حسنی نگو بلا بگو...!

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه موضوعات فرهنگي و ادبي به بحث و تبادل نظر بپردازيد

مدیر انجمن: شوراي نظارت

ارسال پست
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 1120
تاریخ عضویت: جمعه ۲۶ مهر ۱۳۸۷, ۹:۳۹ ق.ظ
محل اقامت: همشهری فضل الله جاوید نیا
سپاس‌های ارسالی: 2466 بار
سپاس‌های دریافتی: 8401 بار

حسنی نگو بلا بگو...!

پست توسط javadfakoori »


حسني نگو جوون بگو

علاف و چش چرون بگو

موي ژلي ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه

نه سيما جون ،نه رعنا جون

نه نازي و پريسا جون

هيچ کس باهاش رفيق نبود

تنها توي کافي شاپ

نگاه مي کرد به بشقاب !

باباش مي گفت : حسني مي ري به سر بازي ؟

نه نمي رم نه نمي رم

به دخترا دل مي بازي ؟!

نه نمي دم نه نمي دم

گل پري جون با زانتيا

ويبره مي رفت تو کوچه ها

گليه چرا ويبره ميري ؟

دارم ميرم به سلموني

که شب برم به مهموني

گلي خانوم نازنين با زانتياي نقطه چين

يه کمي به من سواري مي دي ؟!

نه که نمي دم

چرا نمي دي ؟

واسه اينکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم

اما تو چي ؟

نه کا رداري ؟ نه مال داري ؟ فقط هزار خيال داري

موي ژلي ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه

در واشد و پريچه

با ناز اومد توو کوچه

پري کوچولو ، تپل مپولو ، مياي با من بريم بيرون ؟

مامان پري ،از اون بالا

نگاه مي کرد توو کوچه را

داد زد وگفت : اوي ! بي حيا

برو خونه تون تورا بخدا

دختر ريزه ميزه

حسابي فرز وتيزه

اما تو چي ؟

نه کار داري ؟ نه مال داري ؟ فقط هزار خيال داري

موي ژلي ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه

نازي اومد از استخر

تو پوپکي يا نازي ؟

من نازي جوانم

مياي بريم کافي شاپ؟

نه جانم

چرا نمي اي ؟

واسه اينکه من صبح تا غروب ،پايين ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال يک شوهر خوب

اما تو چي ؟

نه کار داري ؟ نه مال داري ؟ فقط هزار خيال داري

موي ژلي ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه

حسني يهو مثه جت

رسيد به يک کافي نت

اد شد ورفت تو چت رووم

گپيد با صدتا خانووم!

هيشکي نگفت کي هستي ؟

چي کاره اي چي هستي ؟

تو دنياي مجازي

علافي کرد وبازي

خوشحال وشادمونه

رفت ورسيد به خونه

باباش که گفت: حسني برات زن بگيرم ؟

اره مي خوام اره ميخوام

چاهارتا شرعن بگيرم ؟

اره مي خوام اره ميخوام

حسني اومد موهاشو

يه خورده ابروهاشو

درست وراست وريس کرد

رفت و توو کوچه فيس کرد

يه زن گرفت وشاد شد

زي ذي شد و دوماد شد



ایرانیان فنلاند
ای آنکه دیده دوخته ای بر خلیج فارس این لقمه با شکمبه ی توسازگار نیست
زیرا درون آب زلالش بدون شک ماهی ست, پا برهنه سوسمار نیست



آسمان اصفهان
ارسال پست

بازگشت به “شعر و ادبيات”