

انتخابات ۲۰۱۲ نزدیک است. ماراتن رقابت میان جمهوری خواهان و دموکرات ها آغاز شده است. آیا باراک اوباما می تواند عنوان چهل و پنجمین رئیس جمهوری ایالات متحده را هم به خود اختصاص دهد؟ استفان والت ستون نویس مشهور نشریه فارین پالیسی ده شکست نخستین رئیس جمهور سیه چرده امریکا در دور نخست تکیه زدن بر این مسند را برشمرده که در جدول زیر می خوانید.
دلیل
تغییرات
یکی از اصلی ترین مسائل در رقابت های انتخاباتی ۲۰۰۸ که با شرکت اوباما در نشست کپنهاگ در نخستین سال ریاست جمهوری جدی تر هم شد. ناکامی در تصویب طرح انرژی پرده موفقیت وی در این حوزه را کاملا پایین کشید.
مناقشه فلسطین-
اوباما در این حوزه تنها افتضاح به بار آورد. او بحث تشکیل دو کشور مستقل را زمانی خلق کرد که نوزاد در نطفه خفه شد. از آنجا که بهارعربی ملت ها و دولت های منطقه را نسبت به این ماجرا حساس کرده تبعات این اشتباهات در آینده هم ادامه خواهد داشت.
اوباما ابتدا ژست های دمکراتیک در قبال این پرونده گرفت اما به سرعت به همان سیاست دوره دوم بوش در قبال ایران روی آورد: تشدید تحریم ها و مطالبه امتیازدهی تهران برای هرگونه مذاکره. اوباما تغییری در ربطه تهران- واشنگتن نداد، پرونده هسته ای همچنان در اغما ماند و کشورهای کلیدی مانند چین و روسیه هم جانب ایران را رها نکردند. هیچ رویکرد ویژه ای در قبال این پرونده هم اتخاذ نشد.
می توانیم همچنان امیدوار باشیم که اوضاع در این کشور بهبود یابد اما ناتو از دست افغانستان خسته است و هم اروپایی ها و هم امریکایی ها به این نتجیه رسیده اند که نمی توانند در فردای افغانستان نقشی ایفا کنند. استراتژی نخست افزایش نیرو به بهانه نزدیک تر کردن زمان خروج بود اما می بینیم که هنوز هم میلیون ها دلار امریکایی در این کشور خرج می شود.
رابطه با این کشور از بد به بدتر تبدیل شد. اسلام آیاد حبابی است که هم تسلیحات هسته ای را در خود جای داده و هم احساسات ضد امریکایی را.آینده این رابطه از گمانه زنی در خصوص آینده لیبی مهم تر است. دستگیری اسامه بن لادن موفقیت بزرگی بود اما در مقابل شورش احتمالی پاکستانی ها در مقابل امریکا ناچیز است.
علت اصلی این شکست قطعا جورج بوش است اما اوباما هم وعده های داده شده در این خصوص را عملی نکرد. همه نگران روزی هستند که امریکایی ها عراق را ترک کنند.در پاسخ به همین دغدغه است که واشنگتن به دنبال حفظ حضور قابل توجه نظامی در بغداد پس از عقب نشینی است. حقیقت این است که ما نتوانستیم نتیجه مطلوب را در عراق به دست آوریم.
امریکا می تواند از کشتن قذافی بدون کشته شدن حتی یک امریکایی ها شاد باشد اما آیا تجربه عراق ۲۰۰۳ نشان نداد که باید از تعجیل در ادعای پیروزی پرهیز کنیم؟می توانیم امیدوار باشیم که لیبی در مسیر ایده آل های ما قدم بردارد اما الگو قرار دادن این مدل برای مشروع نشان دادن حمله به کشوری ثانی اشتباه است.
کره
در سال ۲۰۰۹ میلادی این کشور یکی از اولویت های سیاست خارجی اوباما اعلام شد و نماد آن هم تعیین نماینده ویژه امریکایی برای پرونده قطور این کشور بود. با اینهمه از ان زمان نه تنها موفقیتی در این پرونده به دست نیامده است بلکه غرق کردن کشتی کره جنوبی مصداقی بر حرکت های خشونت آمیز پیونگ یانگ بود. در انزوا نگاه داشتن کره شمالی هم با توجه به رفاقت های چین با این کشور جواب نداد.
اقتصاد
اوباما نه تنها نتوانست اوضاع اقتصادی امریکا را بهبود بخشد بلکه اندک کمکی هم به بهبود اوضاع اقتصاد جهانی نکرد. طرح آزادسازی تجارت جهانی با شکست روبه رو شد. اقتصاد اروپا هم هر روز بدتر از دیروز شد. توافقنامه های تجاری با کشورهایی نظیر کره جنوبی بیشتر به کار بازار سیاست امد و موفقیتی اقتصادی نبود.
جایگاه
وی طرز نگاه جهانیان به کشورش را در قیاس با بوش بهبود بخشید اما به جای خاصی در این حوزه نرسید.شاید در اروپا و البته نه خاورمیانه مردم امریکایی ها را به نسبت ۵ سال پیش بیشتر دوست داشته باشند اما هیچ کس دیگر به قضاوت های عموسام در سطح بین المللی اعتماد نمی کند.آیا دیگر کسی پس از تجربه گوانتانامو و ابوغریب، دفاع ما از حقوق بشر را باور می کند؟ اوباما از بوش در سطح جهانی محبوب تر است اما دیگر از شخصیت کاریزماتیک نخست او خبری نیست.