من الان چجوریم؟

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت

Major II
Major II
نمایه کاربر
پست: 350
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۰, ۹:۴۷ ب.ظ
محل اقامت: Tabriz
سپاس‌های ارسالی: 6254 بار
سپاس‌های دریافتی: 1515 بار

Re: من الان چجوریم؟

پست توسط Ghost Rider »

من الان چجوریم؟
با همه مشکلاتی که دارم و مانع پیشرفتم هستن،با توکل به خدا و امید به لطفش آینده را با دستان خودم خواهم ساخت،محکم تر از ...
نمیشه انتظار داشت که زندگی همیشه طبق خواسته ما بچرخه، شمشیری که به این سختی شده صد تا پتک خورده تو سرش تا به این شکل دراومده.
پس بیایید سختی های زندگیمان را به فال نیک بگیریم و نا امید نشویم :razz: .
Novice Poster
Novice Poster
پست: 52
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۷ دی ۱۳۹۰, ۹:۲۵ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 5319 بار
سپاس‌های دریافتی: 116 بار

Re: من الان چجوریم؟

پست توسط ne13 »

DJ Dani نوشته شده:البته کسانی که می فهمند نه آنهایی که می گویند همه چیز آرومه , من چقدر خوشحالم!

اينو خوب اومدي! تصویر
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 583
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۶, ۳:۴۵ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3433 بار
سپاس‌های دریافتی: 3949 بار

Re: من الان چجوریم؟

پست توسط naghme »

 رسم زمین ما 
 [COLOR=#7030a0]  [img]http://ups.night-skin.com/up-91-01/رسم-زمین-ما.jpg[/img] 
   
وقتی پدربزرگ

تنها به جرم خوردن یک سیب ، رانده شد

وقتی پدر

بعد از مراسم تدفین تنها عموی ما ،

هابیل مهربان

هنگام شستن دستان خود ز خاک

یک آه هم نگفت

فهمیدم این زمین ،

جایی برای کاشتن بذر عشق نیست



وقتی که نوح با خدا ،

شد ناخدای کشتی طوفان حادثه ،

اما پسرنبرد

وقتی عموی بت پرست ، آن آذر بزرگ

آتش به جان خلیل خدا نمود

وقتی که حکم قتل کلیم خدا

آنهم به دست پدرخوانده ، داده شد

وقتی که جامه یوسف ، برادرم

با پنجه های گرگ برادر ، دریده شد

وقتی که عیسی مریم به بوسه ای

آنهم ز جمع حواری اسیر شد

دانستم این زمین ، رحمی به حال عزیزان نمی کند



وقتی زمین غم با آن دهان باز

خندید برتمام هستی این مردم نجیب

وقتی عروسکان خونی بی دست و پای بم

با چشمهای بسته خود زیر خاک رفت

وقتی هزار لرزه و پس لرزه های مرگ

ویران های خانه همسایه را شکافت

اما به قدر یک سر مو ، دل تکان نخورد

فهمیده ام دگر

یک مشت خاک زمین ، این زمین سرد

با نام دل

از ابتدا ، درون سینه ما جای کرده است



اینک عزیز من

وقتی که خنجری زکین برادر به پشت توست

وقتی رفیق ، می شکند عهد خویش را

وقتی که دوست ، می درد از هم وجود تو

وقتی همو که عاشق اویی ، عدوی توست

دیگر غمین نباش

شاید زمین ما ،

سیاره هبوط

تبعید گاه آدم و حوای مهربان

این رزم گاه پدر با عموی ما

این خانه شلوغ
مهدِ تداومِ دعوای خانگی است


شاعر: کیوان شاهبداغی
تصویر
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 3472
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷, ۹:۴۴ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 5879 بار
سپاس‌های دریافتی: 12411 بار
تماس:

Re: من الان چجوریم؟

پست توسط Solver »

سخت است آدم رتبه اول دانشگاه باشد اما فقط به خاطر افکارش ...

سخت است آدم رشته مورد علاقه اش را قبول شود اما به خاطر اصرار اطرافیان و نبود بازار کار مناسب پس از یک ترم تحصیل بیخیال اون شده و به خدمت برود ...

سخت است که بفهمید به خاطر معدل بالا میتوانید بدون کنکور در مقاطع بالاتر ادامه تحصیل بدهید اما مگر میشود بعد از خدمت پسری دیگر خرج تحصیلش را از پدر بگیرد ...

سخت است اگر بخواهید برای شرکت خود از کسی جنس خرید کنید که حتی کاربرد اون جنس را نمیداند چه برسد به کیفیت اما سود او چند برابر شما باشد ...

سخت است اگر دوست شما به سفر چین برود و چون زبانش 0 است شما تلفنی از ایران به فروشنده برای وی سفارش جنس بدهید و بعد چند برابر قیمت از او همان اجناس را در ایران بخرید ...

در زندگی من از اینها سخت تر زیاد بوده، برخی مواردش را دوستان نزدیک تر خبر دارند، هیچ چیز هم آرام نیست !

اما من معتقدم [COLOR=#0070c0]لازم نیست همه چیز آرام باشد تا ما خوشبخت باشیم! 

در همین نا آرامی ها هم میتوان خوشبخت بود و چقدر آدم هایی میشناسم با زندگی آرام و بی دغدغه هنوز سهمی از خوشبختی حتی به درصدی از آنچه که من حس کردم را تجربه نکرده اند.

حال برخی بنشینند تا آن روز آرام آیا چه وقت پیدا شود تا عاشق شوند ... :-)

عرض کردم:

می توان هر لحظه، هرجا عاشق و دلداه بودن ... تصویر
Personal Site: [External Link Removed for Guests]
Mega Poster
Mega Poster
نمایه کاربر
پست: 827
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۰, ۱۲:۵۴ ق.ظ
محل اقامت: جبهه ی جنگ
سپاس‌های ارسالی: 3906 بار
سپاس‌های دریافتی: 2336 بار

Re: من الان چجوریم؟

پست توسط mojtabba »

نمی دانم چه میخواه بگویم زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس که بال مرغ آوازم شکسته است
نمی دانم چه می خواهم بگویم غمی در استخوانم میگدازد
خیال ناشناسی آشنا تر گهی می سوزدم گه می نوازد
پریشان سایه ای آشفته آهم زمغزم میتراود گیج و گنگ را
چو روح خواب گردی مات و مدهوش که بی سامان بره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردیست خونبار که همچون گریه میگیرد گلولم
غمی آشفته دردی گریه آلود ، نمی دانم چه میخواهم بگویم

با این اوضاع شما فکرمیکنید من الان چه جوریم ؟
فقط بگم که ...... خوب نیسسسسسسسسسسسسستتتم :? :? :? :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:
در اخر الزمان که مجال نظاره نیست - جز راه پاک علی راه و چاره نیست
باید سر عدویه سید علی را برید و گفت - در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم - در ره عشق جگر دار تر از 100 مردی
هر زمان شور خمینی به سر افتد مارا - دور سید علی خامنه ای می گردیم

امیرا تو میری و فر مان دهی - سر بی سران را تو سامان دههی
عصای تو ام اژدها کن مرا - به اذن ولایت رها کن مرا
رها کن مرا تا خروشان شوم - بلا بر سر دین فروشان شوم
و پ س
Super Moderator
Super Moderator
نمایه کاربر
پست: 3101
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵, ۴:۲۵ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 19718 بار
سپاس‌های دریافتی: 21369 بار

Re: من الان چجوریم؟

پست توسط SAMAN »

من الان چجوريم؟؟

خوبم،
هنوز نفس ميكشم اما سخت!
احساس خستگي مفرطي دارم كه هيچ ماسا‍‍ژوري نميتواند آن را رفع كند...!
هم تنم خسته است هم فكرم...

نميدانم دنبال چه ميگردم؟


[External Link Removed for Guests]
پیام حکم قتل خود شنفتن مرا خوشتر بود, از یک تملق به نزد مردمان سفله گفتن!
Major II
Major II
پست: 318
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۱, ۱۰:۲۶ ب.ظ
محل اقامت: No Where
سپاس‌های ارسالی: 2010 بار
سپاس‌های دریافتی: 837 بار
تماس:

Re: من الان چجوریم؟

پست توسط SEAFARER »

RAHVAR نوشته شده:
اولا اصول زندگی و عاشقی همین هست که تا طرف رو دوست داری , به سمتش میری فقط تورو به بازی میگیره,اذیتت میکنه که البته در نظر خودش همه اینها امتحانه,البته یه جورایی هم حق داره,می خواد مطمئن بشه هدفت دقیقا چیه.
دوما ممکنه خاطرات جالبی نداشته باشه و همه رو به یک چشم ببینه , سوما هم انتظار بیش از حدی هست که از یکدیگر داریم.
اما یک موقع پیش می آد که صبر و تحمل ما به پایان میرسه یا طرفت اینقدر مسئله رو کش میده که بیزار از هرچی دوست داشتن میشی.
اینجاست که شروع میکنی به فاصله گرفتن و کنار کشیدن,طرف مقابلت هم تازه دوزاریش می افته که نه , واقعا دوستم داشت,حالا اون می آد نزدیک بشه و تو اجازه نمیدی.
این بازی ادامه پیدا می کنه,لحظاتی دوباره یاد خاطرات قدیم می افتی و حس دوست داشتن بهت دست میده و به محض یادآوری میگی نه,یادته آدم حسابم نمی کرد؟
اما از نظر من علت این موضوعات اینه که بازهم ما خودمون رو نشناختیم و با این حساب سعی می کنیم مطابق طرف مقابل باشیم و یک جا کنار می کشیم,شاید دلیل دیگه برای این موضوعات هم این باشه که اینقدر برخی سر دیگران کلاه گذاشتن اگر کسی هم اظهار علاقه قلبی خودش رو نشون بده پذیرفته نمیشه...خلاصه من که اندر حکایت این موضوع همچنان موندم.


سلام.
خوب...
من الان چجوریم؟
من الان دارم تاوان اشتباهاتمو پس میدم.خوب تمام جملات بالا تو زندگیه من اتفاق افتاده ولی برعکس.یعنی من طرف دوم بودم که کش میدادم،امتحان میکردم،یکی دیگه رو دوست داشتم و...
خوب حالا هم دارم تاوان همینارو پس میدم.
من خودم کسی رو دوست دارم.ولی اون فردی که من دوستش دارم 12000 کیلومتر با من فاصله داره.دینش با من فرق داره.عقایدش درست برعکس منه.اتفاقی رو که دعا میکردم نیفته براش افتاده:بازیگری هالیوود...حتی نمیتونم بگم که دوستت دارم.از پدر محرومم،از فامیل رنجوده.سخته ولی دارم تحمل میکنم.همه ی این اتفاقا میخوان جلوی منو بگیرن تا به هدفم نرسم.هدف من رسیدن به شهادته،رسیدن به جاییه که بتونم برای ایرانم،رهبرم و دینم بجنگم.
آهنگ گوش میکنم همراه با تماشای عکس هایی که زندگیه منو تشکیل میدن،عکس هایی از کسی که منو دوست داشت،عکس هایی از کسی که دوست دارم.بعضی وقتا موقع انجام این کار گریه ام میگیره ولی نمیتونم گریه کنم.
من از بچگی میدونستم زندگی سخته.وقتی پدرم ما رو ترک کرد اینو از چهره مادرم دیدم.برا همین خودمو سنگ دل بار آوردم برای همینه که نمیتونم گریه کنم.همیشه بغض دارم.
با همه اینا همیشه خدارو شکر میگم چون میدونم سعی میکنه که بهترین هارو برای زندگی انسان هاش انتخاب کنه.
نمیذارم هیچ کس و هیچ چیزی من رو در رسیدن به هدفم ناتوان کنه...
تصویر

ایم فیلمیه که با دیدنش عاشق شدم...

یه فیلمی رو بهتون پیشنهاد میکنم:
have dreams will travel
توی این فیلم نفرت،عشق،تصادفی عجیب،جدایی،پیوستن و... رو میتونید ببینید.میتونید زندگی من رو ببینید.فیلم بسیار عالی هست.اگر نتونستید دانلود کنید بگید.
و چه راست گفت خواننده آهنگ amour amour...
تصویر
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 3472
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷, ۹:۴۴ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 5879 بار
سپاس‌های دریافتی: 12411 بار
تماس:

Re: من الان چجوریم؟

پست توسط Solver »

  نظر من ما انسان ها همگی خیابان های دو طرفه هستیم، هیچ کس یک طرفه نیست!

بزارید من هم یک مورد از ... مورد دلشکستن ها را براتون بگم. یک دختر بهایی بود، در یک دوره یک سری کارهایی خبری میکردم با یکی از این خبرگزاری های کشورهای نه چندان دوست، اونطوری با هم آشنا شدیم، البته من فقط باش آشنا شدم اما اون ظاهرا یک کم بیشتر از آشنا :-)

اهل تبریز بودند، فقط یک خواهر داشت. اون زمان ها من بدجور علاقه مند بودم برم رم (ایتالیا) برای زندگی. یک سری که صحبت میکردیم گفت که دوست داره بره آلمان پیش عموش زندگی کنه، من هم از علاقه خودم برای زندگی در رم گفتم. بعد خیلی به شوخی ( شایدم جدی و من نفهمیدم) گفت خوبه بعد تو انگلیس همدیگر را ملاقات می کنیم. تا این که یک مدت ازش بی خبر بودم. و اون زمان هم زیاد اینترنت نمیومدم. تا سر همان جریانات کاری پیگیرش شدم که خواهرش با تعجب گفت: شما ایران هستید هنوز؟

بعد ایمیلم را چک کردم متوجه شدم بنده خدا رفته آلمان و البته 2 ماه هم بود که در اردوگاه بود (جهت گرفتن اقامت باید 6 ماه می ماند در اردوگاه) و امکان ارتباط با من را نداشت. خواهرش گفت قرار بوده با هم برید انگلیس ! من کلی تعجب کردم و کم کم با صحبت بیشتر با خواهرش فهمیدم این بنده خدا بدجور به من علاقه مند شده بود. گذشت و 1 ماه هم خواهرش ما را کلافه میکرد که پس کی میرید و این حرف ها ... تا آخر متوجه اش کردم که منظور من اقدام نبوده و فقط یک علاقه مندی هست و تازه من هیچ رابطه یا احساسی به خواهرش ندارم. گذشت تا چند ماه بعد خودش ایمیل داد و از اون وقت حدود 4 ماه تقریبا هر روز پاپیچ من بود که هر جور شده بیا، پول لازم هست میفرستم و این حرف ها ... خلاصه آخر بهش دروغ گفتم که قراره با یکی از دخترای فامیل ازدواج کنم و فکر نکنم بتونم بیام! گفتن این همانا قطع شدن کل ارتباط ما هم همانا ... البته بعدها از خواهرش اطلاعات گرفتم، فهمیدم رفته انگلیس و مشغول به کار، خیالم راحت شد طرف خیلی جدی نبوده و جو گیر نشده بزنه خودکشی کنه یا از این حرف ها ...

نکته جالب این بود خودش هرگز بهم نگفت دوستم داره یا همچین چیزی فقط میگفت باید هر طور شده بیای دیگه ... خیلی غیر مستقیم می گفت طوری که اگر خواهرش در مورد علاقه اش به من حرف نمیزد شاید هیچ وقت خودم نمی فهیدم منظورش از اون همه اصرار و اینکه مثلا هزینه سفرم را بده چیه و میزاشتم پای دوستی و مثلا لطفش به خودم نه عشق وعلاقه !

احتمالا با راه اندازی شبکه فارسی بی بی سی، با سابقه کاری که داشت صاجب یک شغل خوب شده ... هر چند اسمی ازش نشنیدم تا به حال، حقیقتش را بخواین اصلا دنبالش نبودم که خیلی کشف کنم کجاست و چه کار میکنه ...

نکته جالب این ماجرا اینه که الان برای اولین بار دارم تعریفش میکنم ! ::ss یک خاطره از یک دلشکستن ...  
Personal Site: [External Link Removed for Guests]
Major II
Major II
پست: 318
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۱, ۱۰:۲۶ ب.ظ
محل اقامت: No Where
سپاس‌های ارسالی: 2010 بار
سپاس‌های دریافتی: 837 بار
تماس:

Re: من الان چجوریم؟

پست توسط SEAFARER »

توی پست قبلیم زیاد توضیح ندادم...
وقتی پدرم مارو ترک کردم رفتیم خونه مادربزرگم.6 سال اونجا موندیم بعدش خودمون با سختی زیاد تونستیم وسایل خونه بخریم و یه خونه اجاره کنیم.سختی رو تو چهره مادرم میدیدم.از گریه هاش میفهمیدم.با نگاه کردن به چهرش میشد فهمید تمام زندگیش منم و دیگه نه کمکی داره نه هیچ کسه دیگه.بعد از اسباب کشی طی چند روز دوستای جالبی پیدا کردم.یه روزی با دوستا داشتیم میرفتیم که یهو یکیشون منو کشید کنار و یواشکی گفت:این...عاشقته.
خشکم زد.همونطور که گفتم من خودم رو سنگ دل بار آورده بودم.زیاد جدی نگرفتم.چند روزی گذشت فهمیدم طرف میخواد خودکشی کنه.از اونجا بود که همه چی شروع شد.رفتم پیشش.گفتم دوستت دارم.راست میگم.باور کن دوستت دارم.دروغ میگفتم.من فقط خواستم زندگیشو نجات بدم.نمیدونم چی شده بود که آدمی مثل من میخواست زندگیه یکیو نجات بده.چند روزی دروغ هایی گفتم که واقعا داشت کیف میکرد.فکر میکرد دوستش دارم.طرف از خونواده فقط رنج دیده بود.رنج مالی یا زندانی شدن و اینا نه.رنج روحی که وصفش سخته.من خودم هم خوشحال بودم که تونسته بودم یکیو خوشحال کنم.نمیدونم چرا.یک نفر دیگه هم بود که دوستم داشت ولی عاشق نبود.من به این بیشتر علاقه داشتم.خواستم از کسی که بهش یه عالمه دروغ گفته بودم جدا بشم.نتونستم.نمیتونستم فکر کنم.نتونستم جدا شم.طرف اونقدر عشاقم بود که میگفت یا تو یا مرگ.گریه هاش منو رنج میداد.نمیتونستم عذاب کشیدنش رو ببینم.
باهاش موندم تا اینکه.یه روزی شب ساعت 1:30 یا 2 شب بود که همه خوابیده بودن ولی من خوابم نمیومد.
گفتم یکم فیلم ببینم.برای اولین بار توی زندگیم زدم به کانال... .دیدم داره یه فیلمی میده.خوشم اومد.آخراش بود که خوابم برد.صبح که از حواب بیدار شدم.دیدم عاشقم.دیدم شخصیتی رو که تو فیلم دیده بودم عاشقش شدم.در به در دنبال فیلم ها و عکس ها زندگی نامه و ایمیل و... اش میگشتم.به کسی که عاشقم بود جریان رو گفتم.خیلی ناراحت شد.داغون شد.من چند روزی گم شدم.فقط دنبال کسی که عاشقش بودم میگشتم.ولی...12000 کیلومتر فاصله رو نمیتونستم برم.آهنگ و فیلم و عکس دیدن و گریه کردن کارم شده بود.سعی کردم فراموشش کنم و برگردم پیش کسی که عاشقمه.برگشتم پیشش.ولی دیگه نمیتونستم مثل قبل بهش محبت کنم یا حداقل دروغ بگم.تا اینکه چند روز پیش دیگه نتونست تحمل کنه و...
کسی که 12000 کیلومتر باهاش فاصله دارم دوباره به سراغم اومده.الان گریه هم نمیتونم بکنم.
من خیلی ظلم کردم.الان دارم تاوان پس میدم.
کسی رو که دوست دارم فقط ازش عکس و فیلم سینمایی دارم و بس.
نه ایمیل نه هیچ چیز دیگه.اشتباهاتم باعث شد هیچ کس برام باقی نمونه جز مادرم و چنتا دوست.
من سنم برای این مشکلات خیلی کمه.خیلی.فکرش رو هم نمیتونید بکنید من چند سالمه.وقتی گریه ام میگیره چون نمیتونم گریه کنم فقط چشمامو میبندم و فکر میکنم :-P
بازم خدارو شکر میگم.خدایـــــــــا شکر
تاپیک خیلی عالی هست.
بازم میگم.این فیلم رو دانلود کنید و ببینید.
Have dreams will travel (2007
تصویر
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 756
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۷, ۱:۲۱ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 4048 بار
سپاس‌های دریافتی: 2811 بار

Re: من الان چجوریم؟

پست توسط Erratic »

با اجازه
نمیخوام وسط گفت و گوی شما عزیزان بپرم ولی
دوست گرامی   , عرض ادب و احترام خدمت شما :razz:

راجع به اون احتمالا بازیگری که درباره ش صحبت میکنید
راستیتش من این فیلمو ندیدم اما علاقه من شدم ببینم البته تو اینترنت گشم چیزی در سایتهای ایرانی زبان پیدا نکردم

یه عنوان برادر عرض میکنم اینجور عشق ها و احساس ها در دوره های پایین تر به شدت به ادم دست میده و البته شکننده هم میتونه باشه اما کمی که تجربه تون بیشتر بشه میفهمید که اینها همه ش نقاشی هایی هستند که بهترین کاری که درباره شون باید میکردید یک نگاه گذری بوده و بس نه بیشتر
به شخصه درگیر خواننده خارجی Avril بودم :grin: اینو گفتم که فکر نکنید که اینچیزا رو نمیدونم یا دارم از خودم بلغور میکنم

بعدها متوجه خواهید شد که دخترهای ایرانی بهترین نوع خودشون روی این کره خاکی هستند هم از لحاظ ظاهر و هم بساز بودنشون
توجه کنید بدترین دختر ایرانی از بهترین خارجی ها شاید بتونه بهتر باشه برای یک مرد ایرانی

راه بسیاره و شما فرصت زیاد دارید. عجله نکنید
موفق و پیروز باشید :razz: :razz:
Major II
Major II
پست: 318
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۱, ۱۰:۲۶ ب.ظ
محل اقامت: No Where
سپاس‌های ارسالی: 2010 بار
سپاس‌های دریافتی: 837 بار
تماس:

Re: من الان چجوریم؟

پست توسط SEAFARER »

جناب Erratic.
این حرف شمارو دقیقا چند نفر دیگه هم بهم گفتن.
من خیلی منتظر موندم.خیلی.خودم هم اینطور فکر میکنم که فقط یک چیز گذرا هست.
ولی هرچی میگذره شدید تر میشه.
در مورد دختر های ایرانی هم اینو بگم که من هیچ علاقه ای ندارم که با یک دختر رابطه داشته باشم.
هیچ علاقه ای.چه ایرانی چه خارجی و این حرف شمارو هم تایید میکنم که دختران ایران بهترین هستن. :razz: :D .
تصویر
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 504
تاریخ عضویت: شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۹, ۱:۰۵ ب.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 1604 بار
سپاس‌های دریافتی: 2353 بار
تماس:

Re: من الان چجوریم؟

پست توسط Ph.Sepehr »

بعد از یکی دو ماه که یه پست اساسی نداده بودم...تصویر
من الان چجوریم؟؟ :
کاملا نیست شده،نابود شده،فنا شده،هیچی برام نمونده،نه انگیزه ای،نه خاطره ای،نه زندگی ای،نه معنویتی،نه روحی و نه جسمی،نه تاری،نه پودی،کل وجودم از بین رفته،برم از این دنیای لعنت شده راحت ترم،احساس میکنم روحم میخواد از جسمم بزنه بیرون ولی چرا نمیزنه؟چرااااااااااااااااااااااااااااااا؟
نمیدونم باید چیکار کنم،نمیدونم وقتی خداتو میخوای که یه ذره بهت آرامش بده،چرا جوابت رو نمیده،ولی چیزهای دیگه ای رو بخوای میده،6 روزه صبح و ظهر و شب عصر و بعد از ظهر و هر فرصتی که گیر میارم میرم پای نماز،دعا،دعای توسل،فرج،گریه،اشک،آهنگ،بغض ولی هیچ نتیجه ای نمیگیرم.نه آروم میشم نه بدون تغییر میمونم،فقط بدتر میشم،سر ناهار میرم،سر شام میرم اما سیر سیرم،مامان بابام بهم میگن چته،منم میگم مال مسائل سنی و بلوغمه،ولی مال این نیست،بعد از اون آخرین پستم که راجع ب این موضوع بود،دیگه خودمو شناختم،فهمیدم هر حالتی که دارم چه مرگمه.ولی الان نمیدونم.چه مرگمه خداااایاااااااااااا؟؟چرا آرومم نمیکنی؟چرا دلمو آروم نمیکنی؟

دوستان ببخشید که اینو میگم،حتی ...ام هم که در این سایت عضوه هرچی بهم میگه،هرچی دلداریم میده،هرچی بهم مهربونی میکنه،هرچی باهام صحبت میکنه و میگه بیا بریم بیرون و میریم،هرچی تو جمعم،هیچ تغییری نمیکنم،دیگه واسه آدم بعد از پدر و مادر،... آدم میشه؟میشه؟نمیشه دیگه!!!پس چرا با این که کاملا" فهمیده من چمه،هر چی سعی میکنه آرومم کنه،نمیتونه؟نگاه به یکی دو تا پستی که تا حالا دادم نکنین!داغونم،فنا شدم،نیست شدم،تموم شد دیگه،وجود ندارم،مرده ی متحرکم،(امیر جان ببخش)جناب هورلیکان امروز یه پیام به من دادن انقدر اسمایلتصویر رو واسشون فرستادم تا یه ذره نشون بدم شادم،خودم رو گول میزدم دوستان.خودمو.نه کس دیگه ای.ولی فایده نداشت.


به قول ماه بانو حمیرا تصویر(که هردومون(من و ...ام)شدیدا" عاشق ایشون هستیم و ایشون رو به عبارتی میپرستیم.البته پرستیدن نه به اون معنا.یعنی چون ترانه هاشون حرفهای دلامونه.نه فقط ما دو تا.خیلی از مردم در هر سن و سالی):

تو اونجا و من اینجا،امان از درد دوری،من ماندم و رویا ها،نه شور و نه سروری،امان از درد دوری،امان از درد دوری،دور از تو من ندارم نه شور و سروری،تا کی خدای عالم؟تا کی غم صبوری؟امان از درد دوری،امان از درد دوری.

واقعا امان از درد دوری از خدا،چرا خدا منو نمیبره پیش خودش؟؟چرا؟؟چراااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟

خدایا من از تو دولت نمیخواهم،متاع دنیا و شوکت نمیخواهم،فقط ز لطف بی کرانت به من عطا کن آرامش خاطر،ای خالق قادر.تصویرتصویر

خدایا کمکم کن،خداایااااااااااااااااا

 تصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویر 
[External Link Removed for Guests]

وقتی انسان نمی تواند کلمات مناسب برای بیان احوالش بیابد چه شکنجه ای را تحمل می کند
shapooor
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”