داستانک (داستانهای کوتاه)

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه موضوعات فرهنگي و ادبي به بحث و تبادل نظر بپردازيد

مدیر انجمن: شوراي نظارت

Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1378
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 4214 بار
سپاس‌های دریافتی: 8330 بار

Re: داستانک (داستانهای کوتاه)

پست توسط FREE MAN »

پادشاه احمق
پادشاهی نادان به خری علاقه وافری نشان میداد
مرد متملقی نیز برای خوش آمد شاه از خر تعریف کرد و گفت :
این خر آنقدر باهوش و نازنین است که من میتوانم به او خواندن و نوشتن یاد دهم!
شاه گفت آیا تو میتوانی؟ پس یادش بده!
مرد گفت بله اما اینکار 50 هزار درهم خرج دارد و 30 سال زمان میبرد.
شاه هر دو شرط را قبول کرد و دستور داد به او 50 هزار درهم بدهند.
عده ای از درباریان به آن مرد گفتند «مرد حسابی، آخر تو چگونه میتوانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد دهی؟»
مرد گفت الان که 50 هزار درهم دارم و مطمئنم در عرض سی سال یا این شاه میمیرد یا من و یا این خر!
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در   
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1378
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 4214 بار
سپاس‌های دریافتی: 8330 بار

Re: داستانک (داستانهای کوتاه)

پست توسط FREE MAN »

گربه و کشیش!
راهبه کلیسا مشغول پر کندن چند مرغ بود. گربه ای آمد و یکی از مرغ ها را قاپید و فرار کرد.
راهب فریاد زد: پدر، گربه مرغ را برد.
کشیش از توی یکی از اتاق ها با صدای بلند گفت: انجیل را بیاور!
گربه تا این را شنید مرغ را انداخت و فرار کرد.
گربه های دیگر دورش جمع شدند و با افسوس پرسیدند: تو که این همه راه مرغ را آوردی چرا آنرا انداختی؟
گربه گفت: مگر نشنیدید گفت انجیل را بیاور؟
گربه ها گفتند انجیل کتاب آسمانی آنهاست به ما گربه ها چه ربطی دارد؟
گربه گفت اشتباه شما همین جاست
کشیش می خواست آیه ای پیدا کند و بگوید از این به بعد کشتن گربه ثواب است و نسل مان را از روی زمین بردارد!
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در   
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1378
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 4214 بار
سپاس‌های دریافتی: 8330 بار

Re: داستانک (داستانهای کوتاه)

پست توسط FREE MAN »

امسال زمستان سختی در راه است

پائیز بود و سرخپوست ها از رئیس جدید قبیله پرسیدند که زمستان پیش رو سرد خواهد بود یا نه. از آنجایی که رئیس جدید از نسل جامعه مدرن بود از اسرار قدیمی سرخپوست ها چیزی نیاموخته بود. او با نگاه به آسمان نمی توانست تشخیص دهد زمستان چگونه خواهد بود. بنابراین برای اینکه جانب احتیاط را رعایت کند به افراد قبیله گفت که زمستان امسال سرد خواهد بود و آنان باید هیزم جمع کنند.
چند روز بعد ايده اي به نظرش رسيد. به مركز تلفن رفت و با اداره هواشناسي تماس گرفت و پرسيد:آيا زمستان امسال سرد خواهد بود؟
كارشناس هواشناسي پاسخ داد:به نظر مي رسد اين زمستان واقعاً سرد باشد.
رئيس جديد به قبيله برگشت و به افرادش گفت كه هيزم بيشتري انبار كنند. يك هفته بعد دوباره از مركز هواشناسي پرسيد: آيا هنوز فكر مي كنيد كه زمستان سردي پيش رو داريم؟
كارشناس جواب داد:بله، زمستان خيلي سردي خواهد بود.
رئيس دوباره به قبيله برگشت و به افراد قبيله دستور داد كه هر تكه هيزمي كه مي بينند جمع كنند. هفته بعد از آن دوباره از اداره هواشناسي پرسيد:آيا شما كاملاً مطمئن هستيد كه زمستان امسال خيلي سرد خواهد بود؟
كارشناس جواب داد: قطعاً و به نظر مي رسد زمستان امسال يكي از سردترين زمستان هايي باشد كه اين منطقه به خود ديده است.
رئيس قبيله پرسيد:شما چطور مي توانيد اين قدر مطمئن باشيد؟
كارشناس هواشناسي جواب داد:چون سرخپوست ها ديوانه وار در حال جمع آوري هيزم هستند!!!!
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در   
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1378
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 4214 بار
سپاس‌های دریافتی: 8330 بار

Re: داستانک (داستانهای کوتاه)

پست توسط FREE MAN »

این هم هزارمین پست این تاپیک :razz:

حکایت ایراد پیرزن به مناره مسجد و تدبیر معمار
روایت شده است در حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی بزرگ میساختند. اما چند روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام میدادند.
پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه! کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت: چوب بیاورید! کارگر بیاورید! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فششششششااااررر...!!!
....
و مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟!
مدتی طول کشید تا پیرزن گفت: بله! درست شد!!! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت...
کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را از معمار با تجربه پرسیدند؟!
معمار گفت: اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت میکرد و شایعه پا میگرفت، این مناره تا ابد کج میماند و دیگر نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم... این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در   
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1378
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 4214 بار
سپاس‌های دریافتی: 8330 بار

Re: داستانک (داستانهای کوتاه)

پست توسط FREE MAN »

یه دنیا و اینهمه بدی
شب اول ماه رمضان ساعت 9.30 بود و هنوز افطار نکرده بودم و داشتم مسیر همیشگی و میدوییدم
وسط راه تو دل تاریکی یدونه پژو 405 زد کنار ,یه دختر ازش اوفتاد بیرون , کیفش و پرت کردن روش بعدم گازش و گرفت و رفت
دخترک هم بد و بیراه می گفت بهشون ..رفتم نزدیک ، آشنا بود یکی از دخترهای بد نام شهر نچندان بزرگمون بود
مانتوش و پیرهنش خیلی بد پاره شده بود طوری که بدنش معلوم شده بود
بهش گفتم بیا من تا خونه میرسونمت
باید یک مسیری و پیاده میرفتیم تا برسیم روبروی شهرداری تا ماشین سوار بشیم.
تو راه که میرفتیم ازش پرسیدم چرا اینطوری شدی
برام با اشک داستان بلندی تعریف کرد که خلاصش این بود :
که یک پسری و دوست داشته و پسر به خیانت خانم پی میبره و رهاش میکنه و بعد این خانم هم میزنه به فاز بی خیالی و میشه این
وقتی داستانش و تعریف می کرد من سکوت کردم ,خیلی وقته با آدم ها حرف زیادی نمیزنم
بهش نگفتم که من چقدر به دختری که دوست داشتم وفا دار بودم ولی رفت
بهش نگفتم وقتی با اون بودم به هیچ دختری نگاهم نمی کردم با این حال رفت
بهش نگفتم که دوستام بعد رفتن عشق از زندگیم وقتی دیدن خیلی غمگینم سعی کردن
تا من و با یه دختر دیگه دوست کنن اما چون ته ته قلبم هنوز به عشقم وفا دارم نتوستم...
بهش نگفتم که بهانش اصلا قانع کننده نیست..... من سکوت کردم
دربست گرفتم و رسوندم سر کوچشون اما شانس من یکی از اقایونه مسجدی که خیلی هم فعال بود من و با اون خانم دید
امشب اون اقا من و کشوند کنار و کلی نصیحتم کرد که با این دختر نرم شبگردی
بازم سکوت کردم
من با اون آقا هم خیلی فرق دارم از افراط و تفریط بدم میاد
مدتهاست خیلی حرف نمیزنم بیشتر گوش میکنم مثل صدای زمزمه باد بین درختا یا صدای جیرجیرک ها که با خدا درد دل می کنند
دلم خیلی بد گرفته
اگر آدم خوبی باشی و بلایی سرت بیاد میگن خدا داره امتحانش میکنه
اگر آدم بدی باشی و باز هم بلایی سرت بیاد میگن چوب خدا صدا نداره
نکته اصلی اینه که باید عذاب بکشی مهم نیست از چه قشری یا چطور آدمی باشی ما آفریده شدیم تا عذاب بکشیم
نمی خوام بگم خدا مهربون نیست یا ظالمه
پشت این همه سختی و زشتیه دنیا حکمته که من و آدم ها ازش سر در نمیارن
ما هنوز درگیر روز اول خلقتمونیم که چرا اساسا بدنیا اومدیم تا شاهد این همه زشتی و درد و غم باشیم واقعا چرا...
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در   
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1378
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 4214 بار
سپاس‌های دریافتی: 8330 بار

Re: داستانک (داستانهای کوتاه)

پست توسط FREE MAN »

کاره کیه ؟
قورباغه توی کلاس ورجه ورجه میکرد.
آقای افتخاری گفت : قاسم! این قورباغه را از کلاس بینداز بیرون.
قاسم گفت : آقا اجازه؟ ما از قورباغه میترسیم
آقای افتخاری گفت : ساسان! تو این قورباغه را بینداز بیرون
ساسان گفت : آقا اجازه؟ ما هم میترسیم
آقای افتخاری گفت : بچه ها! کی از قورباغه نمیترسه؟
من گفتم : آقا اجازه؟ ما نمیترسیم
آقای افتخاری گفت : کیف و کتابت را بردار و زود از کلاس برو بیرون.
گمان میکنم که محمود مرا لو داده باشد؛ وگرنه آقای افتخاری از کجا میدانست که من قورباغه را به کلاس آوردم؟!

کتاب کی بود رفت زیر میز؟
(منوچهر احترامی)
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در   
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1378
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 4214 بار
سپاس‌های دریافتی: 8330 بار

Re: داستانک (داستانهای کوتاه)

پست توسط FREE MAN »

زرنگ بازی
یه روز یه نفر میاد توی یه فروشگاه و به فروشنده میگه :
آقا من میخوام باهات سر 500 دلار شرط ببندم که میتونم از تهِ فروشگاهت با شیلنگ , آب بریزم توی این لیوانی که اینجاست ....

فروشنده میگه : باشه مشکلی نیست ...
یارو میره ته فروشگاه و شیلنگ آب رو باز میکنه و آبو میریزه به کل فروشگاه . همه جارو خیس میکنه و هیچی هم توی لیوان نمیریزه ...

فروشنده خوشحال میشه و میگه : تو باختی ... 500 دلارو رد کن بیاد .
یارو در حالی که داشت میخندید 500 دلارو داد به فروشنده ...
فروشنده گفت : چرا میخندی؟ تو الان 500 دلار باختی ...!!

یارو میگه : اونو میبینی اونور خیابون وایساده ؟
من با اون سرِ 10 هزار دلار شرط بستم که میتونم بیام توی فروشگاهت و همه جارو خیس کنم و هیچ دعوایی هم نشه ....
و حالا شرطو بردم ...
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در   
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1378
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 4214 بار
سپاس‌های دریافتی: 8330 بار

Re: داستانک (داستانهای کوتاه)

پست توسط FREE MAN »

سنگ قبر شیوانا
روزی مرد بسیار ثروتمندی که از شیوانا دل خوشی نداشت با خدمتکارانش در بیرون شهر با شیوانا و تعدادی از شاگردانش روبه رو شد.
مرد ثروتمند با حالتی پر از غرور و تکبر به شیوانا گفت :
تصمیم گرفته ام پول خودم را هدر دهم و برایت سنگ قبری گران قیمت تهیه کنم .
بگو جنس این سنگ از چه باشد و روی آن چه بنویسم تا هر کس بالای آن قبر بایستد و برای تو آرامش طلب کند شاد شود و خنده اش بگیرد!
شیوانا خنده ای کرد و پاسخ داد : سنگ قبر مرا از جنس آیینه انتخاب کن و روی آن هیچ چیز ننویس!
بگذار مردمی که بالای آن می ایستند تصویر خودشان را ببینند و اگر هم آمرزشی طلب می کنند نصیب خودشان شود.
مرد ثروتمند که حسابی جا خورده بود برای اینکه جلوی اطرافیانش کم نیاورد با تمسخر گفت :
اما همه که برای دعای آمرزش بالای سنگ قبر نمی ایستند ؟
و شیوانا با همان تبسم گرم و صمیمانه همیشگی اش گفت :
آنها آیینه ای بیش نخواهند دید.
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در   
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1378
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 4214 بار
سپاس‌های دریافتی: 8330 بار

Re: داستانک (داستانهای کوتاه)

پست توسط FREE MAN »

گزارشى از جهنم !

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
حضرت عیسى (ع ) با پیروانش سیاحت مى کرد. به دهکده اى رسید که تمام ساکنین آن در بین راه و خانه هایشان مرده بودند.
حضرت عیسى (ع ) فرمود:
- اینان به مرگ طبیعى نمرده اند، قطعا گرفتار غضب الهى شده اند، اگر غیر از این بود یکدیگر را دفن مى کردند.
پیروانش گفتند:
- اى کاش ما مى دانستیم قضیه اینان چه بوده است !
به عیسى (ع ) خطاب رسید مردگان را صدا بزن ! یک نفر از آنان تو را جواب خواهد داد.
حضرت عیسى صدا زد:
- اى اهل قریه !
یکى از آنان پاسخ داد:
- بلى ! چه مى گویى یا روح الله ؟
- حالتان چگونه است و قضیه شما چه بوده است ؟
- ما صبحگاه با کمال سلامتى و آسوده خاطر سر از خواب برداشتیم ، شبانگاهان اما همه در هاویه افتادیم !
- هاویه چیست ؟
- دریایى از آتش است که کوههاى آتش در آن موج مى زند.
- به چه جهت به این عذاب گرفتار شدید؟
- محبت دنیا و اطاعت از طاغوت ما را چنین گرفتار نمود.
- چه اندازه به دنیا علاقه داشتید؟
- مانند علاقه کودک شیرخوار به پستان مادر! هر وقت دنیا به ما روى مى آورد خوشحال مى شدیم و هرگاه روى برمى گرداند غمگین مى گشتیم .
آن گاه حضرت عیسى (ع ) مکثى کردند و سپس پرسیدند:
- تا چه حد از طاغوت اطاعت مى کردید؟
- هر چه مى گفتند اطاعت مى نمودیم .
- چرا از میان مردگان فقط تو جوابم دادى ؟
- زیرا آنان دهانشان لجام آتشین زده شده و ملائکه تندخو و سختگیرى ماءمور آنان هستند. من در میان آنان بودم ولى در رفتار از ایشان پیروى نمى کردم .
هنگامى که عذاب خداوند نازل شد، مرا نیز فرا گرفت . اکنون با یک موى کنار جهنم آویزانم ، مى ترسم در میان آتش بیفتم !
عیسى (ع ) رو به جانب پیروانش کرد و گفت :
- در زباله دان خوابیدن و نان جوین خوردن شایسته خواهد بود، اگر دین انسان سالم بماند.
berooztarinha
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در   
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1378
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 4214 بار
سپاس‌های دریافتی: 8330 بار

Re: داستانک (داستانهای کوتاه)

پست توسط FREE MAN »

شاخص اقتصادي از ديدگاه شاه عباس
مي گويند:
شاه عباس از وزير خود پرسيد: "امسال اوضاع اقتصادي كشور چگونه است؟"
وزير گفت:
"الحمدالله به گونه اي است كه تمام پينه دوزان توانستند به زيارت كعبه روند!"
شاه عباس گفت:
"نادان! اگر اوضاع مالي مردم خوب بود مي بايست كفاشان به مكه مي رفتند نه پينه‌دوزان...، چون مردم نمي توانند كفش بخرند ناچار به تعميرش مي پردازند، بررسي كن و علت آن را پيدا نما تا كار را اصلاح كنيم.
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در   
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1378
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 4214 بار
سپاس‌های دریافتی: 8330 بار

Re: داستانک (داستانهای کوتاه)

پست توسط FREE MAN »

ثروت کورش

زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی.
کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ ...
گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.
سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید.
مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند.
وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.
کوروش رو به کزروس کرد و گفت : ثروت من اینجاست.
اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در   
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 1378
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷, ۱۲:۱۰ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 4214 بار
سپاس‌های دریافتی: 8330 بار

Re: داستانک (داستانهای کوتاه)

پست توسط FREE MAN »

زیر لفظی عروس خانم!‎
از همان روز اول مراجعه به آزمایشگاه ، داماد نشان می‌داد که به قولی سر و زبان‌دار است.
در روز عقد پس از این که برای بار سوم از عروس وی درخواست وکالت کردم و خانم قندساب گفت:
عروس زیرلفظی می‌خواد، داماد شوکه شد و یواشکی خطاب با خانم‌های تور و قندگیر گفت:
بابا هماهنگی می‌کردین خب! بعد به مادرش اشاره کرد و مادر هم به سراغ کیفش رفت و حلقه‌ها را درآورد.
خانمی یواشکی گفت: اون نه ! زیر لفظی می‌خواد… مادر باز هم گشت ظاهرا چیزی پیش‌بینی نشده بود.

داماد که در منگنه قرار گرفته و همه نگاه‌ها به سمت او جلب شده بود، بلند شد و از جیب پشت شلوارش کیف پول را بیرون کشید
و با صدای غیژ مخصوص بازکردن چسب‌های اتیکتی ، کیف را باز و این ور و آن ورش را برانداز کرد. چیزی در آن یافت نشد…

داماد با حالت تاسف سرش را تکانی داد و طنازانه گفت: زیرلفظی باید کارت بکشیم دیگه!
و به یکباره جمعیتی که به او چشم دوخته بودند از شدت خنده منفجر شدند
و عروس هم پس از خنده آنها در حالی که خودش هم لبخند می‌زد گفت : بله!
در آن لحظه خیلی‌ها حرف زدن عادی خود را هم فراموش می‌کنند.
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در   
ارسال پست

بازگشت به “شعر و ادبيات”