اصل مطلب از دكتر بهزادي است كه در روزنامه اقتصادي آسيا چاپ شده است:
زندگينامهي برداران «خيامي»
در سال 1303 خورشيدي در خانواده سيد علي اكبر خيامي، مرد روحاني مشهدي، كه هميشه شال سبزي به سر ميبست پسري به دنيا آمد كه نامش را احمد گذاشتند. سيد علي اكبر از هفت سالگي احمد را به مدرسه فرستاد به اين اميد كه درس بخواند و طبق سنت آن روزگار، كارمند دولت و حقوق بگير شود امّا احمد عاشق كارهاي صنعتي به خصوص سر و كلّه زدن با اتومبيل بود. همين كه از مدرسه بيرون ميآمد يك لُنگ ميگرفت و به شست و شوي اتومبيلهاي كوچه خيابانها ميپرداخت و با به دست آوردن پول از اين راه به بودجه خانواده كمك ميكرد. كمي كه بزرگتر شد چند آچار و پيچ و مهره و گاز انبر خريد و در كوچه، خيابانها تعميرهاي ساده اتومبيل را هم انجام ميداد. بعضيها ادعا ميكردند لنگي را كه احمد خيامي در نوجواني با آن به شستشوي اتومبيل ميپرداخت در خانه مجلل سه و هفت هزار متري اش واقع در انتهاي زعفرانيه به چشم ديدهاند كه در اتاقش آويزان كرده و به آن افتخار ميكرد. امّا ديگران ادعا ميكنند چنين لنگي وجود نداشته است. امّا خاطره اتومبيل شوييهاي نوجواني هميشه در ذهن خيامي زنده بود و او همواره با افتخار ميگفت كه در سرماي زمستان مشهد گاه آن قدر روي اتومبيلها كار ميكرد كه دستهايش ترك ميخورد و او ناچار ميشد پيه داغ كرده روي آن بريزد تا زخم آن التيام پيدا كند. مردان خود ساخته از اين خاطرهها زياد دارند و احمد خيامي مردي خود ساخته و خاكي بود.
زندگينامه محمود خيامي از زبان خودش:
من فرزند حاج سيد علي اكبر خيامي و در دي ماه 1308به دنيا آمدام. مرا محمود نام نهادند. از دوران كودكي خاطرهاي ندارم در سال 1314 شوروي، امريكا ، انگلستان بدون مجوز قانوني ايران را اشغال كردند و سربازان روسي كنترل شهر مشهد را به دست داشتند. پدرم تجارت حمل و نقل داشت و شورويها كليه كاميونها پدرم را براي محصولات خود از دستش خارج و محل كاميونها را مصادره كردند. ايام به سختي ميگذشت با اتمام جنگ پس از مدتي روسها مشهد را ترك و از كاميونهاي پدرم خبري نبود ليك محل كاميونهارا آزاد گذاشتند و محل مذكور را پدرم تبديل به تعميرگاه نمود و من كه در دبيرستان شاهرضا مشهد درس ميخواندم محمود خيامي براي راهاندازي تعمير گاه مشغول كار شدم و شبها براي ادامه تحصيل در مدرسه رازي تحصيل ميكردم. در سال 1328 عازم تهران شدم و به اتفاق برادرم ايران ناسيونال را تاسيس و اجازه ساخت اتوبوس و بعداً اجازه ساخت اتومبيل سواري را از دولت دريافت كرديم. در سال 1979 عازم اروپا و مجدداً مشغول فعاليت تجاري و افتتاح نمايندگي مرسدس بنز در لندن شدم كه امروز تعداد نمايندگيها در انگلستان و امريكا به هفت دستگاه رسيده است. با خداي محمّد عهد كردم كه درآمد اين دستگاهها را براي فرهنگ وطنم صرف نمايم. من افتخار خادمي علي بن موسي الرضا را دارم و اوست كه هميشه پشتيبان من در سختترين شرايط ميباشد.
احمد كارش را در رشته اتومبيل با عشق و پشتكار شروع كرد. روزي كه در خردسالي نخستين دوچرخهاش را تهيه كرد همه عشق و علاقهاش آن بود كه يك موتورسيكلت را جانشين آن كند. وقتي توانست يك موتورسيكلت كهنه را به صورت نقد و اقساط خريداري كند چشمش به اتومبيلهاي معدودي بود كه در آن سالهاي بعد از شهريور 1320 و اشغال كشور به وسيله منافقين از خيابانهاي مشهد عبور ميكردند. در آن زمان اتومبيل يك وسيله اشرافي محسوب ميشد و قيمت آن بسيار گران بود. احمد نميتوانست با پولي كه از حمل مسافر با موتور سيكلت يا كرايهدادن آن به نوجوانان به دست ميآورد اتومبيلي خريداري كند. امّا به زودي توانست با شستشوي اتومبيل در خيابانهاي مشهد و تعمير اتومبيلهايي كه در كنار خيابانها از حركت باز ميماندند با موتور اتومبيل آشنا شود و بعدها تا روزي كه توانست نخستين اتومبيل عمرش را تهيه كند در گاراژهاي مشهد به كار تعمير اتومبيل بپردازد. عشق احمد خيامي به اتومبيل آنقدر زياد بود كه سالهاي بعد كه در كارخانهاش پانزده هزار كارگر و كارمند كار ميكردند و توليد سالانه پيكان به يكصد و پنجاه هزار رسيد هر وقت اتومبيل خودش يا نزديكانش عيب و ايراد پيدا ميكرد در مقابل چشم كارگران و رانندهها كتش را ميكند، آستينهايش را بالا ميزد و مشغول تعمير اتومبيل ميشد و الحق اين كارفرماي بزرگ صنايع اتومبيلسازي كشور از هر مكانيسين متخصصي بهتر از عهده كار بر ميآمد. او عاشق اين ماشين چهار چرخ موسوم به اتومبيل بود و برايش هيچ لذّتي بالاتر از زماني نبود كه با پيچ و مهرههاي آن كار ميكرد. در گفتگويي كه چندي قبل با يك مهندس ساختمان كه دوست و همشهري و خويشاوند احمد خيامي بود در باره پشتكار او داشتم. ميگفت : «گاهي كه در زمستان قرار ميگذاشتيم ساعت شش يا هفت صبح سر ساختمانهاي نيمه تمام كارخانه ايران ناسيونال در جادّه كرج برويم، او ساعت چهار يا پنج صبح به در خانه من ميآمد. وقتي ميگفتم در اين ساعت روز هوا تاريك است و نميشود كاري انجام داد، باز روزهاي بعد در همين ساعت ميآمد و در سرماي سرد زمستان يكي، دو ساعت در داخل اتومبيل منتظر ميماند تا وقت حركت فرا رسد» او در تابستان نوعي ديگر عمل ميكرد. در گرماي سوزان تير و مرداد همين كه ميديد كارگرهاي ساختماني دچار عطش هستند سوار اتومبيل ميشد به سرعت به كرج ميرفت و قالبهاي يخ و نوشابه ميخريد. البته اين مربوط به اوايل كارش بود كه هنوز كارخانه وسايل و امكانات زياد نداشت اينها نمونههايي از عشق و پشتكار احمد خيامي بود. امّا آيا براي موفقيت همين دو عامل كافي است؟ بسياري هستند كساني كه عشق و علاقه را با پشتكار به حدّ كمال دارند امّا موفق نميشوند. پس عوامل ديگري هم لازم است كه از جمله آنها بايد از شانس و ارتباطات ياد كرد. يكي از شانسهاي زندگي احمد خيامي آن بود كه در حين كارش به عنوان راننده و تعمير كار با فريدون سودآور نماينده فروش اتومبيلها و اتوبوسهاي مرسدس بنز و همچنين سازنده كاميونهاي خاور آشنا شد. عشق و علاقه و پشتكار و ابتكار احمد خيامي سبب شد كه سودآور كه مردي موفق و ثروتمند و مشهور بود و به عنوان داماد حاج حسين آقا ملك با مقامات بالا ارتباط داشت، احمد خيامي كارگر را به عنوان يك دوست و همكار پذيرفت و تا زماني كه خود احمد خيامي به صورت يك كارفرماي موفق در آمد از او حمايت و به افرادي چون اردشير زاهدي معرفي كرد. مردان خود ساخته در طول عمر خود دست به كارهاي متعدد ميزنند و نا كام ميمانند اما ناگهان در ميان آن همه كار يكي با موفقيت همراه ميشود و با آن به هدف ميرسند. احمد بعد از مدّتها ماشينشويي، كرايهدادن دوچرخه و موتورسيكلت، آوردن اتومبيل از تهران به مشهد و كار در تعمير گاه خيام مشهد به اين نتيجه رسيد كه در زادگاهش بيش از اين امكان ترقي برايش وجود ندارد. گاراژ و تعمير گاهش را به برادر كوچكترش محمود سپرد و در آستانه سي سالگي عازم تهران شد. در آن زمان در تهران كساني بودند كه اتاق اتوبوس ميساختند. مانند: اتوبوس شمس العماره، اتوبوس ايران پيما. اينها شاسي اتوبوس را از خارج وارد ميكردند و با چوب و آهن و ارّه و چكش براي آن اتاق ميساختند و از قضا خوب هم ميساختند. نام بعضي از اين اتوبوسها كاديلاكي بود. به سبب آن كه قسمت عقب اتوبوس را به شكل عقب اتومبيل كاديلاك كه در آن زمان خيلي معروف بود در ميآوردند و همچنين اتوبوسهايي بودند كه به بادماغ و بيدماغ معروف بودند. احمد شيفته كار اين صنعتگران با ذوق شده بود، كساني كه صنايع دستي را جايگزين يك كار كاملاً صنعتي كرده بودند. آرزو داشت خودش هم دست به چنين كاري بزند امّا اين كار پول لازم داشت و احمد پول نداشت. پس تصميم گرفت كاري بكند كه احتياج به سرمايه بسيار زياد نداشته باشد. احمد خيامي طي مدّتي كه براي رساندن اتومبيلهاي ماركهاي مختلف از تهران به مشهد و همچنين زماني كه در تعميرگاهش در مشهد روي اتومبيلهاي مختلف كار كرده بود متوجه شد كه وقتي موتور اتومبيلي خراب ميشود اولين كار يك تعميركار آن است كه قطعه معيوب را با يك قطعه سالم عوض كند. فروشندگان قطعات يدكي كه از آن موضوع اطّلاع دارند آن قطعات را چند برابر ارزش واقعي ميفروشند، صاحبان اتومبيلها و تعميركاران هم كه ميدانند كه تا وقتي آن قطعه عوض نشود اتومبيل به صورت يك دستگاه بيمصرف در ميآيد آن قطعه را به هر قيمت كه عرضه كنند، ميخرند. احمد كه سرمايه اندكش اجازه نميداد اتاق اتوبوس بسازد و يا يك تعميرگاه مجهّز در تهران تأسيس كند، تصميم گرفت، يك مغازه كوچك فروش قطعات و لوازم يدكي اتومبيل افتتاح كند. از يكي از آشنايان به نام آقاي نيكبخت يك مغازه كوچك در خيابان اكباتان اجاره كرد يك تابلو بزرگ با عنوان فروشگاه تضامني برادران خيامي بالاي آن زد و به فروش قطعات يدكي اتومبيل پرداخت. احمد خيامي بعدها درباره آن تابلوي تضامني و عنوان كمي عجيب آن گفت: «به غير از برادران نمازي و برادران كاشانچي و فريدون سود آور كه قبلاً با آنها كار كرده بودم و به من اعتماد داشتند بقيه نمايندههاي اتومبيل حاضر نميشدند جنس نسيه بدهند. تهران آن زمان نمايشگاه انواع اتومبيلهاي كشورهاي مختلف بود. من براي آن كه خريداران را به سوي مغازه جلب كنم ناچار بودم قطعات و لوازم همه اتومبيلها را بفروشم. انتخاب عنوان شركت تضامني برادران خيامي به كارم اهميّت ميداد هم به عنوان شركت تضامني به فروشندهها نشان ميدادم كه شركت فقط در حد سهام مسؤول بدهي هايش نيست و آنها ميتوانند براي وصول مطالبات خود از ساير داراييهاي برادران خيامي هم اقدام كنند.» خوشبختانه فروشندههاي قطعات يدكي ماركهاي مختلف اتومبيل هرگز براي وصول مطالبات خود ناچار به اقدام نشدند. كار شركت تضامني برادران خيامي خيلي زود و خيلي زياد گرفت به طوري كه يكي يكي مغازههاي اطراف و اتاقهاي طبقات بالاي ساختمان را اول اجاره و بعد خريداري كرد. از يك مهندس آرشيتكت خواست با آهنبندي و تغيير دكوراسيون طبقه اول را تبديل به يك فروشگاه بزرگ و طبقات بالا را تبديل به آپارتمانهاي دفتري بكند. رونق كار فروشگاه آنقدر زياد بود كه او تعدادي كارمند، ويزيتور و فروشنده استخدام كرد. اين فروشگاه بعدها به نام «پي.ال.پي» به صورت يكي از بزرگترين قطعات يدكي اتومبيل در ايران در آمد درآمدش آن قدر زياد بود كه احمد ميتوانست تا آخر عمر در ناز و نعمت زندگي كند امّا هدف احمد خيامي اين نبود او آرزوهاي دور و دراز داشت.
درآمد احمد خيامي از فروش قطعات يدكي اتومبيل در فروشگاه خيابان اكباتان زياد بود با گرفتن نمايندگي لاستيك كنيتانتال، باتري دنا و بعضي قطعات ديگر از خارج زيادتر شد به طوري كه تصميم گرفت به آرزوي ديرينهاش در مورد ساختن اتاق اتوبوس جامه عمل بپوشاند. قطعه زميني در جاده كرج بين جاده مخصوص و اتوبان كرج به قيمت متري يك تومان خريد، يك سالن بزرگ در آنجا ساخت و وسايل كار ساخت اتاق اتوبوس را در آنجا نصب كرد. شكل اين سالن شبيه پروانه بود به اين سبب اسم آن را سالن شاپركي گذاشتند -كارگران قديمي ايران ناسيونال حتماً اين بنا را كه نخستين بنا در زمين كارخانه بود به خاطر ميآورند-آنگاه از فريدون سودآور نماينده مرسدس بنز در ايران شاسي اتوبوسهاي مرسدس بنز را ميگرفت و روي آنها اتاق ميساخت. اين كار تا اينجا تازگي نداشت. در آن زمان در تهران عده زيادي به ساختن اتاقهاي اتوبوس اشتغال داشتند. و الحق اتاقهاي قشنگي هم ميساختند. اتاقهايي كه در ظاهر با اتاقهاي ساخت خارج فرق نداشت، پس احمد تصميم گرفت براي جلب خريدار دست به ابتكارهايي بزند. احمد خيامي طي مدتي كه اتومبيلهاي مختلف را از تهران به مشهد ميبرد. در بازگشت همين مسير را به وسيله اتوبوس طي ميكرد اغلب مشاهده ميكرد كودكان خردسال يا مردان و زنان سالخورده يا بيماران با خواهش و التماس از راننده تقاضا ميكنند: آقا… بي زحمت چند دقيقه نگهداريد… و راننده با غر و لند نگه ميداشت و مسافر شرمزده زير يك درخت يا پشت يك ديوار خودش را سبك ميكرد. ايران كشور وسيعي است فاصله بين شهرهاي بزرگ بسيار زياد است در آن زمان آباديها بسيار دور از هم بودند و اين گرفتاري مسافران همه خطوط اتوبوسراني كشور بود. بعدها كه احمد به هواپيما نگاه ميكرد با خود ميانديشيد مسافران آنها در موارد اضطراري چه ميكنند. حتماً به خلبان نمي گويند: «آقا لطفاً يك گوشه نگه داريد…» هواپيماها براي اين كارها هم مجهّز شدهاند. پس چرا او در اتوبوس اين كار را نكند؟ بعد از كمي فكر در قسمت انتهايي اتوبوسها يك دستشويي و توالت كوچك درست كرد. اين كار مثل تخم مرغ كريستف كلمب ساده بود امّا يكي بايد فكرش را ميكرد. احمد اين فكر را كرد و با همين فكر خريداران اتوبوس او چند برابر شد. اين كار به شركتهاي مسافربري دليلي براي تبليغ و جلب مشتري ميداد. وقتي اتاقسازهاي ديگر از اين كار او تقليد ميكردند احمد يك قدم ديگر برداشت و در گوشهاي از اتوبوس يك يخچال نصب كرد تا مسافران در سفرهاي طولاني از نوشابه خنك استفاده كنند و بعدها به همان نسبت كه كارش رونق پيدا ميكرد قدمهاي ديگري بر ميداشت. به جاي به كارگيري چكش و ارّه معمولي، وسايل برقي و ماشين به كار ميبرد. چند متخصص اتاقسازي از آلمان آورد. به جاي رنگكردن اتوبوس با قلم مو اتاق رنگ درست كرد. در اين اتاق، اتوبوس وارد ميشد و رنگپاشهاي برقي همه جايش را به طور مساوي رنگ ميكردند در كنار سالن شاپركي يك سالن براي ساخت صندليهاي راحت مخصوص اتوبوس ساخت تا مسافراني كه چندين ساعت روي صندلي مينشينند احساس ناراحتي نكنند. اين كارگاه صندليسازي بعدها الهام بخش او در ساختن نخستين كارخانه بزرگ مبلسازي ايران به نام «مبليران» شد. در ميان مردان خودساخته هستند، كساني كه وقتي از زندگي سخت به مراحل بالا رسيدند اعتقاد پيدا ميكنند حال كه خودشان سختي كشيدند تا به رفاه رسيدند ديگران نيز به نوبه خود بايد چنين مراحلي را بگذرانند. احمد خيامي از اين گروه نبود عقيده داشت تا حدي كه برايش امكان دارد بايد از فشار وسختي زندگي ديگران كم كند. او ميدانست نخستين آرزوي هر كارگر و كارمند ايراني داشتن يك سرپناه و نجات از خانه به دوشي است. به اين سبب همين كه كارش در فروشگاههاي قطعات يدكي خيابان اكباتان و كارگاه ساخت اتاق اتوبوس جاده كرج رونق پيدا كرد به فكر ساختن خانه براي كارگران و كارمندانش افتاد. زميني در اراضي نيروي هوايي در شرق تهران خريد. از يك مهندس دوست و همكارش خواست در آنجا براي كارگران و كارمندانش خانهسازي كند. در آن تاريخ يعني اواخر دهه سي و اوايل دهه چهل خورشيدي در ايران سابقه نداشت يك كارفرما در بخش خصوصي براي كاركنانش خانه بسازد. به اين سبب اين مجتمع مسكوني كه به 16 دستگاه معروف شد در ميان مردم و كارگران و حتي كارفرمايان چنان شهرتي براي احمد خيامي به وجود آمورد و اعتبار او را ميان هم صنفانش چنان بالا برد كه يك تشكيلات عظيم روابط عمومي هم نمي توانست از عهده اين كار برآيد در مورد ناهار نيز كارشناسان خارجي عقيده داشتند كه غذاي كارگران بايد مختصر يعني به صورت ساندويج باشد تا كارگران زود بخورند و مشغول كار شوند. احمد خيامي با اين نظر مخالف بود، او ميگفت: «كارگر ايراني در خانه غذاي كامل و پركالري نمي خورد. در كارخانه بايد يك وعده غذاي گرم و پرانرژي به او بدهيم. به همين خاطر يك رستوران مجهز براي پختن غذاي سنتي ايراني ساخته شد» يك روز محمود خيامي مشاهده كرد يكي از كارگران در گوشه اي از حياط كارخانه مشغول خوردن نان و پنير و انگور است. از او پرسيد چرا در رستوران كارخانه غذا نميخورد كارگر جواب داد: غذاي كارخانه 12 ريال است اما نان، پنير و انگور 6 ريال تمام ميشود من 6 ريال صرفهجويي ميكنم وچيزي براي خانواده ميخرم. محمود پس از مشورت با برادر دستور داد كه بعد از آن ناهار كارگران در كارخانه مجاني باشد. ما ايرانيها سنت خوبي داريم كه اميدواريم آن را در نسلهاي آينده نيز هم چنان حفظ كنيم و آن گرامي شمردن خانواده است. احمد كه در اين زمان مراحل اوليه موفقيت را پيموده بود به فكر خانوادهاش افتاد. از پدر و مادرش خواست نزد او به تهران بروند، امّا آنها حاضر نشدند مشهد را ترك كنند. احمد در حد امكان براي آنها زندگي راحتي در مشهد فراهم ساخت. برادر كوچكترش مسعود كم سن و سال بود و به تحصيل اشتغال داشت. از محمود كه پنج سال از او كوچكتر بود خواست گاراژ و تعميرگاه مشهد را برچيند و خودش به اتفاق بعضي از كارگران كه به نظرش متعهد و متخصص و قابل اعتماد هستند به تهران برود. احمد براي آينده نقشههاي بسياري در سر داشت كه برادرش محمود ميتوانست در پيادهكردن آن برنامهها مدد كارش باشد. محمود خيامي پس از مدّتي كوتاه با همه كارهاي فروشگاه قطعات يدكي اتومبيل و كارگاه ساخت اتاقهاي اتوبوس آشنايي پيدا كرد و فروشندهها و خريداران را شناخت. احمد وقتي ديد او به كارها تسلط پيدا كرده تصميم گرفت تشكيلاتش را به برادر كوچكترش بسپارد و به مسافرت دور دنيا برود. او اين سفر را از دو نظر لازم داشت؛ يكي آنكه كارخانههاي بزرگ اتومبيل سازي جهان را از نزديك ببيند و از طرز كارشان آگاه شود و ديگر آنكه از ميان آن همه مدلهاي گوناگون يك اتومبيل سواري مناسب را براي مونتاژ در ايران انتخاب كند. در اين سفر دو نفر از دوستان و همراهان احمد خيامي او را همراهي ميكردند. اول به ايتاليا رفت، كارخانههاي اتومبيل سازي فيات و لانچيا توجه او را جلب كرد به خصوص مجذوب عظمت كارخانه فيات و تنوع توليداتش شد. فيات در ايران نماينده داشت. برادران كاشانچي (علي و حسن كاشانچي) فيات 1100 را در ايران مونتاژ ميكردند اما كليه قطعات اين اتومبيل در ايتاليا ساخته و در ايران به هم وصل ميشد و چون احمد خيامي مدتي نمايندگي فيات را در مشهد داشت و بردران كاشانچي به او خيلي كمك كرده بودن فكر ميكرد به راحتي بتواند با آنها سر مونتاژ فيات در ايران كنار بيايد. به خصوص آن كه آنها تا اين زمان هنوز به وارد كردن «پرس»هاي مورد نياز كارخانه براي ساختن تنه اتومبيل و قطعات لازم براي مونتاژ اقدام نكرده بودند و دولت هم به آنها فشار وارد ميكرد كه وضع كارخانه را مشخص كنند. احمد خيامي از ايتاليا به اسپانيا رفت. در آن زمان كارخانه اتومبيلسازي فورد آمريكا در اسپانيا اتومبيلهاي كوچكي به نام «فييستا» توليد ميكرد كه اسپانياييها به آن اتومبيل هزار و يك شب لغب داده بودند علّت اين نامگذاري آن بود كه گفته ميشد كه اين كارخانه در هزار و يك روز ساخته شده است. خيامي اين اتومبيل را هم پسنديد و آن را در اولويت قرار داد. خيامي از اسپانيا راهي آلمان، فرانسه، انگلستان، سوئد و آمريكا شد. او از كارخانههاي اتومبيل سازي فولكس واگن، مرسدس بنز، دكا، پژو، سيتروئن، رنو و كارخانه روتس سازنده اتومبيلهاي هيلمن، آرو، آونجر و جاگوار بازديد كرد و بيش از همه مجذوب فولكس واگن و مرسدس بنز شد. يكي از دوستان و همكاران احمد خيامي كه در اين سفر او را همراهي ميكرد ميگفت : «احمد از اين سفر تجربيات فراواني اندوخت او كه تا اين زمان فقط در شهرهاي مشهد و تهران اقامت كرده و تعميرگاهها و كارگاههاي اين دو شهر را ديده بود. از مشاهده كارخانههاي بزرگ اتومبيلسازي اروپا و آمريكا با دهها و صدها هزار كارگر و كارمند چنان به هيجان آمده بود كه دائم در حال برنامهريزي بود كه در ايران يك كارخانه اتومبيلسازي بزرگ تأسيس كند» در بازگشت به ايران اطرافيان خيامي انتظار داشتند اعلام كند كه قصد مونتاژ فيات يا فييستا يا ولوو يا يك اتومبيل آلماني يا فرانسوي را دارد اما وي ميخواست اتومبيل «آرو» از محصولات كارخانه اتومبيلسازي «روتس» انگلستان را مونتاژ كند. «روتس» در آن زمان يك كارخانه اتومبيلسازي ورشكسته بود و خيامي در بازديد از آن كارخانه به توليدات آن از همه كمتر امتياز داده بود. يكي از دوستان نزديك خيامي تعريف ميكرد وقتي ان خبر را شنيدم گفتم : — مگر خودت نگفتي «روتس» يك كارخانه ورشكسته است پس اين انتخاب چه معني دارد؟ او در حالي كه در قيافهاش اثري از اندوه ديده ميشود جواب داد: — در زندگي انسان هميشه مختار نيست هر كاري را كه ميخواهد انجام بدهد. بعد بلافاصله اعتماد به نفس خودش را بدست آورد و گفت به زودي خواهي ديد من اين مدل ورشكسته را به يكي از معتبرترين اتومبيلهاي جهان تبديل ميكنم.
اولين كار احمد خيامي بعد از انتخاب اتومبيل انگليسي آرو براي مونتاژ تأسيس يك شركت بود. شركت نام و سرمايه ميخواست. نامي كه او براي كارخانه اتومبيلسازي اش انتخاب كرد ايران ناسيونال بود كه امروز به ايران خودرو تغيير نام داده است و با آرم يا علامت گردونهاي باستاني كه به وسيله اسب كشيده ميشد. امروزه شايد كمتر كسي بداند چرا خيامي اين نام را براي كارخانه اتومبيل سازياش انتخاب كرده. يكي از همكاران سابق او در اين باره چنين گفت «بعد از شهريور 1320 و اشغال كشور به وسيله متفقين و آزادي فعاليت سياسي، جوانان هم به سياست علاقه پيدا كردند، امّا بيشتر آنها به ويژه روشنفكران و افراد وابسته به طبقات محروم جامعه به عضويت حزب توده در آمدند. حزب توده يك حزب دست چپي متمايل به سياستهاي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي بود. امّا احمد خيامي با آن كه از طبقات پايين جامعه بود و در جواني محروميتها كشيده بود تمايلات ملي گرايانه داشت. به اين سبب در شعبه مشهد حزب «ايران» نامنويسي كرد و در تمام سالهاي بعد از شهريور 1320 تا بيست و هشت مرداد 1332 كه فعاليت احزاب آزاد بود در آن حزب فعاليت ميكرد و چون جواني ورزشكار بود و بارها ميشد او را در صف اول مبارزه بين احزاب و زد و خورد گروههاي مختلف سياسي ديد. حزب ايران يك حزب كوچك ملّي بود كه رهبران و اعضاي آن طرفدار دكتر محد مصدق بودند و وقتي نهضت ملي كردن صنعت نفت آغاز شد همگي به عضويت جبهه ملي در آمدند و در حقيقت ستون اصلي جبهه ملي را تشكيل دادند. بعد از 28 مرداد 1332 بسياري از اعضاي حزب ايران گرفتار، محكوم و زنداني شدند امّا احمد مشكلي پيدا نكرد او در زمان جواني گمنام بود كه بين مشهد و تهران فعاليت ميكرد. بعد از 28 مرداد به كلي از سياست كنارهگيري كرد امّا تمايلات ملي گرايانه خودش را از دست نداد به اين سبب وقتي براي كارخانه به دنبال اسم ميگشت نام ايران ناسيونال را انتخاب كرد، ايران به سبب تمايل به حزب ايران و ناسيو نال يا ملي به سبب عضويتش در جبهه ملّي» در مورد اتومبيل هم او نام آرو را نپسنديد و تصميم گرفت براي آن مارك اتومبيل كارخانه روتس يك نام ايراني انتخاب كند. كلمه آرو در فارسي به معني «تير»، «خدنگ» و «پيكان» آمده. او در ميان اين كلمات پيكان را پسنديد. با خواندن اين نام انسان كمتر به ياد تير و خدنگ و نيزه ميافتد به خصوص كه امروز شخص تا نام پيكان را ميشنود يك اتومبيل در نظرش مجسم ميشود.
كارخانه ايران ناسيونال روز 12 مهرماه 1341 با سرمايهاي در حدود 10 ميليون تومان و با هدف مونتاژ و توليد انواع خودرو در خيابان اكباتان تهران متولد شد و از 28 اسفندماه 1342 با توليد اتوبوس شروع به كار كرد. موسسان اوليه اين كارخانه آقايان حاج علي اكبر خيامي ، احمد خيامي، محمود خيامي و خانمها مرضيه خيامي و زهرا سيدي رشتي بودند درسال 1345 قراردادي بين شركت ايران خودرو و تالبوت در مورد مونتاژ و ساخت خودروي پيكان كه نام انگليسي آن هيلمن بود منعقد شد و به طور رسمي با وارد شدن قطعات از تالبوت انگلستان كه در آن روزگار زيرمجموعه شركت كرايسلر آمريكا بود توليد پيكان در ارديبهشت سال 1346 با ظرفيت 60 هزار دستگاه و با حضور مقامات كشورى آغاز شد، اين تيراژ به تدريج به 120 هزار دستگاه رسيد.
در پائيز سال ۱۳۴۶ حسين دانشور از مقامات دربار رژيم شاهنشاهي، از خبرنگاران دعوت كرد تا در مجموعه ايران ناسيونال در جاده كرج به تماشاى اولين اتومبيل ساخت ايران بروند.او در حالي كه خودرو پيكان را به همه نشان مى داد اعلام كرد كه به زودى كارگران اين كارخانه بهترين اتومبيلها را سوار خواهند شد. در سال 1353 خط توليد وانت شكل گرفت، در 27 مهرماه 1353 نيز كارخانه ريختهگري و موتورسازي داير شد تا نسبت به ساخت شش قسمت از موتور پيكان 1600 اقدام كند. شايد دانستن اين مطلب جالب است كه توليد پيكان پس از يك دهه توليد در انگلستان، در ايران شروع شد. محبوبترين مكانهايي كه بعد از ايران اين خودرو در آن توليد يا فروخته شده است را ميتوان انگلستان و استراليا دانست.
مدلهاي اوليه پيكان در انگلستان داراي حجم موتور 1725 سيسي بود، در سالهاي بعد يعني سال 1969 مدل دولوكس پيكان كه در ايران نيز بسيار مشهور است ساخته شد. بهترين مدل پيكان كه در ايران معروف به پيكان اونجر است نيز در سال 1975 ساخته شد؛ تالبوت در آن زمان موتور پرتحرك فورد را بر روي پيكان گذاشته بود. پيكان تا قبل از انقلاب در بيش از شش مدل توليد شد كه پيكان استيشن، دولوكس، كار، جوانان برخي از مدلهاي قبل از انقلاب پيكان است.
در روزهاى آغازين كارخانه ايران ناسيونال، با توليد روزانه ۱۰ دستگاه اتومبيل سوارى و ۷ دستگاه اتوبوس و كاميون كار خود را شروع كرد. شايد هيچ كس تصور نمى كرد كه اين كارخانه در برابر توليد فراوان رقباى خارجى دوام آورد و در حالى كه توليد سالانه خودروسازان اروپايى و آمريكايى به چند ميليون مىرسد، اين محصول نوپا كه از محصولات يك شركت ورشكسته در انگلستان است بتواند در ميان ايرانيان جا باز كند و روزهاى شكوفايى را آغاز كند، اما اينگونه شد. پيكان خيلى زودتر از آنچه تصور مىشد، به ميان مردم آمد و شد خودرو محبوب آنها. مردم ايران سوار پيكان شدند و تاريخ اين خودرو آغاز شد. درست ۷ سال بعد اين كارخانه در گزارشى با اعلام سرمايه خود شگفتى همگان را برانگيخت. در سال ۱۳۵۳ كارخانه طى گزارشى از وضع كار و سرمايه اعلام كرد كه سرمايهاش به ۵۷۹ ميليون و ۱۲۵ هزار دلار رسيده. شايد اين اندازه توجه مردم به اين خودرو اعجابانگيز باشد، اما گويا ماجرا همان بود كه احمد خيامى بعد از سفر پرماجرايش به كشورهاى غربى گفت و اينك با گذشت بيش از 35 سال از زمان تأسيس آن شركت ايران خودرو بزرگترين شركت خودروسازي كشور ميباشد كه به طور متوسط 65 تا 70 درصد توليد خودرو داخل كشور را به طور دائم به خود اختصاص داده است . شركت ايران خودرو با توليد 111111 دستگاه خودرو سواري و وانت در سال 1376 ركورد توليد سي سالهي خود را شكست و علاوه بر آن موفق شد به ميزان قابل توجهي كميت و كيفيت محصولات خود را افزايش دهد.
برنامه بعدي احمد و محمود خيامي تاسيس كارخانهاي در خراسان يا زنجان بود. انتخاب خراسان به سبب علاقه اين دو برادر به زادگاهشان بود، اما زنجان را به اين علت انتخاب كردند كه اولا در مسير جاده ترانزيتي بود و ميتوانست قطعات اتومبيل را بستهبندي شده به آن جا بياورند و مونتاژ كنند. از آن گذشته احمد خيامي با ذوافقاريها و خانواده افشار دوستي داشت و در مورد واگذاري زمين و عرضه نيروي انساني وعدههايي به خيامي داده بودند اما فقط همين نبود. برادران خيامي در كنار مونتاژ اتومبيل سواري، اتوبوس، مينيبوس و آمبولانس يكي پس از ديگري موسسات بهداشتي و فرهنگي تازه افتتاح ميكردند. براي آنكه به فعاليتهاي اين دو برادر پي ببريم نام بعضي از كارخانهها و موسساتشان را در اينجا ميآوريم:
1- كارخانه لاستيك سازي بريجستون ايران
2- شركت پيستونسازي ايران
3- كارخانه پولي رنگ (توليدكننده رنگ اتومبيل)
4- كارخانجات رضا در مشهد براي توليد سپر و رينگ اتومبيل (قطعات اتومبيل حال حاضر)
5- كارخانه جوش اكسيژن در مشهد با سهم 25 درصدي ايران ناسيونال
6- كارخانه ايدم در تبريز براي توليد موتور
7- كارخانه فنرسازي در جاده كرج
8- كارخانه توليد شن ريختهگري
9- كارخانه توليد موتور اتومبيل براي توليد قسمتهايي از سيلندر و رينگ و پيستون اتومبيل
10- هنرستان مدرسه صنعتي ايران ناسيونال براي تربيت تكنسين در جاده قديم كرج
11- هنرستان بزرگ صنعتي مشهد
12- بيمارستان بزرگ در مشهد كه نيمه كاره ماند.
13-مركز مبارزه با سرطان در خيابان كوهسنگي مشهد
14- احداث 12 باب واحد آموزشي در 12 شهر از استانهاي خراسان توسط محمود خيامي
15-احداث 8 باب واحد آموزشي در شهر مشهد به نام امام هشتم توسط محمود خيامي
16- شروع احداث 110 واحد آموزشي روستايي به نام محموديه در خراسان
در اواخر سال 1351، زماني كه همه جا صبحت از موفقيتهاي برادران خيامي بود يك خبر باعث حيرت محافل اقتصادي شد. خبر اين بود : «برادران خيامي بعد از سالها همكاري، از هم جدا شدند» . اما آنچه اين خبر را عيجيبتر ميكرد آن بود كه كارخانجات اتومبيلسازي پيكان، اتوبوسسازي، مرسدس بنز به احمد برادر بزرگتر كه موسس اين تشكيلات عظيم بود نرسيد بلكه سهم محمود برادر كوچكتر شد. احمد خيامي نيز با پولي كه از ايران ناسيونال برايش مانده بود، ابتدا تعداد زيادي از سهام بيمه آسيا را خريد و سپس يك كارخانه مبلسازي به نام مبليران تاسيس كرد. او بعد از آن فروشگاههاي زنجيرهاي به نامهاي فردوسي، كوروش(قدس كنوني) و فروشگاههايي در تهران و مشهد تاسيس كرد. محمود خيامي هم كه حالا صاحب اختيار مطلق ايران ناسيونال شده بود توانست كار را توسعه دهد. اولين بيلان رسمي كه بعد از جدايي دو برادر در بهار 1354 منتشر شد حاكي از موفقيتهاي كم نظير ايران ناسيونال بود و نشان ميداد كه به صورت بزرگترين كارخانه صنعتي كشور در آمده است. به موجب آمارها، فروش توليدات ايران ناسيونال در سال 1353 به 9/1 ميليارد تومان رسيد و دارايياش متجاوز از يك ميليارد تومان بود. اين دارايي براي كارخانهاي كه 7 سال قبل با سرمايهاي بين 10 تا 40 ميليون تومان آن هم به صورت زمين و ماشينآلات تاسيس شده بود يك معجزه به حساب ميآمد. فقط مالياتي كه كارخانه به دولت پرداخته بود، 9/25 ميليون تومان بود. فعاليت محمود خيامي به اين حد محدود نميشود. او مبلغ هنگفتي براي ساختن اتومبيل برقي سرمايهگذاري كرده بود و مشغول مذاكره با كارخانه مرسدس بنز آلمان براي مونتاژ مرسدس بنز 170 هم بود. علاوه بر اينها تلاش ميكرد براي صادرات پيكان و اتوبوس مرسدس بنز بازارهايي در اروپاي شرقي و كشورهاي همسايه پيدا كند. صادرات اين اتومبيلها و اتوبوسها با وجود آن همه سر وصداها مقرون به صرفه نبود، چون قطعات آنها را با ارز معتبر وارد ميكردند و بعد از مونتاژ در داخل كشور در مقابل ارز نامعتبر شوروي و اروپاي شرقي يا معامله پاياپاي با كالاهاي نامرغوب كشورهاي سوسياليستي صادر ميكردند. به همين سبب بعد از مدتي به عنوان آن كه كارخانه جوابگوي تقاضاهاي داخلي نيست جلو صادرات اتومبيل و اتوبوس گرفته شد اما فعاليت ايران ناسيونال در زمينههاي ديگري ادامه يافت.
احمد و محمود خيامي هر دو پركار و سختكوش بودند. در نظر احمد بين كارفرما و كارگران تفاوتي وجود نداشت. محمود هم بدون ترديد يكي از پركارترين افراد در تشكيلات ايران ناسيونال بود. او اغلب روزها قبل از كاركنان و كارگران ميآمد و بيشتر روزها بعد از كارگران و كارمندان ميرفت. هر دو برادر به شدت مذهبي بودند با اين تفاوت كه احمد اهل تساهل و تسامح بود، اما محمود همه اصول و فروع دين را به جا ميآورد. احمد در ساختن مساجد كمك ميكرد، محمود در شمال خانهاش، زميني را به ساختن حسينيه اختصاص داده بود كه در تمام روزهاي مذهبي و اغلب جمعهها مراسمي در آنجا برپا ميشد كه اهل محل و بعضي از رجال شركت ميكردند. احمد و محمود خيامي هر دو اهل عرفان و درويش مسلك بودند و با وجود داشتن آن همه ثروت و شهرت متواضع و خاكي بودند. هر دو در كارهاي خير پيشقدم بودند. محمود هنوز براي ساختن مدرسه از انگلستان به مشهد پول ميفرستد. در آغاز ارتباط احمد با مقامات دولتي سبب ميشد كه مشكلات كارخانه زودتر حل شود. در آن ايام محمود بيشتر به كارهاي داخلي ميپرداخت اما از سال 1352 كه صاحب اختيار كارخانه شد نوبت ايجاد رابطه به او رسيد. چيزي كه باعث تعجب ميباشد، اين است كه هر دو برادر اهل مطالعه و شيفته ادبيات بودند. دكتر ايراني در سفري كه به انگلستان سفر كرد يك دوره شش جلدي تاريخ ادبيات اثر دكتر ذبيح ا… صفا براي محمود خيامي سوغات ميبرد. محمود با ديدن كتاب ميگويد «من آن را خواندهام . درباره بعضي از مطالب آن نظرياتي دارم كه مايلم روشن شود» همچنين محمود خيامي نامهاي به دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن مينويسد و آمادگي خويش را براي كمك به بنياد تحقيق و توسعه فردوسي و شاهنامه اعلام ميكند.
محمود خيامي از بازيكنان قديمي تيم شاهين بود. علاقه محمود به فوتبال آن قدر بود كه همه مسابقات فوتبال كشور و مسابقات مهم تيمهاي خارجي را پيگيري ميكرد. كارخانه اتومبيلسازي روتس (سازنده اتومبيل پيكان) كه از اين علاقه آگاه بود هر وقت مسابقه مهمي بين تيمهاي معروف برگزار ميشد براي او بليت هواپيما، بليت جايگاه مخصوص مسابقه و رزواسيون هتل ميفرستاد و محمود خيامي يكي و دو روز به سفر ميرفت و مسابقات را از نزديك تماشا ميكرد. عده اي از دوستان و همكاران محمود خيامي كه عشق و علاقه او را به فوتبال ديدند او را تشويق كردند كه ايران ناسيونال هم يك تيم فوتبال تاسيس كند. فريدون معاونيان، مهندس معمار صاحب نام كه از آغاز با خياميها همكاري داشت و قسمت اعظم كارخانههاي ايران ناسيونال و كارخانههاي جنبي را در تهران، مشهد و اصفهان ساخته در اين باره ميگويد «ما به محمود خيامي گفتيم بيشتر باشگاههاي فوتبال معروف اروپا متعلق به كارخانههاي اتومبيلسازي هستند. مانند: يونتوس، فيات ، روتس ، فولكس واگن و…. محمود كه به فوتبال علاقه زيادي داشت پيشنهاد را پذيرفت و ايران ناسيونال باشگاه اقبال را كه به وسيله صنعتكاران و تاجيك قهرمانان سابق تاسيس شده بود، خريداري كرد و به توسعه آن پرداخت و به اين ترتيب تيم پيكان به وجود آمد» اما موفيقت پيكان كه حتي زماني قهرمان كشور شده بود وقتي به اوج رسيد كه ستارهاي تيم شاهين بعد از انحلال آن تيم صاحب نام به پيكان پيوستند.
احمد خيامي بعد از انقلاب به تورنتو ميرود. او سپس براي معالجه سرطان خود عازم لوسآنجلس ميشود. او قصد داشت كارخانهاي در مشهد تاسيس كند. در اين زمان با وجود رسيدن به هفتاد سالگي و ضعف جسمي ناشي از بيماري با شور و نشاط جواني كار ميكرد. احمد خيامي در اين زمان در يك آپارتمان كوچك دو اتاقه در لس آنجلس زندگي ميكرد كه با خانه سي و هفت هزار متري و درياچه و جزيره اش در تهران قابل مقايسه نبود. يكي از دوستانش كه چند روز قبل از مرگش با او ديدار كرده بود درباره اين ديدار ميگفت: «شنيده بودم ريهاش كار نميكند، كبدش كار نمي كند، دچار سيروزي كبدي شده و ريههايش حالت اسفنجي پيدا كرده. ظاهرش هم با آن صورت تكيده، چشمهاي گود افتاده و جسم ضعيف از پيشرفت بيماري خبر ميدهد. اما بر خلاف جسم ضعيف روحيهاش قوي بود. در اين حال او شروع به يادآوري خاطرات گذشته كرد، ايامي كه روزها به ماشينشويي ميپرداخت و شبها بزرگترين آروزيش آن بود كه به سينما برود اما چون پول خريدن بليت را نداشت هر بار به نوعي خودش را به سالن سينما ميرساند. گاهي پنهاني از در خروجي به داخل سالن ميرفت و گاهي هم بليت ميخريد . يك بار كه موفق نشده بليت بخرد به بليت فروش ميگويد كه مادرش سخت بيمار است و به او گفتهاند دكترش به اين سينما آمده اگر او را بر بالين مادر نبرد ممكن است مادرش بميرد. بليتفروش دلش به رحم آمده و او را به اين بهانه به سالن ميرود و فيلم را تا آخر تماشا ميكند» احمد چند روز بعد شب ميخوابد و ديگر بلند نميشود. مراسم خاكسپاري احمد خيامي در مموريال پارك ، گورستان ايست وود لس آنجلس در حضور چند تن از دوستان و خويشاوندانش برگزار شد. خبر درگذشت او خيلي زود به ايران ميرسد، كارگران كارخانه ايران خودرو و كارخانههاي ديگر و فروشگاههاي قدس مراسم متعددي به تلافي مراسم ساده امريكا به ياد او برپا ميكنند. عدهاي از كارگران تازه اين موسسات كه اين همه تجليل را نمي پسنديدند به عنوان آنكه او يك سرمايهدار طاغوتي بود تصميم گرفتند مراسم را به هم بزنند. يكي از كاركنان قديمي ايران ناسيونال با بيان جمله اي از يك نويسنده آنها را آرام كرد. او گفت «هيچ كس به مرده حسادت نمي كند به خصوص اگر مانند ما كارش را با كارگري شروع كرده و مانند هر كارگري ساده وغريبانه به خاك سپرده شده باشد»
محمود نيز اكنون در انگليس زندگي ميكند. وي در تيرماه 1382 در همايش بزرگ صنعت ومعدن خراسان به عنوان پيشكسوت نمونه صنعت معرفي شد. ايشان در حال حاضر سرپرست هيات امناي دانشنامه ايرانيكا در شهر نيويورك بر عهده دارد و در نيوجرسي نمايندگي فروش بنز را دارد.
*** خدا وكيلي كدوم يك از اين ثروتمندهاي اين زمانه از اين كارا مي كنند ؟؟؟؟ ***
[External Link Removed for Guests]
داستان زندگي بنيان گذار ايران ناسيونال و ماشين پيكان در ايران
مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, RAHVAR, Mohsen1001, شوراي نظارت
-
- پست: 228
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶, ۹:۳۴ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 120 بار
- سپاسهای دریافتی: 326 بار
- پست: 3322
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۲, ۱۱:۴۰ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 4691 بار
- سپاسهای دریافتی: 6981 بار
Re: داستان زندگي بنيان گذار ايران ناسيونال و ماشين پيكان در
سلام و ضمن تشکر از مطلب مفیدتتان ، اما باید یک نکته را متذکر شوم :
صرف ثروتمند و سرمایه دار بودن نشانه بد بودن مردم نیست . یک عده فکر می کنند هرکس ثروتمند است حتما با کلاهبرداری یا پا گذاشتن روی حق و حقوق دیگران به این ثروت رسیده است . اما می توان ثروتمند بود و در عین حال انسانی شریف و نیکوکار هم باشی ، کما اینکه از حاتم طایی بسیار به نیکی یاد می شود که در زمان خودش ثرتمندترین فرد عرب بود و چنان در بخشش و نیکوکاری دست و دلباز که چندین بار تمام ثروتش را بخشید و با همت خود و یاری خداوند بار دیگر ثروتمند شد .
اما اینکه فقط نکات روشن زندگی افراد را بیان کنیم اما از بیان نقاط تاریکشان خودداری نماییم ، جز اینکه هدفش ایجاد شک و شبهه بین جوانان باشد ، چه هدف دیگری دارد؟!
برادران خیامی رابطه بسیار گرم و پیچیده ایی با دربار داشتند و جزو ارشدهای فراماسونری در ایران هم محسوب می شدند و بعد از فرار از ایران هم به لطف روابطی که پیشتر با دولت های غربی داشتند توانستند به زندگی مرفه خود ادامه داده و حتی از دست این دولت ها نشان افتخار دریافت نمایند . آنهایی هم که در ایران از آنها تجلیل کرده یا می کنند یا واقعاً فقط هدفشان تجلیل از نیکوکاری شان است ، یا قصد و غرضی دارند که به وجه تاریک قضیه نمی پردازند .
در همین تخت فولاد اصفهان سرمایه داران و تجار بزرگی از دوره قاجار و پهلوی مدفون می باشند که مردم به نیکی از آنها یاد می کنند و برخی حتی بخاطر عدم تمکین از دستورات دربار تنبیه شدند مثل برادران همدانیان .
صرف ثروتمند و سرمایه دار بودن نشانه بد بودن مردم نیست . یک عده فکر می کنند هرکس ثروتمند است حتما با کلاهبرداری یا پا گذاشتن روی حق و حقوق دیگران به این ثروت رسیده است . اما می توان ثروتمند بود و در عین حال انسانی شریف و نیکوکار هم باشی ، کما اینکه از حاتم طایی بسیار به نیکی یاد می شود که در زمان خودش ثرتمندترین فرد عرب بود و چنان در بخشش و نیکوکاری دست و دلباز که چندین بار تمام ثروتش را بخشید و با همت خود و یاری خداوند بار دیگر ثروتمند شد .
اما اینکه فقط نکات روشن زندگی افراد را بیان کنیم اما از بیان نقاط تاریکشان خودداری نماییم ، جز اینکه هدفش ایجاد شک و شبهه بین جوانان باشد ، چه هدف دیگری دارد؟!
برادران خیامی رابطه بسیار گرم و پیچیده ایی با دربار داشتند و جزو ارشدهای فراماسونری در ایران هم محسوب می شدند و بعد از فرار از ایران هم به لطف روابطی که پیشتر با دولت های غربی داشتند توانستند به زندگی مرفه خود ادامه داده و حتی از دست این دولت ها نشان افتخار دریافت نمایند . آنهایی هم که در ایران از آنها تجلیل کرده یا می کنند یا واقعاً فقط هدفشان تجلیل از نیکوکاری شان است ، یا قصد و غرضی دارند که به وجه تاریک قضیه نمی پردازند .
در همین تخت فولاد اصفهان سرمایه داران و تجار بزرگی از دوره قاجار و پهلوی مدفون می باشند که مردم به نیکی از آنها یاد می کنند و برخی حتی بخاطر عدم تمکین از دستورات دربار تنبیه شدند مثل برادران همدانیان .
شادی روح پدرم و همه درگذشتگان
صلوات
صلوات
-
- پست: 228
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶, ۹:۳۴ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 120 بار
- سپاسهای دریافتی: 326 بار
Re: داستان زندگي بنيان گذار ايران ناسيونال و ماشين پيكان در
bamn نوشته شده: سلام و ضمن تشکر از مطلب مفیدتتان ، اما باید یک نکته را متذکر شوم :
صرف ثروتمند و سرمایه دار بودن نشانه بد بودن مردم نیست . یک عده فکر می کنند هرکس ثروتمند است حتما با کلاهبرداری یا پا گذاشتن روی حق و حقوق دیگران به این ثروت رسیده است . اما می توان ثروتمند بود و در عین حال انسانی شریف و نیکوکار هم باشی ، کما اینکه از حاتم طایی بسیار به نیکی یاد می شود که در زمان خودش ثرتمندترین فرد عرب بود و چنان در بخشش و نیکوکاری دست و دلباز که چندین بار تمام ثروتش را بخشید و با همت خود و یاری خداوند بار دیگر ثروتمند شد .
اما اینکه فقط نکات روشن زندگی افراد را بیان کنیم اما از بیان نقاط تاریکشان خودداری نماییم ، جز اینکه هدفش ایجاد شک و شبهه بین جوانان باشد ، چه هدف دیگری دارد؟!
برادران خیامی رابطه بسیار گرم و پیچیده ایی با دربار داشتند و جزو ارشدهای فراماسونری در ایران هم محسوب می شدند و بعد از فرار از ایران هم به لطف روابطی که پیشتر با دولت های غربی داشتند توانستند به زندگی مرفه خود ادامه داده و حتی از دست این دولت ها نشان افتخار دریافت نمایند . آنهایی هم که در ایران از آنها تجلیل کرده یا می کنند یا واقعاً فقط هدفشان تجلیل از نیکوکاری شان است ، یا قصد و غرضی دارند که به وجه تاریک قضیه نمی پردازند .
در همین تخت فولاد اصفهان سرمایه داران و تجار بزرگی از دوره قاجار و پهلوی مدفون می باشند که مردم به نیکی از آنها یاد می کنند و برخی حتی بخاطر عدم تمکین از دستورات دربار تنبیه شدند مثل برادران همدانیان .
من نمی گویم خوب بوده اند یا بد
امممما
اقای عزیز مگر هر کس رابطه اش با پهلویها وان رژیم خوب بود جان مال وناموسش حلاله این چه استدلالیه؟؟؟؟
این ارتباط پیچیده را شما از کجا کشف کردید؟
نشان گرفتن از حکومت مخلوع و بدرد نخور جرمه؟ مگر شما بمملکتی خدمت کردید وشاه اون مملکت بشما هدیه داده مشکلش چیه؟
من به مردمم خدمت نکنم چون شاهش ظالمه؟و چون بمن جایزه می ده؟
مرجع نکات تاریک قضیه کجاست ؟کی می تونه قضاوت کنه ؟
مرد می خواهد بار عذاب اخرت را بخره و بصرف قضاوتهای یک عده بگوید فلان ادم درسته یا غلطیه
- پست: 3322
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۲, ۱۱:۴۰ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 4691 بار
- سپاسهای دریافتی: 6981 بار
Re: داستان زندگي بنيان گذار ايران ناسيونال و ماشين پيكان در
عزیز ، بنده قضاوت نمی کنم ، بلکه به قضاوت کسانی اعتماد دارم که 40 سال قبل علیه ظلم و فساد آن رژیم قیام کردند و در سایه حمایت اکثریت مطلق مردم پیروز شدند .
شما هم بهتر است قضاوت را به همان ها بسپارید که در آن روزگار آن دوران را لمس کردند و کاری به اراجیفی که این روزها برای تطهیر رژیم پهلوی و چهره های فاسدش مطرح می شود نداشته باشید . مثلاً همین چند روز اخیر عده ایی در فضای مجازی می نویسند " غلامرضا نیک پی " شهردار تهران در دوره پهلوی بعد از پیروزی انقلاب به جرم اینکه نتوانسته بود برای آلودگی و ترافیک تهران کاری بکند اعدام شد ، در حالی که نیک پی یکی از فاسدترین و رشوه خوارترین چهره های رژیم سابق بود که حتی خود شاه هم در آخرین ماه های قبل از پیروزی انقلاب برای ساکت کردن مردم او را همراه هویدا و نصیری و چند نفر دیگر زندانی کرد!
البته شما اطمینان داشته باشید که بنده منتقد جدی عملکرد مدیریت خودروسازان ایران بعد از انقلاب هم هستم . قیمت های نجومی ، محصولات بی کیفیت ، منتاژ خودروهای بنجل فرانسوی ، و عدم انتقادپذیری در برابر اعتراضات ، بخش های مهم این انتقادات هستند .
اما اینکه آیا انقلابیون حق مصادره اموال این فرد و سایر وابستگان به دربار را داشته اند یا نه ، یک بحث حقوقی و فقهی است که مطمئناً فقیه بزرگی مثل حضرت امام خمینی (ره) خیلی بیشتر از بنده و شما به آن تسلط داشته است .
و نکته دیگر اینکه مصادره اموال وابستگان رژیم سابق در همه انقلابات و تحولات سیاسی تاریخ جهان اتفاق افتاده است و منحصر به ایران نمی باشد . حتی آمریکایی ها هم بعد اشغال ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم تمامی صنایع بزرگ خصوصی ژاپن را مصادره و ملی اعلام کردند و افرادی مثل کونوسوکی ماتسوشیتا (مالک برندهای ناسیونال و پاناسونیک) که کار و کسبشان را از صفر و بدون هیچ گونه حمایت مستقیم دولت و دربار توسعه داده بودند مجبور شدند چندین سال دوندگی کنند تا بخشی از حق و حقوقشان را باز پس گیرند .
شما هم بهتر است قضاوت را به همان ها بسپارید که در آن روزگار آن دوران را لمس کردند و کاری به اراجیفی که این روزها برای تطهیر رژیم پهلوی و چهره های فاسدش مطرح می شود نداشته باشید . مثلاً همین چند روز اخیر عده ایی در فضای مجازی می نویسند " غلامرضا نیک پی " شهردار تهران در دوره پهلوی بعد از پیروزی انقلاب به جرم اینکه نتوانسته بود برای آلودگی و ترافیک تهران کاری بکند اعدام شد ، در حالی که نیک پی یکی از فاسدترین و رشوه خوارترین چهره های رژیم سابق بود که حتی خود شاه هم در آخرین ماه های قبل از پیروزی انقلاب برای ساکت کردن مردم او را همراه هویدا و نصیری و چند نفر دیگر زندانی کرد!
البته شما اطمینان داشته باشید که بنده منتقد جدی عملکرد مدیریت خودروسازان ایران بعد از انقلاب هم هستم . قیمت های نجومی ، محصولات بی کیفیت ، منتاژ خودروهای بنجل فرانسوی ، و عدم انتقادپذیری در برابر اعتراضات ، بخش های مهم این انتقادات هستند .
اما اینکه آیا انقلابیون حق مصادره اموال این فرد و سایر وابستگان به دربار را داشته اند یا نه ، یک بحث حقوقی و فقهی است که مطمئناً فقیه بزرگی مثل حضرت امام خمینی (ره) خیلی بیشتر از بنده و شما به آن تسلط داشته است .
و نکته دیگر اینکه مصادره اموال وابستگان رژیم سابق در همه انقلابات و تحولات سیاسی تاریخ جهان اتفاق افتاده است و منحصر به ایران نمی باشد . حتی آمریکایی ها هم بعد اشغال ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم تمامی صنایع بزرگ خصوصی ژاپن را مصادره و ملی اعلام کردند و افرادی مثل کونوسوکی ماتسوشیتا (مالک برندهای ناسیونال و پاناسونیک) که کار و کسبشان را از صفر و بدون هیچ گونه حمایت مستقیم دولت و دربار توسعه داده بودند مجبور شدند چندین سال دوندگی کنند تا بخشی از حق و حقوقشان را باز پس گیرند .
شادی روح پدرم و همه درگذشتگان
صلوات
صلوات
-
- پست: 228
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶, ۹:۳۴ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 120 بار
- سپاسهای دریافتی: 326 بار
Re: داستان زندگي بنيان گذار ايران ناسيونال و ماشين پيكان در
bamn نوشته شده: عزیز ، بنده قضاوت نمی کنم ، بلکه به قضاوت کسانی اعتماد دارم که 40 سال قبل علیه ظلم و فساد آن رژیم قیام کردند و در سایه حمایت اکثریت مطلق مردم پیروز شدند .
شما هم بهتر است قضاوت را به همان ها بسپارید که در آن روزگار آن دوران را لمس کردند و کاری به اراجیفی که این روزها برای تطهیر رژیم پهلوی و چهره های فاسدش مطرح می شود نداشته باشید . مثلاً همین چند روز اخیر عده ایی در فضای مجازی می نویسند " غلامرضا نیک پی " شهردار تهران در دوره پهلوی بعد از پیروزی انقلاب به جرم اینکه نتوانسته بود برای آلودگی و ترافیک تهران کاری بکند اعدام شد ، در حالی که نیک پی یکی از فاسدترین و رشوه خوارترین چهره های رژیم سابق بود که حتی خود شاه هم در آخرین ماه های قبل از پیروزی انقلاب برای ساکت کردن مردم او را همراه هویدا و نصیری و چند نفر دیگر زندانی کرد!
البته شما اطمینان داشته باشید که بنده منتقد جدی عملکرد مدیریت خودروسازان ایران بعد از انقلاب هم هستم . قیمت های نجومی ، محصولات بی کیفیت ، منتاژ خودروهای بنجل فرانسوی ، و عدم انتقادپذیری در برابر اعتراضات ، بخش های مهم این انتقادات هستند .
اما اینکه آیا انقلابیون حق مصادره اموال این فرد و سایر وابستگان به دربار را داشته اند یا نه ، یک بحث حقوقی و فقهی است که مطمئناً فقیه بزرگی مثل حضرت امام خمینی (ره) خیلی بیشتر از بنده و شما به آن تسلط داشته است .
و نکته دیگر اینکه مصادره اموال وابستگان رژیم سابق در همه انقلابات و تحولات سیاسی تاریخ جهان اتفاق افتاده است و منحصر به ایران نمی باشد . حتی آمریکایی ها هم بعد اشغال ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم تمامی صنایع بزرگ خصوصی ژاپن را مصادره و ملی اعلام کردند و افرادی مثل کونوسوکی ماتسوشیتا (مالک برندهای ناسیونال و پاناسونیک) که کار و کسبشان را از صفر و بدون هیچ گونه حمایت مستقیم دولت و دربار توسعه داده بودند مجبور شدند چندین سال دوندگی کنند تا بخشی از حق و حقوقشان را باز پس گیرند .
اقای بزرگوار اون کسانی که شما می گوئید امام معصوم نیستند و احتمال خطا کردن دارند لذا نمی توان گفت صد در صد درست عمل کردن و حقیر هیچ موقع جهنم و بهشتمو دست هر کس نمی دهم.
اما راجع بفساد پهلوی انچه عیان بوده ماهم قبول داریم خانه های فساد و غیره وغیره اما دوست عزیز مصادره اموال خون ریختن شوخی نیست ریال بریالش حساب کتاب داره قطره قطره خون باید جواب داد شما هم که رضایت می دهید شریک هستید بخونهایی که ای بسا ناحق ریخته شده
می گوییدامام نظارت داشته به این مصادرهها خودش بشما گفته که من نظارت داشتم شما اصلا از کجا می دانید که قضایا این مصادرههارا به امام گفته اند ممکنه پنهان کرده باشند از ایشان
واما نکته بعد اینکه گفتید ایشان فقیهی بوده تشخیص داده بمصادره اموال وابستگان بدربار بعد از اینکه اثبات کردید این تهمت را بروید از فقهای دیگر هم بپرسید مگر کسی فقیه شد معصومه دیگر اشتباه نداره ممکنه ایشان اشتباه کرده یعنی بعد از ایشان دیگر فقیهی پیدا نمی شه اما اینکه حقیر می توانم بایشان اشکال کنم بعد از اینکه این موضوع شخصیه لحاظ دیگری داره اون هم اینه که اقای عزیز این بحث در مصداقه و مرجع تقلید حکم کلی می کنه وکاری با مصداق نداره یعنی می گه ربا حرامه شما باید تشخیص بدهی مثلا فلان قرض ربویه یا نه
اما غلطهایی که در ملل دیگر کرده مجوز نمی شود ما هم راه انها رابریم
دوست گرامی این صحبتهایی که گفتم جهت مناظره و غیره نبود من از هرچی سیاست و مباحث سیاسی هست بیزارم فقط دوست گرامی خودمون بی جهت جهنمی نکنیم همیشه از خداوند عزیز بخواهیم هدایتمون کنه که شاید در اشتباه باشیم
پيامبراكرم (صلّي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايند:
من قتل عصفورا بغير حقّ سأله اللَّه عنه يوم القيامه؛
هر كه گنجشكى را بناحق بكشد خدا روز قيامت از وى باز خواست كند. حالا چه برسد به یک انسان
خود دانید
- پست: 3322
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۲, ۱۱:۴۰ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 4691 بار
- سپاسهای دریافتی: 6981 بار
Re: داستان زندگي بنيان گذار ايران ناسيونال و ماشين پيكان در
سلام مجدد .
دوست عزیز ، اینطور نمی شود که مردم علیه ظلم و ستم یک نظام فاسد (فاسد در همه زمینه ها نه فقط فساد اخلاقی) دست به انقلاب بزنند اما عاملان و مسببان و مجریان این فساد مجازات نشوند ، و اموالی که از راه های نامشروع کسب نموده اند مصادره نگردد .
بنده نمی گویم آنها معصوم هستند . امام خمینی (ره) هم معصوم نبود . می گویم به قضاوتشان اعتماد دارم چون آنها براساس دیده هایشان قضاوت کرده اند و ما براساس شنیده هایمان قضاوت می کنیم .
با منطقی که شما دارید فکر نمی کنم پیرو هیچ مرجع تقلیدی باشید و از آنهایی هستید که فقط تفسیر شخصی خودتان را از اسلام قبول دارید . و با این منطق بحث کردن با شما توسط بنده بی سواد فایده ایی ندارد . وسلام .
دوست عزیز ، اینطور نمی شود که مردم علیه ظلم و ستم یک نظام فاسد (فاسد در همه زمینه ها نه فقط فساد اخلاقی) دست به انقلاب بزنند اما عاملان و مسببان و مجریان این فساد مجازات نشوند ، و اموالی که از راه های نامشروع کسب نموده اند مصادره نگردد .
بنده نمی گویم آنها معصوم هستند . امام خمینی (ره) هم معصوم نبود . می گویم به قضاوتشان اعتماد دارم چون آنها براساس دیده هایشان قضاوت کرده اند و ما براساس شنیده هایمان قضاوت می کنیم .
با منطقی که شما دارید فکر نمی کنم پیرو هیچ مرجع تقلیدی باشید و از آنهایی هستید که فقط تفسیر شخصی خودتان را از اسلام قبول دارید . و با این منطق بحث کردن با شما توسط بنده بی سواد فایده ایی ندارد . وسلام .
شادی روح پدرم و همه درگذشتگان
صلوات
صلوات
-
- پست: 228
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶, ۹:۳۴ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 120 بار
- سپاسهای دریافتی: 326 بار
Re: داستان زندگي بنيان گذار ايران ناسيونال و ماشين پيكان در
bamn نوشته شده: سلام مجدد .
دوست عزیز ، اینطور نمی شود که مردم علیه ظلم و ستم یک نظام فاسد (فاسد در همه زمینه ها نه فقط فساد اخلاقی) دست به انقلاب بزنند اما عاملان و مسببان و مجریان این فساد مجازات نشوند ، و اموالی که از راه های نامشروع کسب نموده اند مصادره نگردد .
بنده نمی گویم آنها معصوم هستند . امام خمینی (ره) هم معصوم نبود . می گویم به قضاوتشان اعتماد دارم چون آنها براساس دیده هایشان قضاوت کرده اند و ما براساس شنیده هایمان قضاوت می کنیم .
با منطقی که شما دارید فکر نمی کنم پیرو هیچ مرجع تقلیدی باشید و از آنهایی هستید که فقط تفسیر شخصی خودتان را از اسلام قبول دارید . و با این منطق بحث کردن با شما توسط بنده بی سواد فایده ایی ندارد . وسلام .
سلام علیکم
دوست گرامی قصد ناراحت کردن شما را نداشتم اگر دلخور شدید حلالم کنید

حقیر هم مانند شما بعضی از مراجعو قبول دارم.اما خب بهر حال اختلاف در مبانی اجتناب ناپذیره
انشاالله در بندگی خداوند رحمان موفق باشید