حق با شماست . آن هايي كه كشته و شهيد شده اند ، ديگر در قيد حيات يا بين ما نيستند تا از احساس وحشنتاكي كه برايشون رخ داده است تعريف كنند. ولي فراموش نبايد كرد براي اغلب خلبانان ، در طول دوران پروازشان بار ها شرايط اظطراري خطرناكي پيش آمده است كه به لطف خداوند و همت و تلاش و تكيه بر تجارب مفيدي كه از آموزش ها كسب كرده اند ، در آخرين لحظه ها از خطر سقوط نجات پيدا كرده اند. و تجارب ارزشمندشان را در اختيار همكاران قرار داده اند.ياصداي نوارمكالمه خلبان كه در جعبه سياه هواپيما بعد از سانحه بدست مي آيد ، گوياي آخرين كلمات و حتي واكنش ها است . كه كمك بزرگي در كشف علل سانحه است .
كابين هواپيماي سي - 130 آرشيوي
اصولآ شما خلباني را نمي يابيد كه دچار شرايط اظطراري نشده باشد . ولي حفظ خونسردي و تصميمات سنجيده باعث نجات خود وسرنشينان هواپيما شده است .
البته در سوانحي چون برخورد موشك ، هواپيما به هواپيما ، برخورد با كوه ( بر اثر اشتباه ناوبري ) كه در يك صدم لحظه اتفاق مي افتد ، خلبان فرصت واكنش نمي يابد. كه اين امر از استثنا هاست.
اما به جرآت مي توان گفت يك نوع واكنش در بين تمام خلبانان مشترك است. و آن چيزي نيست جز تلاش تا آخرين ثانيه ها براي حفط سلامتي سرنشينان ، خلبان و هواپيماست . باور كنيد در طول دوران پر افتخار خدمتم ، خلبانان بي شماري را مي شناسم كه امكان نجات جان خود را داشتد ولي بخاطر آسيب نرسيدن يه هواپيما كه سرمايه ملي گشورمان ايران است ، از جان خود گذشته و تا آخرين لحظه ها به تلاش خود ادامه دادند. نمونه بارز آن بسيجي شهيد سردار بابايي است .
خب از اين واكنش همگاني مي گذرم و به شرح ديگر عكس العمل ها مي پردازم .
بعضي خلبانان بعد از تلاش هاي ضروري ، در آخرين لحظه سكوت مي كنند .... به عنوان مثال : در سانحه هوايي كه قبل از انقلاب براي يك فروند هواپيماي جت بوئينگ ۷۴۷ ( جامبو جت ) نيروي هوايي بر فراز اسپانيا رخ داد ، در نوار به جاي مانده ، ابتدا صداي گفتگوي خلبان با خدمه شنيده مي شود . در اين اثنا يك فروند هواپيماي مسافر بري ايران اير كه در همان نزديكي ها پروازمي كرد و ارتبلط راديوئي اش با برج اسپانيا قطع گرديده بود ، آنان واسطه شده و حرف هاي خلبان ايران اير را براي برج رله نموده. و مختصات لازم را به هموطن خود گزارش مي دادند.... بعد از دقايقي كمك خلبان جامبو جت مي گويد : فرامين كار نمي كند .... فرامين كار نمي كند .... خلبان شهيد كدخدا يي هواپيما را از حالت اتوماتيك بيرون مي آورد ... ولي انگار بي فايده است ...سكوتي حول انگيز حاكم بركابين است ...سكوت باز هم سكوت..... در آخرين لحظات يكي از مسثتشار هاي آمريكايي در كابين خلبان را باز مي كند ... و با آخرين جمله او كه مي گويد : ... Taht s it..و همه چیز پایان می یابد .
يك تصوير داخل كابين هواپيماي سي - 130 آرشيوي
از دیگر واکنش های مرسوم ، که معمولآ همه خلبانان بعد از آخرین تلاش های خود به زبان می آورند، ناميدن اسامي ائمه معصومين (ع) است . ائمه هايي كه بيشتر به كمك طلبيده مي شوند ، ياابولفضل
يا حسين و يا زهرا است . در سانحه غمناك سقوط هواپيماي سي-۱۳۰ كه در شهرك توحيد واقع در سه راه آذري رخ داد ، آخرين جمله خلبان شهيدش يا حسين (ع) بود .
اما بد نيست از آخرين واكنش هاي خلبانان كشور هاي غربي هم بدانيد . آن ها معمولآ به دو گروه عمده تقسيم مي شوند . گروهي كه از اعتقادات مذهبي بر خوردارند ، نام حضرت عيسي مسيح (س) را به زبان مي آورند . و دسته ديگر در چنين مواقعي ، كلمات زننده رايج را بيان مي كنند!!
اما واكنش كساني كه دچار شرايط اظطراري سخت گشته و به خواست خداوند زنده مانده اند ، و با تلاش و حفظ خونسردي قادر به كنترل اوضاع شده اند ، روايت هاي گوناگوني از واقعه دارند . اما آن چه در ميان اين قشر مشترك است ، عبور سريع زندگي گذشته خود ، از جلوي ديدگانشان است . برخي هم بيان ميدارند كه در اين مواقع ، جهره عزيز ترين اشخاص به مقابل ديدگانشان آمده است .
عده كمي هم گفته اند ، در يك لحظه چگونگي مراسم سوگواري ، تدفين و برخورد نزديكانشان را تجسم كرده اند .
در پايان يكي از اتفاقاتي كه براي خود من به وقوع پيوست را بيان مي كنم :
سال ها پيش ، در يك شب طوفاني از بندر چاه بهار به سوي تهران پرواز داشتيم .رعد و برق شديدي از بيرون ديده مي شد . هواپيماي غول پيكر سي-۱۳۰ همچون پر كاهي در آسمان متلاطم ، بالا و پائين مي رفت و كنترل آن سخت مي نمود . به قول عوام مدام گرفتار چاه هاي هوايي مي شديم . در فضاي بالاي منطقه انارك كه كوه هاي سر به فلك كشيده اي دارد و در تمام فصل سال پرواز بر فراز آن توآم با لرزش است ، به نا گاه در پي تكان خيلي شديدي فرامين هواپيما تقريبآ قفل كرد . و همانند يك تكه سنگ به سوي زمين با شتاب و سرعت فراوان روان گشت . بيرون مطلقآ ديده نمي شد . تنها عقربه هاي ارتفاع سنج به سرعت در حال كم شدن بود ......۲۴۰۰۰ پا.... ۲۳۰۰۰ هزار پا ....۲۰۰۰۰ پا ....۱۵۰۰۰ پا... تلاش براي كنترل بي فايده بود . ديگر يقين پيدا كردم كه تا چند لحطه ديگر به زمين خواهيم خورد .
تصويري از لاشه يك هواپيماي سقوط كرده - آرشيوي
خوب به خاطر دارم در آن لحظه چهره دخترم بهاره كه تازه راه رفتن را آموخته بود ، به مقابل چشمانم آمد . در آن هنگام به اين مي انديشيدم كه بعد از سقوط آتش مي گيريم..با خود فكر مي كردم كه چكار كنم كه بعد از مرگم ، خانواده ام بدانند من در اين لحظه آخر به ياد دخترخردسالم بودم؟ ناگهان فكري به مغزم خطور كرد ..... كفش هاي قرمز رنگي را كه كف آن جغجغه داشت و تازه به بازار آمده بود ،از ساك پروازم كه كنار دستم قرار داشت را بر داشتم ..... به آرامي زيپ لباس پروازم را كمي پائين كشيدم .....و كفش هاي دخترم را روي قلبم نهادم .... با خود گفتم ، حتمآ با ديدن ان روي قلبم خواهند فهميد من در آخرين لحطه ياد بهاره بودم ... ( باور كنيد اكنون كه اين سطور را مي نويسم با گذشت سال ها اشكم سرازير شده است ... كليد هاي كي برد را نمي بينم ... ) ... در همين اثنا ناگهان خود به خود هواپيما به وضعيت طبيعي برگشت . و ما بعد از ساعاتي به تهران رسيديم .
با احترام و تشكر : سید صابر افشارزاده[img]oldpilot.ir/2007/07/post_8.php[/img]