حرفهای خودمونی
مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت
- پست: 1378
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
- محل اقامت: شهرکرد
- سپاسهای ارسالی: 4214 بار
- سپاسهای دریافتی: 8330 بار
Re: حرفهای خودمونی
واقعا شانس آوردیم همه بیماریها رو خارجی ها کشف میکنن
و اسم خودشونو میذارن روش وگرنه مثلا بجای پارکینسون
باید میگفتیم مرض کامبیز یا درد حاج مرتضی وبرادران به غیر مجتبی
::
::
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﺮﺷﯽ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ
ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺩﻣﭙﺎﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﺣﻤﻮﻡ ﺑﻘﯿﻪ ﭼﯿﺰﺍ ﺭﻭ ﺳﺎﻃﻮﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺗﻮﺵ |:
::
::
اون کسانی که یک ماه رفتن خارج بعد لهجه پیدا کردن رو باید
با سیم جارو برقی نیم ساعت بزنی
بعدش لهجه شون خود به خود کم رنگ میشه !
::
::
تا حالا دقت کردین
راننده تاکسی هایی که بیشتر باهات گرم میگیرن و حرف میزنن
کرایه بیشتری میگیرن و تو هم روت نمیشه چیزی بگی ؟
::
::
پیدا کردن یه پسر وفا دار
از پیدا کردن
یک مارمولک پرنده ی ..سخن گوی..سرخابی..تو اقیانوس آرام ..سخت تره..!
::
::
ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺁﺩﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﺖ
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﻭﺳﻂ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺁﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺳﺖ !؟
::
::
تعارف که نداریم، همیشه در هر فداى سرت
یه خاک بر سرت به صورت مستتر و بالقوه وجود داره !
::
::
به نظر شما اگه جعبه سیاه هواپیما
در بدترین شرایط حتی خراش برنمی داره
چرا خود هواپیما رو از جنس جعبه سیاه نمی سازن !؟
::
::
کیا تو اس ام اس وقی یادشون میره املای یه کلمه چه طوریه
کل اس ام اسا عوض میکنن !؟
::
::
ایرانسلم دیگه ترکم کرد
اس ام اس داده اگه دلت نمی خواد دیگه باهات باشم
عدد ۲ را به ۵۰۰۵ ارسال کن
::
::
من هروقت می دوئم که به اتوبوس برسم ولی نمی رسم
همینطور به دویدن ادامه میدم که فکر نکنن ضایع شدم:)))
یه بار سه ایستگاه دویدم
::
::
اسکل پرنده نیست !
در واقع انسانیست که در طول عمر خود پول جمع میکند
و قبل از اینکه از آن استفاده کند میمیرد !
::
::
ﺩﺭﺳﺘﻪ الان ﺩﺧﺘﺮﺍ ﭘﺎﺭﮎ ﺩﻭﺑﻞ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘن
ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺯﺩﻧــــــــــــــﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪﻥ
::
::
بچه های الآن که سختی نمی کشن؟
ما دهنمون صاف شد انقدر دفتر خط کشی کردیم.
یارو دفتر میخره از قبل توش مشقاشم نوشته شده حتی..!!
::
::
با این گرونی گوشت تا چند وقت دیگه جلو پای عروس و دوماد مجبورن تن ماهی باز کنن
::
::
دقت کردین فیس و افاده ی منشی دکترا از خود دکترا بیشتره ؟
میخواد یه کلام جواب بده
انگاری ازش خواستن سوراخ لایه اوزون رو بدوزه !!! والااا …
::
::
وقتی مادرت تو رو در حالِ سیگار کشیدن ببینه
تازه میفهمی سرطان یکی از کوچیک ترین مضراتِ سیگاره
::
::
خانومای عزیز ، توجه کردین
از وقتی دلار گرون شده یه خواستگار هم تلفن نزده !؟
::
::
انـجـام دادن هـر حماقتـی اسمـش پـایه بودن نیـــــست!
حـتی شـما دوســــــت عــزیــز!
::
::
آخر نفهمیدیم : لب تاب؟ لپ تاپ؟ لپ تاب؟ یا لب تاپ؟:/
::
::
من نمیگم به خانمها گواهینامه ندینا
فقط بی زحمت واسشون جاده جدا هم درست کنین!!
::
::
چرا زنا دکتر زنان دارن، کودکان دکتر اطفال دارن!
ولی مردا دکتر مردان ندارن؟؟؟ این تبعیض جنسیتی نیست واقعا ؟؟؟
::
::
توی حموم کلی با شیر آب گرم و سرد ور میری
تا حرارت آب مناسب بشه تا میری زیر دوش
یکی یه شیر آب گرم رو تو خونه باز میکنه حرارت آب یهو میره زیر صفر درجه
دوباره تا میآی حرارت رو تنظیم کنی
همون شیر رو میبنده زیر دوش آب پز میشی
::
::
یکی بیاد پوشک کودک درونمو عوض کنه
من بلد نیستم! گند زده به وجودم…!
::
::
در جوابِ کسی که بهت میگه:
آدم باش حیوون !
باید بگی : من آدم باشم تو تنها می مونی!!
::
::
با سلام
یارانه شما این ماه واریز نمیشود
شما را در پراید مشغول خوردن پسته دیده اند !
::
::
از همین تریبون میخوام از کسانی که به خانم ها
گواهینامه رانندگی اعطا میکنند تشکر کنم
چون موجبات خنده و تفریحات سالم ما رو فراهم میکنند !
::
::
ملت میرن آتلیه عکس میگیرن
نیم کیلو فتوشاپ رو صورتشون خالی میکنن
بعد وقتی میری از نزدیک میبینیشون
قصر رویاهات تبدیل میشه به یه همکف ۴۰ متری
::
::
دیشب پارک بودم
یه پسر بچه حدود ۱۰ساله داشت با ۱۰۰تا سرعت میدوید سمت دستشویی…
باباش پشت سرش میدوید
یهو لامصـــب زد پس گردنه پسره میگه بذا من برم پســـــر
مال تو بریزه میگن بچه س
::
::
همیشه یه احمقی پیدا میشه
که ماشینشو جلوی پارکینگ خونه ت پارک کنه
حتی اگه خونه نداشته باشی !
::
::
روس ها به سیب زمینی میگن سیب زمینی
البته به زبونه خودشون ولی مطمئنم ترجمه ش همین میشه!
و اسم خودشونو میذارن روش وگرنه مثلا بجای پارکینسون
باید میگفتیم مرض کامبیز یا درد حاج مرتضی وبرادران به غیر مجتبی
::
::
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﺮﺷﯽ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ
ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺩﻣﭙﺎﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﺣﻤﻮﻡ ﺑﻘﯿﻪ ﭼﯿﺰﺍ ﺭﻭ ﺳﺎﻃﻮﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺗﻮﺵ |:
::
::
اون کسانی که یک ماه رفتن خارج بعد لهجه پیدا کردن رو باید
با سیم جارو برقی نیم ساعت بزنی
بعدش لهجه شون خود به خود کم رنگ میشه !
::
::
تا حالا دقت کردین
راننده تاکسی هایی که بیشتر باهات گرم میگیرن و حرف میزنن
کرایه بیشتری میگیرن و تو هم روت نمیشه چیزی بگی ؟
::
::
پیدا کردن یه پسر وفا دار
از پیدا کردن
یک مارمولک پرنده ی ..سخن گوی..سرخابی..تو اقیانوس آرام ..سخت تره..!
::
::
ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺁﺩﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﺖ
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﻭﺳﻂ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺁﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺳﺖ !؟
::
::
تعارف که نداریم، همیشه در هر فداى سرت
یه خاک بر سرت به صورت مستتر و بالقوه وجود داره !
::
::
به نظر شما اگه جعبه سیاه هواپیما
در بدترین شرایط حتی خراش برنمی داره
چرا خود هواپیما رو از جنس جعبه سیاه نمی سازن !؟
::
::
کیا تو اس ام اس وقی یادشون میره املای یه کلمه چه طوریه
کل اس ام اسا عوض میکنن !؟
::
::
ایرانسلم دیگه ترکم کرد
اس ام اس داده اگه دلت نمی خواد دیگه باهات باشم
عدد ۲ را به ۵۰۰۵ ارسال کن
::
::
من هروقت می دوئم که به اتوبوس برسم ولی نمی رسم
همینطور به دویدن ادامه میدم که فکر نکنن ضایع شدم:)))
یه بار سه ایستگاه دویدم
::
::
اسکل پرنده نیست !
در واقع انسانیست که در طول عمر خود پول جمع میکند
و قبل از اینکه از آن استفاده کند میمیرد !
::
::
ﺩﺭﺳﺘﻪ الان ﺩﺧﺘﺮﺍ ﭘﺎﺭﮎ ﺩﻭﺑﻞ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘن
ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺯﺩﻧــــــــــــــﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪﻥ
::
::
بچه های الآن که سختی نمی کشن؟
ما دهنمون صاف شد انقدر دفتر خط کشی کردیم.
یارو دفتر میخره از قبل توش مشقاشم نوشته شده حتی..!!
::
::
با این گرونی گوشت تا چند وقت دیگه جلو پای عروس و دوماد مجبورن تن ماهی باز کنن
::
::
دقت کردین فیس و افاده ی منشی دکترا از خود دکترا بیشتره ؟
میخواد یه کلام جواب بده
انگاری ازش خواستن سوراخ لایه اوزون رو بدوزه !!! والااا …
::
::
وقتی مادرت تو رو در حالِ سیگار کشیدن ببینه
تازه میفهمی سرطان یکی از کوچیک ترین مضراتِ سیگاره
::
::
خانومای عزیز ، توجه کردین
از وقتی دلار گرون شده یه خواستگار هم تلفن نزده !؟
::
::
انـجـام دادن هـر حماقتـی اسمـش پـایه بودن نیـــــست!
حـتی شـما دوســــــت عــزیــز!
::
::
آخر نفهمیدیم : لب تاب؟ لپ تاپ؟ لپ تاب؟ یا لب تاپ؟:/
::
::
من نمیگم به خانمها گواهینامه ندینا
فقط بی زحمت واسشون جاده جدا هم درست کنین!!
::
::
چرا زنا دکتر زنان دارن، کودکان دکتر اطفال دارن!
ولی مردا دکتر مردان ندارن؟؟؟ این تبعیض جنسیتی نیست واقعا ؟؟؟
::
::
توی حموم کلی با شیر آب گرم و سرد ور میری
تا حرارت آب مناسب بشه تا میری زیر دوش
یکی یه شیر آب گرم رو تو خونه باز میکنه حرارت آب یهو میره زیر صفر درجه
دوباره تا میآی حرارت رو تنظیم کنی
همون شیر رو میبنده زیر دوش آب پز میشی
::
::
یکی بیاد پوشک کودک درونمو عوض کنه
من بلد نیستم! گند زده به وجودم…!
::
::
در جوابِ کسی که بهت میگه:
آدم باش حیوون !
باید بگی : من آدم باشم تو تنها می مونی!!
::
::
با سلام
یارانه شما این ماه واریز نمیشود
شما را در پراید مشغول خوردن پسته دیده اند !
::
::
از همین تریبون میخوام از کسانی که به خانم ها
گواهینامه رانندگی اعطا میکنند تشکر کنم
چون موجبات خنده و تفریحات سالم ما رو فراهم میکنند !
::
::
ملت میرن آتلیه عکس میگیرن
نیم کیلو فتوشاپ رو صورتشون خالی میکنن
بعد وقتی میری از نزدیک میبینیشون
قصر رویاهات تبدیل میشه به یه همکف ۴۰ متری
::
::
دیشب پارک بودم
یه پسر بچه حدود ۱۰ساله داشت با ۱۰۰تا سرعت میدوید سمت دستشویی…
باباش پشت سرش میدوید
یهو لامصـــب زد پس گردنه پسره میگه بذا من برم پســـــر
مال تو بریزه میگن بچه س
::
::
همیشه یه احمقی پیدا میشه
که ماشینشو جلوی پارکینگ خونه ت پارک کنه
حتی اگه خونه نداشته باشی !
::
::
روس ها به سیب زمینی میگن سیب زمینی
البته به زبونه خودشون ولی مطمئنم ترجمه ش همین میشه!
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
- پست: 1378
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
- محل اقامت: شهرکرد
- سپاسهای ارسالی: 4214 بار
- سپاسهای دریافتی: 8330 بار
Re: حرفهای خودمونی
یارو میره امتحان رانندگی بده. بهش میگن چطور بود؟ میگه: والا فضا خیلی
معنوی بود. هر طرف میپیچیدم، افسر میگفت یا ابوالفضل
- - - - - - - - - - - - - - - -
توصیه به پدر و مادرها: وقتی بچتون اومد خونه، عطر زده بود و آدامس هم
میجوید، ازش نپرسید سیگار کشیدی؟ مستقیم بزنین زیر گوشش
- - - - - - - - - - - - - - - -
هیچوقت همسرتون رو بخاطر عیبهایی که داره سرزنش نکنین. چون اون بنده خدا
بخاطر همین عیبها بود که نتونست بهتر از شما رو پیدا کنه
- - - - - - - - - - - - - - - -
پیام استاد به دانشجویان : دانشجوی عزیز، وقتی سر کلاس اس ام اس بازی
میکنی، من میفهمم. هیچ آدم عاقلی به خشتک خودش زل نمیزنه و لبخند بزنه
- - - - - - - - - - - - - - - -
اگه تو امریکا، نام گذاری شرکتها مثل ایران بود، الان اسم شرکت اپل میشد : " شرکت سیب پردازان سیستم گستر غرب
- - - - - - - - - - - - - - - -
توی امتحان " جمعیت و تنظیم خانواده " سوال اومده بود: استراتژی ها وسیاستهای جلوگیری از افزایش جمعیت در ایران چیست ؟ چیزی به ذهنم نرسید،
نوشتم تاسیس شرکت سایپا
استادم با من هم عقیده بود، نمره کاملو داد
معنوی بود. هر طرف میپیچیدم، افسر میگفت یا ابوالفضل
- - - - - - - - - - - - - - - -
توصیه به پدر و مادرها: وقتی بچتون اومد خونه، عطر زده بود و آدامس هم
میجوید، ازش نپرسید سیگار کشیدی؟ مستقیم بزنین زیر گوشش
- - - - - - - - - - - - - - - -
هیچوقت همسرتون رو بخاطر عیبهایی که داره سرزنش نکنین. چون اون بنده خدا
بخاطر همین عیبها بود که نتونست بهتر از شما رو پیدا کنه
- - - - - - - - - - - - - - - -
پیام استاد به دانشجویان : دانشجوی عزیز، وقتی سر کلاس اس ام اس بازی
میکنی، من میفهمم. هیچ آدم عاقلی به خشتک خودش زل نمیزنه و لبخند بزنه
- - - - - - - - - - - - - - - -
اگه تو امریکا، نام گذاری شرکتها مثل ایران بود، الان اسم شرکت اپل میشد : " شرکت سیب پردازان سیستم گستر غرب
- - - - - - - - - - - - - - - -
توی امتحان " جمعیت و تنظیم خانواده " سوال اومده بود: استراتژی ها وسیاستهای جلوگیری از افزایش جمعیت در ایران چیست ؟ چیزی به ذهنم نرسید،
نوشتم تاسیس شرکت سایپا
استادم با من هم عقیده بود، نمره کاملو داد
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
- پست: 1378
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
- محل اقامت: شهرکرد
- سپاسهای ارسالی: 4214 بار
- سپاسهای دریافتی: 8330 بار
Re: حرفهای خودمونی
دقت کردین لب آدم هیچ وقت تبخال نمیزنه مگه این که ۲۴ ساعت بعدش عروسی یا مهمونی دعوت باشی…!
کلا هروقت عجله داشتی باشی به چراغ های قرمز میخوری
ولی اگه بخوای یه اس ام اس رو تا آخر بنویسی، همه چراغا سبز میشه !!
توجه مهم :
دخترها از آنچه در زمستان میبینید لاغرترند !
از دختره پرسیدم با کدوم Browser با اینترنت داری کار میکنی؟
سافاری؟ اکسپلورر؟ اپرا؟ فایرفاکس؟ …
میگه با اون که اولش گوگل رو باز میکنه
دوغ قبول!
شیرکاکائو قبول!
آبمیوه پاکتى قبول!
اصلا نوشابه هم قبول!
آب معدنى رو دیگه برا چى تکون میدى؟!
… … همش همونه !!!
نابینا و گیلاس
نابینا: مگر شرط نکردیم از گیلاسهای این سبد یکی یکی بخوریم ؟
بینا : آره
نابینا : پس تو با چه عُذری سه تا سه تا می خوری ؟
بینا : تو واقعا” نابینایی ؟!
نابینا : مادرزاد!
بینا : پس چطور فهمیدی من سه تا سه تا می خورم ؟!
نابینا : واسه این که من دو تا دو تا می خورم و تو معترض نمی شی :دی
وقتی کباب با برنج میخوریم ۹۰%حواسمون به اینه که هر دوتاش باهم تموم شه !
دیشب که خوب می خوردین
این چی چیه آوردین !؟
گروه کُر بانوان در مراسم پاتختی ))
اینم یه مدلشه:
این چی چی بود آوردین؟
گندشو در آوردین!
دستت وبال گردنت
با این کادو آوردنت
هفت روز هفته خوردین
همینو فقط آوردین؟!!!
مامانم : پسرمون شام نخورد .. خاک به سرم .. حتمأ معتاد شده ..!
بابام : نه بابا حتماً بیرون یه چیزی با اون دخترا کوفت کرده …
و هیچکس ندانست من هیچوقت کوکو سبزی دوست نداشتم !!
آقــا واقعـــاً مــن مــونـــدم !
جمعیـــت دختــــرا ایــنــقــــد زیـــاده .. پــس چــرا شمـــاره شــانـسـى میــگیــرى هــمـش پـســر جــواب میــــده ؟!
باید تو چشم اونایی که واسشون کاری میکنی اما تشکر نمیکنن زل بزنی بگی :
وظیفم نبود، لطف کردم !!
یکی از سرگرمی های پلید من اینه که توی جمع هدفون میزارم گوشم . آهنگ پلی نمیکنم. بعد گوش میکنم ببینم بقیه راجع به من چی میگن…
امتحان کنین جواب میده )
وضعِ نت یه جوری شده که ،
هفت هشت تا تب باز می کنی،
بعد مثل سیخای کباب هی دونه دونه ازاون اول تاآخر بهشون
سرمیزنی ببینی درچه وضعیه،لود شده یا نه..!
والاااااا ….
بعضـی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربنـدن
همیشه هستن اما هیچ وقت به کارت نمیان !
کلا هروقت عجله داشتی باشی به چراغ های قرمز میخوری
ولی اگه بخوای یه اس ام اس رو تا آخر بنویسی، همه چراغا سبز میشه !!
توجه مهم :
دخترها از آنچه در زمستان میبینید لاغرترند !
از دختره پرسیدم با کدوم Browser با اینترنت داری کار میکنی؟
سافاری؟ اکسپلورر؟ اپرا؟ فایرفاکس؟ …
میگه با اون که اولش گوگل رو باز میکنه
دوغ قبول!
شیرکاکائو قبول!
آبمیوه پاکتى قبول!
اصلا نوشابه هم قبول!
آب معدنى رو دیگه برا چى تکون میدى؟!
… … همش همونه !!!
نابینا و گیلاس
نابینا: مگر شرط نکردیم از گیلاسهای این سبد یکی یکی بخوریم ؟
بینا : آره
نابینا : پس تو با چه عُذری سه تا سه تا می خوری ؟
بینا : تو واقعا” نابینایی ؟!
نابینا : مادرزاد!
بینا : پس چطور فهمیدی من سه تا سه تا می خورم ؟!
نابینا : واسه این که من دو تا دو تا می خورم و تو معترض نمی شی :دی
وقتی کباب با برنج میخوریم ۹۰%حواسمون به اینه که هر دوتاش باهم تموم شه !
دیشب که خوب می خوردین
این چی چیه آوردین !؟
گروه کُر بانوان در مراسم پاتختی ))
اینم یه مدلشه:
این چی چی بود آوردین؟
گندشو در آوردین!
دستت وبال گردنت
با این کادو آوردنت
هفت روز هفته خوردین
همینو فقط آوردین؟!!!
مامانم : پسرمون شام نخورد .. خاک به سرم .. حتمأ معتاد شده ..!
بابام : نه بابا حتماً بیرون یه چیزی با اون دخترا کوفت کرده …
و هیچکس ندانست من هیچوقت کوکو سبزی دوست نداشتم !!
آقــا واقعـــاً مــن مــونـــدم !
جمعیـــت دختــــرا ایــنــقــــد زیـــاده .. پــس چــرا شمـــاره شــانـسـى میــگیــرى هــمـش پـســر جــواب میــــده ؟!
باید تو چشم اونایی که واسشون کاری میکنی اما تشکر نمیکنن زل بزنی بگی :
وظیفم نبود، لطف کردم !!
یکی از سرگرمی های پلید من اینه که توی جمع هدفون میزارم گوشم . آهنگ پلی نمیکنم. بعد گوش میکنم ببینم بقیه راجع به من چی میگن…
امتحان کنین جواب میده )
وضعِ نت یه جوری شده که ،
هفت هشت تا تب باز می کنی،
بعد مثل سیخای کباب هی دونه دونه ازاون اول تاآخر بهشون
سرمیزنی ببینی درچه وضعیه،لود شده یا نه..!
والاااااا ….
بعضـی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربنـدن
همیشه هستن اما هیچ وقت به کارت نمیان !
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
- پست: 1378
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
- محل اقامت: شهرکرد
- سپاسهای ارسالی: 4214 بار
- سپاسهای دریافتی: 8330 بار
Re: حرفهای خودمونی
پسره ۸ سالشه از باباش تبلت میخواد
والا ما ۸ سالمون بود دستمونو گاز میگرفتیم
که جاش بمونه شبیه ساعت مچی بشه
به قدری کیف میکردیم انگار ساعت سواچ دستمونه
جمعه یعنی تلویزیون سیاه سفید ۲۱ اینچ پارس ، گزارش هفتگی ، بوی نم ، مشق های ننوشته …
این تعریف از جمعه هیچوقت از سرم بیرون نمیره !
یکی از وحشتناک ترین لحظه های دوران مدرسه این بود که صبح دیر برسی مدرسه و ببینی هیچ کسی توی حیاط نیست …
شما یادتون نمیاد ، دبستان که بودیم وقتی معلممون میگفت “یه خودکار بدید به من” ؛ زیر دست و پا همدیگه رو له و لورده میکردیم تا زودتر برسیم و معلم خودکار ما رو بگیره …
ﻣﺎ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﯿﻢ ﺗﻮﭖﭘﻼﺳﺘﯿﮑﯽ ﺩﻭﻻﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢﻭﺍﻣﯿﺴﺎﺩﯾﻢ ﯾﻪ ﺗﻮﭘﯽ ﺳﻮﻻﺥ بشه و ﭘﺎﺭﻩ ﺵ ﮐﻨﯿﻢ … ﺍﻭﻧﺎیی ﮐﻪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩﻥﺩﻭﺗﺎ ﺗﻮﭖ ﻧﻮﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻦ ﯾﮑﯿﻮ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ !!!
یادش بخیر بچه که بودیم از این فرفره کاغذیا درست میکردیم و میدویدیم تا بچرخه ؛ بعضی وقتا هم که دیوارو نمیدیدیم و با سر میرفتیم توی دیفال …
“بی سرو صدا ، وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید توو حیاط ؛ معلمتون نیومده”
یکی از ناگهانی ترین و سورپرایز کننده ترین جملات دوران مدرسه …
شما یادتون نمیاد اونوقتا شعر “قسم به اسم آزادی” از تلویزیون پخش میشد باهاش غلط غلوط میخوندیم تا میرسید به جای “همه به پیش … به یکصدا …”
یه دفعه به تقلید از خواننده هاش اوج میگرفتیم و با شور داد میزدیم “جامدادی عزیز ما” !
یادش بخیر قدیما تلویزیون که کنترل نداشت یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه …
یادش بخیر ، اون قدیما وقتی چسب نواری کم میاوردیم از جلد کتابامون می کندیم …
مامانم که شیشه پاک کن میخرید ، لحظه شماری میکردم تا اون ماده ی داخلش تمومه بشه بعد توش آب پر کنم بازی کنم …
این بلند مدت ترین برنامه ریزی بود که تو بچگی انجام میدادم !!!
یادش بخیر یه برگ از درخت میکندیم میذاشتیم رو دستمون با اون یکی دست محکم میزدیم روش میترکید کلی حال میکردیم !
یادتونه قدیما موقع پخش فوتبال میگفتن “کسانی که تلویزیون سیاه سفید دارن بازیکنای مثلا پرسپولیس رو به رنگ تیره میبینن” ؟؟؟
کیا یادشونه وقتایی که معلم میخواست سوال بپرسه پاک کنمونو مینداختیم زیر میز که بریم بیاریمش و تو تیررس نگاه معلم نباشیم ؟
بچه که بودیم هرجا خوابمون میبرد ، صبح توی تخت خودمون بیدار میشدیم …
یادش بخیر اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن …
بچگیا تفریحمون این بود که وقتی جوراب می پوشیدیم و پامو روی فرش می کشیدیم و به یه نفر دیگه دست میزدیم تا جرقه بزنه !!!
یادش بخیر قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعد از ظهر شروع میشد ، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچه ها چه بلایی سرشون اومده ؟
آخر برنامه هم نقاشی های فرستاده شده بود که همش رنگ پریده بود و معلوم نبود چی کشیدن … تازه نقاشی هارو یه نفر با دست میگرفت جلوی دوربین ، دستش هم هی میلرزید !
آخرش هم : تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم ، گروه کودک و نوجوان …
دهه شصت یعنی :
یعنی بیدار شدن با بوی نفت بخاری نفتی
یعنی صف کیلومتری نون
یعنی آتاری و میکرو
یعنی برنج کوپنی
یعنی فخرفروختن با کتونی میخی
یعنی تلویزیون سیاه و سفید
یعنی آدامس خروس نشان
یعنی کارت بازی با دمپایی
یعنی کپسول بوتان و پرسی
یعنی نوار کاست
یعنی بوی نفتالین لای رختخواب
یعنی خریدن لبو و لواشک از سر کوچه ی مدرسه
یعنی سوختگی نارنجی رنگ بلوز کاموایی
یعنی نیمکت سه نفره
پوشیدن لباس داداش بزرگه
یعنی ساختن آدم برفی با لگن حموم
یعنی بوی نم زیر زمین
یعنی چوبین و برونکا
یعنی تیله بازی
یعنی اشکنه و خشیل
قاشق زنی تو چهارشنبه سوری
عاشق شدن از پس پرده حیا و شرم
یعنی صدای آژیر قرمز
یعنی سریال اوشین
دهه شصت یعنی من
یعنی تو
یعنی ما!
والا ما ۸ سالمون بود دستمونو گاز میگرفتیم
که جاش بمونه شبیه ساعت مچی بشه
به قدری کیف میکردیم انگار ساعت سواچ دستمونه
جمعه یعنی تلویزیون سیاه سفید ۲۱ اینچ پارس ، گزارش هفتگی ، بوی نم ، مشق های ننوشته …
این تعریف از جمعه هیچوقت از سرم بیرون نمیره !
یکی از وحشتناک ترین لحظه های دوران مدرسه این بود که صبح دیر برسی مدرسه و ببینی هیچ کسی توی حیاط نیست …
شما یادتون نمیاد ، دبستان که بودیم وقتی معلممون میگفت “یه خودکار بدید به من” ؛ زیر دست و پا همدیگه رو له و لورده میکردیم تا زودتر برسیم و معلم خودکار ما رو بگیره …
ﻣﺎ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﯿﻢ ﺗﻮﭖﭘﻼﺳﺘﯿﮑﯽ ﺩﻭﻻﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢﻭﺍﻣﯿﺴﺎﺩﯾﻢ ﯾﻪ ﺗﻮﭘﯽ ﺳﻮﻻﺥ بشه و ﭘﺎﺭﻩ ﺵ ﮐﻨﯿﻢ … ﺍﻭﻧﺎیی ﮐﻪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩﻥﺩﻭﺗﺎ ﺗﻮﭖ ﻧﻮﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻦ ﯾﮑﯿﻮ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ !!!
یادش بخیر بچه که بودیم از این فرفره کاغذیا درست میکردیم و میدویدیم تا بچرخه ؛ بعضی وقتا هم که دیوارو نمیدیدیم و با سر میرفتیم توی دیفال …
“بی سرو صدا ، وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید توو حیاط ؛ معلمتون نیومده”
یکی از ناگهانی ترین و سورپرایز کننده ترین جملات دوران مدرسه …
شما یادتون نمیاد اونوقتا شعر “قسم به اسم آزادی” از تلویزیون پخش میشد باهاش غلط غلوط میخوندیم تا میرسید به جای “همه به پیش … به یکصدا …”
یه دفعه به تقلید از خواننده هاش اوج میگرفتیم و با شور داد میزدیم “جامدادی عزیز ما” !
یادش بخیر قدیما تلویزیون که کنترل نداشت یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه …
یادش بخیر ، اون قدیما وقتی چسب نواری کم میاوردیم از جلد کتابامون می کندیم …
مامانم که شیشه پاک کن میخرید ، لحظه شماری میکردم تا اون ماده ی داخلش تمومه بشه بعد توش آب پر کنم بازی کنم …
این بلند مدت ترین برنامه ریزی بود که تو بچگی انجام میدادم !!!
یادش بخیر یه برگ از درخت میکندیم میذاشتیم رو دستمون با اون یکی دست محکم میزدیم روش میترکید کلی حال میکردیم !
یادتونه قدیما موقع پخش فوتبال میگفتن “کسانی که تلویزیون سیاه سفید دارن بازیکنای مثلا پرسپولیس رو به رنگ تیره میبینن” ؟؟؟
کیا یادشونه وقتایی که معلم میخواست سوال بپرسه پاک کنمونو مینداختیم زیر میز که بریم بیاریمش و تو تیررس نگاه معلم نباشیم ؟
بچه که بودیم هرجا خوابمون میبرد ، صبح توی تخت خودمون بیدار میشدیم …
یادش بخیر اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن …
بچگیا تفریحمون این بود که وقتی جوراب می پوشیدیم و پامو روی فرش می کشیدیم و به یه نفر دیگه دست میزدیم تا جرقه بزنه !!!
یادش بخیر قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعد از ظهر شروع میشد ، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچه ها چه بلایی سرشون اومده ؟
آخر برنامه هم نقاشی های فرستاده شده بود که همش رنگ پریده بود و معلوم نبود چی کشیدن … تازه نقاشی هارو یه نفر با دست میگرفت جلوی دوربین ، دستش هم هی میلرزید !
آخرش هم : تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم ، گروه کودک و نوجوان …
دهه شصت یعنی :
یعنی بیدار شدن با بوی نفت بخاری نفتی
یعنی صف کیلومتری نون
یعنی آتاری و میکرو
یعنی برنج کوپنی
یعنی فخرفروختن با کتونی میخی
یعنی تلویزیون سیاه و سفید
یعنی آدامس خروس نشان
یعنی کارت بازی با دمپایی
یعنی کپسول بوتان و پرسی
یعنی نوار کاست
یعنی بوی نفتالین لای رختخواب
یعنی خریدن لبو و لواشک از سر کوچه ی مدرسه
یعنی سوختگی نارنجی رنگ بلوز کاموایی
یعنی نیمکت سه نفره
پوشیدن لباس داداش بزرگه
یعنی ساختن آدم برفی با لگن حموم
یعنی بوی نم زیر زمین
یعنی چوبین و برونکا
یعنی تیله بازی
یعنی اشکنه و خشیل
قاشق زنی تو چهارشنبه سوری
عاشق شدن از پس پرده حیا و شرم
یعنی صدای آژیر قرمز
یعنی سریال اوشین
دهه شصت یعنی من
یعنی تو
یعنی ما!
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
- پست: 1378
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
- محل اقامت: شهرکرد
- سپاسهای ارسالی: 4214 بار
- سپاسهای دریافتی: 8330 بار
Re: حرفهای خودمونی
این مردهای غمگین نازنین !
این نوشته رو از وبلاگ خانم الهام برداشتم،به نظرم خیلی جالبه و از یک خانم بعید !
یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...
ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه مارا با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!
مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین. و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی... مرد ها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما.
بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مرد ها، واقعن مرد ها، انقدر ها که داریم نشان میدهیم بد نیستند. مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند. کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم... بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.
این نوشته رو از وبلاگ خانم الهام برداشتم،به نظرم خیلی جالبه و از یک خانم بعید !
یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...
ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه مارا با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!
مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین. و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی... مرد ها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما.
بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مرد ها، واقعن مرد ها، انقدر ها که داریم نشان میدهیم بد نیستند. مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند. کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم... بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
- پست: 1378
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
- محل اقامت: شهرکرد
- سپاسهای ارسالی: 4214 بار
- سپاسهای دریافتی: 8330 بار
Re: حرفهای خودمونی
چه کسی می تواند بگوید نفس کشیدن معجزه است؟ آن کس که خفقان را تجربه کرده باشد.
چه کسی می تواند بگوید عشق آزادی ست؟ آن کس که در زندان نفرت جان داده باشد.
آیا این سراب است فارغ از چنگال عواطف در بهشت اکنون زیستن؟
در معبد قلب سالک شمشیری ست که او را محافظت می کند. اگر تیغی بر گردنت احساس می کنی از کجا معلوم که هدیه ی عشق او نیست؟ چنین جان دادنی تو را رواست در محکمه ی عدل حیات که پس از آن زنده شوی.
بزرگی گفت بخشش عطری ست که گل بنفشه بر پاشنه ای که او را له کرده است می فشاند. هرگز سخنی از این نیکوتر نشنیده ام. و از آن دقیق تر این قانون معنوی ست که می گوید "جهل از خطا شما را از کیفر دیدن مصون نمی دارد". پس آن پاشنه نیز روزی شکسته خواهد شد تا در دادگاه عدل الهی روح در برابر روح بی حساب شود.
چه کسی می تواند بگوید عشق آزادی ست؟ آن کس که در زندان نفرت جان داده باشد.
آیا این سراب است فارغ از چنگال عواطف در بهشت اکنون زیستن؟
در معبد قلب سالک شمشیری ست که او را محافظت می کند. اگر تیغی بر گردنت احساس می کنی از کجا معلوم که هدیه ی عشق او نیست؟ چنین جان دادنی تو را رواست در محکمه ی عدل حیات که پس از آن زنده شوی.
بزرگی گفت بخشش عطری ست که گل بنفشه بر پاشنه ای که او را له کرده است می فشاند. هرگز سخنی از این نیکوتر نشنیده ام. و از آن دقیق تر این قانون معنوی ست که می گوید "جهل از خطا شما را از کیفر دیدن مصون نمی دارد". پس آن پاشنه نیز روزی شکسته خواهد شد تا در دادگاه عدل الهی روح در برابر روح بی حساب شود.
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
- پست: 1378
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
- محل اقامت: شهرکرد
- سپاسهای ارسالی: 4214 بار
- سپاسهای دریافتی: 8330 بار
Re: حرفهای خودمونی
روش زندگی
دو قطره آب كه به هم نزديك شوند، تشكيل يك قطره بزرگتر ميدهند...
اما دوتكه سنگ هيچگاه با هم يكی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشيم، فهم ديگران برايمان مشكل تر، و در نتيجه امکان بزرگتر شدنمان نيز كاهش می یابد...
آب در عين نرمی و لطافت در مقايسه با سنگ، به مراتب سر سخت تر، و در رسيدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولين مانع جدی می ايستد. اما آب... راه خود را به سمت دريا می يابد.
در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و گذشت بايد جستجو كرد.
گاهی لازم است كوتاه بيايی...
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست و عبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری...
گاهی نگاهت را به سمت ديگر بدوز که نبینی....
ولی با آگاهی و شناخت
وآنگاه بخشیدن را خواهی آموخت
دو قطره آب كه به هم نزديك شوند، تشكيل يك قطره بزرگتر ميدهند...
اما دوتكه سنگ هيچگاه با هم يكی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشيم، فهم ديگران برايمان مشكل تر، و در نتيجه امکان بزرگتر شدنمان نيز كاهش می یابد...
آب در عين نرمی و لطافت در مقايسه با سنگ، به مراتب سر سخت تر، و در رسيدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولين مانع جدی می ايستد. اما آب... راه خود را به سمت دريا می يابد.
در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و گذشت بايد جستجو كرد.
گاهی لازم است كوتاه بيايی...
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست و عبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری...
گاهی نگاهت را به سمت ديگر بدوز که نبینی....
ولی با آگاهی و شناخت
وآنگاه بخشیدن را خواهی آموخت
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
- پست: 1378
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
- محل اقامت: شهرکرد
- سپاسهای ارسالی: 4214 بار
- سپاسهای دریافتی: 8330 بار
Re: حرفهای خودمونی
داستان قمپز در کردن
قمپوز توپی بود کوهستانی و سرپر به نام قمپوز کوهی که دولت امپراطوری عثمانی در جنگهای با ایران مورد استفاده قرار میداد .
این توپ اثر تخریبی نداشت زیرا گلوله در آن به کار نمی رفت بلکه مقدار زیادی باروت در آن می ریختند و پارچه های کهنه و مستعمل را با سنبه در آن به فشار جای می دادند و می کوبیدند تا کاملا سفت و محکم شود . سپس این توپها را در مناطق کوهستانی که موجب انعکاس و تقویت صدا می شد به طرف دشمن آتش می کردند . صدایی آنچنان مهیب و هولناک داشت که تمام کوهستان را به لرزه در می آورد و تا مدتی صحنه جنگ را تحت الشعاع قرار می داد ولی کاری صورت نمی داد زیرا گلوله نداشت .
در جنگهای اولیه بین ایران و عثمانی صدای عجیب و مهیب آن در روحیه سربازان ایرانیان اثر می گذاشت و از پیشروی آنان تا حدود موثری جلوگیری می کرد ولی بعدها که ایرانیان به ماهیت و توخالی بودن آن پی بردند هرگاه صدای گوشخراشش را می شنیدند به یکدیگر می گفتند :" نترسید قمپوز درمی کنند." یعنی تو خالی است وگلوله ندارد .
... کلمه قمپوز مانند بسیاری از کلمات تحریف و تصحیف شده رفته رفته به صورت قمپز تغییر شکل داده ضرب المثل شده است.
به گفته علامه دهخدا به معنی :" دعاوی دروغین کردن ، بالیدن نابجا و فخر و مباهات بی مورد کردن " است .
قمپوز توپی بود کوهستانی و سرپر به نام قمپوز کوهی که دولت امپراطوری عثمانی در جنگهای با ایران مورد استفاده قرار میداد .
این توپ اثر تخریبی نداشت زیرا گلوله در آن به کار نمی رفت بلکه مقدار زیادی باروت در آن می ریختند و پارچه های کهنه و مستعمل را با سنبه در آن به فشار جای می دادند و می کوبیدند تا کاملا سفت و محکم شود . سپس این توپها را در مناطق کوهستانی که موجب انعکاس و تقویت صدا می شد به طرف دشمن آتش می کردند . صدایی آنچنان مهیب و هولناک داشت که تمام کوهستان را به لرزه در می آورد و تا مدتی صحنه جنگ را تحت الشعاع قرار می داد ولی کاری صورت نمی داد زیرا گلوله نداشت .
در جنگهای اولیه بین ایران و عثمانی صدای عجیب و مهیب آن در روحیه سربازان ایرانیان اثر می گذاشت و از پیشروی آنان تا حدود موثری جلوگیری می کرد ولی بعدها که ایرانیان به ماهیت و توخالی بودن آن پی بردند هرگاه صدای گوشخراشش را می شنیدند به یکدیگر می گفتند :" نترسید قمپوز درمی کنند." یعنی تو خالی است وگلوله ندارد .
... کلمه قمپوز مانند بسیاری از کلمات تحریف و تصحیف شده رفته رفته به صورت قمپز تغییر شکل داده ضرب المثل شده است.
به گفته علامه دهخدا به معنی :" دعاوی دروغین کردن ، بالیدن نابجا و فخر و مباهات بی مورد کردن " است .
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
- پست: 1378
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
- محل اقامت: شهرکرد
- سپاسهای ارسالی: 4214 بار
- سپاسهای دریافتی: 8330 بار
Re: حرفهای خودمونی
تلفن خانه زنگ میزند. مرد، گوشی تلفن را برمیدارد.
مرد: بله؟
صدای پشت خط: پسرت پیش ماست. 20 میلیون بده تا آزادش کنیم.
تصور کنید افراد مختلف در این موقعیت قرار میگیرند و به گروگانگیر پاسخ میدهند:
مرد بازاری: چک هم قبول میکنید؟
مرد کارمند: نمیشه توی چندتا قسط بگیرید؟
مرد مدیر دولتی: عزیز من به این سادگی هم نیست. الان حسابهای من مسدود است...
مرد خبرنگار: میشه بگید انگیزهتان از ربودن پسرم چی بوده؟
مرد خلافکار: نمیشه قیمت همکار حساب کنید؟
مرد پلیس: پسرم را توی محدوده کدام کلانتری ربودید؟
رامین مهمانپرست: در نشست خبری پس فردا، پاسخ شما را خواهم داد.
محسن رضایی: حالا میخواهید هر نیمساعت یک انگشتش را قطع کنید؟
محمدباقر قالیباف: باشه! اما با رسانهها هم تماس بگیرید و بگویید که چه کاری کردید.
اسفندیار رحیم مشایی: شما گروگانگیرها هم مخلوقات خوب خدا هستید. زندهباد بهار!
حسن روحانی: میشه یک ساعت دیگه با مجمع تماس بگیرید؟ توی راه اونجا هستم.
منوچهر متکی: ابتدا بگذارید با پسرم صحبت کنم، وقتی مطمئن شدم که سالم است، بعد صحبت میکنیم. من به دنبال دردسر نیستم و اطمینان دارم که ما میتوانیم این مشکل را در فضایی شفاف و بدون مناقشه حل کنیم. باید یادآوری کنم درخواستی که شما دارید، منطقی است و اما اگر با هم راه بیاییم، زودتر به نتیجه میرسیم. حالا برای این که حسن نیت خود را نشان دهید، اگر اجازه دهید میخواهم با پسرم صحبت کنم.
سعید جلیلی: یا پسرم را آزاد کنید، یا دوشاخه تلفن را از پریز بیرون میکشم و موبایلم را هم خاموش میکنم، اونوقت ببینم چطوری میخواهید من را پیدا کنید.
فروتیش رضوانیه
مرد: بله؟
صدای پشت خط: پسرت پیش ماست. 20 میلیون بده تا آزادش کنیم.
تصور کنید افراد مختلف در این موقعیت قرار میگیرند و به گروگانگیر پاسخ میدهند:
مرد بازاری: چک هم قبول میکنید؟
مرد کارمند: نمیشه توی چندتا قسط بگیرید؟
مرد مدیر دولتی: عزیز من به این سادگی هم نیست. الان حسابهای من مسدود است...
مرد خبرنگار: میشه بگید انگیزهتان از ربودن پسرم چی بوده؟
مرد خلافکار: نمیشه قیمت همکار حساب کنید؟
مرد پلیس: پسرم را توی محدوده کدام کلانتری ربودید؟
رامین مهمانپرست: در نشست خبری پس فردا، پاسخ شما را خواهم داد.
محسن رضایی: حالا میخواهید هر نیمساعت یک انگشتش را قطع کنید؟
محمدباقر قالیباف: باشه! اما با رسانهها هم تماس بگیرید و بگویید که چه کاری کردید.
اسفندیار رحیم مشایی: شما گروگانگیرها هم مخلوقات خوب خدا هستید. زندهباد بهار!
حسن روحانی: میشه یک ساعت دیگه با مجمع تماس بگیرید؟ توی راه اونجا هستم.
منوچهر متکی: ابتدا بگذارید با پسرم صحبت کنم، وقتی مطمئن شدم که سالم است، بعد صحبت میکنیم. من به دنبال دردسر نیستم و اطمینان دارم که ما میتوانیم این مشکل را در فضایی شفاف و بدون مناقشه حل کنیم. باید یادآوری کنم درخواستی که شما دارید، منطقی است و اما اگر با هم راه بیاییم، زودتر به نتیجه میرسیم. حالا برای این که حسن نیت خود را نشان دهید، اگر اجازه دهید میخواهم با پسرم صحبت کنم.
سعید جلیلی: یا پسرم را آزاد کنید، یا دوشاخه تلفن را از پریز بیرون میکشم و موبایلم را هم خاموش میکنم، اونوقت ببینم چطوری میخواهید من را پیدا کنید.
فروتیش رضوانیه
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
- پست: 1378
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
- محل اقامت: شهرکرد
- سپاسهای ارسالی: 4214 بار
- سپاسهای دریافتی: 8330 بار
Re: حرفهای خودمونی
وقتی نوارهای VHS به ایران آمد، دبستانی بودم. آن موقع داشتن دستگاه VCR در خانهها ممنوع بود و صاحبان آن جریمه میشدند. چون دستگاه پخش ویدئو به صورت قاچاق وارد کشور میشد و گران بود، خیلیها توان خریدنش را نداشتند. بنابراین، کسانی که VCR داشتند، آن را لای پتو میپیچیدند و پنهانی به اتومبیل به خانه دوست و آشنا و فامیل میبردند تا خانوادهها دور یکدیگر جمع شوند و فیلم تماشا کنند.
در آن زمان مسؤولان فرهنگی داشتن VCR را راهی برای نفود دشمن به جامعه میدانستند و به شدت با آن مقابله میکردند. برای همین بود که نخستین خاطرات ما از این تکنولوژی، با استرس و پلیس و دادگاه گره خورده است.
زمانی که هنوز اینترنت و سیدی به ایران نیامده بود، خوانندههای ایرانی که پس از انقلاب 57 به ایالات متحده مهاجرت کرده بودند، هر سال از حدود دو ماه پیش از نوروز چند یک نوار از آثار جدید خود را منتشر میکردند تا اواخر اسفندماه به دست مردم ایران برسد. این نوارها که به «شو» معروف بود، طرفداران بسیاری داشت.
به طور معمول گروهی کارشان این بود که نوارهای شوی سال جدید را از لسآنجلس به دبی ارسال میکردند و از آنجا به صورت قاچاق وارد کشور میشد و از روی آن کپی میزدند. به خاطر دارم نوارهایی که کیفیت بهتری داشتند را با عنوان «نوار مادر» میشناختیم و کسانی که آن را داشتند، همچون یک کلکسیونر به خود میبالیدند.
یکی از بهترین هدیههایی که در جشن تولد هشت سالگی گرفتم، دو نوار VHS کارتونهای «Gobots» و «Rambo» بود. آن زمان نوارها از پاکستان به ایران قاچاق میشد که نه مثل حالا دوبله داشت و نه زیرنویس فارسی شده بود. ما هم مجبور بویم همه فیلم و کارتونها را با زبان اصلی تماشا کنیم.
بعد از مدتی که دولت متوجه شد نمیتواند با گسترش دستگاه ویدئو در جامعه مقابله کند، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ادارهای را با عنوان «موسسه رسانههای تصویری» تاسیس کرد که وظیفهاش انتخاب و تکثیر فیلمهای مجاز بود. ما این آثار را به صورت قانونی از ویدئو کلوپ محلهمان اجاره میکردیم و این آغاز دوران قانونی VHS در ایران بود.
مردی را به خاطر دارم که با یک سامسونت بزرگ چمدانی به خانهمان میآمد و فیلم اجاره میداد. هروقت همه اعضای خانواده دور هم جمع میشدیم تا فیلمی ببینیم، اگر بازیگرهای زن و مرد به یکدیگر نزدیک میشدند و احتمال داشت بوسهای رخ دهد، پدرم با آن صحنه را با تصویر جلو میزد تا سریع رد شود. آن زمان مردم به لحظههایی از فیلم که بوسه و بغل و یا عشقبازی داشت، «صحنه» میگفتند. بیشتر زوجهای داری بچه و یا کسانی که خیلی مذهبی بودند، وقتی قرار بود فیلم اجاره کنند، سعی میکردند از «صحنه» نداشتن آن مطمئن شوند.
حالا بماند که جمعیت کودک و نوجوان وقتی در خانه تنها میشدند، فیلمها را یواشکی از داخل کمد برمیداشتند تا در فرصتی که پیش آمده بود، فقط صحنههای عشقبازی آن را تماشا کنند.
الان وقتی میخواهی گوشی موبایل بخری، به تو میگویند که فیلم HD هم پخش میکند. علم و تکنولوژی در این حد پیشرفت کرده، ولی ما هنوز «کراوات» را نماد شیطان بزرگ میدانیم.
ما همیشه از دنبا عقب بودیم و هنوز هم هستیم، اما همچنان خود را تمدن جهان میشناسیم و با آن که در 500 سال اخیر هیچ کاری برای دنیا نکردیم، اما باز هم سر ملتهای دیگر منت میگذاریم
فرورتیش
در آن زمان مسؤولان فرهنگی داشتن VCR را راهی برای نفود دشمن به جامعه میدانستند و به شدت با آن مقابله میکردند. برای همین بود که نخستین خاطرات ما از این تکنولوژی، با استرس و پلیس و دادگاه گره خورده است.
زمانی که هنوز اینترنت و سیدی به ایران نیامده بود، خوانندههای ایرانی که پس از انقلاب 57 به ایالات متحده مهاجرت کرده بودند، هر سال از حدود دو ماه پیش از نوروز چند یک نوار از آثار جدید خود را منتشر میکردند تا اواخر اسفندماه به دست مردم ایران برسد. این نوارها که به «شو» معروف بود، طرفداران بسیاری داشت.
به طور معمول گروهی کارشان این بود که نوارهای شوی سال جدید را از لسآنجلس به دبی ارسال میکردند و از آنجا به صورت قاچاق وارد کشور میشد و از روی آن کپی میزدند. به خاطر دارم نوارهایی که کیفیت بهتری داشتند را با عنوان «نوار مادر» میشناختیم و کسانی که آن را داشتند، همچون یک کلکسیونر به خود میبالیدند.
یکی از بهترین هدیههایی که در جشن تولد هشت سالگی گرفتم، دو نوار VHS کارتونهای «Gobots» و «Rambo» بود. آن زمان نوارها از پاکستان به ایران قاچاق میشد که نه مثل حالا دوبله داشت و نه زیرنویس فارسی شده بود. ما هم مجبور بویم همه فیلم و کارتونها را با زبان اصلی تماشا کنیم.
بعد از مدتی که دولت متوجه شد نمیتواند با گسترش دستگاه ویدئو در جامعه مقابله کند، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ادارهای را با عنوان «موسسه رسانههای تصویری» تاسیس کرد که وظیفهاش انتخاب و تکثیر فیلمهای مجاز بود. ما این آثار را به صورت قانونی از ویدئو کلوپ محلهمان اجاره میکردیم و این آغاز دوران قانونی VHS در ایران بود.
مردی را به خاطر دارم که با یک سامسونت بزرگ چمدانی به خانهمان میآمد و فیلم اجاره میداد. هروقت همه اعضای خانواده دور هم جمع میشدیم تا فیلمی ببینیم، اگر بازیگرهای زن و مرد به یکدیگر نزدیک میشدند و احتمال داشت بوسهای رخ دهد، پدرم با آن صحنه را با تصویر جلو میزد تا سریع رد شود. آن زمان مردم به لحظههایی از فیلم که بوسه و بغل و یا عشقبازی داشت، «صحنه» میگفتند. بیشتر زوجهای داری بچه و یا کسانی که خیلی مذهبی بودند، وقتی قرار بود فیلم اجاره کنند، سعی میکردند از «صحنه» نداشتن آن مطمئن شوند.
حالا بماند که جمعیت کودک و نوجوان وقتی در خانه تنها میشدند، فیلمها را یواشکی از داخل کمد برمیداشتند تا در فرصتی که پیش آمده بود، فقط صحنههای عشقبازی آن را تماشا کنند.
الان وقتی میخواهی گوشی موبایل بخری، به تو میگویند که فیلم HD هم پخش میکند. علم و تکنولوژی در این حد پیشرفت کرده، ولی ما هنوز «کراوات» را نماد شیطان بزرگ میدانیم.
ما همیشه از دنبا عقب بودیم و هنوز هم هستیم، اما همچنان خود را تمدن جهان میشناسیم و با آن که در 500 سال اخیر هیچ کاری برای دنیا نکردیم، اما باز هم سر ملتهای دیگر منت میگذاریم
فرورتیش
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
- پست: 985
- تاریخ عضویت: شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱, ۶:۰۵ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 4905 بار
- سپاسهای دریافتی: 6798 بار
Re: حرفهای خودمونی
• [FONT=Times New Roman]ما اكنون ساختمانهاى بلندترى داريم اما سقف تحمل مان كوتاهتر شده است.
• [FONT=Times New Roman]جاده هاى پهن ترى داريم اما ديدگاهمان باريكتر شده است.
• [FONT=Times New Roman]بيشتر خرج مي كنيم ولى كمتر به دست مي آوريم.
• [FONT=Times New Roman]بيشتر از سابق خريد مي كنيم ولى شادى كمترى نصيب مان م يشود.
• [FONT=Times New Roman]خانه هاى بزرگترى داريم با خانواده هاى كوچكتر.
• [FONT=Times New Roman]راحتى بيشترى داريم ولى وقت كمتر.
• [FONT=Times New Roman]درجات تحصيلى بالاترى كسب مي كنيم ولى فهم و ذوقمان پائينتر آمده است.
• [FONT=Times New Roman]دانش بيشترى داريم ولى قدرت تشخيص كمتر.
• [FONT=Times New Roman]تجربه بيشترى داريم ولى مشكلاتمان هم بيشتر شده است.
• [FONT=Times New Roman]بيشتر از سابق دارو مي خوريم ولى سلامتى كمترى داريم.
• [FONT=BNazaninBold][FONT=Times New Roman]نوشيدنى زياد م ي خوريم، سيگار زياد م ي كشيم، بي پروا خرج م ي كنيم، بسيار كم م ي خنديم، با سرعت زياد
كنيم، زود عصبانى م ي شويم، شبها دير م ي خوابيم، صبحها خسته از خواب بيدار م ي شويم، بسيار كم م ي خوانيم،
تلويزيون تماشا مي كنيم و به ندرت دعا مي [FONT=BNazaninBold].
• [FONT=Times New Roman]مقدار چيزهايى كه در اختيار داريم بسيار بيشتر از سابق است ولى ارزش خود ما كمتر شده است.
• [FONT=Times New Roman]بيشتر حرف مي زنيم و كمتر فكر م يكنيم.
• [FONT=Times New Roman]كمتر عشق مي ورزيم و بيشتر نفرت داريم.
• [FONT=Times New Roman]ياد گرفت هايم چگونه زندگى را بگذرانيم ولى نمي دانيم چگونه زندگى را بسازيم.
• [FONT=Times New Roman]ما سالهاى زندگيمان را افزايش داده ايم ولى زندگى سالهايمان كاهش يافته است.
• [FONT=Times New Roman]ما تا ماه مي رويم و بر م يگرديم ولى از كوچه رد نمي شويم تا به همسايه جديدمان سرى بزنيم.
• [FONT=Times New Roman]كارهاى بزرگترى انجام داده ايم ولى نه بهتر.
• [FONT=Times New Roman]اتم را شكافته ايم ولى پيشداوريهايمان دست نخورده باقى مانده اند.
• [FONT=Times New Roman]بيشتر برنامه ريزى مي كنيم و كمتر كار.
• [FONT=Times New Roman]هميشه عجله داريم و كمتر صبر م يكنيم.
• [FONT=BNazaninBold][FONT=Times New Roman]كامپيوترهاى بيشترى م ي سازيم و اطلاعات بيشترى در آنها نگاهدارى م ي كنيم ولى ارتباطمان با همديگر كمتر و
[FONT=BNazaninBold].
• [FONT=Times New Roman]با سيستم تغذي هاى كه داريم، چاقتر از سابق شده ايم ولى شخصيت مان نحيفتر و لاغرتر شده است.
• [FONT=Times New Roman]حالا زن و مرد هر دو كار م ي كنند و درآمد خانواده بيشتر شده است ولى ميزان طلاق هم افزايش يافته اس ت . خانه
[FONT=BNazaninBold]شيكتر ولى خانواده ها كوچكتر و شكسته [FONT=BNazaninBold].
• [FONT=Times New Roman]جاده هاى پهن ترى داريم اما ديدگاهمان باريكتر شده است.
• [FONT=Times New Roman]بيشتر خرج مي كنيم ولى كمتر به دست مي آوريم.
• [FONT=Times New Roman]بيشتر از سابق خريد مي كنيم ولى شادى كمترى نصيب مان م يشود.
• [FONT=Times New Roman]خانه هاى بزرگترى داريم با خانواده هاى كوچكتر.
• [FONT=Times New Roman]راحتى بيشترى داريم ولى وقت كمتر.
• [FONT=Times New Roman]درجات تحصيلى بالاترى كسب مي كنيم ولى فهم و ذوقمان پائينتر آمده است.
• [FONT=Times New Roman]دانش بيشترى داريم ولى قدرت تشخيص كمتر.
• [FONT=Times New Roman]تجربه بيشترى داريم ولى مشكلاتمان هم بيشتر شده است.
• [FONT=Times New Roman]بيشتر از سابق دارو مي خوريم ولى سلامتى كمترى داريم.
• [FONT=BNazaninBold][FONT=Times New Roman]نوشيدنى زياد م ي خوريم، سيگار زياد م ي كشيم، بي پروا خرج م ي كنيم، بسيار كم م ي خنديم، با سرعت زياد
كنيم، زود عصبانى م ي شويم، شبها دير م ي خوابيم، صبحها خسته از خواب بيدار م ي شويم، بسيار كم م ي خوانيم،
تلويزيون تماشا مي كنيم و به ندرت دعا مي [FONT=BNazaninBold].
• [FONT=Times New Roman]مقدار چيزهايى كه در اختيار داريم بسيار بيشتر از سابق است ولى ارزش خود ما كمتر شده است.
• [FONT=Times New Roman]بيشتر حرف مي زنيم و كمتر فكر م يكنيم.
• [FONT=Times New Roman]كمتر عشق مي ورزيم و بيشتر نفرت داريم.
• [FONT=Times New Roman]ياد گرفت هايم چگونه زندگى را بگذرانيم ولى نمي دانيم چگونه زندگى را بسازيم.
• [FONT=Times New Roman]ما سالهاى زندگيمان را افزايش داده ايم ولى زندگى سالهايمان كاهش يافته است.
• [FONT=Times New Roman]ما تا ماه مي رويم و بر م يگرديم ولى از كوچه رد نمي شويم تا به همسايه جديدمان سرى بزنيم.
• [FONT=Times New Roman]كارهاى بزرگترى انجام داده ايم ولى نه بهتر.
• [FONT=Times New Roman]اتم را شكافته ايم ولى پيشداوريهايمان دست نخورده باقى مانده اند.
• [FONT=Times New Roman]بيشتر برنامه ريزى مي كنيم و كمتر كار.
• [FONT=Times New Roman]هميشه عجله داريم و كمتر صبر م يكنيم.
• [FONT=BNazaninBold][FONT=Times New Roman]كامپيوترهاى بيشترى م ي سازيم و اطلاعات بيشترى در آنها نگاهدارى م ي كنيم ولى ارتباطمان با همديگر كمتر و
[FONT=BNazaninBold].
• [FONT=Times New Roman]با سيستم تغذي هاى كه داريم، چاقتر از سابق شده ايم ولى شخصيت مان نحيفتر و لاغرتر شده است.
• [FONT=Times New Roman]حالا زن و مرد هر دو كار م ي كنند و درآمد خانواده بيشتر شده است ولى ميزان طلاق هم افزايش يافته اس ت . خانه
[FONT=BNazaninBold]شيكتر ولى خانواده ها كوچكتر و شكسته [FONT=BNazaninBold].
- پست: 1378
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
- محل اقامت: شهرکرد
- سپاسهای ارسالی: 4214 بار
- سپاسهای دریافتی: 8330 بار
Re: حرفهای خودمونی
در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست،
پس برخیز تا چنین مردمی بگریند …
درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند
نصف اشباهاتمان ناشی از این است که
وقتی باید فکر کنیم، احساس می کنیم
و وقتی که باید احساس کنیم، فکر می کنیم
سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سالهای زندگی شما نیست
بلکه زندگی ای است که در آن سالها کرده اید
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که
“ای کاش”
تکیه کلام پیریت نشود
چه داروی تلخی است وفاداری به خائن،
صداقت با دروغگو،
و مهربانی با سنگدل …
مشکلات امروز تو برای امروز کافی ست،
مشکلات فردا را به امروز اضافه نکن …
اگر حق با شماست، خشمگین شدن نیازی نیست
و اگر حق با شما نیست، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید …
ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیها،
اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم
فریب مشابهت روز و شب*ها را نخوریم
امروز، دیروز نیست
و فردا امروز نمی*شود …
یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود
به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست …
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور
و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
برای دوست داشتن وقت لازم است،
اما برای نفرت
گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است.
گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش میآید که انسان
باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد.
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد
اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: “مگه کوری؟”
مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی،
بدان که زندگی می کنی …
هیچ انتظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است
برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛
یکی در آسمان و یکی در قلب …
در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا
زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند
امـا آنچه خوب است همیشه زیباست …
هیچ وقت رازت رو به کسی نگو؛
وقتی خودت نمیتونی حفظش کنی،
چطور انتظار داری کس دیگه ای برات راز نگه داره؟
هیچ انسانی دوست نداره بمیره !
اما همه آرزو میکنن برن به بهشت.اما، یادمون میره که برای رفتن به بهشت اول باید مرد …
پس برخیز تا چنین مردمی بگریند …
درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند
نصف اشباهاتمان ناشی از این است که
وقتی باید فکر کنیم، احساس می کنیم
و وقتی که باید احساس کنیم، فکر می کنیم
سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سالهای زندگی شما نیست
بلکه زندگی ای است که در آن سالها کرده اید
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که
“ای کاش”
تکیه کلام پیریت نشود
چه داروی تلخی است وفاداری به خائن،
صداقت با دروغگو،
و مهربانی با سنگدل …
مشکلات امروز تو برای امروز کافی ست،
مشکلات فردا را به امروز اضافه نکن …
اگر حق با شماست، خشمگین شدن نیازی نیست
و اگر حق با شما نیست، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید …
ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیها،
اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم
فریب مشابهت روز و شب*ها را نخوریم
امروز، دیروز نیست
و فردا امروز نمی*شود …
یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود
به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست …
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور
و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
برای دوست داشتن وقت لازم است،
اما برای نفرت
گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است.
گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش میآید که انسان
باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد.
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد
اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: “مگه کوری؟”
مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی،
بدان که زندگی می کنی …
هیچ انتظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است
برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛
یکی در آسمان و یکی در قلب …
در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا
زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند
امـا آنچه خوب است همیشه زیباست …
هیچ وقت رازت رو به کسی نگو؛
وقتی خودت نمیتونی حفظش کنی،
چطور انتظار داری کس دیگه ای برات راز نگه داره؟
هیچ انسانی دوست نداره بمیره !
اما همه آرزو میکنن برن به بهشت.اما، یادمون میره که برای رفتن به بهشت اول باید مرد …
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در