غزل مولانا خطاب به پسرش در بستر مرگ

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه موضوعات فرهنگي و ادبي به بحث و تبادل نظر بپردازيد

مدیر انجمن: شوراي نظارت

ارسال پست
Major
Major
پست: 584
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۵, ۲:۵۳ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 16 بار
سپاس‌های دریافتی: 69 بار

غزل مولانا خطاب به پسرش در بستر مرگ

پست توسط majidjon13 »

غزلي که مولانا در بستر بيماري خطاب به پسرش سروده است


رو سر بنه به بالين، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

ماييم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهي بيا ببخشا، خواهي برو جفا کن

از من گريز تا تو، هم در بلا نيفتي
بگزين ره سلامت، ترک ره بلا کن

ماييم و آب ديده، در کنج غم خزيده
بر آب ديدهٔ ما، صد جاي آسيا کن

خيره کشي است ما را، دارد دلي چو خارا
بکشد، کسش نگويد: تدبير خون‌بها کن

بر شاه خوب رويان واجب وفا نباشد
اي زرد روي عاشق، تو صبر کن وفا کن

دردي است غير مردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گويم کاين درد را دوا کن؟

در خواب دوش پيري در کوي عشق ديدم
با دست اشارتم کرد، که عزم سوي ما کن

بس کن که بي‌خودم من، ور تو هنر فزايي
تاريخ بوعلي گو، تنبيه بوالعلا کن
ارسال پست

بازگشت به “شعر و ادبيات”