ماجرای عجیب یک سقوط!!!!!!!!

جديدترين اخبار مربوط به هوانوردي نظامي و غيرنظامي را در اين بخش بخوانيد

مدیران انجمن: شوراي نظارت, مديران هوافضا

ارسال پست
Major II
Major II
نمایه کاربر
پست: 341
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵, ۳:۳۰ ب.ظ
محل اقامت: ايران-اصفهان-کوچه بعدي
سپاس‌های دریافتی: 43 بار
تماس:

ماجرای عجیب یک سقوط!!!!!!!!

پست توسط Marshal »

این خاطره از خلبان محمود خرم دل خلبان دوم هواپیمای هرکولوس ۱۳۰در این وبلاگ درج شده است.

معرفی:متولد سال ۱۳۳۱ هستند.در سال ۱۳۵۳ دیپلم ریاضی را از ددبیرستان دار الفنون تهران اخز نموده اند.سپس وارد دانشکده ی خلبانی نیروی هوایی شده اند.یک سال و شش ماه در ایران دوره ی
نظامی و زبان دیده اند.پس از آن در آمریکا ادامه به تحصیل داده اند.

تو ضیحی مختصر:بیشتر پرواز های vipرا به من ميىاىنى تا انجام بدهم.پس از آن سانحه من دیگر تا مدت یک سال و نیم پرواز نمیکردم.زیرا از نظر جسمانی در شرایط بسیار بدی بودم.پس از آن حادثه مرا
برای تدریس در دانشکده ی خلبانی در اصفهان انتخاب کردند.

تصویر

در مورد سانحه c130:هفتم مهر ماه سال ۱۳۳۰ بود ما در پایگاه مهر آباد بودیم .ساعت ۹ صبح خبر دادند که یک پرواز تهران-بوشهر و برگست داریم.برای انجام چک پروازی رفتیم وهمه چیز عالی بود و هرکولس قبراق و سر پا به نظر می رسید.پس از بازرسی ما در حال استارت زدن بودیم که از برج خبر دادند که استارت نزنید چون قرار است چند نفر از اشخاص مهم را با این هواپیما به اهواز انتقال دهید.به همین دلیل پرواز هواپیما تا عصر به تعویق افتاد.گروه پنج نفره شامل رییس مالی سپاه همراهانش و یک پیک سیاسی بود که باید در بوشهر پیاده میشد.مسیر اصفهان-شیراز-بوشهر را پیمودیم.در فرود گاه بوشهر پیک را پیاده کردیم و همین که ازباند بوشهر بلند شدیم از برج به ما اطلاع دادند که چون وضعیت اهواز قرمز است به شیراز برگردید.ما نیز مسیرمان را عوض کردیم و در حال فرود بر روی فرودگاه شیراز بودیم که دوباره از برج تماس گرفتند و گفتند که باید بر گردید به اهواز پروازتان عملیاتی استما نیز اطا عت امر کردیم و به سوی اهواز رفتیم و حدود ساعت ۱۹به اهواز رسیدیم.به برجاعلام کردیم که برای نشستن چند لحظه چراغ های باند را روشن کنند.نشستیم.دور زدیم و هواپیما را یه سوی قسمت سوخت رسان رساندیم.سریع مسافران و زخمی ها و شهدا را سوار کردیم .۵۴مجروح ۲۲شهید ۳۳مسافر و ۹ خدمه پروازی در هواپیما بودند.از تیمسار فلاحی خواستیم که در کابین خلبان بنشینند.وی تبسم کرد و گفت:(نه در آن صورت محافظان ناراحت میشوند.)پس از کار مسافر گیری اهواز را به مقصد تهران ترک کردیم.شیراز و اصفهان را پشت سر گذاشتیم و در نزدیکی تهران در خواست کم کردن ارتفاع را کردم و به ارتفاع ۲۲۰۰۰پا رسیدیم.(از ۲۶۰۰۰پا)حدود ساعت ۲۰ دبر روی کوههای حسن آباد بودیم که یک للحظه تمام برق هواپیما قطع شد!ظلمات کامل!یک لحظه احساس کردم که هواپیما ایستاده!موتور ها به طور کامل خاموش بودند.به کمک چراغ قوه بیرون را نگاه کردم که دیدم موتورها فقط با کمک نیروی باد در حال حرکت هستند.فرامین را تکان دادم از آنجا که سیستم فرامین هیدرولیک است به علت خاموشی موتورها فرامین هم غیر فعال شد.۱۲۵۰۰۰پاوند وزن هواپیما ۱۰۰مسافر ۲۲شهید ارتفاع۲۲۰۰۰پا ۴موتور خاموش!خیلی هولناک!

تصویر

نخستین کاری که کردم از ساک پرواز چراغ قوه را در آوردم و دیدم دور موتورها ۱۰تا۱۵ درصد رسیده است.پس از چند لحظه امیر فکوری به کابین آمد و گفت:خونسرد باشید!!قطعی کامل در سیستم برق بوجود آمده است!فقط ۲۰ دقیقه تا تهران راه داریم!ظلمات و سکوت کامل بود فقط سمت شاه عبد العظیم چند تا چذاغ دیده میشد.وی چراغ قوه ی من را گرفت و به دور موتور نگاه کرد.متوجه شد که مشکل فقط الکتریکی نیست.وی با سرعت با یکی از مهندسین پرواز برای بار کردن چرخها به طور دستی اقدام کنند.من به تهران خبر دادم و اعلام وضعیت اظطراری کردم اما به ما گفتند:موتور بده!!من گفتم موتورم رفته آنها فکر میکردند که بحث هواپیما ربایی است و به جای بال گرد دو F4براي ما فرستاده بودند.من هر وقت مسیر یا ارتفاع را عوض میکنم هواپیما را تریم میکنم!این بار نیز این کار را کرده بودم.برایم مسجل شده بود که میخوریم زمین!ولی شانس آوردیم که هواپیما stallنکرد!هواپیما داشت با وزنش پایین میآمد!آنجا یک رود خانه بود و در ۱۵ متری آن یک تپه وجود داشت .هواپیما پس از اصابت به زمین ۱۱ متر بر روی زمین کشیده شده بودو یکه از چرخها چون قفل نشده بود جمع شد و بالا رفت.به همین دلیل بال سمت چپ پایین آمد و موتور ۱به قنات بر خورد کرد و در اثر شکستن ملخ بنزین روی دما غه ی هواپیما پاشیده شد وشیشه ی جلو آتش گرفت.پای من بین کنسول و صندلی گیر کرده بود و آتش جلوی ما شعله میکشید!کمربند را باز نمودم.ضامن پنجره اظطراری را کشیدم .پایم به آهن کنسول میانی گیر کرده بود و آهن آن پوست و اسخوانم را تراشیده بود!به سختی خود را بیرون کشیدم و از ارتفاع ۳متری پایین پریدم.

وقتی روی زمین افتادم یک نفر که صورتش خون بود و یک پایش قطع شده بود را دیدم.او را نیز نجات دادم.

۱۸نفر و ۴ نفر از خدمه زنده بودند.بالا خره یک بال گرد بل به نجات ما آمد.!
[External Link Removed for Guests]
آخه چرا باور نمي کنيد؟! به جون خودم من همون سلطان آسمان قبلي ام.
اين هم اثر انگشتم:
تصویر
حالا باورتون شد؟!!
ارسال پست

بازگشت به “اخبار هوافضا و هوانوردي”