مفهوم آزادی در ادبیات

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه موضوعات فرهنگي و ادبي به بحث و تبادل نظر بپردازيد

مدیر انجمن: شوراي نظارت

ارسال پست
Novice Poster
Novice Poster
پست: 98
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۹, ۷:۱۶ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 67 بار

مفهوم آزادی در ادبیات

پست توسط zazzaz »

مفهوم آزادی در ادبیات



از بدو خلقت، نه راحت طلبی بلکه زیبائی شناختی و لذّتچشی و تلاش در ضمیر همه ی موجودات نهاده شده است و هر موجودی با توجه به نیاز واقعی خود و همنوع خود، به فعالیتی مشغول است.
اما به نظر ما انسان، هوشیارترین آنهاست که در خیلی از فعالیتهایش متمایز از جانداران دیگر عمل می کند. دوست دارد آنگونه که دلش میخواهد بگوید و آنگونه که دلش میخواهد بشنود . و اینجاست که ادبیات پا به میان می گذارد.
می خواهم در این مطلب، از خیلی نزدیکتر شروع نموده و اصل کلام را با نکاتی در چهارچوبی فشرده دنبال نمایم.
عرفان در ادبیات در عصر مولوی جان گرفت و جمعیّتی در جامعه ی ما از مولوی متأثر گشته و درس ها آموختند. اجداد ما تازه به شیرینی های پند و سخنان حکمت آمیز و مکتب مولوی عادت می کردند که ناگاه دنبال پیر مردی افتاد و کلّ احساس و وجودش را فدای یک نفر نمود. اما همین تلاش معنوی او از سوی دیگر پیام خوش آیندی چون حرکت عملی در عشق را در پی داشت که حاصل این آزادی، غزل هایی گشت شور انگیز.
جمعیتی از اجداد ما با ادبیات حافظ نیز همخو بودند و هستند. از تصاویر عارفانه و عاشقانه، لذتها می برند و از تک تک ابیاتش پندها می گیرند. و همینطور، سعدی و فردوسی و فضولی و بیدل و وصال و ....
به هر کدام که نیک بنگریم، سرورانی بودند که ادبیاتمان با وجود مبارکشان پی ریزی شده است. دریایی بودند جوشان از معنویت و جهانی بودند پر از حکمت و ادب و پند. هرچند که راز عرفان را پوشیده داشته و در ابهام سخن گفته اند و یا گاهی در حصار تعریف و توصیف مانده اند اما بطور کلی ادبیات ما با وجود آن شخصیها و همانندشان زنده و پاینده می گردد.
روزگاری است که اجداد ما با حافظ ها و سعدی ها و فردوسی ها و مولوی ها خو گرفته و به دنبال آن شاهد ظهور افرادی چون شهریار گشتند. اصل تلاش شهریار هم این بود که راه حافظ را پیش گرفته و مقلدش باشد. هنوز فرسنگها با حافظ فاصله داشت که برگشت و کوه حیدربابا را برای ما شناسند. همزمان با این واقعه، افرادی چون نیما و شاملو قدم به عرصه گذاشتند. اجداد ما هم تشنه تر از پیش منتظرانه نگاه می کردند. نیما آمد و هرچه توان داشت به کار بست و دید قدرت آن را ندارد سخنش را در قالب های منظومی چون غزل و مثنوی بسان حافظ و مولوی بیان نماید ، لابد شروع به نثر نویسی کرد. نیما و شاملو آزادی در ادبیات را خروج از چهارچوب و قانون و نظام و قالب منظوم کلاسیک می دانستند. لذا به جای اینکه بر زیبائی ادبیات بیفزایند، کار را خرابتر هم کردند . با پسرفتهای آنچنانی در آغوش نثرهایی کوتاه و بلند، بزرگترین ضربه را بر موسیقی در ادبیات وارد نموده و تنبل پروری را در دنیای جوان ادبیات ما رواج دادند.
اکنون با میلیونها نثر نویس می بالیم که آزادیم و ادبیاتمان دارد رو به رشد حرکت می کند!
آزادی در ادبیات، نه به معنای خروج از قالب منظوم و ورود بر نثر نویسی، بلکه به معنای آزادی در پیام و بیان به نحوی که نسل ها بر آن نیاز دارند، میباشد.
از حصار تمرکز بیرون آمدن و تصویرهایی گیج کننده آفریدن نه به معنای آزادی، بلکه خودکشی در ادبیات است. خستگی از هنر و بیزاری از خلق سخن در قالب منظوم و رو آوردن به قالب منثور نه خدمت با عنوان آزادی بلکه نوعی اشاعه ی راحت طلبی و تنبلی در جامعه ی ادبیات جوان می باشد و شبیه این می ماند که گردن اسب در اثر فرشچیان را آنقدر دراز می کنیم که حتّی ندانند زرّافه است یا شتر.
نه «آزاد» به آن افراط که خودت را به بی حیائی بزنی و نه « آزاد » به آن تفریط که در بند ریا باشی. آن وقت راه خدمت خالصانه را در پیش گرفته ای که نه در زره دربند باشی و نه در آزادی لخت.
آنوقت ادبیات در خدمت خلق جاری می گردد که خود آزادی از آن حبس « آزادی » بیرون آید و چیزی بر خود بیفزاید، نه اینکه با سه سطر نثر و تکرار ی معکوس ، تصویری بر آسفالت نوشته شود و توجیه دارانی نیز با قلمهای اتو خورده ی شان ، یک کتاب بر سیاهی اش تفسیر نویسند و نسل ها را گیج نگهداشته و افسردگی و بیماری را بر ادبیات ما ارمغان آورند.
دکتر رضا براهنی در مقاله ی ادبیات جهان و مفهوم آزادی می گوید: « شرایط بیمار کننده ، عبارت است از شرایطی که در آن، هیچکس از بردگی صحبت نمی کند ، همه از آزادی می گویند، در حالیکه خود یا مدافعان و مبلغان بردگی هستند و یا عملاً حاضر شده اند به بردگی گردن بنهند. در این مفهوم آزادی به معنای بردگی است .... حق با کسی است که تصویری دقیق از یک آزادی آزاد دارد. باید اول خود آزادی را آزاد کرد و این کار به عهده ی کسی است که خود را از تمام نعل های وارونه که بر هیکل آزادی خورده ، پیراسته است و آزادی را بصورت چیزی کامل و عینی و قابل حصول و در عین حال خطرناک در برابر خود می بیند. وظیفه ی ادبیات، به معنای وسیع کلمه، در شرایط بیمار کننده ی موجود ، عبارت است از اینکه آزادی را از قید بردگی آزاد کند و آن را به صورت یک فانوس دریائی دعوت کننده و راهنما ، در برابر ملّت یا مردمی که کشتی هایش در این شبان ویل راه را گم کرده اند، نگاه دارد تا همه ی آن ملت و طبقه و یا مردم ، قلب ها و اندیشه های خود را نسبت به موقعیّت آن فانوس دریائی میزان کنند و تمام حرکات فردی و اجتماعی خود را با وضع آن منطبق سازند، طوری که حتی دمی از وجود دعوت کننده ی آن فانوس دریائی غافل نمانند.»
چه منظوم و چه منثور، نسل ما پیامی شفّاف و به درد خور می خواهند.
هرچند که آزادی در فرهنگ ملل مختلف معانی خاصّی دارد اما ما موظّفیم که راه غیرت را پیش گیریم. مثلاً ادبیات ایران، نه تشنه ی پیروی از نظم های پر از بی بند و باری و هرج و مرج و سخنان مبتذل است و نه تشنه ی نثرهای لخت دنیا.
اصالت ادبیات ما ریشه در تمدّن ما دارد. نه آزاد در آزاد است و نه دربند در دربند.
نسل ما می گوید با نظم و نثرتان کاری نداریم حرفتان را آشکار سازید. به جای اینکه بر سخنانتان شاخ و برگ دهید جان کلام را گویید.
نسل ما نمی گوید که در چه قالبی بنویس، می گوید رُک و بدون رودربایستی و در شجاعت تمام پا شو و راحت با من سخن بگو.
اینکه در یک احساس و جوشش ( چه در قالب نظم و چه در قالب نثر ) روی آرایه های به روزی پیشرفت داشته باشیم، وظیفه ی ماست. روزی زمان اقتضاء می کرد که در غزل از تیر و کمان یاد ببرند اینک از خمپاره و تانگ می گویند. این به زمان مربوط است. ما نقشی نداریم. روزگاری زمان اقتضاء می کرد حافظ از عطش بودن سینه بگوید امروز دریافته اند که پا هم عطش می شود. علم زمان است که دارد ما را به سوی خودش جذب می کند. خلق تصاویر و استعاره های به روز در زبان و بیانی به روز، وظیفه ی مسلّم ماست اما دو مورد اساسی که عبارت از بی تفاوتی بر شفافیّت پیام و از بین بردن اصالت موسیقی در ادبیات است، به هیچ وجه ستودنی نمی باشد.
نتیجه:
آزادی در ادبیات به معنای خروج از قالب های قانونمند و منظوم نیست.
اگر آزادی در ادبیات را خروج از قید و بندهای قالب های منظوم و اوزان تصوّر کنیم به معنای این است که انسان، کالبد خود را از بین می برد و خودکشی می کند تا آزاد باشد که ناگاه به تاریکی مطلق و بعد به جهنم می افتد .
بنابر این آزادی در ادبیات یعنی: شفّافیّت و هدایت درست نسل ها به سوی بیداری و هشیاری.
در ادبیات، نه در بند رو در بایستی و تقلید غلط ماندن خوب است و نه در هرج و مرج و توهّم و حسد و دروغ ....
آن چیست به جز صداقت و شفّافیّت، که هم در بند نباشد و هم آزاد نباشد؟

تصویر

چشمی که به من دادی
شستــم بـه لب چـشمـه ی آزادی
دیدم چه لذیذ است حیائی که در آن جاریست.
شیــرین نبـوَد یـــار مگر بـــا هنــر تیـشه ی فــــرهــادی
آری، نـرود چـون هـوسـی عشق، بـه حـرّاجی
محکم شده بــر جـانب هــر بـادی
ایــن غیـــــرت آبـــــادی



دادا بیلوردی
سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲
Novice Poster
Novice Poster
پست: 98
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۹, ۷:۱۶ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 67 بار

Re: مفهوم آزادی در ادبیات

پست توسط zazzaz »

با ظهور سبک زلال، معلومات ما عمیق و عمیقتر گشت.
و معلوم شد که آقای نیما و آقای شاملو هیچ کار تازه ای در ادبیات انجام نداده اند.
هنجار شکنی و ساختار شکنی نکرده اند.
قالب جدیدی در شعر ایجاد ننموده اند.
آنان فقط یاد آور شده اند که در قالب های نثر نیز می توان شعر نوشت.
چنانکه از قرن سوم تا به حال در ادبیات ترکی و عربی و فارسی و انگلیسی ( اروپایی ) ، شواهد بیشماری بر این امر موجود است.
در حقیقت، همه ی قالب ها و سبک ها در زمان خودشان نو هستند و به روز و نو شدن محتوای ساختارها مربوط به حرکت زمان میشود نه بر شخصی خاصّ چون آقای علی اسفندیاری.
به عنوان مثال عامل ایجاد شعر مقاومت در قالب غزل در ایران ، دوران هشت سال دفاع مقدّس است.
*
آنان که با توهین های غلیظ بر سبک زلال می تازند طرفداران افراطی همین قالب های نثر هستند که جوانان مملکتمان را از توجه به اوزان و قوانین شعر به تنبلی کشانده و بر اصالت و تمدّن فرهنگمان بی تفاوت می نمایند. گذشتگانی چون حضرت حافظ و حضرت فردوسی و حضرت سعدی و شیخ انصاری و مولانا و حضرت نسیمی و حضرت فضولی و ... آنقدر در اجرای اوزان و نظم و انضباط قوی بودند که خجالت می کشیدند منثور هایشان را ( علیرغم اینکه دارای محتوایی پر از احساس و استعاره و آرایه های بکر بودند ) به عنوان شعر ، بر عالم ادبیات معرفی نمایند.
آنوقت یکی آمده گفته سعدی و حافظ و فردوسی به هوشش نرسیده ، بنابر این من باهوشترم و چنین و چنان کردم. سوء استفاده از زمان و نوعی کلاهبرداری ادبی به قصد کسب شهرت که حاصلش خیانت به اصالت موسیقی شعر یک تمدّت بزرگ بوده است، نرم نرمک ذهن هوشمندان و ریش سفیدان ملاحظه کار ادبیات را هم به هواداری مشغول داشت.
بنابر این ، توهین کنندگان بر گذشتگان و اصالت و تمدّن و مسخره کنندگان انتظام زلال و هکذا حقیر شماران ِ جریان شعر زلال، از زلالیّتِ پیام ِ این سبک قانونمند ، واهمه دارند. آنها می ترسند با گسترش قالب های عروضی سبک زلال ، قدیمی بودن قالب شعر نو ( نیمائی و سپید و امثالهم ) آشکارتر گردد.
بنده جدید بودن قالب زلال و سبک بودن این جریان را با دهها مشخٌصه به اثبات رسانده ام.
از مهمّترین مشخّه های سبک جدید بودن زلال، شکل قانونمند ساختار بیرونی و موسیقی خاص و بی سابقه ی آن است که قبل از تحویل اینجانب به دنیای ادبیات، در هیچکدام از سبک ها و مکتب های دنیا سند نداشته است. ایضاً فرم هنجار و قواعد ساختار و موسیقی خاص زلال ، بر طبق قوانینی است که آن قوانین تا قبل از تولد زلال در جایی مکتوب و عملی نبوده است.
با توجه به دلایل و شواهد و بررسی های فنون ادبی ، « زلال » ، اولین و بزرگترین ساختار شکنی را بعد از نثر و نظم کلاسیک در دنیای ادبیات انجام می دهد. لذا نام « شعر نو » از جمله « سپید » و « نیمائی » و شبیه اینها ، همه ، کپی و تکرار قالب های نثر ( انواع بحر طویل و نثر موزون و نثر مرسل و نثر مسجّع و نثرهای اروپایی و امثالهم ) هستند که تغییر اسم داده اند.
وقتی که بنده این چنین حرفهایی را بطور کاملاً شفّاف و خالی از گنگ بودن بیان می دارم ، طرفداران شعر به اصطلاح « نو ! »، می گویند فلانی می خواهد با چنین حرفهایی ، خودش را مطرح سازد. در حالی که بنده چنین نیّتی ندارم و جرمم صاف و شفاف بودنم است. من نمی خواهم با ریا کاری و حمایت دروغکی از ناحق، بطور الکی بر طرفداران زلال بیفزایم. طرفداران و دوستداران زلال قبل از اینکه از زلال حمایت فرمایند باید خودشان زلال باشند. زلالدوست هزار رنگ و غیر منطقی و زلالسرای مشروط ، به درد نسل با هوش حال و آینده نخواهد خورد.
طرفداران متعصّب و افراطی قالب نثر موزون نیمایی و قالب نثر مرسل سپید که از مقابله با زلال در مانده اند ، کار را به جایی رسانده اند که حتّی دست به تهمت و افترا زده و تخلص بنده را بطور مستقیم و غیر مستقیم در مقالاتشان ، اسباب حمله به زلال قرار داده و به قصد محکوم کردن جریان شعر زلال و تثبیت شهرت « نیما » ، بطور گستاخانه اشاره بر دادائیسم نموده اند. در حالی که تخلص بنده راز دارد و بطور کلّی جدا از مفهوم دادائیسم می باشد. به عبارتی تخلص بنده هیچ ربطی به مکتب دادائیسم ندارد. مخالفین زلال چنان خودشان را گم کرده اند که اصلاً معلوم نیست که چه می خواهند بگویند. خودشان را به آب و آتش می زنند که زلال را در همین چند سالگی اول دوره ی دبستان خفه نمایند و یا به نفع کسی که با کلاهبرداری و اغفال نسل جوان ، در ادبیات به شهرت رسیده ، بهره برداری نموده باز هم بزرگترش بکنند. علت دشمنی شان هم این است که با به میدان آمدن زلال، عدم هنجار شکنی ، عدم ساختار شکنی و عدم قالب جدید بودن نثرهای نیمایی و سپید، بیشتر نمایان می گردد. لیکن به فکر پاپوش های دیگر نیز هستند. البته ذرّه ای بیم ندارم . دادا هم خدا دارد.
دُزدی شهرت و سوء استفاده ی غیر حقوقی از احساسات مردم و خر حساب کردن با سوادها و اساتید فنّ، به خاطر بزرگ کردن و تثبیت یک مقام ساختگی در تاریخ ادبیات ، خدمت به نسل های پاک و خون دل خورده ی ادبیات این دوران نمی باشد. از « نیما » یک بُت ساختن و به خاطر حفظ اسم «نیما» به روی حقیقتی چون « جریان زلال » پرده کشیدن از عدالت و جوانمردی نیست.
*
خلق شعر در قالب های سبک زلال کار هر شاعر نمی باشد. ممارست و مهارت می خواهد. و قرار بر این هم نیست که هر کس استعداد و قدرت سرودن شعر زلال را ندارد دشمن زلال بوده و از هر فرصتی جهت شکست دادن این جریان بزرگ ادبی استفاده نماید . البته سخت است زلال سرودن بر شاعری که از کودکی عادت به اوزان همدست نظم کلاسیک و نثر کلاسیک کرده است. این چنین شخصی اگر بخواهد بدون ممارست و ناگهانی به زلالسرایی بپردازد نیمه راه و لنگ خواهد ماند. لذا باید از عادت بیرون آید و به تمرین جدّی در قالب های سبک زلال بپردازد. از عادت بیرون آمدن نیز به معنی پشت کردن به نظم و نثر کلاسیک ( مرسوم گذشته ) نیست بلکه ضمن حفظ هنجار کلاسیک ، در اعتیاد به یک هنجار جدید و متفاوت به نام زلال و کسب مهارت نیز همّت گماردن و از هیچ کوشش و جوششی دریغ ننمودن است. چنانکه بنده در عصر حاضر ، هم غزل می سرایم هم زلال.
لیکن شعر زلال به نگین انگشتری می ماند که هرچه رویش کار کنیم و هرچه کلامش را بساییم آنقدر بر جلایش افزوده خواهد شد.
عدّه ای آنقدر در جهالت غوطه ورند که آدم شک می کند نگاه کجشان از بی سوادی است یا لجاجت و حسد و غرور !
پس ناظران واقعی عدالت در ادبیات ، به کدامین گوشه ی عالم نظاره گرند؟!
قرار نیست که به قصد بزرگ کردن آقای نیما و آقای شاملو و یا تثبیت شعر به اصطلاح « نو » ، زلال را اینگونه ناجوانمردانه به محاصره انداخته و هر گونه تازیانه ای را در سر هر کوی و برزنی برایش مجاز دانند. و قرار هم نیست که عدّه ای با دیدن پیشرفت زلال و بعد از پیروزی زلال ، ( با سؤ استفاده از موقعیت شغلی و زمانی)، از این جریان ، به تثبیت و بزرگ کردن نام « نیما » در تاریخ ادبیات ، سؤ استفاده و بهره برداری نا عادلانه نمایند. به عنوان مثال کسی که دیروز در راستای مواظبت از « نیما» گفته : « شعر زلال ، ضدّ شعر است » ، حقّ ندارد امروز زلال را به قصد سؤ استفاده ، در ردیف « شعر نو » ، معرفی نموده و یا با پسوند و پیشوند قرار دادن کلمه ی « نیما » بر آن ، جزئی از میراث خاندان نیما به شمار آورد.
اینها می گویند: زلال را به طریقه های مختلف بکوبیم اگر شکست خورد که هیچ و اگر پیروز در عرصه گشت، به نفع « نیما » بهره برداری نماییم.
زلال، تعریف و قانون دارد که آن تعریف و قانون را نه امثال آقای اسفندیاری و آقای شاملو و هر شخصی دیگر از گوشه گوشه های جهان ادبیات، بلکه خودم نوشته ام و اهل ایرانم.
صحبت، صحبت نام و شهرت نیست.
صحبت صحبت افراط در وطن پرستی نیست.
صحبت، صحبت حفظ امانت است.
شعر زلال با شعر نو نه تنها هیچ میانه ی مشترکی ندارد بلکه مرامش مخالف مرام شعر نو است. آن خیانتی که شعر نو در طول یک قرن اخیر بر فرهنگ و تمدّن عمیق و ریشه دار ما کرده کمتر از شبیخون های بزرگ فرهنگی در دنیا نیست. هر چند که تلاش بسیار می رود تا به رنگ توجیهات بیفزایند اما اینها همه زائیده ی تفکّراتی است که با متانت فرهنگی ما مغایرت دارد:
آری، « نیما » به ما یاد می دهد که می توان به گذشتگان و آیندگان بی احترامی کرد و برایشان تهمت و افترا زد و برایشان ( بلا نسبت شما ) دزد و خر گفت . نیما به ما یاد می دهد که چگونه می توان با برهم زدن قانون و نظم موسیقی شعر، بطور بی ادبانه تیشه به ریشه ی فرهنگ و تمدّن ایران زد. نیما به ما یاد می دهد که چگونه می توان شعر را در قالب های مختلف نثر چنان نوشت که خواننده را گیج نگه داشت. نیما به ما یاد می دهد که به هرچه از دهن پرید می توان شعر گفت. نیما به ما یاد می دهد که چگونه نثر را شعر کنیم که همه ادّعای شاعری بنمایند. نیما به ما یاد می دهد که هر بی سوادی میتواند شاعر باشد و به شهرت برسد. نیما به ما یاد می دهد که بر قالبی چون غزل که عروس قالب های شعر است، چگونه بی علاقه شویم...... اینها همه آرزوی مغزهای کدری بود که قرنها بر انتظام تمدّن ما از دور حسادت می ورزیدند. آری، اینها را فکری « نو » می دانند که گویا تا به حال شخصِت های بزرگی چون سعدی و فردوسی نتوانسته بودند به سبک تبدیل نمایند!!!!!!!
نیما به ما یاد می دهد که شعر های منظوم گذشتگان این تمدن را نخوانیم ، و شیوه هایشان را به کار نبریم ، زیرا آنها کهنه شده اند. پندهایشان کهنه شده است. پیامشان کهنه شده است. مرامشان کهنه شده است . قیامشان کهنه شده است. عرفان و معنویتشان کهنه شده است .عالمشان کهنه شده است...
نیما به ما یاد می دهد که بی نظمی و بی انضباطی در شعر را با بهانه ی آزادی از قید و بند رواج بدهیم. پیام و حالمان درهم و برهم و کدر و گنگ باشد. مست حال و هوای عرفانی نباشیم. نیما به ما یاد می دهد که زیاد آسمانی نباشیم و از معنویّت دم نزنیم.
نیما به ما می آموزد که چگونه می توان راحت طلبی و تنبل پروری را به عنوان هنر در بین جوانان ترویج کرد.
نیما به ما یاد می دهد که شعر یعنی فقط لولیدن در زمین خاکی..... )))
دیگر نمی خواهم بیشتر از این به قضیّه طول دهم.
آنهایی که نیما را به ادبیات ایران بُت کرده اند هیچ جای بالیدن ندارند.
لذا چشم طمعشان را از زلال بردارند.
شعر زلال با شعر نو فرق های اساسی دارد که به چند نمونه از آنها اشاره می کنم:
1- شعر زلال نظمی خاص در موسیقی شعر ایجاد می کند ولی شعر نو انتظام موسیقی شعر را به هم می زند.
2- شعر زلال قانون و قاعده دار د در حالی که شعر نو قانون و قاعده و انضباط ندارد
3- شعر زلال سابقه ندارد در حالی که شعر نو سابقه دارد
4- شعر زلال، شکل حاصل از اوزان قالب دارد ولی شعر نو شکل حاصل از اوزان قالب ندارد.
5- شعر زلال دارای هنجار و ساختار جدید است در حالی که شعر نو محصور در هنجار قدیم و ساختار کهن میباشد.
آنهایی که با حقیقت لج می کنند باید بیشتر بدانند تا از جهالت بیرون آیند.
*
نسل ها را ننگ هست
شاعـری کــــــه جاهل ِ فرهنگ هست
پیــروی از جهـل می ســوزد تـمـدّن را ز بیـــــخ
وای از آن طبعی که لای سنگ هست
سنگ،یکصد رنگ هست
*

متشکرم از اینکه برای مطالعه ی متن فوق چشم رنجه فرمودید.
دادا
بیست و هشم مهر - سال نود و سه



مطالب مرتبط:
- مفهوم آزادی در ادبیات: [External Link Removed for Guests]
- تفاوت شعر و نثر: [External Link Removed for Guests]
- خطای بزرگ ادبی : [External Link Removed for Guests]
- شعر منثور چیست: [External Link Removed for Guests]
زلال هیچ ربطی به دادائیسم ندارد [External Link Removed for Guests] :
- نگاهی دقیق به جریان شعر زلال [External Link Removed for Guests]
- جواب دادا به عباس حاکی و مخالفان مشابه: [External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “شعر و ادبيات”