من الان چجوریم؟
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت
- پست: 2952
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷, ۴:۲۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2399 بار
- سپاسهای دریافتی: 12644 بار
Re: من الان چجوریم؟
خرابه خرابم داغونم بعضی لحظات فکرای بدی به سرم میزنه نا امیدم میترسم کاری دست خودم بدم که هم تو این دنیا هم تو اون دنیا پشیمون بشم از 24 ساعتم 20 ساعت تو اینترنته تا از دنیای واقعی فرار کنم امیدم فقط به توئه فقط تو پس دستم رو بگیر تا قدرت اینو پیدا کنم تا مسیر زندگیم رو تغییر بدم از این دنیا متنفرم به امید دنیایی بهتر که وعده دادی و فقط به امر تو زندگی میکنم پس دستم رو بگیر و مسیر درست رو بهم نشون بده امیدم به توئه ای خدا
(این چیزیه که الان بهش فکر میکنم فقط چون کسی رو ندارم که بتونم بهش بگم اینجا تایپ کردم امیدوارم ازم خورده نگیرید)
(این چیزیه که الان بهش فکر میکنم فقط چون کسی رو ندارم که بتونم بهش بگم اینجا تایپ کردم امیدوارم ازم خورده نگیرید)
[FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman] و ایران را دوست میدارم
- پست: 3472
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷, ۹:۴۴ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 5879 بار
- سپاسهای دریافتی: 12411 بار
- تماس:
Re: من الان چجوریم؟
چند وقت پیش در فیسبوک یک دوست قدیمی سوالی کرد که الان وقت نوشتن این پست یادم اومد بهش ...
گفت: هنوز هم با حرف زدن دیگران را متحول میکنی و امیدوار به زندگی !
راستش من اینجوری بودم، درست می گفت اما الان را نمی دونم
کل فامیل پسر و دخترشون را یک جور هم صحبت و همنشین با من می کردند فرداش طرف میرفت کلاس موسیقی، زبان، نقاشی، ورزش، صبح کوهنوردی ... یه جورایی خوب بلدم ماشین هایی که برای روشن شدن به هل نیاز دارند را هل بدم ... به قول خارجی ها هندل من هستم !
اما این روزها، هندل خودم را زدم ... نخست تشکر از بسیاری از دوستان عزیز سنترال مثل مهدی، رامین و شهرام و اون یکی مهدی و اویس و سامان و... که لطف کردند و پاسخ اون شوری که باهاشون در زمینه آینده کاری و تحصیلیم کردم را دادند.
اکثریت نظرشون این بود که کار مستقل داشته باشم هر چند بسیار کوچیک شروع کنم
» » » کافی نت » فروشگاه » شرکت و کم کم در آستانه تبدیل شدن به یک قطب تعمیرات و پخش عمده (البته کوچولو
)
من که پسر حرف گوش کنی بودم به توصیه برخی از دوستان (چون نیمی نظر خلافش را داشتند) نسبت به تحصیل هم بیخیال نبودم
و خوب الان با وجود درگیری زیاد کاری اما شروع کردم به آماده شدن برای کنکور، قصد دارم رشته الکترونیک (زیر شاخه مهندسی برق نه مستقل) را بخونم که با توجه به اطلاعات عمومی خوبی که از کامپیوتر و الکترونیک دارم و اهدافی که برای آینده شغلیم در نظر دارم بسیار مناسب است.
این بین کلاس زبان هم چند وقتی هست دوباره دنبال میکنم و امیدوارم دیگه ولش نکنم . . .
تعجب می کنم چطور برخی شوق و ذوق یادگیری درشون وجود نداره و یک جور منفی هستند ... بابا مثبت باشید حتی وقتی غمگین هستید
میخواین از مشکلات همین موارد بالا براتون بگم
از جریمه تعزیرات و دادگاهش ... از مشکل اداره برق و قعطی 3 روزه برق دفتر (به خاطر سابقه برق دزدی مالک)، از چک 3 میلیونی که تاریخش 5 روز اشتباه شده بود به دردسر تامینش کردم ... از دلار و شیطنت های به جا و بی جای برخی اطراف اون ... از خانه ... از ...
هر کس مشکلات خودش را داره، اما اکثر ما فکر می کنیم هیچ کس مثل ما درگیر مشکلات نیست و این آدم های اطراف ما بیکارن که مثلا می رسن به فلان کار ... و اینطور خودمان را گول میزنیم

گفت: هنوز هم با حرف زدن دیگران را متحول میکنی و امیدوار به زندگی !
راستش من اینجوری بودم، درست می گفت اما الان را نمی دونم

اما این روزها، هندل خودم را زدم ... نخست تشکر از بسیاری از دوستان عزیز سنترال مثل مهدی، رامین و شهرام و اون یکی مهدی و اویس و سامان و... که لطف کردند و پاسخ اون شوری که باهاشون در زمینه آینده کاری و تحصیلیم کردم را دادند.
اکثریت نظرشون این بود که کار مستقل داشته باشم هر چند بسیار کوچیک شروع کنم
» » » کافی نت » فروشگاه » شرکت و کم کم در آستانه تبدیل شدن به یک قطب تعمیرات و پخش عمده (البته کوچولو

من که پسر حرف گوش کنی بودم به توصیه برخی از دوستان (چون نیمی نظر خلافش را داشتند) نسبت به تحصیل هم بیخیال نبودم


این بین کلاس زبان هم چند وقتی هست دوباره دنبال میکنم و امیدوارم دیگه ولش نکنم . . .



میخواین از مشکلات همین موارد بالا براتون بگم

از جریمه تعزیرات و دادگاهش ... از مشکل اداره برق و قعطی 3 روزه برق دفتر (به خاطر سابقه برق دزدی مالک)، از چک 3 میلیونی که تاریخش 5 روز اشتباه شده بود به دردسر تامینش کردم ... از دلار و شیطنت های به جا و بی جای برخی اطراف اون ... از خانه ... از ...
هر کس مشکلات خودش را داره، اما اکثر ما فکر می کنیم هیچ کس مثل ما درگیر مشکلات نیست و این آدم های اطراف ما بیکارن که مثلا می رسن به فلان کار ... و اینطور خودمان را گول میزنیم

Personal Site: [External Link Removed for Guests]
- پست: 2659
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۸ ق.ظ
- محل اقامت: روبروی شما
- سپاسهای ارسالی: 2234 بار
- سپاسهای دریافتی: 14097 بار
Re: من الان چجوریم؟
برعکسِ " فلش مموري "ها که روز به روز کوچکتر ميشن اما ظرفيتشون بيشتر ميشه ،
يه سري " آدما " هستن که روز به روز بزرگتر ميشن اما ظرفيتشون کمتر ميشه
يه سري " آدما " هستن که روز به روز بزرگتر ميشن اما ظرفيتشون کمتر ميشه

- پست: 3472
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷, ۹:۴۴ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 5879 بار
- سپاسهای دریافتی: 12411 بار
- تماس:
Re: من الان چجوریم؟
و من این روزها . . .
قدری پریشان حال و از خودم پیش خودم بابت برخی مسائل شرمنده، پیش دیگران که وضع خراب تر . . .
فکرش را بکنید، بعد از 8 روز رفتم سایت سنجش نتایج را نگاه کردم چون واقعا یادم نبود بهش. چقدر جالب که فقط یک پست با اون ارسال قبل من فاصله است:
خدا را شکر، همین رشته در شیراز قبول شدم. لطفا تو این گرانی تقاضا شیرینی نکنید
درگیر کار، بسیار زیاد، به خاطر مسائلی ناچار کار را به منزل آوردم و این موضوع از 2 نظر مشکل ساز شد، نخست خانواده که با جدیت من در کار مشکل دارند و نمی توانند حضور من را نادیده در منزل نادیده بگیرند، دیگر این که خود من قدری ترمز بریده شده و گاه بدون رعایت ساعت ها درگیر کار میشم و چون محیط به محیط نمیشم اساسا وقت استراحت با کار داخل شده و این موضوع باعث خستگی شدید جسمی و روحی.
انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است، برخی دوستان در موردش صحبت کردن در همین سنترال، در خانواده که موافق و مخالف به موجب سابقه مدتی است جویای نظرات و اطلاعات. اما متاسفانه من اونقدر درگیر کار و برخی مسائل شخصی که غافل از قضاوت و انتخاب. بی خبر از همه جا که می گن این روزهای من است.
یک مرحله بعد از حرکت ناشایست سرتیکس یک شور در بین کاربران سنترال ایجاد شد، یاد روزهای اول عضویت در اینجا افتادم، همه جا سوال و جواب، مباحثی که هم از خواندن سوالات می شد چیز یاد گرفت هم از خواندن جواب ها . اما انگار کلید گریز از مرکز سایت عمل کرده باشد، یک آن سایت بازگشت به حالت نه چندان دلچسب قبل. بحث های طولانی غیر علمی، باید گفت در جایی که تمنا نیست، اصرار نمی گنجد. تا حد ممکن از درگیر شدن که ناخوداگاه موجب همسو شدن با این جریان است پرهیز کردم، اما انگار چندان موفق نبودم و آخر در برخی که شاید بسیاری از موارد پارویی زدیم.
به خاطر کار، بعد از مدت ها در چند انجمن دیگر (تخصصی بیشتر که در سنترال بسترش نیست) عضو شدم، آقا باید اعتراف کرد سنترال یک دنیا دیگریست، ادبیات کاربرانش، مدیرانش حتی اسپمر هاش هم (مثل خودم) با کلاس ترند ...
حرف ها زیاد ... کارها بیشتر . وقت هم بسیار کم.
قدری پریشان حال و از خودم پیش خودم بابت برخی مسائل شرمنده، پیش دیگران که وضع خراب تر . . .
فکرش را بکنید، بعد از 8 روز رفتم سایت سنجش نتایج را نگاه کردم چون واقعا یادم نبود بهش. چقدر جالب که فقط یک پست با اون ارسال قبل من فاصله است:
من که پسر حرف گوش کنی بودم به توصیه برخی از دوستان (چون نیمی نظر خلافش را داشتند) نسبت به تحصیل هم بیخیال نبودمو خوب الان با وجود درگیری زیاد کاری اما شروع کردم به آماده شدن برای کنکور، قصد دارم رشته الکترونیک (زیر شاخه مهندسی برق نه مستقل) را بخونم که با توجه به اطلاعات عمومی خوبی که از کامپیوتر و الکترونیک دارم و اهدافی که برای آینده شغلیم در نظر دارم بسیار مناسب است.
خدا را شکر، همین رشته در شیراز قبول شدم. لطفا تو این گرانی تقاضا شیرینی نکنید

درگیر کار، بسیار زیاد، به خاطر مسائلی ناچار کار را به منزل آوردم و این موضوع از 2 نظر مشکل ساز شد، نخست خانواده که با جدیت من در کار مشکل دارند و نمی توانند حضور من را نادیده در منزل نادیده بگیرند، دیگر این که خود من قدری ترمز بریده شده و گاه بدون رعایت ساعت ها درگیر کار میشم و چون محیط به محیط نمیشم اساسا وقت استراحت با کار داخل شده و این موضوع باعث خستگی شدید جسمی و روحی.
انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است، برخی دوستان در موردش صحبت کردن در همین سنترال، در خانواده که موافق و مخالف به موجب سابقه مدتی است جویای نظرات و اطلاعات. اما متاسفانه من اونقدر درگیر کار و برخی مسائل شخصی که غافل از قضاوت و انتخاب. بی خبر از همه جا که می گن این روزهای من است.
یک مرحله بعد از حرکت ناشایست سرتیکس یک شور در بین کاربران سنترال ایجاد شد، یاد روزهای اول عضویت در اینجا افتادم، همه جا سوال و جواب، مباحثی که هم از خواندن سوالات می شد چیز یاد گرفت هم از خواندن جواب ها . اما انگار کلید گریز از مرکز سایت عمل کرده باشد، یک آن سایت بازگشت به حالت نه چندان دلچسب قبل. بحث های طولانی غیر علمی، باید گفت در جایی که تمنا نیست، اصرار نمی گنجد. تا حد ممکن از درگیر شدن که ناخوداگاه موجب همسو شدن با این جریان است پرهیز کردم، اما انگار چندان موفق نبودم و آخر در برخی که شاید بسیاری از موارد پارویی زدیم.
به خاطر کار، بعد از مدت ها در چند انجمن دیگر (تخصصی بیشتر که در سنترال بسترش نیست) عضو شدم، آقا باید اعتراف کرد سنترال یک دنیا دیگریست، ادبیات کاربرانش، مدیرانش حتی اسپمر هاش هم (مثل خودم) با کلاس ترند ...

حرف ها زیاد ... کارها بیشتر . وقت هم بسیار کم.
Personal Site: [External Link Removed for Guests]
- پست: 756
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۷, ۱:۲۱ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 4048 بار
- سپاسهای دریافتی: 2811 بار
Re: من الان چجوریم؟
من چجوریم...
وقتی داشتم جمله بالایی رو مینوشتم یه اه هم کشیدم همراهش
تقریا گفتم اه الان من چجوریم یا هییییی الان من چوریم... خوش شاید بیشتر شبیه نفس عمیف بود نمیشه گفت صدا دار بود
میدونم میخوام چیارو تعریف کنم یعنی نه کاملا اما یسری چیزا تو ذهنم هست البته ریا نشه من معمولا 90 درصد کارایی که میکنم فی الوداعه ست الان میگم ذهنیت دارم یعنی همون ده درصد باشه شایدم کمتر اما برای شروع مقدمه چینی نمیکنم
اینروزا خیلی داغونم
داغون از چه جهت. احساس میکنم خیلی تو خودم فرو رفتم کاملا احساس میکنم که رابطه م با خانواده م ضعیف شده یعنی خوب احتمالا خودم اینجور خواستم ولی احساس خوبی که ندارم بهش حداقل
اینجوری فکر کنم زیاد گنگ میشه یکم واضح تر مینویسم
احساس میکنم یکم گوشه گیر شدم
بیخیال شدم
البته نه کاملا اما یکم بیشتر از قبل
بیشتر وقتمو پای کامپیوترم اونم ناچاری البته 4 روز در هفته اینجوریه
احساس میکنم چون تفریح درستو حسابی ندارم پاین کامپیوترم
معمولا بازی میکنم بیشتر این تایم رو هم با اسکریپتا و مدیریت محتوای های مختلف میگدرونم
بازشون میکنم تغییر شون میدم شایدم تا الان 60 تا اسکریپت مختلف رو لوکال نصب کردم همه رقم همه مدل
بعضی وقتا میگم بدبخت که چی بشه؟ مثلا فهمیدی چی شد اصلا عالیه اصلا معرکه ست اصلا فرضا هم تونستی بهترشو خودتم بنویسی تو که ثابت کردی بازدهی نداری بعد میگم حداقل تفریح که هست
معمولا کسیو ندارم باهاش حرف بزنم البته خانواده که هستن ولی خوب منکه نمیگم فلانی بیا مثلا من یکم حرف بزنم نمیشه گفت
همین الان یکم حس خجالته هست دارم اینارو اینجا درودل میکنم ولی خوب شما که منو نمیشناسین اصلا نمیدونین کی هستم و کجام حداقل حرفامو به دیوار سنترال که زدم
گاهی وقتا بازی میکنم کلا دوتا بازی استراتژی دارم تو هارد شاید بیشتر از هزاران بار بازی کردم
شاید باورتون نشه ولی هر دقعه یه ایده جدیدی به ذهنم میرسه تو مسیر بازی به شیوه م فکر میکنم به اینکه چطور بهتر بشم و این نکته ها هیچ وقت تموم نمیشن.
معمولا میام سنترال ولی خوب میشه گفتم کاملا نمیام
وقتی تاپیکی راجع به کامپیوتر تو سنترال زده میشه خیلی خوشحال میشم همیشه میخونمشون پاسخای بچه های سایت رو
یا مثلا خدانکنه یه پست سیاسی زده باشن اونم راجع به دکتر باشه اونم چی مثلا ازش تعریف کنن البته منظورم پست استقبال امروز امیر حسام نبود الان میاد اینجام گردو خاک میکنه. دیگه راست حسینی حالم از هجی کردن کلمه
س ی ا س ی
بهم میخوره.
یعنی الکیه الکی.
دولت میدزده بعد روش ماست میماله بعد اونیکی با این درگیره اون با اونیکی درگیره منه بدبخت میشینم حرص میزنم که ای بابا اگه اینجا اینجوری میشد خیلی خوب میشدا یا اونجا اینجوری میشد شاید یکم بهتر میشد اخرش به خودم میگم اعصابتو نگه دار واسه چیزایی که ارزش دارن
اخه کی شد یه بار یکی به حرف ما بره اصلا مگه کسی کاری میکنه به کارش واقف نیست دیگه یارو دلاک حموم هم باشه از یسری چیزا سر در میاره من چرا فکر میکنم اینا اشتباه های کوچولو؟ خوب سارو دزده دیگه منم فقط میتونم بگم از پدرش فلان مادرش فلان اخرشم درست که نمیشه هیچ دوباره ورژن های جدید خبری فردا اپدیت میه ملت میدوان دنبال این مساول فکر میکنن خیلی نقش تعیین کننده ای دارن
حالا 22 بهمن هم نزدیکه الان میگن یارو حتما ریگی تو کفششه
بگن هم مهم نیست
مثلا الان میگن دکتر فلان... مگه دکتر ککش هم میگزه؟؟؟
معملومه که نه دکتر هر کاری دلش میخواد میکنه ملت هم حداکثر زوری که میتونن بزنن فحش دادنشه اینجوری قشنگه کمباد میشن
اهای ملت هر کی دوست داره هرچی میخواس بهم بگه. اینروزا اصلا اینچیزا برام مهم نیست فکر کنم از این لحاظ دارم سیاستمدار خوبی میشم
)
فن پاورم مشکب داره و روشن کردنی پی سی رو حتما باید دستکاریش بکنم تا بچرخه الان دوساله میگم بازش میکنم درستش میکنم
) ولی خداوکیلی تو همه کارام اینجوری نیستم
حرف که بازم دارم یعنی یه دنیا حرف دارم همه ش هم با همین نوع ادبیات اصلا ادبیات مورد علاقه مه خوندنی ادم احساس خستگی نمیکنه گرچه هر نوع ادبیاتی برای کار بخصوصی بکار میره
ولی فعلا جمعهش میکنم تا زیاد نشده بعدا دوباره سفره دلمو بازم میکنم
با اجازه
وقتی داشتم جمله بالایی رو مینوشتم یه اه هم کشیدم همراهش

تقریا گفتم اه الان من چجوریم یا هییییی الان من چوریم... خوش شاید بیشتر شبیه نفس عمیف بود نمیشه گفت صدا دار بود
میدونم میخوام چیارو تعریف کنم یعنی نه کاملا اما یسری چیزا تو ذهنم هست البته ریا نشه من معمولا 90 درصد کارایی که میکنم فی الوداعه ست الان میگم ذهنیت دارم یعنی همون ده درصد باشه شایدم کمتر اما برای شروع مقدمه چینی نمیکنم
اینروزا خیلی داغونم
داغون از چه جهت. احساس میکنم خیلی تو خودم فرو رفتم کاملا احساس میکنم که رابطه م با خانواده م ضعیف شده یعنی خوب احتمالا خودم اینجور خواستم ولی احساس خوبی که ندارم بهش حداقل
اینجوری فکر کنم زیاد گنگ میشه یکم واضح تر مینویسم
احساس میکنم یکم گوشه گیر شدم
بیخیال شدم
البته نه کاملا اما یکم بیشتر از قبل
بیشتر وقتمو پای کامپیوترم اونم ناچاری البته 4 روز در هفته اینجوریه
احساس میکنم چون تفریح درستو حسابی ندارم پاین کامپیوترم
معمولا بازی میکنم بیشتر این تایم رو هم با اسکریپتا و مدیریت محتوای های مختلف میگدرونم
بازشون میکنم تغییر شون میدم شایدم تا الان 60 تا اسکریپت مختلف رو لوکال نصب کردم همه رقم همه مدل
بعضی وقتا میگم بدبخت که چی بشه؟ مثلا فهمیدی چی شد اصلا عالیه اصلا معرکه ست اصلا فرضا هم تونستی بهترشو خودتم بنویسی تو که ثابت کردی بازدهی نداری بعد میگم حداقل تفریح که هست
معمولا کسیو ندارم باهاش حرف بزنم البته خانواده که هستن ولی خوب منکه نمیگم فلانی بیا مثلا من یکم حرف بزنم نمیشه گفت
همین الان یکم حس خجالته هست دارم اینارو اینجا درودل میکنم ولی خوب شما که منو نمیشناسین اصلا نمیدونین کی هستم و کجام حداقل حرفامو به دیوار سنترال که زدم
گاهی وقتا بازی میکنم کلا دوتا بازی استراتژی دارم تو هارد شاید بیشتر از هزاران بار بازی کردم
شاید باورتون نشه ولی هر دقعه یه ایده جدیدی به ذهنم میرسه تو مسیر بازی به شیوه م فکر میکنم به اینکه چطور بهتر بشم و این نکته ها هیچ وقت تموم نمیشن.
معمولا میام سنترال ولی خوب میشه گفتم کاملا نمیام
وقتی تاپیکی راجع به کامپیوتر تو سنترال زده میشه خیلی خوشحال میشم همیشه میخونمشون پاسخای بچه های سایت رو
یا مثلا خدانکنه یه پست سیاسی زده باشن اونم راجع به دکتر باشه اونم چی مثلا ازش تعریف کنن البته منظورم پست استقبال امروز امیر حسام نبود الان میاد اینجام گردو خاک میکنه. دیگه راست حسینی حالم از هجی کردن کلمه
س ی ا س ی
بهم میخوره.
یعنی الکیه الکی.
دولت میدزده بعد روش ماست میماله بعد اونیکی با این درگیره اون با اونیکی درگیره منه بدبخت میشینم حرص میزنم که ای بابا اگه اینجا اینجوری میشد خیلی خوب میشدا یا اونجا اینجوری میشد شاید یکم بهتر میشد اخرش به خودم میگم اعصابتو نگه دار واسه چیزایی که ارزش دارن
اخه کی شد یه بار یکی به حرف ما بره اصلا مگه کسی کاری میکنه به کارش واقف نیست دیگه یارو دلاک حموم هم باشه از یسری چیزا سر در میاره من چرا فکر میکنم اینا اشتباه های کوچولو؟ خوب سارو دزده دیگه منم فقط میتونم بگم از پدرش فلان مادرش فلان اخرشم درست که نمیشه هیچ دوباره ورژن های جدید خبری فردا اپدیت میه ملت میدوان دنبال این مساول فکر میکنن خیلی نقش تعیین کننده ای دارن
حالا 22 بهمن هم نزدیکه الان میگن یارو حتما ریگی تو کفششه
بگن هم مهم نیست
مثلا الان میگن دکتر فلان... مگه دکتر ککش هم میگزه؟؟؟
معملومه که نه دکتر هر کاری دلش میخواد میکنه ملت هم حداکثر زوری که میتونن بزنن فحش دادنشه اینجوری قشنگه کمباد میشن
اهای ملت هر کی دوست داره هرچی میخواس بهم بگه. اینروزا اصلا اینچیزا برام مهم نیست فکر کنم از این لحاظ دارم سیاستمدار خوبی میشم

فن پاورم مشکب داره و روشن کردنی پی سی رو حتما باید دستکاریش بکنم تا بچرخه الان دوساله میگم بازش میکنم درستش میکنم

حرف که بازم دارم یعنی یه دنیا حرف دارم همه ش هم با همین نوع ادبیات اصلا ادبیات مورد علاقه مه خوندنی ادم احساس خستگی نمیکنه گرچه هر نوع ادبیاتی برای کار بخصوصی بکار میره
ولی فعلا جمعهش میکنم تا زیاد نشده بعدا دوباره سفره دلمو بازم میکنم
با اجازه
- پست: 316
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۰, ۱۰:۱۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2097 بار
- سپاسهای دریافتی: 2074 بار
Re: من الان چجوریم؟
تو این وانفسا و نوسانات اقتصادی یه خریدی کردم و تا خرخره زیر بار قسط رفتم، اما راضیم. ماه های سخت و سرنوشت سازی رو در انتظار دارم و باید کامل با حسابگری پیش برم.
در زمینه ی کاری هم قصد دارم که با تغییر شرکت به بهترین شرکت در حیطه کاری خودم برم، همه چیز تغییر خواهد کرد... کار سخت تر میشه و تمرکز بیشتری میطلبه، حتی اوقات مرخصی رو هم باید به کار اختصاص بدم تا بتونم جای خودم رو در شرکت جدید باز کنم، اما تا گل نسوزه گلاب بدست نمیاد...
قصد دارم بعد مدتها مجدداً برنامه ریزی کنم برای خوندن زبان و شاید تا یکی دو سال آینده تصمیم مهمی بگیرم برای خودم...
در زمینه ی کاری هم قصد دارم که با تغییر شرکت به بهترین شرکت در حیطه کاری خودم برم، همه چیز تغییر خواهد کرد... کار سخت تر میشه و تمرکز بیشتری میطلبه، حتی اوقات مرخصی رو هم باید به کار اختصاص بدم تا بتونم جای خودم رو در شرکت جدید باز کنم، اما تا گل نسوزه گلاب بدست نمیاد...
قصد دارم بعد مدتها مجدداً برنامه ریزی کنم برای خوندن زبان و شاید تا یکی دو سال آینده تصمیم مهمی بگیرم برای خودم...
-
- پست: 167
- تاریخ عضویت: شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۹, ۴:۲۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 5628 بار
- سپاسهای دریافتی: 782 بار
Re: من الان چجوریم؟
سلام به همه سنترالی های عزیز
یه سوال برام پیش اومده
چرا بعضی ها در محیط شغلی یا مجازی یا خانوادگی و .... در ابتدا طوری رفتار می کنند که بگن ما با سوادیم و دیگران هیچ چیز نمی فهمند .
اصلاً چه نیازی هست که اینطور رفتار کنی ، چیزی بلدی بسم الله رو کن تا همه استفاده کنند ، دیگه این همه منت گذاشتن نداره
دیگران خودشون می فهمند که شما سواد داری یا نه .
ای کاش به جای این همه انرژی گذاشتن برای معرفی ، این انرژی رو صرف کار و تلاش می شد و از این منم منم بازی ها که شده خوره ملت و کشور دوری میشد .
ممنون که وقت گذاشتین و عرض بنده رو خوندین .
موفق باشید .
یه سوال برام پیش اومده
چرا بعضی ها در محیط شغلی یا مجازی یا خانوادگی و .... در ابتدا طوری رفتار می کنند که بگن ما با سوادیم و دیگران هیچ چیز نمی فهمند .
اصلاً چه نیازی هست که اینطور رفتار کنی ، چیزی بلدی بسم الله رو کن تا همه استفاده کنند ، دیگه این همه منت گذاشتن نداره
دیگران خودشون می فهمند که شما سواد داری یا نه .
ای کاش به جای این همه انرژی گذاشتن برای معرفی ، این انرژی رو صرف کار و تلاش می شد و از این منم منم بازی ها که شده خوره ملت و کشور دوری میشد .
ممنون که وقت گذاشتین و عرض بنده رو خوندین .
موفق باشید .
[FONT=Palatino Linotype]دوستی خود را به دوست ظاهر کن تا رشته محبت محکمتر شود.
پیامبر اکرم(ص)
پیامبر اکرم(ص)
- پست: 426
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۱, ۲:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1374 بار
- سپاسهای دریافتی: 2546 بار
Re: من الان چجوریم؟
من درانتظارخورشیدی هستم که شاید فردا بتابد، روحم سرد از این همه ابر کینه و نفاق ودرویی ، هر صبح در انتظار خورشیدی هستم که با طلوع دل انگیزش مرا گرم کند
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم یک رنگ هستند
از این مردم که از فرط حقارت
به دامان دوصد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدن
برویم چون گل خشبو شکفتند
ولی ان دم که درخلوت نشستند
مرا دیوانه ای بدنام گفتند
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم یک رنگ هستند
از این مردم که از فرط حقارت
به دامان دوصد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدن
برویم چون گل خشبو شکفتند
ولی ان دم که درخلوت نشستند
مرا دیوانه ای بدنام گفتند
امید به رهایی نیست وقتی همه دیوارند
- پست: 1863
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۸, ۳:۴۲ ب.ظ
- محل اقامت: کرمان/رفسنجان
- سپاسهای ارسالی: 10774 بار
- سپاسهای دریافتی: 12391 بار
- تماس:
Re: من الان چجوریم؟
میگن ادم امید نداشته باشه انگار هیچی نداره! کم کم هر چی جلو تر میریم داریم همین ی ذره هم که داریم از بین میره! وقتی استادات!بیان بگن اقا کار پیدا کردیدخوب بود درستون رو ول کنید براتون نون و آب نمیشه! چرا نمیشه ی روز که بیرون بری از این خونه همه خوشحال باشن؟ چرا باید از عروسی تا ختم گرفته همش بحث اقتصادی یا سیاسی باشه؟ وهزاران هزار چرای دیگر ک جوابی نتونستم براشون پیدا کنم تو نتم که میگردی میبنی این پسره از دخترا میناله اون دختره از پسرا میناله همه شکست عشقی خوردن ! همه از ی چیزی مینالن! چی بگیم! خدا خودش به خیر کنه واقعا نمیدونم به کجا میریم چنین شتابان...
- پست: 2659
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۸ ق.ظ
- محل اقامت: روبروی شما
- سپاسهای ارسالی: 2234 بار
- سپاسهای دریافتی: 14097 بار
Re: من الان چجوریم؟
دوستت دارم نه چون تازه میشناسمت دوستت دارم نه چون به تو محتاجم دوستت دارم نه چون به تو نمیرسم و دورو در فراقم دوستت دارم چون دوست داشتنی هستی

- پست: 1863
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۸, ۳:۴۲ ب.ظ
- محل اقامت: کرمان/رفسنجان
- سپاسهای ارسالی: 10774 بار
- سپاسهای دریافتی: 12391 بار
- تماس:
Re: من الان چجوریم؟
هیچی دیگه شب اخره 2باره ترم جدید و دوران دانشجوی و بدوراز دنیایی مجازی جایی که دنیایی واقعی خودشو به صورت واضح و فول اچ دی نشون میده!!!! بلاخره ادم دلش برای ی چیزایی تنگ میشه و برای ی چیزایی هم تنگ شده!!! چی بگیم! باید رفت کاریشم نمیشه نکرد! ولی چ تاپیگ باحالیه حرفات مخاطب خاصی ندارن انگار داری جلو اینه این حرفا رو میزنی! خداخودش بخیر کنه