"حمید مصدق"

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه موضوعات فرهنگي و ادبي به بحث و تبادل نظر بپردازيد

مدیر انجمن: شوراي نظارت

Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 340
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵, ۱۲:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 47 بار

پست توسط Atlantis »

[External Link Removed for Guests]

دشتها آلوده ست
در لجنزار , گل لاله نخواهد رویید
در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت اید ؟
فکر نان باید کرد
و هوایی که در آن
نفسی تازه کنیم
گل گندم خوب است
گل خوبی زیباست
ای دریغا که همه مزرعه دلها را
علف هرزه کین پوشانده ست
هیچکس فکر نکرد
که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست
[External Link Removed for Guests]
Old Moderator
Old Moderator
پست: 803
تاریخ عضویت: جمعه ۶ مرداد ۱۳۸۵, ۱۱:۵۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 138 بار
سپاس‌های دریافتی: 273 بار

پست توسط Ines »

دختری استاده بر درگاه
چشم او بر راه
در میان عابران چشم انتظار مرد خود مانده ست
چشم بر می گیرد از ره
باز
می دهد تا دوردست جاده مرغ دیده را پرواز
از نبرد آنان که برگشتند
گفته اند
او بازخواهد گشت
لیک در دل با خود این گویند
صد افسوس
بر فراز بام این خانه
روح او سرگرم در پرواز خواهد گشت
جاده از هر عابری خالی ست
شب هم از نیمه گذشته ست و کسی در جاده پیدا نیست
باز فردا
دخترک استاده بر درگاه
چشم او بر راه
No time like the present


  مدتی کمرنگ یا بی رنگ... 
Old Moderator
Old Moderator
پست: 803
تاریخ عضویت: جمعه ۶ مرداد ۱۳۸۵, ۱۱:۵۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 138 بار
سپاس‌های دریافتی: 273 بار

پست توسط Ines »

بر آستانه ی در گرد مرگ می بارید
از آسمان شب زده در شب
تگرگ می بارید
و از تمام درختان بید
با وزش باد
برگ می بارید
که آن تناور تاریخ تا بهاران رفت
به جاودان پیوست
و بازوان بلندش
که نام نامی او راهمیشه با خود داشت
به جان پیوست
به بیکران پیوست
No time like the present


  مدتی کمرنگ یا بی رنگ... 
Old Moderator
Old Moderator
پست: 803
تاریخ عضویت: جمعه ۶ مرداد ۱۳۸۵, ۱۱:۵۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 138 بار
سپاس‌های دریافتی: 273 بار

پست توسط Ines »

زان لحظه که دیده بر رخت وا کردم
دل دادم و شعر عشق انشا کردم
نی نی غلطم کجا سرودم شعری
تو شعر سرودی و من امضا کردم
خوب یا بد تو مرا ساخته ای
تو مرا صیقلی کرده و پرداخته ای
No time like the present


  مدتی کمرنگ یا بی رنگ... 
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 412
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۵, ۱۰:۴۶ ق.ظ
سپاس‌های دریافتی: 64 بار
تماس:

پست توسط njmh »

گيرم که اب رفته به جوي آيد باز
با آبروي رفته چه بايد کرد؟
مرا دوست بدار،اندكي ولي طولاني!
Old Moderator
Old Moderator
پست: 803
تاریخ عضویت: جمعه ۶ مرداد ۱۳۸۵, ۱۱:۵۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 138 بار
سپاس‌های دریافتی: 273 بار

پست توسط Ines »

چه قدر زود اتفاق می افتاد
بلند بالایان مگر چه می دیدند
که روز واقعه در مرگ دوست خندیدند
چگونه سرو کهن در میان باغ شکست
چگونه خون به دل باغبان افتاد
و باغ
باغ پر از گل در آن بهار چه شد ؟
در آن شب بیداد
کدام واقعه در امتداد تکوین بود
که باغ زمزمه ي عاشقانه برد از یاد
ببین ببین
گل سرخی میان باغ شکفت
به دست خصم تبهکار اگرچه پرپر شد
بسا نوید بهاران دیگری را داد و خصم را آشفت
No time like the present


  مدتی کمرنگ یا بی رنگ... 
Old Moderator
Old Moderator
پست: 803
تاریخ عضویت: جمعه ۶ مرداد ۱۳۸۵, ۱۱:۵۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 138 بار
سپاس‌های دریافتی: 273 بار

پست توسط Ines »

یادنامه شهیدان

رنج بسیار برده ایم از جنگ
رنجها بی ثمر نمی گردد
می رسد روزهای بهروزی
دیگر از این بتر نمی گردد
داغ بسیار هست بر دلها
داغها بیشتر نمی گردند
می رسد روزهای پرشوری
شورهایی که شر نمی گردند
لیکن افسوس کاین شهیدانند
رفتگانی که بر نمی گردند
No time like the present


  مدتی کمرنگ یا بی رنگ... 
ارسال پست

بازگشت به “شعر و ادبيات”