داستان نجار

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 825
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۸۵, ۸:۴۵ ق.ظ
محل اقامت: pejman.daie@gmail.com
سپاس‌های دریافتی: 20 بار
تماس:

داستان نجار

پست توسط pejman »

نجار پیری بود که می خواست از کار باز نشسته شود.او به کار فرمایش گفت که میخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسرش لذت ببرد. کار فرمایش از اینکه دید کارگر خوبش میخواهد کار را ترک کند ناراحت شد.او از نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار تنها یک خانه ی دیگر بسازد.نجار پسر قبول کرد اما کاملا" مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست.او برای ساختن این خانه از مصالح نامرغوبی استفاده کرد و با بی حوصلگی به ساختن خانه ادامه داد.وقتی کار نجار به پایان رسید کار فرما برای وارسی خانه آمد او کلید خانه را به نجار داد و گفت:((این خانه متعلق به توست.این هدیه ای است از طرف من برای تو.))نجار یکه خورد.مایه ی تأسف بود !اگر میدانست که خانه ای برای خود میسازد.حتما" کارش را به گونه ای دیگر انجام می داد...
Empty spaces - what are we living for?


از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده است فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 227
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۵, ۲:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 11 بار
سپاس‌های دریافتی: 28 بار
تماس:

پست توسط MeaN5990 »

داستان جالبي بود،کوتاه و پندآموز :smile:
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 432
تاریخ عضویت: جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵, ۸:۱۹ ب.ظ
محل اقامت: mr_grimi2@yahoo.com
سپاس‌های ارسالی: 9 بار
سپاس‌های دریافتی: 23 بار

پست توسط grimi »

داستان جالبي بود :smile:
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”