جالبه كشوري كه توش رييس جمهور 2000 تا رو مي فرسته طرف مناطق نا ارام و 500 تاشون رو القاعده مي دزده و هر روز توي پايتخت اش بمب منفجر مي شه چي طوره كه بيش از 50 كلاهك اتم داره ؟؟!!
ببخشیدا ولی احساس نمی کنید یکم بی ربط بودش؟
پاکستان هم کلاهک های اتمیش رو مدیون دانشمند فقید وطن پرست فرار کرده از غربه!که البته بیشتر به یک بازی مسخره می مونه.چون اگر غرب می خواست که پاکستان اتمی نشود ترور این فرد برایش کاری نداشت؟
این تاپیک هم بسیار جالب است.لطفا بحث را ادامه دهید.نظر من هم اینه که ورود مرحومه بی نظیر خانوم برای تحت فشار قرار دادن آغا پرویز از سوی غرب بودش.و ترورش هم بعد از توافق هایی که بین ایشان حاصل شده توسط نهاد های اطلاعاتی پاکستان (از آنجا که القاعده ترور ایشان را تکذیب کرده)تحت نظر پرویز و غرب بوده.
شاید خیلی مسخره بیاد ولی... : شنیدم فیلمشم در اومده؟ اگه میشه این فیلمش رو هرکی داره بزاره ما هم فیض ببریم.
غیر ممکن است که در نهایت آنچیزی نشویم که مردم فکر می کنند هستیم. ژولیوس سزار
[FONT=lucida grande, tahoma, verdana, arial, sans-serif] این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود, [FONT=lucida grande, tahoma, verdana, arial, sans-serif]ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر
تحليل اشپيگل از ترور بي نظير بوتو روزهاي دشوار مشرف
ترور بي نظير بوتو ثابت كرد كه تكيه بيش از حد جرج بوش بر ژنرال مشرف براي مبارزه با تروريسم اشتباه بوده است. به همين خاطر آمريكا اكنون به استراتژي جديدي در اين مورد مي انديشد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اشپيگل در تحليلي در ارتباط با ترور بي نظير بوتو نخست وزير اسبق پاكستان، نوشته است: پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان، در سال هاي گذشته حملات انتحاري زيادي را از سوي افراطيون تجربه كرده است. حال با اين عمليات انتحاري كه به كشته شدن بي نظير بوتو نخست وزير سابق منجر شد، اين سوال پيش مي آيد كه ابعاد اين بحران تا چه اندازه وسعت دارد؟ ارتش چه كاري انجام مي دهد؟ و آمريكا چه اقدامي خواهد كرد؟ هرگونه اقدام انتحاري عليه بي نظير بوتو به مشرف از لحاظ سياسي ضربه وارد مي كند؛ اول به دليل شايعاتي مبني بر آنكه وي در اين اقدام دست داشته است و قبل از هر دليل ديگري تبعات اين بحران جديد، مطمئنا بر روابط دولت بوش با مشرف تاثيرگذار خواهد بود، چرا كه اين مناسبات براي ديكتاتور پاكستان به معناي حيات سياسي وي است.
مرگ بوتو براي استراتژي پاكستان - بوش، شايد آخرين عقب گرد به شمار مي رود و مي توان نهايتا اثبات كرد كه دولت بوش با وجود مشرف در پاكستان هيچ ثباتي را نمي تواند تضمين كند.
از ديگر سو، شايد اين اقدام انتحاري بهانه اي براي مشرف فراهم آورد تا بار ديگر در پاكستان وضعيت فوق العاده اعلام كرده و به اين ترتيب كنترل و قدرت بيشتري به دست آورد. برخي از مقامات بلندپايه آمريكا نيز طبق موضع گيري هاي اوليه، بر اين باور هستند كه انتخابات هشتم ژانويه در موعد مقرر برگزار نخواهد شد.
حسن عباس از دانشگاه هاروارد گفته است: بسياري از پاكستاني ها ضعف سرويس امنيتي مشرف را مسئول اين واقعه مي دانند. آنها عقيده دارند اين ناتواني ضعف سرويس امنيتي مشرف بود كه امكان اين حمله انتحاري را فراهم كرد.
«دانيل تواينينگ» از موسسه «جرمن مارشال فوند» اظهار كرد: اينكه مشرف اين گونه به حكومت دل بسته است، باعث رشد روز افزون نفرت نسبت به آمريكا مي شود چرا كه وجود حاكمي چون مشرف كه از حمايت آمريكا برخوردار است باعث تقويت بنيادگرايان و سردرگمي كامل ارتش پاكستان خواهد شد. آينده مشرف قبل از هر چيز در گرو ارتش است. اين ژنرال چندي قبل از سمت فرماندهي ارتش كنار رفت ترزا شافر از موسسه مطالعات بين المللي استراتژيك اظهار كرد كه سرنوشت پاكستان بعد از وقوع اين حادثه به واكنش ارتش بستگي دارد. اينكه آيا مي خواهد اين ناآرامي ها را خفه كند يا اين كه درنگ مي كند. آيا آنها مشرف را مسئول اين بحران مي دانند؟
منبع کیهان
با تشکر از شما بابت اين فيلم.بايد بگم که من از يکي از دوستان شنيدم که فيلم ديگري با صدا و کيفيت بالاتر از تلويزيون ايران پخش شده.که به طور مشخص 3گلوله به سمت وي شليک شده.که (برخلاف گفته سايت ها)يکي از پشت سر وارد و از پيشاني خارج مي شود.(دليلي مبني بر اينکه کار-کار طالبان يا القاعده نبوده.چراکه ترور هاي اين گروه ها عمدتا خونبار و انفجاري با تلفات بالا و البته کور هستند!).
راستي يک چيزي هم تازه پي برده که ديدم بد نيست با شما در ميون بذارم:اين خانوم علاوه بر اينکه گفته بود بعد از به قدرت رسيدن به هواپيماهاي امريکايي اجازه بمباران افراطيون در کشورش را خواهد داد(اين که چيز جديدي نيست.حالا اينجارو)گفته بود که در صورت به قدرت رسيدن عبدالقادر خان(پدر هسته اي پاکستان.همون کسي که در بالا دربارش گفته بودم)را تحويل غربي ها جهت بازجويي مي دهد!!!!
خلاصه منطقه اين چند وقته زيادي آروم بودش و اين عجيب مي نمود.(نه يک ترور جديد!!!!!!!!!!!!!)
غیر ممکن است که در نهایت آنچیزی نشویم که مردم فکر می کنند هستیم. ژولیوس سزار
Yahoda نوشته شده:آخرين خبر دريافتي از منبع آگاه ولي غير رسمي
با يكي از دوستان پاكستانيم تماس گرفتم، معتقد بود كه اين عمليات رو پرويز مشرف و چودري رهبري كردند. در ضمن در برگه هايي كه توسط طالبان پخش شده(يه چيزي تو مايه هاي شب نامه) ، رهبر طالبان دخالت در اين ترور رو تكذيب كرده است.
خوب وقتي خبر تكذيب القائده رو دادم بعضي از دوستان موضع گرفتند،ولي معلوم شد كه منبع آگاه ولي غير رسمي من درست گفته بود.
راستي فرد تروريست همون كه شليك ميكنه ،گويا لباس پليس به تن داشته و جزو گارد حفاظت بوده ،كه اين شك رو به دخيل بودن دولت وقت بيشتر مي كنه.
* بنويسيم 27 دسامبر، بخوانيم 14 مارس؟!
آيا پاکستان لبنان است؟ آيا بينظير پاکستان راه رفيق لبنان را رفت؟ آيا بيلاوال زرداري، سعدالدين حريري خواهد شد؟ پرويز را با اميل نسبتي است؟ و چرا در منطقه ما؟
آنچه کاملا روشن است، اين که بوتو با چراغ سبز ايالات متحده و بريتانيا و ديگر متحدانشان به زادگاه خود بازگشت. يادم هست از خانم بوتو پرسيده شده بود: آيا بازگشت شما به پاکستان مانند بازگشت امام خميني (ره) خواهد بود؟ حال آن كه چرا براي غرب فشار بر مشرف مهم بود؟ بايد ديد آيا پاکستان با ثبات در اين زمان براي غرب مفيدتر بود يا بيثبات؟ آيا مسأله غرب با مشرف به پدر بمب اتمي پاکستان مربوط بوده است؟
پاکستان از زمان خانم بوتو و نواز شريف و مشرف از رشد و توسعه اقتصادي خوبي برخوردار بود؛ بنابراين، آيا رشد اقتصادي پاکستان کساني را نگران کرده بود؟ آيا براي غرب واقعا دمکراسي در پاکستان مهم بود و يا هست؟ آيا مهار عبدالمالک ريگي توسط ارتش و همکاري با ايران براي عموسام ناخوشايند بود و آيا «ام.آي.6» ناراحت از افشاي مذاکراتش با طالبها بوده است؟
طالبان در زمان نخستوزيري بوتو جان گرفت و حتي بوتو در پاسخ به اعتراض ايران با حجاب ناقصتر به اين كشور آمد. آيا بوتو از مار پرورش يافته در آستين خودش نيش خورد؟ البته خود ژنرال نيز بدون حمايت غرب، قدرت را از نواز نستاند. بزرگترين افتخار پرويز اين بود که در آکادمي سلطنتي علوم نظامي بريتانيا تحصيل کرده است و مانند غربيان، سگ کوچولوي آپارتماني در پاکستان تي وي بغل کرد تا بگويد من مسلمان لاييك هستم. الته پاسخ بسياري از پرسشها را گذشت زمان مشخص ميکند، ولي حدس ميزنم اين قضايا بيارتباط با استراتژي غرب در برابر ايران نيست.
چرا بيلاوال بيتجربه محصل آکسفورد رئيس ميشود و پدرش معاون او؟ بايد ديد موضع اين سياستمدار جوان تا چه اندازه با غرب نزديک است؟ آيا اين حادثه تراژيک تروريستي او را هم مانند سعد حريري يکسره رو به غرب خواهد کرد و غرب را يگانه منجي خواهد ديد و جامعه محل تحصيل خود را مدينه فاضله قلمداد خواهد کرد؟ طالبان و القاعده؟ يادم هست پس از قتلعام ديپلماتهاي ما در مزار شريف به دست طالبان من در مشهد بودم. ايران در آن زمان نيروهاي سپاه را براي انجام مانور بسيار بزرگ نظامي در پاسخ به طالبان به آنجا فرستاد و حتي گفته ميشد جنگدههاي ما ديوار صوتي کابل را شکستند. در مشهد راديو طالبان دريافت ميشد و يکي از معاونان ملاعمر در راديو حاضر و شروع به خواندن اطلاعيهاي کرد که در آن ميگفت ما قصد جنگ نداريم و ما را دعوت به حسن همجواري ميکرد و سرانجام چيزي که من را متعجب کرد، اين بود که آشكارا ما را تهديد کرد که در صورت حمله ايران از ايالات متحده کمک خواهند خواست.
فرداي آن روز در تلويزيون سخنگوي کاخ سفيد از فرستادن ناو هواپيمابر نميتز به خليج فارس به منظور مهار شيطنتهاي ايران خبر داد. خوب براي غرب، يکي از بهترين روشها براي ضربه زدن به کيان اسلام استفاده از همين سلفيها و وهابيون و در بين شيعيان بهايي است و استعمار آرايش نيروها را به گونهاي ميچيند که يك نسل بفهمد بازيچه واقع شده و کار از کار گذشته است و اين مسئله ادامه دارد.
شايد آصف زرداري که با بازيهاي استعمارگران با خانواده بوتو و خودش و ملت پاکستان بيشتر از پسرش آشناست، تجارب خود را به بيلاوال انتقال دهد! و آيا بايد منتظر و هشيار بود؟ ولي بوي فتنهاي بزرگ به اندازه 11 سپتامبر به مشام ميرسد.
* خدا بيامرزد مادر طالبان را
در هفته گذشته در خبرها آمده بود که يک پيرزن پاکستاني، در حالي که بدن خود را با مواد منفجره پوشانده بود و به گمان خود، ميخواست جام شهادت بنوشد و در کام مردم بيگناه ما زهر ترور را بريزد، در شهر جلا آباد افغانستان دستگير شد. يک هفته نگذشت که يکي از مهمترين خبرهاي روز روي تلکس خبرگزاريها قرار گرفت: بوتو ترور شد!
همه اين خبرها، نشانههايي هستند که اين روزها در منطقه شناورتر شده و بدون ترديد، اين دالها داراي مدلولهاي اسرارآميزي است که چندان روشن نيستند، چون مدلولها را فرهنگ مردم منطقه نساختهاند، بلکه در سايه اشباح آن را ساختهاند. به راستي، در ميان اين دالها و مدلولهاي سرگردان، دال مرکزي کجاست؟ شايد پاسخ اين پرسش به اين زوديها به دست نيايد، ولي ميتوان گفت که دال مرکزي کنترل مراکز انرژي هستهاي در منطقه است.
نگارنده از ترور و خشونت سخت متنفر است، اما از آنجا که يک شهروند آواره افغانستان است و زهر خشونت را با گوشت و پوست خود لمس کرده است، نميتواند در ته دل بر فرجام خواهي خداوند و عدالت وي و نيز بر حقيقتي که در پس اشکهاي يتيمان و خونهاي جاري شده پدرانشان نهفته است، درود نفرستد. البته از کودکي به ما ياد دادهاند که وقتي نامي از مردگان ميبريم، بايد بگوييم: خدا بيامرزدش!
از روزي که سياست دو ستوني ايالات متحده در منطقه خاورميانه با سرنگوني مهره بد فرجامي به نام شاه ايران، فرو ريخت و ايالات براي مبارزه با ويروس کمونيسم، آلترناتيوي به نام پاکستان به جاي رضا شاه پيدا کرد، ستاره بخت مردم افغانستان افول کرد و هنوز که هنوز است، روزگار ما سياه است و مردم افغانستان، قيمت اين جابجايي را ميپردازد. در اين بازي بزرگ و به عبارتي در اين جنگ اشباح، بوتو تنها يک مهره بود و بس؛ مهرهاي که آخر خرمهره شد. حقيقت مطلب اين است که بوتو مادري بود که در سر يک چهار راه استراتژيک آبستن طالبان شد و آن را در افغانستان وضع حمل کرد. پدر اما که بود؟ هنوز معلوم نيست ولي نگارنده بر اين باور است که روزگاري چهرهها آشکارتر شده و در پيشگاه تاريخ سيهروي خواهند شد. متأسفانه، سرزمين ما افغانستان، محلي است که وقتي مادران بدکاره روزگار در فاحشهخانههاي پيرامون افغانستان حامله ميشوند، در برهوت افغانستان وضع حمل ميکنند. اين است که افغانستان هر روز جنگ است و جنگ است و جنگ و...؛ آيا روزي خواهد آمدکه سرزمين ما از فرزندان نامشروع و خياباني پاک شود؟
باز هم سخني را از بزرگي تکرار ميکنم که گفت بود: بگذار اين روزهاي حرام بگذرد!
بگذار تا حتي پيرزن پاکستاني، جوان ما را در خاک و خون بکشد و جوان پاکستاني، مادران ما را سيهپوش کند، ولي روزي اين چرخ گونه ديگري خواهد شد.
از حقايق آميخته به طنز که بگذريم وکمي جديتر سخن بگوييم، بينظير بوتو که روزگاري کارگردان اصلي پروژه طالبان به شمار ميرفت و خود نيز ميدانست که وي نيز جزيي از يک پروژه بزرگتر است، ولي هرگز به چنين روزي نميانديشيد که شريک و يا شرکاي وي در مرگ وي، تنها ابراز تأسف کنند و در ته دل بر بازيهاي روزگار بخندند.
با تحليل نشانههاي شناور در منطقه، ميتوان حدس زد که دستاندرکاران سياست جهاني، پس از حضور پايدار در افغانستان و عراق و تعطيل کردن موقتي پرونده ايران با انتشار يک گزارش خودساخته و خودبافته، اينک بحران را به کشوري هدايت ميکنند که داراي سلاحهاي کشتار جمعي است و بيش از اندازه به لانه تروريسم بدل شده است. آنها به خوبي آگاهند که اگر بيش از اين به القاعده در پاکستان اجازه فعاليت بدهند، ممکن است بهاي سنگينتري بپردازند. تازه با ايجاد يک بحران جديد در منطقه، ميتوان به خوبي آب را گلآلود کرد و ماهيهاي فربهتري به دست آورد.
اينک از قضاي روزگار، گوي بحران در زمين کشوري افتاده است که سالهاست، بحرانسازي در کشور ما را مديريت ميکند و اين تنها يک شانس طلايي براي سياستگذاران کشور ماست که آيا ميتوانند از اين فرصت استفاده کرده و خود را به جاي يک مهره چندين ساله در منطقه جا بزنند و بدين ترتيب، دال مرکزي را پشت سر گذاشته و يک گام به پارادايم نزديکتر شود؟
تابناک
غیر ممکن است که در نهایت آنچیزی نشویم که مردم فکر می کنند هستیم. ژولیوس سزار
بينظير بوتو در يک عمليات چريکي هدف تيراندازي و سپس انفجار انتحاري واقع گرديد و کشته شد. اين خبر در اين هفته، در رأس اخبار مهمترين شبکههاي خبري جهان قرار گرفت.
با شروع دور جديد بحران سياست داخلي در کشور پاکستان، بوتو از تبعيد به پاکستان بازگشت و توانست در مدت کوتاهي از دو مرحلهي تعرض جان سالم بدر برد، اما در سومين حمله بود که او و بيش از بيست تن از حاميانش جان دادند.
همواره از مفهوم وکيوم و خلاء قدرت ياد ميشود اما از مفهوم خلاء اقتدار غفلت شده است.
تکانههاي واقعي مرگ بينظير بوتو به عنوان رهبر حزب مخالف دولت پاکستان، در عمليات انفجار انتحاري، اين کشور را با بحران مضاعفي روبرو ساخته است. زمينههاي تأثير عميق اين واقعه بر عرصهي سياسي پاکستان از دو حالت خارج نيست:
1- اينکه بينظير بوتو آنقدر شخصيت عميق و تأثير گذاري داشت که کشته شدن او عرصهي سياسي پاکستان را دچار تلاطم نمود.
2- و يا اينکه عرصهي سياسي پاکستان آنقدر ضعيف و شکننده است که با کشته شدن رهبر يکي از احزاب آن کشور، به سادگي بحران مضاف سراسر آن سرزمين را در بر ميگيرد.
در اينکه بينظير بوتو به عنوان نخست وزير اسبق پاکستان و رهبر مخالف دولت پرويز مشرف، شخصيتي تأثير گذار در عرصهي سياسي اين کشور محسوب ميشد ترديدي نيست، اما واقعيت اين است که پاکستان با پديدهي وحشتناک «خلاء اقتدار» روبروست؛ يعني معضلي که در اثر آن، کشوري چون پاکستان با يک واقعهي قتل سياسي، به سادگي تا آستانهي جنگ داخلي پيش ميرود.
الف- اصل تفکيک قوا، بستر اقتدار سياسي يک جامعه خوانده شده است، اما پاکستان با وجود تجربهي طولاني بهرهگيري از تفکيک قوا، همچنان از خلاء اقتدار رنج ميبرد: وجود پارلمان، قوه مجريه و دستگاه قضايي مستقل، نتوانسته است اقتدار سياسي را در اين کشور نهادينه کند.
ب- مطبوعات و رسانهها را رکن چهارم دموکراسي خواندهاند؛ اما با وجود مطبوعات و رسانههاي آزاد پاکستان، اقتدار سياسي در اين کشور گوهري ناياب است.
پ- دستيابي به تکنولوژي پيشرفته مانند دانش هستهاي را زمينهي اقتدار سياسي ميشناسند. اما کشور اتمي پاکستان که حتي داراي بمب اتمي و موشکهاي بالستيک و ... است، در اقتدار سياسي با ضعيفترين کشورهاي آفريقايي و آمريکاي لاتين مقايسه ميشود. چرا بمب اتم نيز نتوانسته است براي پاکستان اقتدار سياسي به ارمغان آورد؟!
ت- تحليلگران براي مشکلات کشور کوچک و فقيري چون زيمباوه در آفريقا، يک دارو تجويز ميکنند: از قدرتهاي جهاني به ويژه انگليس و آمريکا دلجويي کند و سلطهي آنها را بپذيرد. ميگويند: چرا زيمباوه پس از يک قرن استثمار توسط انگليس، اکنون جهان آنگلوساکسن را از خود رنجانده؟ دواي دردهاي اين کشور عقب نگهداشته شده، در ايجاد رابطهي ارباب و برده با غرب آنگلوساکسن است.
اما پاکستان چه؟! اين کشور که با آمريکا، انگليس و ... داراي روابط استراتژيک است، و در پشت پرده، حتي با اسرائيل نيز ارتباط دارد، اما چرا اين روابط خارجي نيز نتوانسته است اقتدار سياسي را براي اين کشور پديد آورد؟!
ث- دموکراسي به ويژه ليبرال دموکراسي را مدل برتر کسب مشارکت سياسي و در نتيجه مقبوليت سياسي و لاجرم اقتدار سياسي ميدانند. پاکستان در چهار دههي گذشته همواره با قواعد دموکراسي ليبرال در صدد کسب مقبوليت و مطلوبيت سياسي بوده است. اما دموکراسي موجود در پاکستان يک همزاد دارد: ژنرال ضياء الحق و ژنرال پرويز مشرف با کودتا قدرت را به دست گرفته و سپس با رفراندوم به آن رنگ دموکراتيک زدند. اما ليبرال دموکراسي نيز به پاکستان اقتدار سياسي نبخشيد.
پاکستان وکيوم قدرت ندارد بلکه با وکيوم اقتدار مواجه است: قدرت اتمي، قدرت روابط خارجي، قدرت دموکراسي، قدرت رسانههاي آزاد، و ... در پاکستان وجود دارد، پس خلاء قدرت موضوعيت ندارد.
اما چگونه يک کشور اسلامي با قريب به 150 ميليون جمعيت، به چنين وضعيت اسفباري دچار شده است؟! پرسش را بايد به گونهاي ديگر مطرح کرد، پرسشي که در مورد بخش عمدهي کشورهاي اسلامي موضوعيت دارد: خلاء اقتدار پاکستان را چگونه ميتوان پر کرد؟!
پاسخ ساده و حيرت برانگيز است: پاکستان فاقد رهبر سياسي مقتدر است و از آن مهمتر اينکه از تربيت رهبران سياسي مقتدر و مستقل از بيگانه عاجز است. چنين جامعه و کشوري، هرقدر مؤلفههاي قدرت خود را عمق بخشد، هرگز قادر نخواهد بود خلاء اقتدار خود را پر نمايد، زيرا مؤلفههاي اقتدار از مؤلفههاي قدرت متفاوتند.
حسن عباسي
غیر ممکن است که در نهایت آنچیزی نشویم که مردم فکر می کنند هستیم. ژولیوس سزار
بينظير بوتو نخست وزير سابق پاكستان كه چند سال پيش از اين بر اساس برخي اتهامات مجبور به ترك پاكستان و اقامت در دبي و لندن شد، چند ماه پيش از عزيمت دوباره به پاكستان از ايران در خواست تابعيت كرده بود.
اين گزارش حاكي است مقامات ايراني نيز به دليل اين كه نصرت بيگم مادر وي ايراني و اهل اصفهان بود با در خواست بوتو موافقت كردند.
بي نظير بوتو رهبر حزب مردم پاكستان پس از چندي تصميم به بازگشت دوباره به پاكستان گرفت كه در ابتدا از يك ترور جان سالم به در برد،
اما چند روز بعددر عمليات تروريستي كشته شد.
آيا صراحتا مي توانيم بگوييم که القاعده متحد آمريکاست؟ و دولت پاکستان در حال حاضر به نيابت از آمريکا از القاعده پشتيباني مي کند. و آيا مي توانيم بگوييم که آمريکا در جريان اين حادثه بوده است؟
در هر صورت برخي از منتقدين سياسي پيامدهاي اين ترور را مهمتر از خود ترور تأويل مي کنند، و آنرا با جدي تر شدن طرح آمريکا براي تجزيۀ ايران در رابطه مي دانند.