نامه مامان غضنفر به غضنفر

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه موضوعات فرهنگي و ادبي به بحث و تبادل نظر بپردازيد

مدیر انجمن: شوراي نظارت

ارسال پست
Major I
Major I
نمایه کاربر
پست: 285
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۴, ۱۰:۴۶ ب.ظ
محل اقامت: بغل خونه همسايمون
سپاس‌های ارسالی: 1 بار
سپاس‌های دریافتی: 31 بار
تماس:

نامه مامان غضنفر به غضنفر

پست توسط arian »

گضنفر جان سلام! ما اينجا حالمام خوب است. اميدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. اين نامه را من ميگويم و جعفر خان کفاش برايد مينويسد. بهش گفتم که اين گضنفر ما تا کلاس سوم بيشتر نرفته و نميتواند تند تند بخواند،‌ آروم آروم بنويس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند

وقتي تو رفتي ما هم از آن خانه اسباب کشي کرديم. پدرت توي صفحه حوادت خوانده بود که بيشتر اتفاقا توي 10 کيلومتري خانه ما اتفاق ميافته. ما هم 10 کيلومتر اينورتر اسباب کشي کرديم. اينجوري ديگر لازم نيست که پدرت هر روز بيخودي پول روزنامه بدهد. آدرس جديد هم نداريم. خواستي نامه بفرستي به همان آدرس قبلي بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلي را آورده و اينجا نصب کرده که دوستان و فاميل اگه خواستن بيان اينجا به همون آدرس قبلي بيان

آب و هواي اينجا خيلي خوب نيست. همين هفته پيش دو بار بارون اومد. اوليش 4 روز طول کشيد ،‌دوميش 3 روز . ولي اين هفته دوميش بيشتر از اوليش طول کشيد

گضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجيه که خواسته بودي را مجبور شدم جدا جدا برايت پست کنم. آن دکمه فلزي ها پاکت را سنگين ميکرد. ولي نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توي کارتن مقوايي برايت فرستادم

پدرت هم که کارش را عوض کرده. ميگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زير دستش هستن. از کارش راضيه الحمدالله. هر روز صبح ميره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهاي اونجا رو کوتاه ميکنه و شب مياد خونه

ببخشيد معطل شدي. جعفر خان کفاش رفته بود دستشويي حالا برگشت

ديروز خواهرت فاطي را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مايو يه تيکه بپوشن. اين دختره هم که فقط يه مايو بيشتر نداره،‌اون هم دوتيکه است. بهش گفتم ننه من که عقلم به جايي قد نميده. خودت تصميم بگير که کدوم تيکه رو نپوشي

اون يکي خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نميدونم بچه اش دختره يا پسره . فهميدم بهت خبر ميدم که بدوني بالاخره به سلامتي عمو شدي يا دايي

راستي حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصيت کرده بود که بدنش را به آب دريا بندازن. حسن آقا هم طفلکي وقتي داشت زير دريا براي مرحوم پدرش قبرميکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده

همين ديگه .. خبر جديدي نيست
قربانت .. مادرت

راستي:‌گضنفر جان خواستم برات يه خرده پول پست کنم، ‌ولي وقتي يادم افتاد که ديگه خيلي دير شده بود و اين نامه را برايت پست کرده بودم
تا حالا به معني کلمه مادر دقت کردي
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1468
تاریخ عضویت: شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴, ۹:۳۰ ب.ظ
محل اقامت: تهران. شهرک اکباتان
سپاس‌های ارسالی: 4 بار
سپاس‌های دریافتی: 186 بار

پست توسط ARMIN »

سلام
arian, دستت درد نکنه. خيلي جالب بود.
Don't play games with the ones who love you
Administrator
Administrator
نمایه کاربر
پست: 15899
تاریخ عضویت: جمعه ۷ بهمن ۱۳۸۴, ۷:۵۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 72687 بار
سپاس‌های دریافتی: 31680 بار
تماس:

پست توسط Mahdi1944 »

arian,
خيلي قشنگ بود
مخصوصا جمله آخر :::P :grin:
زندگي صحنه يکتاي هنرمندي ماست هرکسي نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پيوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد


[External Link Removed for Guests] | [External Link Removed for Guests] | مجله الکترونيکي سنترال کلابز

[External Link Removed for Guests] | [External Link Removed for Guests] | [External Link Removed for Guests]

لطفا سوالات فني را فقط در خود انجمن مطرح بفرماييد، به اين سوالات در PM پاسخ داده نخواهد شد
Captain I
Captain I
پست: 807
تاریخ عضویت: شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴, ۱:۲۳ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 66 بار
تماس:

Re: نامه مامان غضنفر به غضنفر

پست توسط Fareed3230 »

arian نوشته شده:راستي حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصيت کرده بود که بدنش را به آب دريا بندازن. حسن آقا هم طفلکي وقتي داشت زير دريا براي مرحوم پدرش قبرميکند نفس کم آورد و مرد


اينا هر كدومش يه جكه :grin: . واسه بنده خدا ها چه چيزا كه نميسازن :-( . درمجموع جالب بود :-)
به زودي در اين مكان امضا اضافه خواهد شد .
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 2833
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۵, ۱:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 158 بار
سپاس‌های دریافتی: 747 بار

پست توسط Leila »

ارين خان جالب و بامزه بود
توي دريا نفس كم اورد و مرد :-)
اگر مي توانستيد خريدار باور باشيد، كدام باور از همه برايتان مفيد تر بود؟؟
Commander
Commander
پست: 3324
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴, ۲:۱۵ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 941 بار
سپاس‌های دریافتی: 1474 بار
تماس:

پست توسط Mohsen1001 »

arian,
خيلي توپ بود راستي بهمون خبرش رو بده که بالاخره دايي شده يا عمو اخه بدجوري کنجکاو شدم :::P :::P
ممنون :smile:
ارسال پست

بازگشت به “شعر و ادبيات”