يك جمله بسيار زيبا از كمدين معروف سينما چارلي چاپلين:
مردمان بر روی زمین استوار٬ بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار ٬ سقوط می کنند . شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد .
آن شب٬ این الماس ٬ ریسمان نا استوار تو خواهد بود ٬ و سقوط تو حتمی است .
جملات و شعر هاي زيبا
مدیر انجمن: شوراي نظارت
- پست: 4390
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۴, ۱:۱۴ ب.ظ
- محل اقامت: کرج پلاک 43!
- سپاسهای ارسالی: 6707 بار
- سپاسهای دریافتی: 12101 بار
- تماس:
- پست: 1468
- تاریخ عضویت: شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴, ۹:۳۰ ب.ظ
- محل اقامت: تهران. شهرک اکباتان
- سپاسهای ارسالی: 4 بار
- سپاسهای دریافتی: 186 بار
بيدل :
دوريم زان آستان ديوانه كرد اما چه سود؟
آن قدر خاكي كه افشانم به سر، صحرا نداشت
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
دوستان! از منش دعا مبريد
زندهام، نامم از حيا مبريد
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ديده در خواب عدم هم مژه بر هم نزند
گر بداند كه تماشا چقدر مغتنم است
--------------------------------------------------------------------------------
نوذر پرنگ :
ديده را قاعدهي فهم طبيعت آموز
خواهي ار فهم كني، معني پيغام سروش؟
--------------------------------------------------------------------------------
شفائي اصفهاني :
ديدي كه خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد كه شب را سحر كند
--------------------------------------------------------------------------------
پروين اعتصامي :
ذره ذره، آنچه داد از من گرفت
دير دانستم كه گيتي رهزنست
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
راحت جاويد در ضبط عنان آرزوست
بال و پر گر جمع گردد آشياني ميشود
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
راز ما صافي دلان پوشيده نتوان يافتن
هر چه دارد خانه آيينه بيرون در است
--------------------------------------------------------------------------------
ميرزا متين اصفهاني :
راضي به داده باش، كه با سعي خضر هم
آب بقا، نصيب سكندر نميشود
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
رسوايي عاشق به ره يار، بهشتي است
اي كاش در اين كوچه به چنگ عسس افتم
--------------------------------------------------------------------------------
وحشي بافقي :
رم دادن صيد خود، از آغاز غلط بود
حالا كه رماندي و رميديم، رميديم
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
رنج دنيا، فكر عقبي، داغ حرمان، درد دل
يك نفس هستي به دوشم عالمي را بار كرد
دوريم زان آستان ديوانه كرد اما چه سود؟
آن قدر خاكي كه افشانم به سر، صحرا نداشت
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
دوستان! از منش دعا مبريد
زندهام، نامم از حيا مبريد
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ديده در خواب عدم هم مژه بر هم نزند
گر بداند كه تماشا چقدر مغتنم است
--------------------------------------------------------------------------------
نوذر پرنگ :
ديده را قاعدهي فهم طبيعت آموز
خواهي ار فهم كني، معني پيغام سروش؟
--------------------------------------------------------------------------------
شفائي اصفهاني :
ديدي كه خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد كه شب را سحر كند
--------------------------------------------------------------------------------
پروين اعتصامي :
ذره ذره، آنچه داد از من گرفت
دير دانستم كه گيتي رهزنست
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
راحت جاويد در ضبط عنان آرزوست
بال و پر گر جمع گردد آشياني ميشود
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
راز ما صافي دلان پوشيده نتوان يافتن
هر چه دارد خانه آيينه بيرون در است
--------------------------------------------------------------------------------
ميرزا متين اصفهاني :
راضي به داده باش، كه با سعي خضر هم
آب بقا، نصيب سكندر نميشود
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
رسوايي عاشق به ره يار، بهشتي است
اي كاش در اين كوچه به چنگ عسس افتم
--------------------------------------------------------------------------------
وحشي بافقي :
رم دادن صيد خود، از آغاز غلط بود
حالا كه رماندي و رميديم، رميديم
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
رنج دنيا، فكر عقبي، داغ حرمان، درد دل
يك نفس هستي به دوشم عالمي را بار كرد
Don't play games with the ones who love you
- پست: 412
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۵, ۱۰:۴۶ ق.ظ
- سپاسهای دریافتی: 64 بار
- تماس:
گفتي دگر از فاصله ها گشته دلم سير
زيبا تو چه ميخواهي از اين بازي تقدير
عمري است كه من عقده دل باز نكردم
با اين كه مرا ميكشد اين درد فراگير
زخميست كه در سينه من در فوران است
مرگيست كه افتاده در اين لحظه به تاخير
گر صورت آيينه اي ام زنده و شاد است
بنگر كه من از حادثه ها گشته دلم پير
انگار سر از رفتن هر ثانيه گيج است
انگار كه افتاده دلم در غل و زنجير
من با تو چه بيرنگ و ريا بودم و صد حيف
زيبا تو فقط حيله و نيرنگي و تزوير
اي كاش كه اين اشك و غم و ناله و فرياد
ميكرد در ان قلب چنان سنگ تو تاثير
آن روز كه تو رفتي من از خويش گسستم
گفتم كه خداحافظت اما نكني دير
رفتي كه نيايي به برم اي دل غافل
رفتي و مرا بردي و اين قلب زمين گير
ديگر به سراغ دل من هيچ نيايي
دير است و دگر اين سفر و اين همه تاخير
زيبا تو چه ميخواهي از اين بازي تقدير
عمري است كه من عقده دل باز نكردم
با اين كه مرا ميكشد اين درد فراگير
زخميست كه در سينه من در فوران است
مرگيست كه افتاده در اين لحظه به تاخير
گر صورت آيينه اي ام زنده و شاد است
بنگر كه من از حادثه ها گشته دلم پير
انگار سر از رفتن هر ثانيه گيج است
انگار كه افتاده دلم در غل و زنجير
من با تو چه بيرنگ و ريا بودم و صد حيف
زيبا تو فقط حيله و نيرنگي و تزوير
اي كاش كه اين اشك و غم و ناله و فرياد
ميكرد در ان قلب چنان سنگ تو تاثير
آن روز كه تو رفتي من از خويش گسستم
گفتم كه خداحافظت اما نكني دير
رفتي كه نيايي به برم اي دل غافل
رفتي و مرا بردي و اين قلب زمين گير
ديگر به سراغ دل من هيچ نيايي
دير است و دگر اين سفر و اين همه تاخير
مرا دوست بدار،اندكي ولي طولاني!
- پست: 441
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۵, ۳:۴۸ ق.ظ
- محل اقامت: essi8689@yahoo.com
- سپاسهای ارسالی: 28 بار
- سپاسهای دریافتی: 188 بار
- تماس:
بيا تو اي هميشه عشق هميشه بهار بيا دوباره با خودت بهارو بيار
ميشه دوباره تو صدام ترانه بشي ميشه براي گريه هام بهانه بشي
ميگم بيا بيا با من بمون با من بمون هميشه عشق اي مهربون
وقتي تموم آينه ها شكسته شدن موندم پشت اين درا كه بسته شدن
نشد واست از شب و ستاره بگم حرفاي عاشقونمو دوباره بگم
قشنگترين پنجره اي كه واميشه رو به بهار قشنگترين معجزه اي تو اين شباي انتظار
بي تو نفس كشيدنم عذابه واسم دارم از توغربتم صدات ميزنم
==================================================
اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم چون شب خاكستري سر در گريبانت نبينم
اي تو در چشمان من يك پنجره لبخند شادي همچو ابر سوگوار اين گونه گريانت نبينم
اي پر از شوق رهايي رفته تا اوج ستاره در ميان كوچه ها افتان و خيزانت نبينم
مرغك عاشق كجا شد شور آواز قشنگت در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبينم
تكيه كن بر شانه ام اي شاخه نيلوفري رنگ تا غم بي تكيه گاهي را به چشمانت نبينم
قصه دل تنگيت را خوب من بگذار و بگذر گريه درياچه ها را تا به دامانت نبينم
كاشكي قسمت كني غمهاي خود را با دل من تا كه سيل اشك را زين بيش مهمانت نبينم
تكيه كن بر شانه ام اي شاخه نيلوفري رنگ تا غم بي تكيه گاهي را به چشمانت نبينم
======================================================
در دل كوه غرور بر سر قله نور قلعه اي از فولاد
قد كشيده سوي نور كسي از اين همه من دستي از اين همه دست
فاتح قلعه نشد نه به تدبير و نه زور روح من آن كوه است دلم آن قلعه سرد كه ندارد به درون ترس شكست
هر دم از جوشش خشم يا غم و كينه و مهر ميرود برج دلم دست به دست آه اي عشق و اميد اي فاتح فتح كن قلعه فولاد دلم دلم از كينه و نفرت پوسيد
برس اي عشق به فرياد دلم
ميشه دوباره تو صدام ترانه بشي ميشه براي گريه هام بهانه بشي
ميگم بيا بيا با من بمون با من بمون هميشه عشق اي مهربون
وقتي تموم آينه ها شكسته شدن موندم پشت اين درا كه بسته شدن
نشد واست از شب و ستاره بگم حرفاي عاشقونمو دوباره بگم
قشنگترين پنجره اي كه واميشه رو به بهار قشنگترين معجزه اي تو اين شباي انتظار
بي تو نفس كشيدنم عذابه واسم دارم از توغربتم صدات ميزنم
==================================================
اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم چون شب خاكستري سر در گريبانت نبينم
اي تو در چشمان من يك پنجره لبخند شادي همچو ابر سوگوار اين گونه گريانت نبينم
اي پر از شوق رهايي رفته تا اوج ستاره در ميان كوچه ها افتان و خيزانت نبينم
مرغك عاشق كجا شد شور آواز قشنگت در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبينم
تكيه كن بر شانه ام اي شاخه نيلوفري رنگ تا غم بي تكيه گاهي را به چشمانت نبينم
قصه دل تنگيت را خوب من بگذار و بگذر گريه درياچه ها را تا به دامانت نبينم
كاشكي قسمت كني غمهاي خود را با دل من تا كه سيل اشك را زين بيش مهمانت نبينم
تكيه كن بر شانه ام اي شاخه نيلوفري رنگ تا غم بي تكيه گاهي را به چشمانت نبينم
======================================================
در دل كوه غرور بر سر قله نور قلعه اي از فولاد
قد كشيده سوي نور كسي از اين همه من دستي از اين همه دست
فاتح قلعه نشد نه به تدبير و نه زور روح من آن كوه است دلم آن قلعه سرد كه ندارد به درون ترس شكست
هر دم از جوشش خشم يا غم و كينه و مهر ميرود برج دلم دست به دست آه اي عشق و اميد اي فاتح فتح كن قلعه فولاد دلم دلم از كينه و نفرت پوسيد
برس اي عشق به فرياد دلم
رحم کن تا شب بی جنبش بی حوصلگی پشت این پنجره خالی قابم نکنه
دارم از فکر رسیدن به تو آباد میشم ،تو بیا که باد ولگرد خرابم نکنه
دارم از فکر رسیدن به تو آباد میشم ،تو بیا که باد ولگرد خرابم نکنه
- پست: 1468
- تاریخ عضویت: شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴, ۹:۳۰ ب.ظ
- محل اقامت: تهران. شهرک اکباتان
- سپاسهای ارسالی: 4 بار
- سپاسهای دریافتی: 186 بار
مولانا جلال الدين :
رو توكل كن، مجنبان، پا و دست
رزق تو بر تو، ز تو عاشقتر است
--------------------------------------------------------------------------------
حافظ :
رواق منظر چشم من، آشيانهي توست
كرم نما و فرود آي، خانه خانهي توست
--------------------------------------------------------------------------------
صائب تبريزي :
روز سيه مرگ، شود شمع مزارت
هر خار، كه از پاي فقيري بدرآري
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
روزگار سوختنها خوش كه در دشت جنون
هر كجا برقي است نذر مشت خارم كردهاند
--------------------------------------------------------------------------------
مولانا جلال الدين :
روزها گر رفت، گو: رو باك نيست
تو بمان، اي آنكه جز تو پاك نيست
--------------------------------------------------------------------------------
ناشناس :
روزي كس كي خورد هرگز كسي؟ زان چوب را
آب نتواند فرو بردن، كه رزق آتش است
--------------------------------------------------------------------------------
رودكي سمرقندي :
ز آمده، شادمان ببايد بود
وز گذشته، نكرد بايد ياد
--------------------------------------------------------------------------------
اوحدي يكتا :
ز آنروي نظير تو نجوئيم،كز اول
نقاش چو زد نقش تو، بشكست قلم را
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز برق جلوهاش آگه نيم، ليك اين قدر دانم
كه عالم چشم خفاشي است نور آفتابش را
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز بزم مي پرستان بي توقف بگذر اي زاهد
كه آن جا هر كه بنشيند، ز ننگ و نام برخيزد
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز بس مطلوب هر كس بي طلب آماده است اينجا
اجابت انفعال از شوخي دست دعا دارد
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز بلبل و گل اين باغ تا دهند سراغ
پر شكسته و رنگ پريده ميماند
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز تخته پارهام اي ناخدا چه ميپرسي؟
فلك كشيد ز گرداب و بركنارم سوخت
رو توكل كن، مجنبان، پا و دست
رزق تو بر تو، ز تو عاشقتر است
--------------------------------------------------------------------------------
حافظ :
رواق منظر چشم من، آشيانهي توست
كرم نما و فرود آي، خانه خانهي توست
--------------------------------------------------------------------------------
صائب تبريزي :
روز سيه مرگ، شود شمع مزارت
هر خار، كه از پاي فقيري بدرآري
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
روزگار سوختنها خوش كه در دشت جنون
هر كجا برقي است نذر مشت خارم كردهاند
--------------------------------------------------------------------------------
مولانا جلال الدين :
روزها گر رفت، گو: رو باك نيست
تو بمان، اي آنكه جز تو پاك نيست
--------------------------------------------------------------------------------
ناشناس :
روزي كس كي خورد هرگز كسي؟ زان چوب را
آب نتواند فرو بردن، كه رزق آتش است
--------------------------------------------------------------------------------
رودكي سمرقندي :
ز آمده، شادمان ببايد بود
وز گذشته، نكرد بايد ياد
--------------------------------------------------------------------------------
اوحدي يكتا :
ز آنروي نظير تو نجوئيم،كز اول
نقاش چو زد نقش تو، بشكست قلم را
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز برق جلوهاش آگه نيم، ليك اين قدر دانم
كه عالم چشم خفاشي است نور آفتابش را
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز بزم مي پرستان بي توقف بگذر اي زاهد
كه آن جا هر كه بنشيند، ز ننگ و نام برخيزد
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز بس مطلوب هر كس بي طلب آماده است اينجا
اجابت انفعال از شوخي دست دعا دارد
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز بلبل و گل اين باغ تا دهند سراغ
پر شكسته و رنگ پريده ميماند
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز تخته پارهام اي ناخدا چه ميپرسي؟
فلك كشيد ز گرداب و بركنارم سوخت
Don't play games with the ones who love you
- پست: 441
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۵, ۳:۴۸ ق.ظ
- محل اقامت: essi8689@yahoo.com
- سپاسهای ارسالی: 28 بار
- سپاسهای دریافتی: 188 بار
- تماس:
زندگی یک بازی نیست، عمر عزیز ماست.
می دانیم که با آن چه کار میخواهیم انجام دهیم؟
آیا تا به حال به معنای واقعی آن فکر کردیم؟
آیا از هر لحظه عمر خود حتی موقع سختی ها ، لذت بردیم؟
عملکرد ما در مقابل فرصت های بده دست آمده چه بوده؟
باید بدانیم که توانایی ما همیشه کامل نیست، گاهی ترس و تردید راه را سد میکند و عادات بد را در ما ایجاد می نماید.
اگر اکنون بدانیم که تا یک ماه دیگر بیشتر زنده نیستیم، آنگاه وقت را چه خوهیم کرد؟
حرفی برای گفتن داریم؟
دلمان برای کسی تنگ میشود؟
بیایید قدر همه ی این لحظات را بدانیم شاید فرصت کوتاه تر از تصور ما باشد
============================================
وقتی مستانه و بی قرار، بی هیچ حسابی و چشمداشتی ، خود را به دل دریای زندگی می ریزید ، دریای زندگی نیز آغوش خود را به رویت میگشاید و گوهر یگانی به دامانتان می گذارد. اینگونه است تحقق حقیقت ناب زندگی
=============================================================
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟.
بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟
می دانیم که با آن چه کار میخواهیم انجام دهیم؟
آیا تا به حال به معنای واقعی آن فکر کردیم؟
آیا از هر لحظه عمر خود حتی موقع سختی ها ، لذت بردیم؟
عملکرد ما در مقابل فرصت های بده دست آمده چه بوده؟
باید بدانیم که توانایی ما همیشه کامل نیست، گاهی ترس و تردید راه را سد میکند و عادات بد را در ما ایجاد می نماید.
اگر اکنون بدانیم که تا یک ماه دیگر بیشتر زنده نیستیم، آنگاه وقت را چه خوهیم کرد؟
حرفی برای گفتن داریم؟
دلمان برای کسی تنگ میشود؟
بیایید قدر همه ی این لحظات را بدانیم شاید فرصت کوتاه تر از تصور ما باشد
============================================
وقتی مستانه و بی قرار، بی هیچ حسابی و چشمداشتی ، خود را به دل دریای زندگی می ریزید ، دریای زندگی نیز آغوش خود را به رویت میگشاید و گوهر یگانی به دامانتان می گذارد. اینگونه است تحقق حقیقت ناب زندگی
=============================================================
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟.
بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟
رحم کن تا شب بی جنبش بی حوصلگی پشت این پنجره خالی قابم نکنه
دارم از فکر رسیدن به تو آباد میشم ،تو بیا که باد ولگرد خرابم نکنه
دارم از فکر رسیدن به تو آباد میشم ،تو بیا که باد ولگرد خرابم نکنه
- پست: 1468
- تاریخ عضویت: شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴, ۹:۳۰ ب.ظ
- محل اقامت: تهران. شهرک اکباتان
- سپاسهای ارسالی: 4 بار
- سپاسهای دریافتی: 186 بار
حكيم قاآني شيرازي :
ز سيم اشك و، زر چهرهام توان دانست
كه شهر عشق، گدايان معتبر دارد
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز عمر، فرصت آرام چشم نتوان داشت
ز برق و باد، وداع شتاب دشوار است
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز غارتِ ضعفا مايه ميبرد ظالم
ز پهلوي خس و خاشاك، شعله عيّاش است
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز هستي گر برون تازي، عدم در پيش ميآيد
در اين وادي مقامي نيست، غير از نارسيدنها
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
زاهدا، لاف محبت ميزني، هشيار باش
زخم شمشير است اين، خميازه محراب نيست
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
زبان شانه ميگويد به زلف فتنه پيرايت
كه با اين سركشيها گرد سر گرديدنت نازم
--------------------------------------------------------------------------------
شريف قزويني :
زحمت چه ميكشي پي درمان ما طبيب
ما به نميشويم و، تو بدنام ميشوي
ز سيم اشك و، زر چهرهام توان دانست
كه شهر عشق، گدايان معتبر دارد
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز عمر، فرصت آرام چشم نتوان داشت
ز برق و باد، وداع شتاب دشوار است
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز غارتِ ضعفا مايه ميبرد ظالم
ز پهلوي خس و خاشاك، شعله عيّاش است
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ز هستي گر برون تازي، عدم در پيش ميآيد
در اين وادي مقامي نيست، غير از نارسيدنها
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
زاهدا، لاف محبت ميزني، هشيار باش
زخم شمشير است اين، خميازه محراب نيست
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
زبان شانه ميگويد به زلف فتنه پيرايت
كه با اين سركشيها گرد سر گرديدنت نازم
--------------------------------------------------------------------------------
شريف قزويني :
زحمت چه ميكشي پي درمان ما طبيب
ما به نميشويم و، تو بدنام ميشوي
Don't play games with the ones who love you
خدا تنها معشوقي است كه عاشقاني دارد كه هيچ يك از بودن ديگري ناراضي نيست و هيچگاه يكي از آنها معشوقش را تنها براي خود نمي خواهد
----------------------------------------------------------------------------------
به آسمون نگاه ميکنی، دوست داری کدوم ستاره مال تو باشه؟ به اونی که کم نور تره قانع باش چون اونی که پر نور تره رو همه نگاه ميکنن!!
----------------------------------------------------------------------------------
صدای بهم خوردن بال معصوم فرشته ها می آید انگار آمدن تو نزدیکست....
لمس ِبودنت مبارک نازنینم...
من در قبال دستان گرمت، چشمان پاکت، سبزی زندگیت، بزرگی و آرامش قلبت و
صورت ماهت هیچ ندارم که به تو هدیه کنم جز....
این.... را بگیر؛ نترس، می تپید برای تو و من چیزی ندارم جز قلبم...
آن هم پیشکش ...
---------------------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------------------
به آسمون نگاه ميکنی، دوست داری کدوم ستاره مال تو باشه؟ به اونی که کم نور تره قانع باش چون اونی که پر نور تره رو همه نگاه ميکنن!!
----------------------------------------------------------------------------------
صدای بهم خوردن بال معصوم فرشته ها می آید انگار آمدن تو نزدیکست....
لمس ِبودنت مبارک نازنینم...
من در قبال دستان گرمت، چشمان پاکت، سبزی زندگیت، بزرگی و آرامش قلبت و
صورت ماهت هیچ ندارم که به تو هدیه کنم جز....
این.... را بگیر؛ نترس، می تپید برای تو و من چیزی ندارم جز قلبم...
آن هم پیشکش ...
---------------------------------------------------------------------------------
- پست: 1468
- تاریخ عضویت: شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴, ۹:۳۰ ب.ظ
- محل اقامت: تهران. شهرک اکباتان
- سپاسهای ارسالی: 4 بار
- سپاسهای دریافتی: 186 بار
رابعهي بنت كعب :
زشت بايد ديد و، انگاريد خوب
زهر بايد خورد و، پنداريد قند
--------------------------------------------------------------------------------
ميرالهي اسدآبادي :
زمانه بسكه مرا خاكسار مردم كرد
به آب ديدهي من، ميتوان تيمم كرد
--------------------------------------------------------------------------------
اقبال لاهوري :
زندگي در صدف خويش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
--------------------------------------------------------------------------------
صاحبكار [سُهي] :
زنده دلم، سوختنم آرزوست
شمعم و، افروختنم آرزوست
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
زين گذر كه به كجا دل بندم؟
هر چه را مينگرم ميگذرد
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
زين گلستان به حيرت شبنم رسيدهايم
بايد دري به خانه خورشيد باز كرد
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
زينهار از صحبت بد طينتان پرهيز كن
زشتي يك روز، هزار آيينه را رسوا كند
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
زينهار ايمن مباش از اشك دردآلود من
گر همه يك شبنم است اين طفل، توفان زاده است
--------------------------------------------------------------------------------
صائب تبريزي :
سادهلوحان، زود ميگيرند رنگ همنشين
صحبت طوطي، سخنور ميكند آئينه را
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ساز عمر رفته جز افسوس، آهنگي نداشت
زان همه خوبي كه من ديدم همين افسانه ماند
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
سخت ناياب است مطلب، ورنه كوشش كم نبود
احتياج از نااميدي رنگ استغنا گرفت
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
سر بر نياوري چو گهر از سجود جيب
گر محرمت كنند كه دل آستان كيست
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
سر بلندي خواهي از وضع ادب غافل مباش
نشئه بر ميخيزد از جوشي كه در صهبا نشست
زشت بايد ديد و، انگاريد خوب
زهر بايد خورد و، پنداريد قند
--------------------------------------------------------------------------------
ميرالهي اسدآبادي :
زمانه بسكه مرا خاكسار مردم كرد
به آب ديدهي من، ميتوان تيمم كرد
--------------------------------------------------------------------------------
اقبال لاهوري :
زندگي در صدف خويش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
--------------------------------------------------------------------------------
صاحبكار [سُهي] :
زنده دلم، سوختنم آرزوست
شمعم و، افروختنم آرزوست
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
زين گذر كه به كجا دل بندم؟
هر چه را مينگرم ميگذرد
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
زين گلستان به حيرت شبنم رسيدهايم
بايد دري به خانه خورشيد باز كرد
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
زينهار از صحبت بد طينتان پرهيز كن
زشتي يك روز، هزار آيينه را رسوا كند
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
زينهار ايمن مباش از اشك دردآلود من
گر همه يك شبنم است اين طفل، توفان زاده است
--------------------------------------------------------------------------------
صائب تبريزي :
سادهلوحان، زود ميگيرند رنگ همنشين
صحبت طوطي، سخنور ميكند آئينه را
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
ساز عمر رفته جز افسوس، آهنگي نداشت
زان همه خوبي كه من ديدم همين افسانه ماند
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
سخت ناياب است مطلب، ورنه كوشش كم نبود
احتياج از نااميدي رنگ استغنا گرفت
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
سر بر نياوري چو گهر از سجود جيب
گر محرمت كنند كه دل آستان كيست
--------------------------------------------------------------------------------
بيدل :
سر بلندي خواهي از وضع ادب غافل مباش
نشئه بر ميخيزد از جوشي كه در صهبا نشست
Don't play games with the ones who love you
داشتم واسه خودم قدم میزدم
همچنان قدم میزدم ولی با این تفاوت تو بارون
یه کم خیس شدم رفتم کنار یه کیوسک تلفن تا خیس نشم
پشتم به تلفن بود و روم به پیاده رو وبارونو و...
یادم اومد پشت سرم تلفنه!! ذوق کردم ...ولی...من که کسی رو ندارم...
------------------------------------------------------------------------------------------
جلوي من قدم بر ندار شايد نتوانم دنبالت بيايم. پشت سرم راه نرو شايد نتوانم رهرو خوبي باشم کنارم راه بيا و دوستم داشته باش
------------------------------------------------------------------------------------------
آنکه میگوید دوستت دارم خنیاگر غمگینی است که آوازش را از دست
داده است
ای کاش عشق را زبان سخن بود
شاملو
-------------------------------------------------------------------------------------------
یادم باشد حرفي نزنم كه دلي بلرزد خطي ننويسم كه آزار دهد كسي را يادم باشد كه روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نيست يادم باشد جواب كينه را با كمتر از مهر و جواب دو رنگي را با كمتر از صداقت ندهم يادم باشد بايد در برابر فريادها سكوت كنم و براي سياهي ها نور بپاشم يادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگيرم و از آسمان درسِ پـاك زيستن يادم باشد سنگ خيلي تنهاست... يادم باشد بايد با سنگ هم لطيف رفتار كنم مبادا دل تنگش بشكند يادم باشد
------------------------------------------------------------------------------------------
و تابوت من
همان قدر سنگين است براي تو
كه حرفهاي تو
براي من!
من
پرنده اي هستم كه صداي فيل مي دهد
و تو
همان انساني هستي كه مي گويند
شريف ، مهربان ، فهيم
و من
پرهاي كوچكي دارم براي پرواز
و
دل لرزاني براي دوست داشتن
وصدايي بلند و نا زيبا
و افسوس نمي خورم
كه انسان نيستم
تو را ديده ام
كه چطور انساني!
همچنان قدم میزدم ولی با این تفاوت تو بارون
یه کم خیس شدم رفتم کنار یه کیوسک تلفن تا خیس نشم
پشتم به تلفن بود و روم به پیاده رو وبارونو و...
یادم اومد پشت سرم تلفنه!! ذوق کردم ...ولی...من که کسی رو ندارم...
------------------------------------------------------------------------------------------
جلوي من قدم بر ندار شايد نتوانم دنبالت بيايم. پشت سرم راه نرو شايد نتوانم رهرو خوبي باشم کنارم راه بيا و دوستم داشته باش
------------------------------------------------------------------------------------------
آنکه میگوید دوستت دارم خنیاگر غمگینی است که آوازش را از دست
داده است
ای کاش عشق را زبان سخن بود
شاملو
-------------------------------------------------------------------------------------------
یادم باشد حرفي نزنم كه دلي بلرزد خطي ننويسم كه آزار دهد كسي را يادم باشد كه روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نيست يادم باشد جواب كينه را با كمتر از مهر و جواب دو رنگي را با كمتر از صداقت ندهم يادم باشد بايد در برابر فريادها سكوت كنم و براي سياهي ها نور بپاشم يادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگيرم و از آسمان درسِ پـاك زيستن يادم باشد سنگ خيلي تنهاست... يادم باشد بايد با سنگ هم لطيف رفتار كنم مبادا دل تنگش بشكند يادم باشد
------------------------------------------------------------------------------------------
و تابوت من
همان قدر سنگين است براي تو
كه حرفهاي تو
براي من!
من
پرنده اي هستم كه صداي فيل مي دهد
و تو
همان انساني هستي كه مي گويند
شريف ، مهربان ، فهيم
و من
پرهاي كوچكي دارم براي پرواز
و
دل لرزاني براي دوست داشتن
وصدايي بلند و نا زيبا
و افسوس نمي خورم
كه انسان نيستم
تو را ديده ام
كه چطور انساني!
چه مهمانان بي دردسري هستند مُردگان! نه به دستي ظرفي را چرک مي کنند نه به حرفي دلي را آلوده تنها به شمعي قانعند و اندکي سکوت
١- جهان مانند مار است آه دست آشيدن بر آن نرم و پسنديده است و زهر آن آشنده. (امام علي(ع) )
٢- جهان مانند آيينه است، آيينه هميشه انعكاس صورت صورت خود انسان را نشان مي دهد. (مهاتما گاندي)
٣- به شخصي آه به هيچ آس اعتماد ندارد اطمينان نداشته باشيد. (آريستوفر مارلو)
۴- اتلاف وقت خودآشي واقعي است. (يونگ)
۵- مقياس ارزش مرد اهميتي است آه به وقت خود مي دهد. (رالف والدو)
۶- آنكه امروز را ازدست مي دهد فردا را نخواهد يافت، خوشبختي آينده دراستفاده از زمان حال است. (شانينگ)
٧- اعتراف به ناداني از چيزي آه نميدانم، مرا شرمگين نمي سازد. (سيسرون)
٨- عجيب است ولي حقيقت دارد، حقيقت هميشه عجيب تر از تخيل است. (لرد بايرون)
٩- تنها دو تن از مصابحت يكديگر لذت مي برند، مردي آه سخن جز راست نگويد و آنكس آه جز راست گوش فرا ندهد. (ادوارد
مورو)
١٠ - فحش دليل آن آساني است آه حق ندارند. (ژان ژاك روسو)
١١ - يا چنان نماي آه هستي يا چنان باش آه مي نمايي. ( بايزيد بسطامي)
١٢ - حقيقت چون روغن بادام است هميشه به خورد ديگران مي دهيم بدون اينكه خود قطره اي بخوريم. (مارك تواين)
٢- جهان مانند آيينه است، آيينه هميشه انعكاس صورت صورت خود انسان را نشان مي دهد. (مهاتما گاندي)
٣- به شخصي آه به هيچ آس اعتماد ندارد اطمينان نداشته باشيد. (آريستوفر مارلو)
۴- اتلاف وقت خودآشي واقعي است. (يونگ)
۵- مقياس ارزش مرد اهميتي است آه به وقت خود مي دهد. (رالف والدو)
۶- آنكه امروز را ازدست مي دهد فردا را نخواهد يافت، خوشبختي آينده دراستفاده از زمان حال است. (شانينگ)
٧- اعتراف به ناداني از چيزي آه نميدانم، مرا شرمگين نمي سازد. (سيسرون)
٨- عجيب است ولي حقيقت دارد، حقيقت هميشه عجيب تر از تخيل است. (لرد بايرون)
٩- تنها دو تن از مصابحت يكديگر لذت مي برند، مردي آه سخن جز راست نگويد و آنكس آه جز راست گوش فرا ندهد. (ادوارد
مورو)
١٠ - فحش دليل آن آساني است آه حق ندارند. (ژان ژاك روسو)
١١ - يا چنان نماي آه هستي يا چنان باش آه مي نمايي. ( بايزيد بسطامي)
١٢ - حقيقت چون روغن بادام است هميشه به خورد ديگران مي دهيم بدون اينكه خود قطره اي بخوريم. (مارك تواين)
زندگی جز عبادت خدا هیچ نیست .
عشق به همدیگر نگاه کردن نیست ء عشق باهم به یک نقطه نگاه کردن است.
عشق به همدیگر نگاه کردن نیست ء عشق باهم به یک نقطه نگاه کردن است.