جملات و شعر هاي زيبا

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه موضوعات فرهنگي و ادبي به بحث و تبادل نظر بپردازيد

مدیر انجمن: شوراي نظارت

Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1487
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲ آذر ۱۳۸۵, ۷:۲۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 16 بار
سپاس‌های دریافتی: 209 بار

پست توسط ALIAGHAKHAN »

رسم اين شهر عجيب است بيا برگرديم قصد اين قوم فريب است

بيا برگرديم عشق بازيچه ي شهر است ولي در ده ما دختر عشق نجيب است

بيا برگرديم كرمها در دل هر كوچه اقامت دارند روستا مامن سيب است

بيا برگرديم چه حسابيست در اين شهر كه در مبحث جبر جاي بعلاوه صليب است بيا برگرديم
هيچ كس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه اين لياقت را داشته باشد هيچ گاه تو را به گريه نمي اندازد...
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 547
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵, ۶:۴۴ ب.ظ
محل اقامت: نزد خدايگان افسار گسيخته
سپاس‌های دریافتی: 12 بار

پست توسط arash_slayer »

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکَنی بنیادم

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مکن تا نکُنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گُلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم

شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام آزادم
او دوم دسامبر به دار اويخته شد
Fast Poster
Fast Poster
نمایه کاربر
پست: 237
تاریخ عضویت: شنبه ۴ شهریور ۱۳۸۵, ۱۰:۳۹ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 13 بار
سپاس‌های دریافتی: 83 بار

پست توسط padeshah »

کاش میشد با نسیم شامگاه برگ زرد یاس ها را رنگ کرد کاش می شد با خزان قلبها مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد کاش میشد در سکوت دشت شب ناله غمگین باران را شنید بعد دست قطره ها یش را گرفت تا بهار آرزو ها پر کشید
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 532
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴, ۵:۲۵ ب.ظ
محل اقامت: در همين نزديكي...
سپاس‌های ارسالی: 48 بار
سپاس‌های دریافتی: 189 بار

پست توسط Masoud »

.................برگ در انتهاي زوال مي افتد.......

................................ميوه در ابتداي كمال.............

به خود بنگر چون مي افتي....برگي يا ميوه؟..........
تصویر
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1487
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲ آذر ۱۳۸۵, ۷:۲۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 16 بار
سپاس‌های دریافتی: 209 بار

پست توسط ALIAGHAKHAN »

چي مي شد؟ چي مي شد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما بركت بده چرا كه ديروز ما وقت نكرديم از او تشكر كنيم . چي مي شد اگه خدا فردا ديگه ما را هدايت نمي كرد چون امروز اطاعتش نكرديم . چي مي شد اگه خدا امروز با ما همراه نبود چرا كه امروز قادر به دركش نبوديم . چي مي شد ديگه هرگز شكو فا شدن گلي را نمي ديديم چرا كه وقتي خدا بارون فرستاده بود گله كرديم . چي مي شد اگه خدا عشق و مراقبتش را از ما دريغ مي كرد چرا كه ما از محبت ورزيدن به ديگران دريغ كرديم. چي مي شد اگه خدا فردا كتاب مقدسش را از ما مي گرفت چرا كه امروز فرصت نكرديم آنرا بخوانيم . چي مي شد اگه خدا در خا نه اش را مي بست چون ما در قلبهاي خود را بسته ايم . چي مي شد اگه خدا امروز به حرفهايمان گوش نمي داد چون ديروز به دستوراتش خوب عمل نكرديم . چي مي شد اگه خدا خواسته هايمان را بي پاسخ مي گذاشت چون فراموشش كرديم. و چي مي شد اگه... و چي مي شه اگه ما از اين مطالب به سادگي بگذريم ؟!!
هيچ كس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه اين لياقت را داشته باشد هيچ گاه تو را به گريه نمي اندازد...
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1487
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲ آذر ۱۳۸۵, ۷:۲۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 16 بار
سپاس‌های دریافتی: 209 بار

پست توسط ALIAGHAKHAN »

همیشه با به دست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی؛ گاهی وقتا لازمه ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی.

همه ی ما با اراده به دنیا میام با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم، این است مفهوم زندگی؛ پس به خاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده ی آوای غمگین دلت باشد. افسوس آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم و آن زمان که دوستمان می دارند لجبازی می کنیم...
هيچ كس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه اين لياقت را داشته باشد هيچ گاه تو را به گريه نمي اندازد...
Captain I
Captain I
پست: 602
تاریخ عضویت: جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴, ۱۱:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 75 بار

پست توسط susan »

راستی رفیق،

می دانستی که در امپراطوری ستارگان

دیدگان ما،

حتی رعیتی هم بشمار نمی آیند ....!!!!

و چه توّهم غریبی ست،

گوش فرمانی پادشاه از رعیت ....!!!!

اینطور نیست،

ستاره ی چشمانِ من ....!!!!



- ....

- برو ....

* نه ....

- آخه بخاطره دو دیقه ....

* آره ....

دقیقه ها را شمرده ای ....!! آن هایی را می گویم که نبودی ....

susan :razz:
چه مهمانان بي دردسري هستند مُردگان! نه به دستي ظرفي را چرک مي کنند نه به حرفي دلي را آلوده تنها به شمعي قانعند و اندکي سکوت
Junior Poster
Junior Poster
نمایه کاربر
پست: 125
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۵, ۲:۲۵ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 5 بار

پست توسط solitaryman »

آنگاه که انسانی دروغ می گوید بخشی از جهان را به قتل می رساند اینها مرگ های کمرنگی هستند که انسانها

به اشتباه زندگی می خوانند.
بر سنگ گورم حک شده است که خفته ام اینجا ولی کماکان در راهم...
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1487
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲ آذر ۱۳۸۵, ۷:۲۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 16 بار
سپاس‌های دریافتی: 209 بار

پست توسط ALIAGHAKHAN »

   همون تنهاترينم که دلم رو به عشق تو سپردم

تو همون اميد بودنی که به اميد تو هنوز نمردم

من همون خيلی ديوونم که هميشه عاشقت ميمونم

تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو ميخونم

من همون خسته ترينم که ديگه طاقت دوريتو ندارم

تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم

من همون دريای دردم که ميخوام دورت بگردم

تو همونی که اگه بخندی منم با خنده هات ميخندم

من همون عاشق ترينم که اگه بخوای واست ميميرم

تو همون فرشته نجاتی که يه روز ميای و نميذاری من بميرم

من همون بدون ماهم که حتی ستاره هم ندارم

تو همون ماه و ستارم که با تو ديگه هيچی کم   
هيچ كس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه اين لياقت را داشته باشد هيچ گاه تو را به گريه نمي اندازد...
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 547
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵, ۶:۴۴ ب.ظ
محل اقامت: نزد خدايگان افسار گسيخته
سپاس‌های دریافتی: 12 بار

پست توسط arash_slayer »

solitaryman,
دوست عزيز مي شود بگويي اين جله بالا از کيست؟!!
چرا که يک شاعر امريکايي يک شعر کاملا شبيه انچه که شما نوشته ايد سروده است با اين تفاوت که به جاي دروغ از کلمه خواب استفاده کرده است؟؟ :-(
او دوم دسامبر به دار اويخته شد
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 281
تاریخ عضویت: شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۵, ۶:۵۸ ب.ظ
محل اقامت: شيراز
سپاس‌های دریافتی: 14 بار

پست توسط wolf156 »

دل من تنها بود
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند يک جا
به کجا؟
معلوم است
به در خانه ي تو
دل من عادت داشت
که بماند آن جا
پشت يک پرده تور
که تو هر روز آن را
به کناري بزني
دل من ساکن ديوار و دري
که تو هر روز از آن مي گذري
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه يک باغچه بود
که تو هر روز به آن مي نگري
دل من را ديدي؟
ساکن کفش تو بود...
يادت هست؟
ای کاش رسم محبت ورزیدن را از پروانه می آموختیم دیوانه وار گرد شمع می گردد تا ذره ذره وجودش تصاحب شود.
یه روز دوستی از عشق پرسید:
فرق ما دو تا چیه؟
عشق گفت:تو با یه سلام شروع می شی ولی من با یه نگاه
عشق از دوستی پرسید:
حالا از نظر تو فرق ما دو تا چیه؟
دوستی گفت:من با یه دروغ تموم می شم و تو با مرگ

هيوا از كوردستان عراق
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1487
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲ آذر ۱۳۸۵, ۷:۲۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 16 بار
سپاس‌های دریافتی: 209 بار

پست توسط ALIAGHAKHAN »

"من نمی نویسم که بگویی دو ستت دارم .
من نمی نویسم که بگویی فراموشت نخواهم کرد
من نمی نویسم که بگویی با تو خواهم ماند
من نمی نویسم که بگویی بی تو نمی توانم بمانم
من نمی نویسم که دلت را به رحم بیاورم
من نمی نویسم که بگویی در انتظار چشمانت می مانم
و در راه قدمهایت میمیرم


نه من نمی نویسم که اینها را بگویم
من می نویسم که بگویم دوستت دارم حتی اگر دوستم نداشته باشی
می نویسم که بگویم با تو خواهم ماند
می نویسم که بگویم بی تو خواهم مرد .
می نویسم که بگویم در انتظار چشمانت جان خواهم داد
می نویسم که بگویم زندگی بی تو برایم معنا ندارد
می نویسم که بگویم دیوانه وار تو را خواهانم
می نویسم که بگویم فراموشت نخواهم کرد
می نویسم که بگویم بدون حضور گرمت
روح من خاموش و سرد است
بدون چشمان روشنت خانه ام تاریک است
بدون حضورت وجودم خالی از هیاهوست
بدون حضورت گل زیبایی ندارد
بدون حضورت مهتاب نور نخواهد داشت
ستاره رقص نخواهد کرد
بدون حضورت مریم عطر افشانی نخواهد کرد
بی تو گل سرخی نخواهد داشت
من می نویسم که اینها را بگویم
می نویسم که کلمات گویای سخنم باشند
من همه ی احساسم را در جوهر قلمم می ریزم
من همه ی وجودم را غرق در کلماتم می کنم
من همه ی عشقم را در واژه می ریزم
هيچ كس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه اين لياقت را داشته باشد هيچ گاه تو را به گريه نمي اندازد...
ارسال پست

بازگشت به “شعر و ادبيات”