایمنبر مطرح کردم را بگردید، یک مورد خلافشرع و ادب پیدا نمیشود. متاسفانهبرخی همکاران که از این توانایی برخوردار نیستند، شروع کردند به ایرادگرفتن از کار من.
• یک خاطره برایتان بگویم که نکته علمی همدارد. میدانید که انسانهای خلاق، 10 ویژگی دارند. یکی اینکه کارهایآدمهای عادی را انجام نمیدهند و از راههای قدیمی حرکت نمیکنند. یک روزیک دانشآموز خلاق در کلاس نقاشی، خوابی را که دیده بود نقاشی کرد. شماخودتان تا به حال خوابتان را نقاشی کردهاید؟ معلم که آن نقاشی را دید،گفت: «این چه چیز مسخرهای است که کشیدهای؟ در حالی که آن دانشآموز خلاقبود ولی معلم نمیفهمید. آن دانشآموز رفت و یک نقاشی مثل بقیه کشید که یکخانه و درخت در کنار کوه و خورشید در آن بود. آنوقت معلم به او گفت حالاکار درست را انجام دادهای، در حالی که این کار سرکوب خلاقیت بود. امروزتبلیغ شیعه با گریاندن به نتیجه نمیرسد چون محکوم میشویم که اسلام دیندلمردگی است. موفقیت آقای قرائتی این بود که ایشان با تخته سیاه و وسایلساده، کارهای مردم را یاد خودشان میآورد تا خندهشان بگیرد. مردم به آقایقرائتی نمیخندند بلکه به عادتهایی که خودشان مبتلا به آن هستندمیخندند. من همین کار را روی منبر آوردم ولی چون آقای قرائتی در صدا وسیما که همه مردم می دیدند، صحبت می کرد، آسیب ندید ولی من چون پشتوانهنداشتم آسیب دیدم. بنده به دلیل بیکسی و غربت به این روز افتادم. البتهمشکل حادی پیش نیامده است و با امنیت کامل بیشترین مستمع را در کشور دارم،با اینکه صداوسیما و رادیو دست من نیست. من با تمام این هجمه تخریبی اینجمعیت را به مجلس دین میکشانم. حالا اگر به جای این هجمهها، حسادتها وتخریبها حمایت بشوم، جمعیت بیشتر هم میآید.
• من خیلی از دستمردم ناراحتم. آن مردمی که خندیدند و نفهمیدند. خندیدند و فکر نکردند.خندیدند ولی به عمق مطلب من نرسیدند. اگر بعد از دانشمند، مبلغ دیگری باسبک جدید نیامد، کمی هم مردم مقصرند. من ثابت کردم که روحانیت میتواندبخنداند و بفهماند ولی عدهای نخواستند که این سبک، یک سنت شود و صدهاروحانی برای نسلهای بعدی به آن رو بیاورند. الان در حوزههای علمیه کهمیروم به طلبهها توصیه میکنم سبک من را استفاده نکنند چون ممکن استدردسرساز شود. من خیلی متاسفم از اینکه کار من درک نشد.
• دکترهایجامعهشناسی و روانشناسی از این کار تعریف میکنند. متاسفانه برخی ازتودههای مسلمان هم تصور میکنند دین یعنی گریه و به همین دلیل از کار منانتقاد میکنند. در حالی که در دین اسلام، حب و بغض در کنار هم است. درروایتها، شیعه کسی است که «یفرحون لفرحنا، یحزنون لحزننا» اما برخی قسمتاول این حدیث را فراموش کردهاند.
• فکر میکردم هزینه کمتریداشته باشد. من توقع نداشتم که از جانب قشر مومن و برخی هملباسیها ایننوع برخوردها را ببینم. تصور میکردم باید سطح شوخیها را خیلی بالاترببرم تا بتوانم جوانان را جذب کنم. دیدم اینطور نیست و با یک لبخندمیشود جوان فعلی را جذب دین کرد البته اگر برخی آقایان بگذارند. روی منبرهر شوخی را نمیشود مطرح کرد. خیلی اتوکشیده باید حرف زد. من نگران بودمنتوانم مردمی را که به جوکهای آنچنانی عادت کردهاند جذب کنم. پیدا کردنلطیفههایی که بشود روی منبر گفت خیلی سخت است. گاهی ساعتها باید درکتابها بگردم تا بتوانم یک حکایت شیرین و جوانپسند پیدا کنم تا بتوانمآن را تقدیم جوانان کنم. پدر من سر پیدا کردن اینجور حکایتها که هم جذابباشد و هم برای جوانان آموزنده باشد، درمیآید. بعد دیدم جوانها خیلیتوقع ندارند و فقط اگر از کلیشهای و با تحکم حرف زدن خارج شویم کافی است.
• بهجوانان خدای دستگیر را معرفی کردم نه خدای مچگیر. خدایی که حتی اگر بهاندازه ستارههای آسمان گناه کرده باشی، درهای توبه را نمیبندد. منسالهاست که روی منبر آنچنان خندهدار حرف نمیزنم ولی هنوز میآیند. چونگویش جوانپسندانه را حفظ کردم. من از این ناراحتم که نتوانستم این کار راتا انتها طی کنم.
• هر کسی یک ظرفیتی دارد. البته من هماندانشمند 20 سال پیش هستم و خیلی فرق نکردهام. فقط شوخیها را کمتر کردم.میخواهم این کار برای مستمع سوال ایجاد کند که چرا کم شده است؟ آنوقتمیگویم از من نپرسید؛ از آنهایی پرسید که فکر میکنند دین یعنی گریه.اسلام دین نشاط است ولی برخی مقدسمآبها سعی میکردند چهره آن را غیرعمدتخریب کنند.
• مارمولک 130 اشکال دارد. در اصفهان یک ساعت باآقای کمال تبریزی کارگردان آن مناظره کردم. ایشان خیلی از حرفهای من راقبول کرد و خیلی را قبول نکرد. درنهایت گفت تو باید بیایی پیش منکارگردانی یاد بگیری و من هم بیایم سخنرانی یاد بگیرم. میخواست با اینحرف بگوید هر کسی کار خودش را انجام دهد. ولی من هنوز در مورد مارمولک حرفدارم. من روی پلان به پلان این فیلم نقد جدی دارم؛ چون توطئهای علیهروحانیت بود که ادعای خدمت به روحانیت هم دارد. شما میدانید مردم بعد ازدیدن این فیلم چقدر به روحانیت توهین کردند؟ تاثیر این فیلم که رفعمظلومیت روحانیت نبود. فکر میکنم خود آقای زائری اگر با لباس روحانیتمیآمد بیرون همان موقع صدها نفر به او میگفتند مارمولک.بله، اتفاقا آقایزائری میگفت هر کس به من میگفت مارمولک؛ من در جواب میگفتم جان برادرحرفت را بزن. او با این کار قصد داشت جوانان را به روحانیت جذب کند.
• منبا خالکوبها صحبت کردم. نمیدانم آقای زائری هم برای مشاوره فیلمنامه بهسراغ آنها رفته بود تا فیلم بهتری بسازد؟ به خدا اگر رفته باشد. من ازخالکوبها پرسیدم تا به حال در طول عمرتان چه چیزهایی خالکوبی کردهاید.گفتند کله مار، افعی، اژدها، شیر، پلنگ، عقرب و تار عنکبوت. پرسیدم شمابرای کسی در طول این چند سال، مارمولک زدهاید، گفتند نه. رضا دزده درپلان اول میآید در زندان کبوتر سفیدی که گرفتار سیمخاردار شده را نجاتمیدهد. کبوتر سفید در همه جای دنیا نماد صلح و آزادی است. در آخر فیلمنیمهشعبان است. این فیلم دو منجی را کنار هم گذاشته است.
• فیلممارمولک جنایت و خیانتی بود به لباس روحانیت. در اصفهان من خودم دیدم کهچهار نفر بیتربیت، به بزرگترین عالم شهر گفتند مارمولک. اگر این فیلماصلاح میکرد و مردم را با روحانیت آشتی میداد خوب بود. ولی به مردمتوهین کردن را یاد داد. آنوقت فکر میکنند ما نان گندم نخوردهایم ومیگویند این فیلم مردم را با روحانیت آشتی داد. اگر میخواهند اینطوریآشتی بدهند، چرا از روحانیت شروع میکنند. بروند از قاضیها، مسؤولان یانمایندگان مجلس شروع کنند.
• «طلا و مس» را هنوز ندیدهام کهبخواهم نظر بدهم. فیلم «زیر نور ماه» قشنگ بود و خوشباوری و سادگیطلبهها را نشان میداد. طلبهای در این فیلم با سادگی ماشین آن خانم راهل داد. خود من بارها ماشین مردم را هل دادهام. این فیلم توهین بهروحانیت نبود ولی مارمولک توهین به روحانیت، اسلام و امامان بود. حتیتوهین به مردم بود. وقتی او منبر میرود، چهار تا خل و چل پای منبر اومیروند. یک دیوانه هم یادداشت برمیدارد. این همه دانشجویی که پای منبرمن مطلب مینویسند، کدامشان دیوانهاند. فساد در میان دکترها بیشتر است یاروحانیت؟ خداوکیلی استادان دانشگاه پاکتر هستند یا استادان حوزه؟ من همهجا بودهام و دیدهام. آمار فاسدان که در دادگاه ویژه روحانیت محاکمهمیشوند بسیار کم است. من در طول عمر خودم فقط دو سه مورد از این افراددیدهام که خیلی زود خلع لباس شده و از تشکیلات امام زمان(عج) اخراج شدند.
• منقبل از هر سخنرانی سعی میکنم مخاطبان را بشناسم. وقتی به پادگان میروماز فرماندهان، سربازان و جوانان اطراف خودمان، شرایط و محیط خدمت سربازیرا میپرسم. در بیشتر شهرهایی که میروم، سخنرانی در زندان هم دارم. وقتیآنجا میروم مشکلات خودشان را به آنها یادآوری میکنم. یک شوخی هم دارم ومیگویم شما فکر نکنید فقط شما مجرمید. فرق ما و شما این است که شما لورفتهاید ولی ما هنوز لو نرفتهایم. «گر امر شود که مست گیرند، در شهر هرآنچه هست گیرند.» به آنها تذکر میدهم به جای سیر در گذشتهها به آیندهفکر کنند. روحانیونی که در زندان کار میکنند، بندگان خدا خیلی هم زحمتمیکشند ولی برای دستیابی به نتایج بهتر، حوزه باید یکسری طلبه دررشتههای مختلف؛ ازجمله تبلیغ در زندان تربیت کند. تبلیغ در زندان یک کارتخصصی است و هر روحانی به درد آن نمیخورد. باید تخصصها را در حوزه زیادکرد؛ همانطور که در یک دانشکده علوم پزشکی، دهها رشته تخصصی و فوقتخصصیمختلف تدریس میشود.
• اگر حوزههای علمیه تبلیغات دینی را بهصورت تخصصی آموزش ندهند، در آینده نزدیک میادین فرهنگی را یکی یکی از دستمیدهند چون یک روحانی امروزی باید به دو زبان «جوان» و «زمان» مسلط باشد.اگر یک روحانی، دردشناسی داشت و شرایط جامعه را خوب شناخت، میتواندداروی مناسبی ارائه دهد. امروز برخی فکر میکنند جوانان فقط افرادی پر ازشهوت هستند که باید آنها را نصیحت کرد؛ در حالی که همین نگاه ناقص، رابطهجوانان و روحانیون را آسیبپذیر میکند.
• خدا انسان را چهار طبقهآفریده است: عقل، قلب، شکم و زیر شکم. مشکل نسل جوان را باید از طبقه بالاحل کرد و نه پایین. اگر فکر نسل جوان درست شود، میتواند احساسات و شهوتخود را مدیریت کند. شهوت یک چیز خدادادی است که باید با ازدواج آن رامدیریت کرد. عفت یک باور است که باید آن را به دست آورد. جامعهشناسانمیگویند فکر انسان درخت است و میوه آن هم عمل. اگر فکر درست شود میوه خوبمیدهد و اگر فاسد شود، عمل فاسد به همراه دارد. من بعضی اوقات ناراحتمیشوم که میشنوم جوانان را به عنوان موجوداتی شهوتران معرفی میکنند کهصبح تا شب به دنبال تخلیه شهوت است. این کار، توهین به جوان است. خیلیاوقات جوانان میآیند پیش من و میگویند دعا کن از استمنا نجات پیدا کنم.وقتی کسی پیش روحانیت یا دکتر میرود، نشان میدهد که از این آلودگی متنفراست.
• کسانی که شبهای احیا در جلسهها میآیند و گریهمیکنند، از غم دوست دخترشان نیست. میخواهند گناه را از وجودشان پاککنند. حق جوانان این نیست که به آنها بهعنوان موجودات پلید و گناهدوستنگاه شود. من جوانها را در این جامعه خیلی مظلوم میدانم.
• برخیدچار انحرافهایی شدهاند ولی نباید اینطور قضاوت کرد. این مثل عسل است.کسی از عسل بدش نمیآید ولی وقتی این عسل را با خاک مخلوط کردیم، هیچ کسخوشش نمیآید آن را بخورد. دین با فطرت انسانها ارتباط دارد و ندایدینخواهی در وجود همه جوانها هست. جوانان از دین خسته نشدهاند؛ ازمبلغان دینی ناراحتند.
• اینکه حکومت دست متدینان جامعه باشد،خیلی عالی است ولی باید ملت را آموزش بدهند که اسلام از مسلمانان جداست.اگر این اتفاق بیفتد، نه لطمه به حکومت میخورد و نه به دین مردم. اگرمقدمات اصلی را به جوانان بفهمانیم، استقبال میکنند. به عنوان یک روحانیحق ندارم بالای منبر طوری حرف بزنم که انگار من معصوم هستم و بقیه همه ازخرابات برگشتهاند. باید بگویم چهارده معصوم بیشتر نداریم و اگر یک روحانیخطا میکند، نباید آن را به پای اسلام نوشت. آنقدر تسلط را در بحثروحانیت بالا بردهایم که برخی افراد با دیدن ما، یاد امیرالمومنین (ع)میافتند، ولی ما چه سنخیتی با امیرالمومنین(ع) داریم؟ ما باید بگوییمروحانیون، انسانهایی هستند از جنس مردم عادی که مسائل دینی را به خودشانو بقیه یادآوری میکنند. همانطور که یک نفر در جامعه نجار، پزشک یاراننده میشود و به جامعه خدمت میکند، برخی افراد هم وظیفه دارند در لباسروحانیت به مردم خدمت کنند. روحانیت وظیفه دارد دین را به مردم بهگونهایعرضه کند که مردم راحتتر بپذیرند و در زندگی عمل کنند و خودش هم عمل کند.اگر یک پزشک سیگار بکشد، این کار او اشتباه است ولی نباید علم طبابت رازیر سوال برد. اگر روحانی اشتباه کرد، نباید نیاز به تبلیغ دینی را زیرسوال برد.
• یک جوانی را دیدم مسیحی شده، پرسیدم چرا این کار راکردی؟ گفت چون مسلمانها دروغ میگویند. گفتم تو فقط 100 تا مسلمان کهدوست و رفیق و خانوادهات بودند را میشناسی. یک میلیارد و پانصد میلیونمسلمان در جهان وجود دارد که خیلیها اهل صداقت هستند. آنهایی هم که دروغمیگویند، اشتباه خودشان است. اسلام که نگفته دروغ بگویند.علت دینزدگیدر جوانان، یکی این است که دین و محتوای آن را نمیشناسند. هم اینکهاشتباه متدینین را به حساب دین مینویسند که کار اشتباهی است.
• ماشاءاللههمه جناحها، طرفدارهای خوبی دارند و بهتر است من کار خودم را انجام بدهم.البته فصل رای دادن که میشود، مردم را تشویق میکنم رای بدهند و آبروینظام را حفظ کنند. تاکید میکنم مراقب باشند پا روی خون شهدا نگذارند و بهفرمایشات رهبری و مراجع تقلید توجه کنند ولی تا به حال نگفتهام به چه کسیرای بدهند.
• البته همین جلسات به برکت خون شهدا و نظام اسلامیاست. همین امنیت تبلیغ مذهبی را مدیون حکومت اسلامی هستم ولی از هیچارگانی پول نمیگیرم. مدتی معلم حقالتدریس بودم و حقوق همان موقع را خرجمدرسه میکردم و ریالی از آن را وارد زندگی شخصی خودم نکردم. من فقط باشهریه امام زمان(عج) و هدیههایی که بابت منبرها میدهند، زندگی میکنم.