نمیدونم چه کردم یا چه خواستم...
اما اینرا میدانم و میگویم :
ای زندگی ..ای داور و حاکم بزرگ
آنروز که تو حکم لازم کردی من کودکی بیش نبودم.حکم تو که همانا تقدیر من بود قامت راستینم را خمیده کرد.
آیا تو نمیبینی؟؟؟
آیا نمیدانی نمیشه این همه غمو درک کرد؟؟؟
حکمی که عشق منو تو قبری زیر خروارها خاک دفن کرد...
.
.
ای حاکم بزرگ خستم.
خسته از هرچی حکم و حاکم......................
ای کاش به حرمت دلی که تو میدونستی پاکه هنگام حکم لازم منو محکوم نمیکردی!!!
ولی چاره ای نیست:
بنام حاکمی که اگر حکم کند همه محکومیم..حکم لازم!!!
و من پس از این حکم لازم چه زود کت شدم و باختم....
..................................................
سلام
دوستان بدلیل سیاه پوش شدن کمی فعالیتم کم شده است اما بزودی به جمع گرمتان میپیوندم....
این پست را بدلیل احساس و نزدیکیم به خانه نارنجی زدم .امیدوارم خوش و خرم باشید.
التماس دعا.

احسان امیراعتصام