Motimann,
حرف های جالبی زدید، آیا میتوانید در این مورد مستند تر صحبت کنید تا دیگران نیز به باور برسند؟
اگر درست خاطرم باشه، ایشون چند وقت پیش در یک تاپیک دیگه درباره جنگ ایران و عراق هم نظرات جالبی مطرح کردند، و اصرار هم داشتند که همه صحبت های ایشون رو بدون دلیل و مدرک واضح و روشن و بدون پرداختن به تناقض های متعدد بپذیرند. نهایتا هم تاپیک توسط مدیریت سایت قفل شد. احتمالا شما در آن مقطع در سایت حضور نداشتید، و از نظرات ایشون کسب فیض نکردید

نخست اینکه ایران و اسرائیل یک دشمن مشترک بنام اعراب در همسایگی خود دارند که این دلیل خوبی برای دوستی مابین آنها خواهد بود.
تحلیلی که پیش فرضش این باشه، از پایه اشتباه هست؛ علتش هم این هست که سیاست خارجی ایران = سیاسیت خارجی جمهوری اسلامی ایران، پس شما دارید از سیاست های خارجی جمهوری اسلامی ایران به عنوان نظام فعلی حاکم بر سرزمین ایران صحبت می کنید، نه یک نظام و دولت فرضی که حاکم بر سرزمین ایران هست. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران هم متاثر از اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی هست. در اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی هم قومیت گرایی معنایی نداره. اگر قرار بر این بود که دولت ایران با اعراب دشمنی می داشت، باید قبل از اینکه حساب خودش را با اعراب خارج از مرزهای ایران تصفیه کنه، با اعراب ساکن ایران، بخصوص اعراب ساکن خوزستان برخورد قومیتی می کرد! نظام جمهوری اسلامی در تمام طول مدت حیات خودش با حکام دست نشانده عرب مشکل داشته، ولی هیچ گاه دشمنی و خصومتی با شهروندان عرب در هیچ نقطه ایی از جهان، به واسطه عرب بودنشان، نداشته. جهت آرمان های انقلاب اسلامی هم همیشه به سمت زمینه سازی برای تشکیل حکومت جهان گستر اسلامی به رهبری امام زمان (عج) بوده. پس این پیش فرض که ایران و اسرائیل دشمن مشترکی دارند، در قاموس آرمان های جمهوری اسلامی یک عبارت فاقد معنی محسوب میشه!
بزرگترین درگیری جمهوری اسلامی با اسرائیل بر سر ایدئولوژی های صادره از این دو هست، مسائل مربوط به کسب قدرت در منطقه و تجاور به خاک کشورها و غیره در قیاس با این موضوع جزو فروع بحث محسوب میشند، هر چند در جای خود مباحث بزرگی محسوب میشند. مشکل اصلی ایدئولوژی دو گروه مقابل هم در جهان هست. قبل از ظهور جمهوری اسلامی، هر چقدر که شما بخواید درباره تفاوت های کپیتالیسم و کمونیسم صحبت کنید و مقاله و کتاب بنویسید، باز وقتی با یک دید کلی به این مقولات نگاه کنید، متوجه میشید که هر دو ایدئولوژی یک هدف را دنبال می کردند، و نقاط اشتراک زیادی هم داشتند، فقط در جزئیات پیاده سازی اون مفاهیم با هم تضاد داشتند. در نتیجه، هر چند در ظاهر دنیا دو قطبی بود، ولی در باطن جریان فقط به یک سمت حرکت می کرد. ایدئولوژی ها یا تئوری هایی هم که در کنار این دو مقوله مطرح می شدند، یا شعبی از همین دو مقوله بودند، یا اون قدر ضعیف بودند که خود به خود یا با کمی فشار از هم می پاشیدند. جمهوری اسلامی از نظر ایدئولوژیکی، مقوله ایی را در جهان مطرح کرد که در تضاد کامل با اهداف و مسیر کمونیسم و کپیتالیسم بود، یعنی جریانی دقیقا در خلاف جریان قبلی. نکته مهم درباره آن هم قدرت نفوذ آن، و مقاومت بالای آن در برابر هجمه ها بود.
رژیم اسرائیل در منطقه خاورمیانه حداقل نماد دو جریان مهم هست؛ اول نماد کاپیتالیسم به عنوان تنها ایدئولوژی برنده در جنگ بین ایدئولوژی های مادیگرا. دوم نماد مذهبی صهیونیسم یهوید و صهیونیسم مسیحی. تا به امروز هم هر دوی این جریان ها حامیان این رژیم بودند. جمهوری اسلامی دقیقا مخالف هر دوی این جریان ها ست؛ جمهوری اسلامی در بعد مسائل مادی و اقتصادی مخالف حکومت سرمایه و زور در دنیا و شیوه های سرمایه داری برای تقویت گروهی محدود و برده کشی از گروهی کثیر هست. جمهوری اسلامی در بعد مذهبی، به دنبال تشکیل حکومت جهان شمول اسلامی و زمینه سازی برای ظهور امام زمان (عج) است، در حالی که صهوینیسم به دنبال تشکیل حکومت جهانی یهود، و اثبات برتری قومی یهود بر سایر اقوام هست. مسیحیان صهونیسم هم این تصور که ظهور مجدد مسیح (ع) در گرو تشکیل یک حکومت یهودی در منطقه فلسطین فعلی هست، و برای ظهور مسیح (ع) باید جنگی در همین منطقه با مسلمانان شکل بگیرد، به دنبال حمایت از اسرائیل هستند. شما این دو جریان را در حاکمیت دو گروه دموکرات و جمهوری خواه در آمریکا می بینید. در بین دموکرات ها بحث اقتصادی و جریان کاپیتالیسم پر رنگ تر هست، و در بین جمهوری خواهان بحث های مذهبی، بخصوص مباحث آخرالزمانی و زمینه سازی برای ظهور عیسی مسیح (ع) پر رنگ تر هست. ایده مطرح شده توسط انقلاب اسلامی ایران، هر دوی این جریان ها را هدف قرار میده، و با توجه به غنا و پویایی مکتب شیعه و استکبارستیزی آن، و غنای فرهنگی ایران، این ایده بستر مناسبی برای رشد و گسترش پیدا کرده. تمام تلاش جبهه مقابل هم در طول این مدت سی و اندی سال بر سر محدود کردن اثرات این جریان در وهله اول، و نابود کردن آن در وهله دوم بوده. در مکتب انقلاب اسلامی ایران، تا زمانی که نظام حاکم بر دنیا به شکل کنونی هست، خطر وجود داره، و دشمنی ها از بین نمیره، و تنها راه برون رفت از این مسئله ایجاد یک نظام جدید هست. سایرین یا جوامعی هستند که به وضع فعلی راضی هستند، و وضع فعلی را ایده آل میدونند. یا جوامعی هستند که از وضع فعلی ناراضی هستند، ولی وضعی بهتر از وضع فعلی را متصور نیستند و به این نتیجه رسیدند که باید به نوعی با خوب و بد نظام فعلی ساخت، یا جوامعی هستند که از نظام فعلی ناراضی هستند، اعتقاد به نظام بهتر هم دارند، ولی می ترسند و منتظر هستند که دیگران قدم پیش بگذارند و کمی جلو بروند تا فضا برای حرکت اینها هم فراهم بشه.
حالا وقتی این فضای ایدئولوژیک را به عنوان یک فضای بزرگ در نظر بگیرید، مابقی مقولات مثل مباحث مربوط به قدرت در منطقه، ملی گرایی و غیره در نظام جمهوری اسلامی در چارچوب همین فضا تعریف میشند؛ یعنی اینطور نیست که ایدئولوژی نظام یک چیز باشه، بعد فرضا کسب قدرت چیزی جدای از آن باشه، یا مباحث انسانی و حقوق بشر، یا مباحث ملی گرایی همگی مطالب از هم گسیخته و مجزا از هم باشند. ایدئولوژی فضای غالب هست، همانطور که شما دریا دارید و ماهی هایی که در دریا شنا می کنند و رفتار آنها و حتی شکل و شمایل آنها متاثر از آب دریا و جریانات دریا ست؛ ایدئولوژی نظام جمهوری اسلامی هم مثل دریایی برای سایر مقولات هست و سایر مقولات متناسب با شرایط آن در آن زیست می کنند. پس بزرگترین تضاد در این دریاها ست. اگر چند مقوله در داخل این دو دریا با هم تضاد یا توافق داشته باشند، تا زمانی که برنده این دو دریا مشخص نشه، و یک اقیانوس یک دست ایجاد نشه، اون مقولات هم امورشان به نتیجه نمیرسه.