جملات و شعر هاي زيبا

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه موضوعات فرهنگي و ادبي به بحث و تبادل نظر بپردازيد

مدیر انجمن: شوراي نظارت

New Member
پست: 2
تاریخ عضویت: شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۶, ۵:۱۳ ب.ظ

پست توسط mahsa pishi »

mahsa pishi
چقدر اين ثانيه ها نامردند
گفته بودند که بر مي گردند
بر نگشتندوپس از رفتنشان
بي جهت عقربه ها مي گردند
اه که اين ثانيه ها نامردند
چه بلايي به سرم اوردند
نه به چشمم افقي بخشيدند
نه ز بغضم گره اي وا کردند :razz: :sad:
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1487
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲ آذر ۱۳۸۵, ۷:۲۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 16 بار
سپاس‌های دریافتی: 209 بار

پست توسط ALIAGHAKHAN »

  به کسانی که قلب کوچکشان همیشه دریایی ست

تصویر

قصه از عشق می خوانم
تو اکنون قصه پرداز منی افسانه ام بشنو
تو اکنون مرحم راز منی افسانه ام بشنو
تو می دانی زمانی کولی دیوانه ای بودم
خوش و سرمست بودم
و فارغ از همه جور جهان بودم
به هر جا خوب رویی بود و دامی داشت
من از دام عشق خوب رویان در هزر بودم
و دایم در سفر بودم
که روزی مرغکی بی جفت بر بام دلم در زد
و با دست محبت بر دلم در زد
نگاهی کرد و آغوش مرا غرق محبت کرد
و من در خواب چشمانش فرو رفتم
در آنجا صد هزار افسانه می دیدم
و هر افسانه را صدها هزار بار می خواندم
قلب من گواهی داد که او تنهاست
که او هم چون تو تنهاست
از این رو قلب پاکم را که تنها هستیم بود
برایش هدیه آوردم و آن را با سرود گریه آوردم
ولی افسوس که تو تنهای تنها نبودی
فکر می کردم تو بودی قصه پرداز دل تنگم
و چون من کولی صحرا نبودی فکر می کردم
از این رو شادمان گشتم برایت شادمانی آرزو کردم
و از سر کوی تو برگشتشم
تو گفتی برو به ماهروی دیگری رو کن
برو به شاهروی دیگری خو کن
ولی افسوس که ای زیبا ندانستی که من با هوریان آسمان هم خو نمی گیرم
دلم تنها غریبان بی کسان آوارگان
را دوست می دارد
و هر شب تا سحر در پای آنان اشک میریزد
تو هم گه روزگاری بی کس و بی آشنا گشتی
شکسته خاطره و افسرده و دل مبتلا گشتم
به سوی دشت ما برگرد
برایت باز می خوانم سرود آشنایی ر
و از دل می برم افسانه ی تلخ
جدایی  
هيچ كس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه اين لياقت را داشته باشد هيچ گاه تو را به گريه نمي اندازد...
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 423
تاریخ عضویت: شنبه ۹ دی ۱۳۸۵, ۸:۴۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7 بار
سپاس‌های دریافتی: 264 بار

پست توسط M.Schumacher »

يك شعر زيبا از جانب خداوند به بندگانش:
دلت را خانه ما كن مصفا كردنش با من
به ما درد دل افشا كن مداوا كردنش با من
اگر عمري گنه كردي مباش نوميد از رحمت
كلام توبه را بنويس امضا كردنش با من
بيا يك لحظه قبل از مرگ روشن كن حسابت را
بياور نيك و بد را جمع و منها كردنش با من
اگر درها برويت بسته شد دل بد مكن بازا
تو دق الباب كن واكردنش با من
به من برگو تو حاجت را اجابت مي كنم آني
طلب كن آنچه مي خواهي مهيا كردنش با من
چو خوردي روزي امروز ما را شكر نعمت كن
غم فردا مخور تامين فردا كردنش با من
به قرآن آيه رحمت فراوان است اي انسان
بخوان اين آيه را تفسير و معنا كردنش با من
[HIGHLIGHT=#f2f2f2][FONT=System]It's nice to be important,But it's important to be nice  
Old Moderator
Old Moderator
پست: 778
تاریخ عضویت: جمعه ۲۶ آبان ۱۳۸۵, ۳:۰۴ ب.ظ
محل اقامت: ..مازندران..
سپاس‌های دریافتی: 75 بار

پست توسط ghadami2005 »

خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من / ور نه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت
"لشگر گوسفندان که توسط يک شير اداره ميشود,ميتواند لشگر شيران را که توسط يک گوسفند اداره ميشود ,شکست دهد."
Old Moderator
Old Moderator
پست: 803
تاریخ عضویت: جمعه ۶ مرداد ۱۳۸۵, ۱۱:۵۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 138 بار
سپاس‌های دریافتی: 273 بار

پست توسط Ines »

زندگي را دور بزن و آن گاه که بر تارک بلند ترين قله ها رسيدي، لبخند خود را نثار تمام سنگريزه هايي کن که پايت را خراشيدند
No time like the present


  مدتی کمرنگ یا بی رنگ... 
Old Moderator
Old Moderator
پست: 803
تاریخ عضویت: جمعه ۶ مرداد ۱۳۸۵, ۱۱:۵۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 138 بار
سپاس‌های دریافتی: 273 بار

پست توسط Ines »

سنگ در برکه مي اندازم و مي پندارم
با همين سنگ زدن ماه به هم مي ريزد
کي به انداختن سنگ پياپي در آب
مي شود ماه را از حافظه آب گرفت ؟
No time like the present


  مدتی کمرنگ یا بی رنگ... 
New Member
پست: 1
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۷ شهریور ۱۳۸۶, ۵:۲۱ ب.ظ
تماس:

پست توسط ultra »

به چشماي خودت قسم
ديگه بهت نمي رسم
وصال تو خياليه
واي كه دلم چه حاليه
اونوقتا اينجوري نبود
راهت به اين دوري نبود
حالا كه عاشقت شدم
نيستي ديگه مال خودم
پاييز چه فصل زرديه
عاشقيم چه درديه
سر به سرم كه نذاري
بگو يه كم دوسم داري ؟
نمي موني من مي مونم
ميري يه روزي مي دونم
نوشته شده توسط ســـــــامـــــــان
[External Link Removed for Guests]
sirjan30t@yahoo.com
Old Moderator
Old Moderator
پست: 803
تاریخ عضویت: جمعه ۶ مرداد ۱۳۸۵, ۱۱:۵۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 138 بار
سپاس‌های دریافتی: 273 بار

پست توسط Ines »

زندگی خوردن و خوابیدن نیست . انتظار و هوس و دیدن و نادیدن نیست . زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف . یادمان باشد اگر گل چیدیم عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار همند.
( دکتر علی شریعتی )
No time like the present


  مدتی کمرنگ یا بی رنگ... 
New Member
پست: 9
تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ آذر ۱۳۸۶, ۷:۵۵ ب.ظ

پست توسط antiwar »

ای علی که جمله عقل و دیده‌ای شمه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد
چشم تو ادراک غیب آموخته چشمهای حاضران بر دوخته
چون تو بابی ان مدینه علم را چون شعاعی افتاب حلم را
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 682
تاریخ عضویت: شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۵, ۱۲:۴۷ ق.ظ
محل اقامت: زير آسمون ابري
سپاس‌های ارسالی: 6 بار
سپاس‌های دریافتی: 164 بار
تماس:

پست توسط Montana2100 »

در حضور خارها هم مي شود يك ياس بود
در هياهوي مترسك ها پر از احساس بود
ميشود حتي براي ديدن پروانه ها
شيشه هاي مات يك متروكه را الماس بود
دست در دست پرنده بال در بال نسيم
ساقه هاي هرز اين بيشه ها را داس بود
كاش مي شد حرفي از "كاش مي شد"هم نبود
هرچه بود احساس بود
تصویر
.................... دنياي ديگري هم هست كه مي‌توان در آن آواز خواند ...................
Captain II
Captain II
پست: 653
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۶, ۱۰:۳۱ ب.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 1622 بار
سپاس‌های دریافتی: 668 بار
تماس:

پست توسط Ra30ol »

كورش بزرگ فرمود: فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و موميايي به خاك سپارند تا اجزاي بدنم خاك ايران را تشكيل دهد.
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 682
تاریخ عضویت: شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۵, ۱۲:۴۷ ق.ظ
محل اقامت: زير آسمون ابري
سپاس‌های ارسالی: 6 بار
سپاس‌های دریافتی: 164 بار
تماس:

پست توسط Montana2100 »

تصور كنيد اگر قرار بود هر كس به اندازه ي دانش خود حرف بزند، چه سكوتي بر دنيا حاكم ميشد!!! ... ( ناپلئون)

*******

هر وقت احساس کردی در اوج قدرتي، به حُباب فکر کن....

*******

بهترين مترجم کسي است که سکوت ديگران را ترجمه کند.
تصویر
.................... دنياي ديگري هم هست كه مي‌توان در آن آواز خواند ...................
ارسال پست

بازگشت به “شعر و ادبيات”