طالع کودکان فال‌فروش را چه کسی می‌خواند؟

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت

ارسال پست
Major I
Major I
پست: 863
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۸, ۱۰:۵۳ ب.ظ
محل اقامت: البرز
سپاس‌های ارسالی: 5392 بار
سپاس‌های دریافتی: 4116 بار
تماس:

طالع کودکان فال‌فروش را چه کسی می‌خواند؟

پست توسط FARSHAD.ADL »

به نظر بیشتر از هفت هشت سال نداشت و در حالی که از سرما می‌لرزید، التماس می‌کرد یک فال از او بخرم. خواستم اهمیت ندهم و بگذرم، اما بغض گلویم را گرفته بود. برگشتم و یک فال برداشتم و هزار تومان به او دادم و به رغم میل باطنی، گفتم: بقیه پول را نمی‌خواهم. خواهش کرد که بقیه پول را هم فال بردارم. ذهنم پریشان شد و احساس کردم بهتر بود برنمی‌گشتم و ترحم نمی‌کردم، دلیل اصرارش را پرسیدم و پاسخش بیشتر آتشم زد: «تا همشون رو نفروشم، خونه راهم نمی‌دن».

این‌ها درددل جوانی است که با بغض به خبرنگار ما می‌گوید؛ دردی که در همه شهرهای بزرگ و امروزی به چشم می‌خورد و به اندازه‌ای بزرگ است که قادر به ندیدنش نیستیم؛ از پل‌های عابر پیاده گرفته تا پیاده‌روهای شلوغ.

 تصویر  
به گزارش «تابناک»، گدا (یا متکدی) به کسی گفته می‌شود که با درخواست کمک مادی از مردم ارتزاق می‌کند؛ فردی که با ایجاد حس ترحم از مردم پول می‌گیرد و این کار، حرفه‌اش(!) می‌شود.

کافی است به دور و برمان خوب نگاه کنیم؛ کم نیستند کسانی که مشکلات زندگی کمرشان را خم کرده و اکنون به ناهنجاری‌های اجتماعی تبدیل شده و گدا نام گرفته‌اند. تا اینجای قضیه با معضلی روبه‌رو هستیم که در تاریخ هم مبسوق به سابقه بوده و به نظر زیاد جدید نیست، اما فاجعه از هنگامی آغاز می‌شود که کودکان وارد این حرفه شدند. ابزار کار جلب ترحم است و می‌دانیم که کودکان از پتانسیل بالاتری برای این کار برخوردارند؛ هر چه کودک خردسال‌تر، جلب ترحم هم بیشتر. اینجاست که پای مادران نوزاد به دست هم به این کسب و کار باز می‌شود. شکل کار هم به ظاهر درست شده و یک دسته فال، بسته آدامس، شاخه گل و غیره، دستاویزی شده که التماس و سماجت کنند.

کودکان معصومی که با در نظر گرفتن متوسط عمر در کشور (کمی بیش از شصت سال)، چه بسا بیشترشان، کمتر از یک ششم عمرشان را گذرانده‌اند و معلوم نیست باقی زندگی‌شان در چه راهی تباه شود؛ جمعیتی که به فرض محدود بودن، به دلیل بهره‌مند نشدن از نعمات اجتماعی مانند سواد و رفاه، شدیدا مستعد بزه هستند و احتمالا سرنوشت خوشی برای خود و اجتماعشان در پیش نیست.

این در حالی است که بنا بر ماده ۷۱۳ قانون مجازات اسلامی، استفاده از کودکان برای تکدی‌گری جرم است؛ قانونی بسیار بجا و مناسب که وقتی در کنار قانون ممنوعیت اشتغال و به‌کارگیری کودکان کمتر از پانزده سال، قرار بگیرد، هم تأکیدی دوباره بر جرم بودنش شده و هم بنا بر آمار سازمان جهانی کار، مجموعه‌ای با جمعیت بیش از یک میلیون و هشتصد هزار نفر را در بر می‌گیرد؛ قانون مؤکدی که گویا متصدی اجرا ندارد و پرسش‌های بی‌پاسخش، اینقدر زیاد شده که سر رشته را از دست همه بیرون کرده است.

اکنون کمتر خیابانی را می‌توان یافت که تصویری از چهره ضعیف و نحیف کودکی پشت چراغ قرمز را در خود قاب نکرده باشد؛ کودکانی که توسط والدین یا یک تیم سازمان یافته (با نام بی‌مسمای سرپرست) بهره‌کشی می‌شوند و اختیاری از خود ندارند.

اینجاست که به باور بسیاری، نیروی انتظامی باید ورود پیدا کرده و با یک طرح ضربتی، مشکل را حل کند؛ تصوری که بر پایه حقایق استوار شده، ولی به نظر گره‌گشا نیست.
  تصویر 
برخوردهای ضربتی با متکدیان در برخی روزهای سال، همه آن چیزی است که تاکنون دیده‌ایم؛ برخوردی تهاجمی که متکدیان را به عنوان مجرم، هدف قرار داده و در این میان، منجر به دستگیری گدایان خردسالی می‌شود که خود قربانی خشونت هستند.

این در حالی است که به گفته مسئولان، تنها 4 درصد متکدیان نیازمند هستند و ۹۶ درصد آن‌ها «کلاش» بوده و از این راه زندگی می‌کنند؛ به عبارت دیگر، با کودکانی روبه‌رو هستیم که در راه به دست آوردن سود به استثمار گرفته شده‌اند و نه تنها برای رهیدن از این ظلم حمایتی نمی‌بینند، بلکه برای جلوگیری از به دام افتادن، گریز از قانون را نیز آموزش دیده‌اند و حالا آمادگی جذب شدن به باندهای مافیایی مواد مخدر و... را هم کسب کرده‌اند!

اما نکته اینجاست که از نیروی انتظامی هم کار زیادی برنمی‌آید؛ فارغ از اینکه حق سرپرستی که قانون برای والدین نسبت به فرزندان در نظر گرفته، عاملی است که مانع از برخورد و مقابله پلیس با این پدیده شوم می‌شود، متولی نگهداری از چنین کودکانی مشخص نیست؛ یعنی هم در بعد قانونی مشکل داریم و هم نهاد مکمل کار پلیس درست به وظایفش رفتار نمی‌کند.

کودکان جمع‌آوری شده در این طرح‌ها، یا به شهرداری سپرده می‌شوند که اصلا کارش چیز دیگری است و تنها می‌تواند چند روز میزبانشان باشد، یا به بهزیستی که زیر مجموعه وزارت بهداشت است و بودجه و امکانات محدود را عامل نقص خدمات می‌داند. نه از وزارت کار خبری هست و نه از قوه قضائیه؛ نه کمیته امداد و وزارت آموزش و پرورش ورود می‌کنند و نه مجلس تصمیمی می‌‌گیرد. دیگر ارگان‌ها هم که اصلا کاری به این کار‌ها ندارند؛ گویی سر نخواستن این کودکان دعواست!

سرمای هوا روز به روز بیشتر می‌شود و در بی‌خبری مسئولین، دختربچه‌ای چهار ـ پنج ساله باید در کنار نرده‌های خیابان نشسته و در حالی که از سرما می‌لرزد، فال بفروشد؛ دخترکی که از پناه گرفتن در زیر سایبان مغازه هم خودداری می‌کند و حتما می‌داند که چشمانی او را می‌پایند؛ ظالمانی که دنیای شیرین کودکی‌اش را از وی ربوده‌اند و متأسفانه چشم قانون، به رویشان بسته است.

کودکانی که قانون برایشان بی‌معناست و شاید تنها آرزو دارند که کسی «فال»شان را نخرد، تا بلکه به این روش کسب و کارشان تخته شود!
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”