معني اين بيت سعدي؟

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه موضوعات فرهنگي و ادبي به بحث و تبادل نظر بپردازيد

مدیر انجمن: شوراي نظارت

ارسال پست
Major I
Major I
نمایه کاربر
پست: 180
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۰, ۱۰:۴۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 290 بار
سپاس‌های دریافتی: 227 بار

معني اين بيت سعدي؟

پست توسط neely »

دوستان آشنا به شعر لطفا معني بيت دوم اين شعر سعدي را بفرماييد :
قصه دردم همه عالم گرفت در كه نگيرد نفس آشنا

وهمجنين معني اين بيت زير را:
جانور از نطفه مي كند شكر از ني برگ تر از چوب خشگ و چشمه زخارا


با تشكر
Captain
Captain
پست: 2755
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۵, ۱۲:۴۶ ب.ظ
محل اقامت: شیراز
سپاس‌های ارسالی: 22364 بار
سپاس‌های دریافتی: 5559 بار

Re: معني اين بيت سعدي؟

پست توسط Present »

تا اونجایی که سواد من اجازه میده
بیت اول :
منظور شاعر اینه که داستان سرنوشتم که دردناک است در تمام عالم اثر گذاشت ولی اونی که آشنا است جدی نگرفت .

بیت دوم :
منظور اینه که هر چیزی از مضوع مربوط به خود به وجود می اید همون جور که در بیت شعر گفته شده ، جانور از نطفه ( خون بسته ) به وجود می آید و شکر از نی شکر و برگ از چوب خشک و چشمه از سنگ خارا ( در واقع قدرت خداوند رو می رسونه که چگونه از چیزهایی که ما فکرش رو هم نمی کنیم چه چیزهایی به وجود می آورد ، مثل همین چشمه از سنگ خارا که سخت تر از اون تو ادبیات ما وجود نداره )


امیدوارم خوب معنی کرده باشم و درست
Major I
Major I
نمایه کاربر
پست: 180
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۰, ۱۰:۴۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 290 بار
سپاس‌های دریافتی: 227 بار

Re: معني اين بيت سعدي؟

پست توسط neely »

سلام
دوست ميداشتم ساير دوستان نيز نظري ابراز ميكردند اما به هر حال از شما متشكرم
امروز كه بار ديگر اين ابيات را همراه با توضيح شما خوندم به نظرم رسيد كه معني بيت دوم از شعر اول ميتونه جنبه سوالي همداشته باشه با يك معناي متفاوت به اين صورتكه شاعر
ميگه قصه درد ورنج من بگوش همه مردم رسيده در چه كسي ميتونه درد و رنج آشنايان ناشنيده گرفته بشه و بي اثر باشه؟ يعني شايد اون (در كه )به معني در چه كسي باشه

نظرتون چيه؟
Novice Poster
Novice Poster
پست: 72
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۲, ۴:۳۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 76 بار
سپاس‌های دریافتی: 121 بار

Re: معني اين بيت سعدي؟

پست توسط ehsan-akaberi »

سلام
احتمالا بيت اول منظورش اينه دردي كه من دارم و همه عالم رو گرفته دليلش اينه كه همه عالم اون درد رو ميشناسن
يعني همه عالم اهل دردن
لبخندها هرگز ملاک شاد بودن نیست
هر تیشه ای بر دوش از فرهاد بودن نیست
هرجا که باشی منطق آیینه ها این است
در چشم بودن معنی در یاد بودن نیست
ای در قفس افتاده افسوس چه را داری؟
بیرون از اینجا درد ما آزاد بودن نیست
از عشق دیگر هر چه می گویند افسون است
آوارگی جز طالع بر باد بودن نیست
هرکس نداند لطفعلی خان خوب می داند
در جنگ پیروزی به پر تعداد بودن نیست
ای سرنوشت شوم جام شوکرانت کو؟
این خانه دیگر در خور آباد بودن نیست
( شاعر احسان اکابری )
ارسال پست

بازگشت به “شعر و ادبيات”