بس . فریاد در گلوگاه قلم گره خورده بغض این قلم باز نمیشود . آیا کسی به فریاد بی کسان
نمیرسد؟
کجایی ؟ برفی است هوای نوشته هایم . نقش خیال میزند رویا بر درگاه همیشه سکوتی
که تنها با این سیاهی کلام فریادش کردم . تنهایم مثل ثانیه های تکرار ناشدنی شور عشق.
مثل میوه های بر درخت پژمرده باغ متروک. تنهایم مثل حرفهای تاولزده در صدای خاموشی
مثل باد به وقت آرامش پیش از طوفان .
کجایی تا ببینی بی تو حتی جوهر خوابهایم هم رنگی ندارد . طوفانیم طوفانی که هیچ
رگباری دست و دلم را به آرامش دعوت نمیکند . بارانیم مثل هوای چشمان غرور پیچک
شکسته به دست باد . عاصیم مثل بغض به هنگام فریاد . مثل پنجره های خاموشی
به وقت چشم انتظاری باران .
کجایی ؟ دلم تنگ است . دل تنگ مثل سنگ صبور به وقت تکه شدن به دست سنگینی
نشئه مرگ .
susan
![rose :razz:](./images/smilies/rose.gif)