اعتماد به نفس ، عبارت است از احساس اطمينان نسبت به خود. به عبارت ديگر ، اعتماد به نفس يک فرد به نحوه ي احساس اودرباره ي (( من )) خويش بستگي دارد .شما در مورد خودتان چگونه فکر مي کنيد ؟ آيا نظر مساعدي نسبت به خودتان داريد و به خودتان احترام مي گذاريم ؟ اگرپاسخ شما به سوالات اخير مثبت باشد ، در اين صورت مي توان گفت که شما از يک من قوي و ايده آل ، برخوردار هستيد ، اما اگرشما نظر مساعدي نسبت به خودتان نداشته باشيد و براي خودتان احترام قايل نشويد ، مي تون گفت که شما داراي من ضعيفي هستيد .مع الو صف ، بايد گفت که نظر فرد نسبت به خودش در موقعيتهاي مختلف زندگي يکسان نيست و ممکن است که او دريک موقعيت خودش را خوب و قوي بپندارد ، ولي در موقعيت ديگري خود پنداري ضعيفي داشته باشد .
اما ، چيزي که تاصف آور است ، اين است که اغلب ما ، معمولا" بيشتر به جنبه هاي ضعيف خودمان اهميت مي دهيم و تمام توجه امان را بر روي نکته ضعفهايمان متمرکز مي کنيم نه بر وي امتياز اتمان . پس ، چاره کار چيست ؟ نخستين قدم شما براي تقويت و بالا بردن اعتماد به نفستان ،درک و فهم اين حقيقت بايد باشد که اعتماد به نفس ، در واقع همان نظر و عقيده اي است که شما راجع به خودتان داريد. آگاهي از اين امر منجر به اين خواهد شد که در تقويت اعتماد به نفستان در مسير صحيحي گام برداريد . در مرحله’ بعدي ، بايد از خودتان بپرسيد که چرا در برخي از جنبه هاي زندگي داراي اعتماد به نفس کافي نيستند ؟ يک دليل آن ، شايد مورد مقايسه قرار دادن خودتان با افراد ديگر باشد .
به اين ترتيب ، اگر در اين مقايسه شما خودتان را کمتر از ديگران بدانيد، مسلما" خود پنداريتان رو به نقصان خواهد نهاد. به طور کلي ، هنگامي که شما خودتان را با فرد ديگري مقايسه مي کنيد ، اين فرد ، چه يک هنرمند باشد ، و چه يک ورزشکار ، يک وکيل ، يک پزشک ، يک تاجر ، و يک دانشجو ، اگر آن فرد را در برخي خصوصيتها بهتر از خودتان بدانيد ، خود پنداري شما تضعيف خواهد گشت . اما ، جهت مقابله با اين وضعيت و جهت اين که خود پنداري صحيح و مناسبي از خود داشته باشيد ، بهترين شيوه نگريستن به ساير افراد، داشتن يک نگرش کلي است – نگرشي که در آن ، همه’ انسان ها با هم برابر در نظر گرفته مي شوند . به عبارت بهتر ، به هنگام مقايسه خود با ديگران بايد به اين نکته توجه داشته باشيد که هر انساني داراي منابع مختلفي است . هيچ کس يک مرد يا يک زن نيست . بلکه پيش از هر چيز ديگري همه يک انسان هستيد .
شما با يک اسب برابر نيستيد ، زيرا يک اسب بسيار قوي تر از شماست .، اما شما در مورد قدرت خودتان نسبت به آن اسب ، هيچ نقصي در خودتان احساس نمي کنيد . سرعت يک سگ بسيار سريعتر و هيکل يک فيل ، بسيار تنومندتر از شماست اما شما در اين گونه موارد نيز هيچگونه کمبودي در خودتان احساس نخواهيد کرد ، زيرا اين حيوانات خارج از دايره ي تعميم شما به عنوان يک انسان ، قرار دارد . برخي از ما ، افراد ديگر را داراي خصلتهايي مي بينيم که خود فاقد آن ها هستيم و لذا در خودمان احساس کمبود مي کنيم . اين احساس کمبود و عدم کفايت – حتي اگر در مورد يک جنبه’ جزئي و کوچک باشد – سريعا" در سرتاسر وجود و در کليت خود
پنداري ما ، گسترش مي يابد . ولي اگر ما همه ي مردم را به چشم يک انسان بنگيرم ، در آن صورت ، ديگر همه کس با هم برابر خواهند بود . بلند و کوتاه ، ثروتمند و فقير ، دانا و نادان ، چاق و لاغر و . . . همگي بي معنا هستند .
ما به عنوان يک انسان همگي يکي هستيم و تفاوت و رقابتي بين ما وجود ندارد . بنابراين ، از آن جا که رقابت بين انسانها بي معناست ، ما نه مي توانيم موقعيت خودمان را به عنوان يک انسان بالاتر ببريم و نه مي توانيم آن را پايينتر آوريم . ما هميشه يک انسان بوده ايم ، هستيم و خواهيم بود و اين يک واقعيت انکار ناپذير است . اگر ما ديگران را به عنوان يک انسان بنگريم ، متوجه خواهيم شد که هر انساني در روي زمين ، توانايي انجام کارهايي را دارد که ما نداريم . از طرف ديگر ، ما هم مي توانيم کارهايي انجام دهيم که ديگران نمي توانند ، اما اين امتيازات ، ما را از ديگران کوچکتر يا بزرگتر نمي سازد ، بلکه فقط باعث تفاوتهايي بين ما و ديگران در برخي از زمينه هاي خاص زندگي مي گردد . بنابراين ، اگر کسي خصلتي داشته باشد که ما نداشته باشيم ، و اين مسئله ممکن است از نظر آن کس نوعي برتري به حساب آيد ، ولي از نظر ما ، آن خصلت ، تنها تفاوت ساده اي بين ما و او خواهد بود .
بر دو درخت نظري اندازيد . يکي از اين درختان ، ماموت تنومندي با عمري بيش از هزار سال است ، آن ديگري ، درخت کاج کوچکي است که در بيشه زارها روئيده است . آيا از نظر شما ، درخت ماموت تنومند از درخت کوچک کاج برتر است ؟ مسلما" اين طور نيست . از نظر شما ، آنها هردو فقط يک درخت هستند ، يکي کوچک و يکي بزرگ . به اين ترتيب ، زماني هم که بر دو نفر انسان مي نگريد ، چه يکي از آنها استعداد بيشتري نسبت به ديگران داشته باشد ، چه نه ، آنچه که شما خوايد ديد فقط دو نفر آدم خواهد بود ، نه بيشتر و نه کمتر . اگر شما موفق شويد که عملا" مردم ديگر را در شکل واقعي خودشان ، بدون اصرار در برتر دانستن يکي بر ديگري و رقابت بين آنها ، ببينيد ، در آن صورت مي توان گفت که شما به درجه’ بالايي از اعتماد به نفس دست يافته ايد و خودتان را آنچه که هستيد – يعني به يک انسان- مي بينيد .
هرکس داراي امتيازي نسبت به ديگران است ، شما داراي چه توانائي هستيد که ديگران ندارند ؟ مسلما" شما مي توانيد کارهايي انجا دهيد که افراد دور و برتان قادر انجام آن کارها نيستند . آيا داشتن اين توانائيها ، شما را برتر از ديگران مي سازد ؟ يا اين که فقط به اين معناست که شما مي توانيد کاري را بهتر از برخي از افراد ديگر ، انجام دهيد ؟ اگر در زندگي شما ، شخصي وجود داشته باشد که که شما با نگاهي از پايين به بالا ، او را برتر از خودتان مي پرداند در اين صورت لازم است که برروي اعتماد به نفستان اندکي کار کنيد .
از طرف ديگر،اگر در زندگي شما کس ديگري وجود داشته باشد که شما با نگاهي از بالا به پايين ، او را کمتر از خودتان مي پنداريد ، باز هم لازم است به تقويت اعتماد به نفستان مشغول شويد . اما اگر شما همه’ انسانها را – چه آنهايي را که قبلا" برترين برترينها و چه آنهايي را که کم ترين کمترينها هستيد – با خودتان برابر بدانيد ، در اين صورت مي توان گفت که سطح اعتماد به نفس شما خوب و طبيعي است . شما ، در صورتي از اعتماد به نفس بالايي برخوردار خواهيد شد که در رقابت دائم با تنها چيزي که احساس رقابت را در شما تحريک مي کند – يعني خودتان – قرار داشته باشيد . در اين صورت ، زندگي از نظر شما چيزي همانند يک بازي جلوه گر خواهد شد – يعني ، موقعيتهاي دشوار زندگي را در حکم قوانين يک بازي در نظر خواهيد گرفت. (ماجراي مارتين نمونه ي خوبي از قضيه ي ((رقابت با خود)) است . مارتين که در يک مغازه ي موکت بري مشغول به کار بود . مشکل او اين بود که دائما" سعي کرد در کار خودش سريعتر و بهتر از ديگران باشد ، اما هرگز موفق به اين کار نشده بود .
بعد از مدتي ، مارتين تصميم گرفت که فقط با خودش به رقابت بپردازد .، به همين منظور ، او براي اولين بار در طول زندگي اش يک زما سنج و دفترچه ياد داشتي را با خودش به يک مجتمع ساختماني برد که قرار بود اتاقهاي آپارتمانهاي آنجا را موکت کند . با شروع کار ، مارتين با استفاده از زمان سنج ، مدت زماني را که صرف موکت کردن اتاقها مي کرد ، اندازه گرفت و در دفترچه يادداشت کرد . در روز اول ، موکت کردن اتاق خواب يکساعت ، هال دو ساعت اتاق پذيرايي يک ساعت و ده دقيقه ، و راه پله ها دو ساعت ساعت ونيم ، طول کشيد . روز بعد که مارتين براي موکت کردن کردن خانه ي ديگري از خانه هاي همان مجتمع مراجعه کرد ، بيش از هر زمان ديگري براي شروع کارش اشتياق داشت .
به همين دليل ، او دفترچه و زمان سنج را از جيبش بيرون آورد و خيلي زود ، آماده ي کار شد . هدف او اين بود که کارش را خيلي سريعتر از روز قبل انجام دهد . پس از شروع به کار ، بدون آن که مارتين متوجه باشد ، زمان به سرعت سپري شد و او موفق شد که در مجموع ، نيم ساعت زودتر از دفعه قبل کارش را به پايان ببرد . بعد از آن روز ، مارتين براي دست يابي به رکوردي بهتر ، هر روز بر سرعت کارش افزود و با اين رويه اي که در پيش گرفت طولي نکشيد که او در مغازه اي که مشغول به کار بود ، به سريعترين موکت بر تبديل شد . در مرحله ي بعد ، مارتين کيفيت کارش را تا آن جا که ممکن بود بالا برد ، به صورتي که در کار او و فاصله و خط بين موکتها از نگاه بيننده اصلا" به نظر نمي آمد و موکتها تمام حاشيه ي ديوارها را کاملا" مي پوشاندند و زيبايي کار را بيشتر مي کردند . بعد از اين مرحله ، مارتين که ديگر معروفترين موکت بر منطقه شده بود ، لازم ديد که به عنوان يک هدف مهم ، مغازه مستقلي براي خودش باز کند ، بنابراين ، شروع به پس انداز کردن درآمدهايش کرد . مارتين مصمم بود که به بازي رقابت با خودش ادامه دهد ، لذا ، هر زماني که پولي گيرش مي آمد ، با خودش عهد مي کرد که هفته ي بعد ، دو برابر آن را کسب کند . اين گونه بود که مارتين در عرض دو سال توانست بزرگترين مغازه’ موکت بري شهرشان را بخرد و لازم به گفتن نيست که همراه با موفقيت او در کارش ، اعتماد به نفس او نيز دو چندان شد .
و اين نبود مگر در نتيجه رقا بت با خود .) هر زمان که کسي هدفي براي خودش تعيين مي کند ، با دست يافتن به آن هدف ،خود پنداري او تقويت مي شود، اين امر چه در مورد اهداف بلند مدت ، چه ميان مدت و چه کوتاه مدت ، صادق است . اهدافي که توام با (( رقابت با خود )) هستند ، بسيار سهل الوصولند ، چرا که به هنگام رقابت با خود ، تمام کوشش ما صرف اين مي شود که کاري را بهتر يا سريعتر از دفعات قبل انجام دهيم ، به اين ترتيب ، رسيدن به هدفي و تکميل کاري ، باعث احساس رضايت و تقويت (( من )) ما مي شود . شما هم مي توانيد همانند مارتين ، تمام کارهايتان را با استفاده از يک زمان سنج با سرعت بيشتري نسبت به دفعات قبل به انجام برسانيد . همچنين ، مي توانيد معيارهايي از قبيل افزايش ميزان سطح ريلاکس بدنتان ، افزايش تعداد کارهاي خير خواهانه اي که هر هفته انجام مي دهيد ، و افزايش تعداد اهدافي که در يک زمان معيني به آنها دست مي يابيد را به عنوان انگيزه هايي براي (( رقابت با خودتان )) در نظر بگيريد .
آنچه که لازم است در انجام کاري آنگونه باشيد ، اين است که تمام سعي و تلاش خود را به کار ببريد . اگر چه ممکن است شما با تلاشي که مي کنيد روزي به يک برسيد و روز ديگري به ده ، نبايد نگران نباشيد ، زيرا اصولا" ساخت انسان چنين است که تحت تاثير نوسانات ريتمهاي گوناگوني قرار دارد ( اصل ريتم ) . بنابراين ، زماني که شما با وجود تمام تلاشي که مي کنيد ، نمي توانيد به نتايج مطلوبي دست يابيد ، نبايد احساس گناه بکنيد ، زيرا شما هر چه در توان داشته ايد ، به کار برده ايد. گذشته از آن ، شما هميشه تحت تاثير نيروهايي قرار داريد که کنترل اين نيروها از اختيار شما خارج است (که ما در اصطلاح کلي اين نيروها را خواست خدا ، قضا و قدر ، قسمت و ... مي ناميم ). در واقع ، شما فقط توان کنترل بازخوردها ، نگرشها ، عواطف و احساسات خودتان را داريد ، نه بيشتر.
هيچ چيز در دنيا به اندازه ي احساس برنده بودن نمي تواند اعتماد به نفس انسانها را تقويت کند . اگر شما در موقعيتي برنده باشيد، اعتماد به نفستان تقويت خواهد شد. اگر شما در انجام کاري بهتر از دفعات قبل عمل کنيد ، در اين صورت احساس برنده بودن خواهيد کرد.
بنابر آنچه گفته شد ، اولين قدم شما براي تقويت اعتماد به نفستان ، عبارت خواهد بود از انتخاب زمينه اي در زندگي که در آن خوب عمل مي کنيد اما قصد داريد بهتر عمل کنيد.
اکنون ، جهت رقابت با خودتان براي پيشبرد فعاليت مورد نظر ، اين پيشرفت را براي خودتان يک هدف قرار دهيد.قبل از همه ، مشخص سازيد که وضعيت کنکوني شما نسبت به آن فعاليت چگونه است و چگونه مي توانيد اين وضعيت را بهتر کنيد . آيا مي خواهيد کميت را افزايش دهيد؟ آيا مي خواهيد سرعت را بالا ببريد؟ آيا به فکر پيشرفت در کيفيت کارتان هستيد؟؟؟
سرانجام ، براي رسيدن به اهدافتان ، برنامه هاي عملي تدارک ببينيد. به اين منظور ، هميشه تصوير رسيدن به اهدافتان را در ذهنتان داشته باشيد و با تمسک به اين تصوير ، تا زمان رسيدن به آن اهداف ، در اين مسير گام برداريد . به اين ترتيب ، شما با پرداختن به رقابت با خودتان ، پس از کسب موفقيت در اين رقابت ، قادر خواهيد شد موفق شدن و برنده بودن را براي خودتان ، تبديل به عادت کنيد که نتيجه ي آن چيزي نخواهد بود ، مگر افزايش اعتماد به نفس در شما .
اعتماد به نفس چيست؟و چگونه افزايش مي يابد؟
مدیران انجمن: رونین, شوراي نظارت
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
اعتماد به نفس چيست؟و چگونه افزايش مي يابد؟
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
Re: اعتماد به نفس چيست؟و چگونه افزايش مي يابد؟
7 تکنیک کارامد برای ارتقای اعتماد به نفس

زمانیکه پا به عرصه این دنیا می گذاریم، با اعتماد به نفس / عزت نفس کاملوارد جهان می شوید. یک نوزاد آنقدر اعتماد بنفس / عزت نفس دارد که کافیستبا قدری گریه کردن به هر چیزی که می خواهد برسد: غذا، عوض کردن پوشک، نازو نوازش، ارتباط برقرار کردن، آرامش، در آغوش کشیدن و غیره. اگر نیازهایکودک فوراً برآورده و احساسات کودک بدون هیچ قید و شرطی پذیرفته شود، ویرشد کرده و پیشرفت می کند. اما اگر نیازهای اولیه آنها برای بقای فیزکی واحساسی به صورت ناپیوسته و ضعیف برآورده گردد، اعتماد بنفس / عزت نفس کودکبه مرور زمان کاهش پیدا میکند. اگر شرایط فوق کماکان به قوت خود باقیبماند، کودک به مرور زمان احساس می کند به اندازه کافی خوب نیست که دیگرانبرای او اهمیت قائل نمی شوند. بزرگسالانی که شرایط فوق را در زمان کودکیتجربه کرده اند باید یک بازنگری کلی نسبت به خود داشته و مجدداً اصولاعتماد بنفس / عزت نفس را در خود پایه گذاری نمایند.
1- از خودتان سوال کنید: "بدترین نتیجه چیست؟" بیش از اندازه مسائل را درذهن خود پر اهمیت جلوه ندهید، پیش از اینکه اتفاقی بیفتد، نگران خوب یا بدشدن آن نباشید. میزان انرژی انسانها نامحدود است، بنابراین سعی کنید از آندر جهت بنا کردن روابط موفق، ارتقای شغلی، و رسیدن به اهدفتان کمک بگیریدنه در راه تلف کردن این انرژی آن هم برای نگرانی حول محور اتفاق هایی کههنوز به وقوع نپیوسته اند. زمانی دست بعمل بزنید که قدرت کنترل بر رویمسائل را داشته باشید. تا جایی که می توانید از انرژی خود در راه صحیحاستفاده کنید.
2- خودتان را از شر نق زدن و صداهای منفی درونی خلاص کنید. این صداهایمنفی و منتقد درونی جلوی هرگونه پیشرفتی را می گیرند. برای رهایی از اینصداها می توانید در ذهن خود یک کلید کنترل صدا خلق کنید و هر گاه احساسکردید که تن این صداها در حال بالا رفتن است، پیچ کنترل صدا را بچرخانیدتا دیگر اثری از آن باقی نماند؛ یا می توانید گوینده ی این صداها را شخصیتهای کارتونی در نظر بگیرید. فکر می کنید اگر دانل داک یا میکی موس از شماانتقاد کنند، باید آنها را جدی بگیرید؟ هدف این است که به هر حال به طریقیبتوانید خودتان را از این صداها رهایی بخشید. اگر دائماً صداهایی که درسرتان وجود دارد در حال انتقاد کردن باشند، فلج می شوید و هیچ کاری نمیتوانید انجام دهید. از سوی دیگر اگر صداهای افراد مضحکی را بشنوید که درحال انتقاد از شما هستند، به آنها ریشخند زده و به راهتان ادامه می دهید.
3- زمانیکه قرار است کاری را برای اولین بار انجام دهید، از همین حالا درذهن خود مجسم کنید که آن کار را با موفقیت به پایان رسانده اید. چشمهایتان را روی هم بگذارید و در ذهن خود به وضوح تجسم کنید که در کلیهبرنامه ریزی ها موفق بوده اید و نتیجه کار چیزی جز افتخار و کامیابی نبودهاست. ذهن شما تفاوت میان تجسم های واضح و اموری که در حقیقت اتفاق میافتند را نمی داند. به همین دلیل با بکارگیری هر 5 حس خود آن را تا آنجاکه می توانید به وضوح و واقعیت عینی نزدیکتر سازید.
4- فردی را پیدا کنید که در زمینه فعالیت شما متخصص است و از کارهای اوالگو برداری کنید. رفتارها، نگرش ها، ارزش ها، و اعتقادات وی را درزمینه مورد نظر سرمشق خود قرار دهید؛ چگونه می توانید این کار را انجامدهید؟ در وهله اول اگر به افراد مورد نظر دسترسی داشتید که می توانیدمستقیماً با آنها صحبت کرده و تا آنجایی که می توانید خود را در همنشینی ومصاحبت انها قرار دهید. همچنین می توانید با کسانیکه که شخص مورد نظر رامی شناسند به گفتگو بپردازید و اگر محصولی دارند، آنرا خریداری نموده وروی آن تحقیق کنید.
5- نگرش "چنانکه" را در خود پرورش دهید. طوری از خود واکنش نشان دهید"چنانکه" رفتار و یا ایده ای که آرزویش را دارید، در شما وجود دارد. بهعنوان مثال فرض کنیم که شما علاقه دارید تا اعتماد به نفس بیشتری داشتهباشید. از خود سوال کنید اگر اعتماد بنفس بالایی داشتم در این شرایط چهواکنشی از خود نشان می دادم؟ چه احساسی داشتم؟ چگونه صحبت می کردم؟ طرزتفکرم چطور بود؟ صداهای درونی ام چگونه با من صحبت می کردند؟ و .... بامطرح نمودن یک چنین پرسش هایی و پاسخ دادن به آنها، شما خودتان را مجبورمی کنید که به سمت وضعیت اعتماد بنفس پیش بروید. همانطور که نگرش"چنانکه" را پیش می گیرید متوجه خواهید شد که دست از سرزنش خود بر میدارید و نگرش جدید مثل یک عادت جزئی از رفتار ها و کنش های طبیعی شما میشود. ظرف 30 تا 45 روز این نگرش به صورت یک رفتار عادی خود را در روزمرگیهای زندگیتان نمایان می سازد.
6- خودتان را در آینده مجسم کنید. شاید اندکی رعب انگیز و وحشت آور باشد،اما مطمئن باشید که نتیجه ی خوبی از آن بدست می آورید. خودتان را در بسترمرگ در نظر بگیرید که دوستان و خانواده در اطراف شما جمع شده اند. در اینحال به مرور زندگیتان بپردازید. آیا واقعاً این همان چیزی است که میتوانید از زندگی خود برای اطرافیانتان تعریف کنید؟ فکر نمی کنم! پس سعیکنید همین حالا تصمیمات مناسبی را اتخاذ نمایید تا روند زندگی خود را بهطور کلی تغییر دهید.
7- به خاطر داشته باشید زمانیکه دنبال کاری نمی روید، شانس موفقیت در آنرا به طور 100% از دست می دهید. وقتی جسارت به خرج ندهید، به هیچ چیز نمیرسید. برای آنکه به چیزهایی که می خواهید دست پیدا کنید، باید آنها را باتمام وجود خود بخواهید. اگر دائماً به دنبال چیزهایی که می خواهید باشید،مطمئناً به آنها می رسید. زمانیکه ذهن خود را بر روی اهدافتان متمرکز میکنید، به این مسئله هم فکر کنید که افراد زیادی هستند که آماده کمک بهتحقق ساختن رویاهای شما هستند. دیگران به شما کمک می کنند چراکه می دانندیک روزی خودشان هم نیازمند کمک هستند و شاید آن روز شما به آنها کمککردید. زمانیکه نسبت به تحقق امری اعتقاد داشته باشید، بی شک روزی می رسدکه افکار شما جامه ی عمل پیدا می کنند، من شما را دعوت به پذیرفتن ایننگرش می کنم.
منبع : سايت تفريحي ميعادگاه
برگرفته از انجمنهای تخصصی گنجینه دانش

زمانیکه پا به عرصه این دنیا می گذاریم، با اعتماد به نفس / عزت نفس کاملوارد جهان می شوید. یک نوزاد آنقدر اعتماد بنفس / عزت نفس دارد که کافیستبا قدری گریه کردن به هر چیزی که می خواهد برسد: غذا، عوض کردن پوشک، نازو نوازش، ارتباط برقرار کردن، آرامش، در آغوش کشیدن و غیره. اگر نیازهایکودک فوراً برآورده و احساسات کودک بدون هیچ قید و شرطی پذیرفته شود، ویرشد کرده و پیشرفت می کند. اما اگر نیازهای اولیه آنها برای بقای فیزکی واحساسی به صورت ناپیوسته و ضعیف برآورده گردد، اعتماد بنفس / عزت نفس کودکبه مرور زمان کاهش پیدا میکند. اگر شرایط فوق کماکان به قوت خود باقیبماند، کودک به مرور زمان احساس می کند به اندازه کافی خوب نیست که دیگرانبرای او اهمیت قائل نمی شوند. بزرگسالانی که شرایط فوق را در زمان کودکیتجربه کرده اند باید یک بازنگری کلی نسبت به خود داشته و مجدداً اصولاعتماد بنفس / عزت نفس را در خود پایه گذاری نمایند.
1- از خودتان سوال کنید: "بدترین نتیجه چیست؟" بیش از اندازه مسائل را درذهن خود پر اهمیت جلوه ندهید، پیش از اینکه اتفاقی بیفتد، نگران خوب یا بدشدن آن نباشید. میزان انرژی انسانها نامحدود است، بنابراین سعی کنید از آندر جهت بنا کردن روابط موفق، ارتقای شغلی، و رسیدن به اهدفتان کمک بگیریدنه در راه تلف کردن این انرژی آن هم برای نگرانی حول محور اتفاق هایی کههنوز به وقوع نپیوسته اند. زمانی دست بعمل بزنید که قدرت کنترل بر رویمسائل را داشته باشید. تا جایی که می توانید از انرژی خود در راه صحیحاستفاده کنید.
2- خودتان را از شر نق زدن و صداهای منفی درونی خلاص کنید. این صداهایمنفی و منتقد درونی جلوی هرگونه پیشرفتی را می گیرند. برای رهایی از اینصداها می توانید در ذهن خود یک کلید کنترل صدا خلق کنید و هر گاه احساسکردید که تن این صداها در حال بالا رفتن است، پیچ کنترل صدا را بچرخانیدتا دیگر اثری از آن باقی نماند؛ یا می توانید گوینده ی این صداها را شخصیتهای کارتونی در نظر بگیرید. فکر می کنید اگر دانل داک یا میکی موس از شماانتقاد کنند، باید آنها را جدی بگیرید؟ هدف این است که به هر حال به طریقیبتوانید خودتان را از این صداها رهایی بخشید. اگر دائماً صداهایی که درسرتان وجود دارد در حال انتقاد کردن باشند، فلج می شوید و هیچ کاری نمیتوانید انجام دهید. از سوی دیگر اگر صداهای افراد مضحکی را بشنوید که درحال انتقاد از شما هستند، به آنها ریشخند زده و به راهتان ادامه می دهید.
3- زمانیکه قرار است کاری را برای اولین بار انجام دهید، از همین حالا درذهن خود مجسم کنید که آن کار را با موفقیت به پایان رسانده اید. چشمهایتان را روی هم بگذارید و در ذهن خود به وضوح تجسم کنید که در کلیهبرنامه ریزی ها موفق بوده اید و نتیجه کار چیزی جز افتخار و کامیابی نبودهاست. ذهن شما تفاوت میان تجسم های واضح و اموری که در حقیقت اتفاق میافتند را نمی داند. به همین دلیل با بکارگیری هر 5 حس خود آن را تا آنجاکه می توانید به وضوح و واقعیت عینی نزدیکتر سازید.
4- فردی را پیدا کنید که در زمینه فعالیت شما متخصص است و از کارهای اوالگو برداری کنید. رفتارها، نگرش ها، ارزش ها، و اعتقادات وی را درزمینه مورد نظر سرمشق خود قرار دهید؛ چگونه می توانید این کار را انجامدهید؟ در وهله اول اگر به افراد مورد نظر دسترسی داشتید که می توانیدمستقیماً با آنها صحبت کرده و تا آنجایی که می توانید خود را در همنشینی ومصاحبت انها قرار دهید. همچنین می توانید با کسانیکه که شخص مورد نظر رامی شناسند به گفتگو بپردازید و اگر محصولی دارند، آنرا خریداری نموده وروی آن تحقیق کنید.
5- نگرش "چنانکه" را در خود پرورش دهید. طوری از خود واکنش نشان دهید"چنانکه" رفتار و یا ایده ای که آرزویش را دارید، در شما وجود دارد. بهعنوان مثال فرض کنیم که شما علاقه دارید تا اعتماد به نفس بیشتری داشتهباشید. از خود سوال کنید اگر اعتماد بنفس بالایی داشتم در این شرایط چهواکنشی از خود نشان می دادم؟ چه احساسی داشتم؟ چگونه صحبت می کردم؟ طرزتفکرم چطور بود؟ صداهای درونی ام چگونه با من صحبت می کردند؟ و .... بامطرح نمودن یک چنین پرسش هایی و پاسخ دادن به آنها، شما خودتان را مجبورمی کنید که به سمت وضعیت اعتماد بنفس پیش بروید. همانطور که نگرش"چنانکه" را پیش می گیرید متوجه خواهید شد که دست از سرزنش خود بر میدارید و نگرش جدید مثل یک عادت جزئی از رفتار ها و کنش های طبیعی شما میشود. ظرف 30 تا 45 روز این نگرش به صورت یک رفتار عادی خود را در روزمرگیهای زندگیتان نمایان می سازد.
6- خودتان را در آینده مجسم کنید. شاید اندکی رعب انگیز و وحشت آور باشد،اما مطمئن باشید که نتیجه ی خوبی از آن بدست می آورید. خودتان را در بسترمرگ در نظر بگیرید که دوستان و خانواده در اطراف شما جمع شده اند. در اینحال به مرور زندگیتان بپردازید. آیا واقعاً این همان چیزی است که میتوانید از زندگی خود برای اطرافیانتان تعریف کنید؟ فکر نمی کنم! پس سعیکنید همین حالا تصمیمات مناسبی را اتخاذ نمایید تا روند زندگی خود را بهطور کلی تغییر دهید.
7- به خاطر داشته باشید زمانیکه دنبال کاری نمی روید، شانس موفقیت در آنرا به طور 100% از دست می دهید. وقتی جسارت به خرج ندهید، به هیچ چیز نمیرسید. برای آنکه به چیزهایی که می خواهید دست پیدا کنید، باید آنها را باتمام وجود خود بخواهید. اگر دائماً به دنبال چیزهایی که می خواهید باشید،مطمئناً به آنها می رسید. زمانیکه ذهن خود را بر روی اهدافتان متمرکز میکنید، به این مسئله هم فکر کنید که افراد زیادی هستند که آماده کمک بهتحقق ساختن رویاهای شما هستند. دیگران به شما کمک می کنند چراکه می دانندیک روزی خودشان هم نیازمند کمک هستند و شاید آن روز شما به آنها کمککردید. زمانیکه نسبت به تحقق امری اعتقاد داشته باشید، بی شک روزی می رسدکه افکار شما جامه ی عمل پیدا می کنند، من شما را دعوت به پذیرفتن ایننگرش می کنم.
منبع : سايت تفريحي ميعادگاه
برگرفته از انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]