جبران خلیل جبران، حسین الهی قمشه ای (مترجم)

بيامبر نوشته جبران خليل جبران ترجمه دكتر حسين اللهي قمشه اي ، قصه بيام آوري است كه روزي با كشتي در ساحل شهري به نام اورفاليس بياده مي شود . ناخدا و ملاحان كشتي با او عهد مي كنند كه دوازده سال بعد اورا در همين ساحل سوار كنند و به زادگاهش بازگردانند . بس از دوازده سال كشتي او در موعد مقرر باز مي گردد و هنگام وداع با مردم فرا مي رسد ، او در اين آخرين ديدار در پاسخ به سوالاتي كه اصناف گوناگون مردم از او مي كنند آنچه را از لطايف معرفت از هاتف خلوتهاي خويش شنيده است براي ايشان باز مي گويد .
به همه دوستان ، پيشنهاد مي كنم كه اين كتاب رو بخونيد! واقعا تاثير گذار و زيبا ست !
بخشهايي از اين كتاب را در اين تاپيك قرار مي دهم :
*آموختن*
آنگاه آموزگاري برخاست و از آموختن برسيد ؟
بيامبر گفت:
نمي تواند شما را چيزي بياموزد مگر آنچه را كه نيم خواب در فجر آگاهي شما آرميده است .
آموزگاري كه در سايه معبد ميان بيروانش قدم مي زند از گنج دانش خويش به آنها چيزي نمي دهد ، بلكه عشق و ايمانش را با آنها
مي كند
اموزگار براستي خردمند باشد ، از شما نمي خواهد كه به خانه معرفت او داخل شويد ،بلكه شما را به آستان انديشه خودتان بار مي دهد .
شناس را شايد كه با شما از فهم خويش در اسرار فضا سخني گويد اما ، هيچ نشايد كه فهم خويش را به شما ببخشد .
خنيانگر تواند كه موسيقي افلاك را بر شما زمزمه كند ، اما نتواند شما را گوشي بخشد كه آن زمزمه را در يابيد و نه به شما حنجره اي عطا كند كه ان موسيقي را زمزمه كنيد
كس كه در علم اعداد استاد است ممكن است با شما از قلمرو كميت ها سخن گويد اما، نمي تواند شما را بدان اقليم رهنمون شود .
زيرا آدمي نمي تواند بالهاي خيال و چشم شهود خويش را به ديگري وام دهد ! و چنانكه هر يك از شما در علم خداوند جايگاهي خاص داريد ! همچنين بايد كه معرفت شما از خداوند و درك شما از اسرار زمين خاص شما باشد!.